خانه / مقالات / «شُبان» و «رَمه» در شاهنامه فردوسی / سمیه ارشادی
کلیک کنید

«شُبان» و «رَمه» در شاهنامه فردوسی / سمیه ارشادی

سمیه ارشادی؛ دکتری زبان و ادبیات فارسی و پژوهشگر شاهنامه فصلنامه پاژ، سال یازدهم؛ پیاپی ۴۸؛ زمستان ۱۴۰۱ چکیده یکی از تقابل­ های مهم و پرمفهوم سیاسی- اجتماعی در شاهنامه، میان واژگان «شبان» و «رمه/ گوسپند» دیده می  شود که برمبنای آن شاه، «شبانِ» مردم و افراد جامعه، دیگر شاهان و سپاهیان «رمه­»های اویند. شبانی در شاهنامه تنها مختص نقش شاه نیست، بلکه این مفهوم به حیطه نظامی و اهمیت نقش فرماندهان نظامی نیز نفوذ کرده است. برخلاف سایر منابع تاریخی که به روایت شاهان ایرانی پرداخته ­اند، این مضمون در سرتاسر شاهنامه…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: 4.7 ( 1 امتیازات)
0
«شُبان» و «رَمه» در شاهنامه فردوسی / سمیه ارشادی

نگاره تزیینی است

سمیه ارشادی؛ دکتری زبان و ادبیات فارسی و پژوهشگر شاهنامه

فصلنامه پاژ، سال یازدهم؛ پیاپی ۴۸؛ زمستان ۱۴۰۱

چکیده

یکی از تقابل­ های مهم و پرمفهوم سیاسی اجتماعی در شاهنامه، میان واژگان «شبان» و «رمه/ گوسپند» دیده می  شود که برمبنای آن شاه، «شبانِ» مردم و افراد جامعه، دیگر شاهان و سپاهیان «رمه­»های اویند. شبانی در شاهنامه تنها مختص نقش شاه نیست، بلکه این مفهوم به حیطه نظامی و اهمیت نقش فرماندهان نظامی نیز نفوذ کرده است.

برخلاف سایر منابع تاریخی که به روایت شاهان ایرانی پرداخته ­اند، این مضمون در سرتاسر شاهنامه اشاره ­ای پرتکرار است و بیشتر بر نقش بنیادین و محوری شاه و میزان قدرت و توان او در اداره سیاسیاجتماعی کشور و وظایفش در قبال مردم و شیوه برخورد با ایشان تأکید دارد؛ نه استبداد و سلطه­ گری شاه. امنیت ­بخشی، نجات­ بخشی، آرامش­  بخشی و هدایت­گری مردم و زیردستان از جمله، سپاهیان توسط شاه، مهم­ترین برداشت­ ها از مضمون شبان و رمه در شاهنامه ­اند؛ در این میان، برخورداری از اندیشه، توان و اقتدار سیاسی، و نیز برخورداری از روحیه دادگری و قانونمندی شاه که همگی معنایی عمیق به مفهوم «شبانی رمگی» در شاهنامه داده ­اند، مهم­ترین نقش را در هویت­ بخشی به رابطه شاه با مردم و زیردستان ایفا می­ کنند.

واژگان کلیدی: شبان، رمه، شاه، امنیت، دادگری، نظم، قانونمندی، شاهنامه فردوسی

مقدمه

مضمون شبانی و رمگی که از دیرباز در اندیشه­ های دینی و فرهنگی جوامع کهن وجود داشته، دلالت دارد بر زندگی شبانی مردمان گذشته و به­ ویژه دامپروری و گله­ داری ایشان. اشاراتی که در بندهایی از «مهریشت»، پیرامون چراگاه­  های فراخ، اهمیت بخشش گله و رمه و شهریاری از سوی «مهر» آمده و بر زندگی و اقتصاد شبانی در جامعه آریایی دلالت دارد، در همین راستا بیان شده (اوستا، ۱۳۸۵، ج۱: ۳۶۸). بر این اساس، ارزش نظام گله­ داری، اهمیت نقش و کار چوپان­ ها و وظایف و هوشیاری ایشان در قبال دام ­ها و مراقبت از آن­ها، رفته ­رفته در الگوی ذهنی تمدن­ های مختلف و ساختار سیاسی اجتماعی آن­ها، سبب به وجود آمدن مفهوم شبانی و رمگی و تقابل و در کنار هم قرار گرفتن این دو واژه شد.

آنچه از بررسی متون مختلف در این ­باره برمی ­آید، نشان ­دهنده آن است که واژه «شبان» عموماً بر خداوند، پیامبران و رهبران دینی، و شاهان اطلاق شده و مردم نیز در گروه­­ های مختلف، رمه­ ها یا گوسپندان آن­ها به ­شمار می­ آیند. در این میان کهن­ ترین اشارات به مفهوم شبانی به شاهان اختصاص دارد. براساس اسطوره­ های ملل گوناگون و قانون­ نامه ­های بسیار کهن، شاه، چوپان مردم شمرده می­ شود که وظیفه راهنمایی، محافظت از مردم و نیز فراهم نمودن امنیت و آرامش آن­ها را برعهده دارد و از جان و مال آن­ها پاسداری می­ کند. به بیان بهار این مضمون در اسطوره های بین ­النهرینی از جمله کیفیات سلطنت به ­شمار می ­رود (بهار، ۱۳۹۱: ۵۰۱)؛ همچنان­که در متون و قوانین بابلیِ بین ­النهرین، شاه، چوپانی خطاب شده که از مردم خود حمایت و محافظت می ­کند و برقرارکننده نظم و آرامش در جامعه است. مهم­ترین نمود در قانون­ نامه ­ها برای چنین نگرشی از سوی حمورابی عنوان شده که خود را چندین­ بار چوپان مردم خطاب کرده است. (بادامچی، ۱۳۹۶: ۱۰۰، ۱۰۳ و ۱۵۷) در کتیبه­ های آکادی شوش هم، آتاهوشو خود را در مقام چوپان مردم شوش عنوان کرده که برای ایمنی زندگی آنان معبدی را وقف «الهه بزرگ نینگال» کرده است (هینتس، ۱۳۸۳: ۱۱۰). «تصویر شبان درباره سارگون دوم، پادشاه آشور نیز به ­طور مؤثری به کار رفته است: باشد که شاه، سرورم، شبانِ خوب… به ­ راستی از آنان [مردمانش] پاسداری و شبانی کند. باشد که آشور، بعل، و نابو، رمه ­ها بر رمه­ هایت بیفزایند، آن­ها را به تو ارزانی دارند تا آغل خود را بگسترانی؛ باشد که مردم همه کشورها به درگاهت آیند» (جونز، ۱۳۹۴: ۸۰). به باور سومریان نیز نشان سلطنت، چوبدست و عصای شبانی بود که از سوی خدای انلیل (الّیل) پدر خدایان یا شاه خدایان، به فرمانروایان داده می­ شد (بهار، ۱۳۹۱: ۴۰۵).

استفاده از مضمون «شبان و رمه» در میان ملل گوناگون به چند دلیل انجام می­ شد؛ نخست آنکه در گذشته، پادشاهی امری آسمانی، قدسی و الهی به­ شمار می ­رفت و شاهان، نماینده ایزدان بر روی زمین­ بودند؛ از این­ روی وظیفه نگاهداری و مراقبت از مردم که جدای از وظیفه سیاسی، وظیفه ­ای دینی نیز برای آنان تلقی می­ شد بر دوش ایشان بود؛ از این­ روی، گوسپندان باید به راهی می ­رفتند که چوپان، آن­ها را به آن هدایت می­ کرد. مردم صدای چوپان خویش را می­ شناختند و به آن باور داشتند و این او بود که می­ توانست آن­ها را از چنگال درندگان در امان نگاه دارد. از طرفی، به بیان جونز، شاهان «مسئولیتی قضایی برعهده داشتند تا از رعایای خود پاسداری و از آنان در مقابل جنگ، نیازمندی، و ارعاب حمایت کنند» (جونز، ۱۳۹۴: ۶۹). از ای ن­روی، «تصویر شاهِ شبان، با ریشه ژرفی که در ارتباط گوسفند شبان دارد، بر مراقبت و دلسوزی او نسبت به مردم­اش و هم زمان بر اتکا‌ء مردم برای برآوردن نیازهایشان به فرمانروا تأکید دارد؛ به ­علاوه، تصویر مردم به ­عنوان گوسفند، حکایت از بی­ ارادگی آنان دارد یعنی وضعیتی آرمانی در ایدئولوژی سلطنتی باستانی؛ زیرا پادشاهان بیش از هر چیز از خودرأیی و نافرمانی بیمناک بودند» (همان: ۸۰).

جدای از شبانیِ شاهان، اشارات متون مقدس نیز نشان می­ دهد که شبانی، هم به خدا اطلاق می­ شده و هم به پیامبران به­ عنوان رهبر، یا راهنمای قوم خود یا دیگر اقوام؛ و تفاوت آن با نمونه­ های کهن مطرح­ شده در مورد شاهان آن است که در این میان، نجات­ بخشیِ شبان بیشتر مربوط است به رستگاری اخروی رمه تا امنیت و آرامشِ زندگی دنیوی او. برای نمونه، در «مزامیر داود» عموماً خداوند، شبان و مردمان، رمه­ شمرده شده ­اند: «خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچ ­چیز نخواهم بود» (مزامیر، ۲۳: ۱). در «انجیل یوحنا» نیز عیسی، «شبان خوب و دلسوز»، و بندگانش «گوسفندانی» خطاب شده­ اند که نیاز به راهنمایی و مراقبت از آسیب ­ها و خطرات دارند و اتحاد آنان زیر نظر یک شبان محقق خواهد شد: «من شبان خوب و دلسوزم، شبان خوب از جان خود می­ گذرد تا گوسفندان را از چنگال گرگ ­ها نجات دهد… من شبان خوب و مهربانم و گوسفندانم را می­ شناسم و آن­ها نیز مرا می شناسند… من جان خود را در راه گوسفندان می­ دهم… همه با هم یک گله خواهند شد با یک شبان»۱ (انجیل یوحنا، ۱۰: ۱۱۱۶). در نوشته­ های مانوی هم پیروان مانی را «رمه» و راهبر آیین را «شبان» لقب می داده ­اند (زبور مانوی، ۱۳۷۵: ۶۹ و ۱۲۹). لقب «شبان» در میان مانویان، برای پیشوایان مانوی از جمله «مرزکو» نیز به کار برده شده است ۲ (تفضلی، ۱۳۹۸: ۹۵).

تصویر شبانی – رمگی در فرهنگ ایران باستان و متون دینی زرتشتی و دیگر منابع فارسی نیز نمونه دارد؛ از آن­ جمله در «ارداویراف­نامه» بلافاصله پس از اشاره به روان شبانانی که در گیتی از چهارپای و گوسفند خود مراقبت کرده و آن­ها را تغذیه می ­کنند، به پادشاهانی اشاره شده که ده و دودمان و میهن و ملک و جای ویران را آباد کرده ­اند و کاریز و رود و چشمه بسیار، برای کشاورزی و آبادانی و برای بهره و سود مردمان آورده ­اند (اردویراف­نامه، ۱۳۸۲، فصل ۱۵: ۶۰ ۶۱). اشاره «ارداویراف­نامه» نشان می­ دهد که شبانیِ یک شاه، تنها محدود به محافظت از مردم­اش نیست، بلکه سایر وظایف شاه از جمله تلاش در جهت آبادانی، آرامش، رونق کشاورزی، اقتصادی و… نیز در این مفهوم جای می­ گیرند. مضمون شبانی و رمگی در «روایات داراب هرمزدیار» نیز دیده می­ شود؛ برای نمونه به نقل از انوشیروان در اهمیت وظیفهٔ امنیت­ بخشی و مراقبت شبان آمده است: «پادشاه را رنج باید برد، همچون شُبان که چندان­ که بتواند کرد و از بهر نگاه داشتن گوسفندان از ددان نگاه می­ دارند و همی چرانند تا فربه شود»۳ (داراب هرمزدیار، ۱۹۲۲، ج۲: ۲۳۴ و ۲۱۴).

شبان و رمه در شاهنامه فردوسی

تقابل دو واژه «شُبان» و «رمه/ گوسپند» در شاهنامه یکی از پرتکرارترین مضمون­ ها پیرامون نقش شاه و فرماندهان در برابر زیردستان است که در قالب موضوعات و موقعیت­ های گوناگون و متفاوتی نیز نمود یافته؛ گاه در ابتدای بر تخت نشستن ­ها و بیان برنامه ­های حکومتی، و زمانی هم مربوط است به نقش مهم شاه و اهمیت حضور او و فرماندهان نظامی.

اساس مفهوم شبان و رمه در شاهنامه از نظم، قاعده و قانونی خاص و دوسویه پیروی می­ کند. قانونی که توجه و پیروی از آن به مفهوم شبانی رمگی معنا بخشیده و ساختار سیاسی جامعه بر مبنای آن تعریف شده است. نظمی مهتری کهتری، در راستای احترام به تقدس شاه و حفظ قدرت، ثبات و نظم در ساختار سیاسی اجتماعی کشور و از طرفی، توجه به نیازهای مردم؛ از این­روی، رابطه شبانی و رمگی در شاهنامه، رابطه ­ای دوسویه و متقابل است که در مرحله نخست مربوط است به پذیرش شبان و پیروی و اطاعت­ پذیری از او به­ عنوان راهنما و مراقب که وظیفه ­ای بر گردن رمه ­هاست؛ و در مرحله دوم، تأکید به اهتمام شبان بر وظایف و مسئولیت ­های خود­ در نگاهبانی از امنیت رمه ­ها، هدایت ایشان و ایجاد شرایط مطلوب به ­واسطهٔ عملکرد سیاسی درست و رفتاری خوب با رمه با تکیه بر سه مؤلفه: دادگری، هوشیاری (خرد سیاسی)، و نظم و قانومندی.

مفهوم شبان در شاهنامه در نخستین و مهم­ترین برداشت، بر وظیفه شبانی و پاسبانی شاه به­عنوان یک حامی، یاری ­ رسان و سامان ­بخش دلالت دارد؛ زیرا شاه است که نگاهبان مردم و مهم­ترین ستون و رکن در تأمین امنیت و آرامش کشور محسوب می­ شود و هرگونه ضعفی در سیستم دولتی و اجرای سیاست­ های نادرست از سوی او سبب خطراتی در راستای حفظ امنیت داخلی کشور می­ گردد که تبعات خارجی آن نیز گاه جبران ­ناپذیر خواهد بود؛ در پرسش ۳۲ام از «مینوی خرد» می­ خوانیم: «آن سروری بدتر است که نتواند کشور را ایمن و مردمان را بی­ ستم دارد» (مینوی خرد، ۱۳۹۸: ۴۹). ضعف در سیستم شاهی و ناتوانی شاه در اداره امور کشور در «تجارب ­الامم» نیز از جمله مواردی دانسته شده که فساد آن قابل اصلاح نیست (مسکویه رازی، ۱۳۸۹، ج۱: ۳۶). بر مبنای شاهنامه هم هرگونه غفلتی از سمت شاه، موجبات غلبه دشمنان را فراهم خواهد کرد؛ در این راستا، اهمیت وجود اندیشه و خرد سیاسی درست در «شبان»، برای محافظت بهتر از «رمه»­ از زبان انوشیروان چنین بیان شده است:

شبانی کم ­اندیش و دشتی بزرگ   همی گوسپندی نماند ز گرگ

(جلد چهارم، نوشین­ روان، ۶۲۶: ۱۲۸)

شخصیت و روحیه دادگرانه شاه نیز شاخصه مهمی است که به مفهوم شبانی و رمگی معنایی عمیق می­بخشد. کنار هم قرار گرفتن اصل «داد» با مفهوم «شبانی» بر این نکته تأکید دارد که دادگری و قانونمندی شاه، زیربنای اصلی در مضمون شبانی رمگی (شاهی رعیتی) و مشروعیت­ بخشی به این ارتباط دوسویه است و چنانچه شاهی از چنین مؤلفه­ های مهمی برخوردار نباشد، جایگاه ­اش به خطر خواهد افتاد و این درنهایت، به ضرر خود شبان تمام خواهد شد:۴

چو بیدادگر شد شبان با رمه   بدو بازگردد بدی­ ها همه

(جلد سوم، یزدگرد بزه­گر، ۴۶۸: ۳۲۷)

بر این اساس، دادگری شاه، به همراه تمامی ارکان آن از جمله، دادگری قضایی، دادگری اجتماعی، دادگری اقتصادی و… لازمه و زیربنای شبانی و امنیت ­بخشی اوست؛ بر همین مبنا در شاهنامه اشاره به اصل «داد» در کنار نقش شبانی شاه، بر نوع برخورد درست و مهربانی و آرامش ­بخشی او در قبال رمه ­ها (مردم)، جدای از محافظت از امنیت جانی ایشان تأکید دارد که لازمه حفظ نظم سیاسی اجتماعی در جامعه است؛ برای نمونه از زبان بهرام گور آمده:

تن ­آسانی و داد جویم همه        شبان باشم و زیردستان رمه

(جلد سوم، یزدگرد بزه ­گر، ۴۷۷: ۵۶۸)

مصرع دوم می ­تواند یادآور این اصل مهم باشد که وجود شاهان، مستلزم وجود مردم است و «شبانی» بدون وجود «رمگی» معنا و مفهومی نخواهد داشت؛ بر این اساس، در رابطه شبانی رمگی، وجود رمه و به­ ویژه اطاعت او از شبان، جزو اصول اولیه محسوب می ­شود.

مفهوم «رمگی» در شاهنامه تنها به مردم عادی اطلاق نمی­ شود. شهریارانِ زیردست، پهلوانان و بزرگان و سپاهیان نیز یک طرف تقابل شبانی و رمگی قرار دارند. در این تقابل، مفهومی که برداشت می­ شود فرمانبرداری رمه از شبان و نیز هدایت­گری شبان است که بر نماینده ایزد بودن شاهان و داشتن جایگاه مقدس و قدرت مطلق آنان نیز تأکید دارد؛ برای نمونه، در ماجرای رفتن کیکاوس به آسمان، شاه از زبان دیو، همچون چوپانی دانسته شده که پهلوانان و گردن­ فرازان جهان، مانند گل ه­ای در حمایت و زیر فرمان او هستند:

به کام تو شد روی گیتی همه   شبانی و گردن کشان چون رمه

(جلد یکم، کیکاوس، ۲۴۹: ۳۶۳)

بوزرجمهر هم در مجلس نخست، انوشیروان دادگر را همچون شبانی، و بزرگان و زیردستان او را نیز چون رمه­ هایی می ­ داند که نباید از فرمان او سرپیچی کنند. این همان نظم و قانونی است که بر مبنای آن احترام به فرمان­ های شاه و پیروی از او واجب است:۵

چنین گفت کـز خسرودادگـــر   نپیچید باید بـداندیشه سر
کجا چون شبانست و ما گوسپند   وُگر ما زمین، او سپهر بلند

(جلد چهارم، نوشین­روان، ۶۶۶: ۱۱۳۴ ۱۱۳۵)

در ماجرای گزینش سرپرست برای بهرام گور هم دیده می­ شود که منذر برای اثبات شایستگی خود، بر تقابل شبان و رمه اشاره دارد و اهمیت مقام شاه و اطاعت­ پذیری از او را چنین یادآور می­ شود:

هنــرهـای مـا شــاه داند همه   که او چون شبانست و ما چون رمه

(جلد سوم، یزدگرد بزه­ گر، ۴۵۸: ۷۵)

این اطاعت­ پذیری و اهمیت آن، در میان پهلوانان نیز نمودی چشمگیر دارد؛ همچنان­که رستم خطاب به اسپندیار پس از اشاره به اهمیت وجود پهلوان می­ گوید:

بدان گفتم این تا بدانی همه   تو شاهی و گردن کَشان چون رمه

(جلد سوم، گشتاسپ، ۱۶۲: ۶۷۹)

بر این اساس است که بغپور چین در پاسخ نامهٔ اسکندر، او را پس از کسب پیروزی­ هایش بر دارا و فیران و فور، شهریاری می ­داند که همچون شبان است و دیگر شهریاران همچون رمه،­ زیردست و تابع اویند:

که پیروز گشتی بر ایشان همه   شبان گشتی و شهریاران رمه

(جلد سوم، اسکندر، ۳۲۸: ۱۶۰۹)

جنگجویان و سپاهیان نیز بخشی دیگر از رمه­ هایی­ اند که زیر نظر شبان (شاه) خدمت می ­کنند؛ شبان بخش مهمی از وظیفه امنیت­ بخشی خود را به واسطه رمه هایی برقرار می ­کند که خود، پاسبانی و شبانیِ رمه­ های دیگر (مردم) را برعهده دارند؛ همچنان­که پس از فراخوان عمومی و گزینش و پرورش جوانان برای جذب نیروهای زبده نظامی و ایجاد سازمان و تشکیلات منظم ارتش و سپاهی کارآمد در زمان اردشیر به این مفهوم اشاره شده و در آن اطاعت­ پذیری و پیروی رمه از فرمان شبان، به ­عنوان فرمانبر و زیردست بودن رمه مطرح است:

به لشکر بیاراست گیتی همه   شبان گشت و پرخاشجویان رمه

(جلد سوم، اردشیر، ۳۸۵: ۳۱۳)

هدایت ­گری، نظم ­دهی و جلوگیری از پراکندگی از دیگر وظایف مقام شبانی در شاهنامه است. عملکرد سپاهیان و میزان انسجام، توانایی ­ها و دستاوردهای نظامی آنان رابطه ­ای عمیق با حضور مستقیم یا غیرمستقیم شاه در نبردها و آگاهی و مدیریت سیاسی نظامی او دارد؛ همچنان­که پیش از شبیخون زدن شاپور بر قیصر، کارآگاهانش به او خبر می­  دهند که قیصر، سرگرم بزم و شکار است و سپاهیانش نیز در هر سو پراکنده شده ­اند و درنتیجه، به سانِ رمه ­ای بدون شبان هستند؛ بر این مبنا، غفلت یا غیبت شبان، رمه ­ها را دچار سردرگمی و از هم­ گسیختگی خواهد کرد:

نه روزش طلایه، نه شب پاسبان   سپاهست همچون رمه بی ­شُبان

(جلد سوم، شاپورذوالاکتاف، ۴۳۵: ۳۵۶)

در شاهنامه شبان، تنها به نقش شاه اطلاق نمی ­گردد، بلکه فرماندهان نظامی و سپه­سالاران نیز شبان­ هایی هستند که سپاهیان بدون وجود آن­ها چونان رمه ­ای پراکنده ­اند؛ همچنان­که رستم به منزله شبانی دانسته شده که وجود او برای نظم، یکپارچگی و اتحاد در دل نامدارانِ لشکر (رمه ­ها) و توان نظامی آن­ها ضروری است:

غمی شد دل نامداران همه   که رستم شبان بود و ایشان رمه

(جلد یکم، کیکاوس، ۲۷۵: ۳۷۰)

پس از کشته شدن پیران، سپه­سالار تورانیان، لهاک و فرشیدورد، برادران پیران ویسه نیز دانستند که رمه­ ها (سپاهیان)  از بی­شبانی (بی­­سالاری) تباه خواهند شد و بنابراین تصمیم به فرار گرفتند:

همی راست گویند لشکر همه   تبه گردد از بی­شبانی رمه

(جلد دوم، کیخسرو، ۷۷۶: ۲۱۴۹)

در ماجرای کشته شدن آیین گشسپ هم به پراکندگی سوارانی که همراه آیین­ گشسپ آمده بودند، اشاره شده که بخشی از آن­ها به نزد بهرام چوبین می ­روند و بخشی نزد خسروپرویز و گروهی دیگر هم نزد هرمزشاه؛ چونان رمه ­هایی آشفته و بی ­نظم و مردد:

چنان شد که از بی ­ شبانی رمه   پراگنده گردد به روز دَمه!

(جلد چهارم، هرمزد نوشین­روان، ۸۷۴: ۱۸۵۵)

نتیجه ­گیری:

شُبان در شاهنامه حمایت ­کننده و راهبر است به راهی امن و درست. نجات ­دهنده و آرامش ­بخش است از خطرات؛ هدایت­گر نیروهای نظامی است به یکپارچگی و پیروزی آنان، و نظم­ دهنده است به امور سیاسی اجتماعی کشور. بررسی این مفهوم در شاهنامه نشان می­ دهد که شبانی و رمگی بیش از آنکه بر سلطه­ گری و خودکامگی شاهان تأکید داشته باشد، بیشتر اشاره دارد بر احترام به نظم سیاسی و مقام شاهی، وظیفه هدایت­گری شبان، اطاعت ­پذیری رمه، و عمل به مراقبت ­ها و مسئولیت­ های سیاسی اجتماعی دیگرِ شبان در پرتوی خرد سیاسی درست و دادگری او.

مردم عادی، حکمرانان دیگر مناطق، فرماندهان نظامی و سپاهیان نیز از جهت فرمانبری، همچون رمه ­­ها یا گوسپندانی هستند که وظیفه فرمانبرداری و اطاعت بر دوش ایشان است و شاه هم در این ارتباط، امنیت­ بخش و هدایت­گر است. پس از شاه و در مرحله­ ای پایین ­تر، پهلوانان و فرماندهان نظامی نیز شبان ­هایی برای سپاهیانِ رمه هستند. دادگری، خرد و نظم سیاسی و قانونمندی در رفتار شبان (شاه)، سه مؤلفه مهم در تنظیم مناسبات میان شبان و رمه در شاهنامه به­ شمار می ­آید که همگی پیرو نظم و قانونی سازماندهی ­شده برای اداره هرچه بهتر کشور و سعادت زندگی رمه ­ها تعریف شده ­اند.

پی­ نوشت:

۱. در مزامیر داود همچنان آمده است: «آنگاه که ما قوم برگزیده و گله گوسفندان تو هستیم…». (مزامیر، ۷۹: ۱۳) «ما قوم او هستیم و او خدای ما، ما گله او هستیم و او شبان ما» (همان، ۹۴: ۷). در «انجیل متی» نیز عیسی خود را چوپان و پیروانش را گله گوسفندان خطاب نموده است (انجیل متی، ۲۶: ۳۱).

۲. در مرثیه ­ای که درمورد یکی از پیشوایان مانوی به نام «مرزکو» سروده شده، مرزکو چندین­ بار شبان خطاب شده است: «ای آموزگار بزرگ، مرزکو،… ای شبان،… شیر برگان بند آمد، میشان به زاری ناله می­ کنند…» (تفضلی، ۱۳۹۸: ۹۵).

۳. در «دینکرد سوم» مضمون شبان و رمه در چنین شکلی باقی مانده: «یاری روان مردم… چونان چهارپایان…» (کتاب سوم دینکرد، ۱۳۸۱، دفتر نخست: ۸). در «دینکرد هفتم» هم در مورد پادشاه تازیان که دیو آز به سرزمین و خاندان او تاخته بود آمده: «و آمد به سوی «پادخسروِ اِرِفشوهٔ» تازیِ تازیگان شاه، به آموزش از اردیبهشتِ امشاسپند، بیرون کرد به وسیله او از رمه (= رعیت) خویش، دیوِ آز و خاندان او را [که] برای نابود کردن رمهٔ او، به آن رمه (=رعیت) هجوم برده بود» (دینکرد هفتم، ۱۳۸۹: ۲۰۳).  در رساله «اَئَوگِمدئچا» هم خطاب به زرتشت، مردان نیک و زنان نیک همچون رمهٔ راستی پُررستگاری خوانده شده ­اند (اَئَوگِمدئچا و سور سخن، ۱۴۰۰: ۲۰). در مورد جمشید نیز آمده که «نیک رمه بودن» او به این دلیل بود که رمه مردمان و گوسفندان را درست نگاه می­ داشت (همان: ۲۱). در رساله «سور سخن» هم به «نیکو رمه بودن» جمشید اشاره شده است (همان: ۳۹). اشاره به این تقابل در سخنان یکی از بزرگان پارس خطاب به موریس، امپراطور روم هم دیده می­ شود (سیموکاتا، ۱۳۹۷: ۲۱۳). در «غررالسیر» نیز در قسمت مرگ اسکندر از زبان فیلسوفان و حکیمان آمده که نبود شبان (شاه) سبب از پای درآمدن رمه خواهد شد: «شبان سر خود گرفت و رمه از پای درآمد» (ثعالبی، ۱۳۶۸: ۲۸۰). جالب است که تنها اشاره «غررالسیر» همین یک مورد است و در سایر منابع تاریخی دوره اسلامی که به روایت شاهان ایرانی پرداخته ­اند نیز چنین مضمونی دیده نمی ­شود. اشاره به تقابل شبان و رمه در بسیاری منابع دیگر از جمله قابوس­نامه، سیاست­نامه، بوستان سعدی، نصیحه ­الملوک و… هم نمود یافته؛ از آن جمله در «سیاست نامه» از زبان بهرام گور آمده است: «رعیت ما رمهٔ مایند» (خواجه نظام الملک، ۱۳۹۸: ۲۶).

۴. در «قابوس­نامه» هم شبانی و امنیت­ بخشی شاه، نسبت به رمه ­ها رابطه عمیقی با رحم و مهربانی او دارد: «خداوندان چون شبان باشند و کهتران چون رمه؛ اگر شبان بر رمه خویش برحمت نباشد ایشان را از سباع نگه ندارد» (عنصرالمعالی، ۱۳۹۰: ۲۲۹).

۵. به بیان «دینکرد سوم» در بسیاری از بندهای «هادگ مانسریگ» و «دادیک»، مجازات کسی که از فرمان­های شاه سرپیچی می ­کند، کیفر مرگ ارزان در نظر گرفته شده و چرایی آن در یک فتوای گزیده از گاهان ذکر شده است (کتاب سوم دینکرد، ۱۳۸۴، دفتر دوم، ۲۱۴). در «دینکرد پنجم» نیز نافرمانی در برابر دستورات شاهان و سرپیچی از فرمان سروران کشور از سایر گناهان سخت­ تر دانسته شده است (کتاب پنجم دینکرد، ۱۳۸۸، فصل ۹: ۴۶). براساس شاهنامه هم در قبال جرمِ سرپیچی یا اهمال در برابر فرمان شاه که امری مقدس و واجب است، مجازات­ هایی چون «زندانی کردن»، «مرگ»، «خلع مقام و موقعیت فرد» و «طرد شدن از سوی شاه» تعیین شده؛ برای نمونه، گرزم در لابه ­لای بدگویی ­های خود از اسفندیار بیان می­ دارد که اگر بنده­ای در برابر خداوند سرکشی کند، باید سر از تنش جدا ساخت: «رهی کز خداوند سر برکشید/ از اندازه برتر، بباید برید!» (جلد سوم، گشتاسپ، ۷۳: ۸۷۱).

 

منابع:

ارداویراف­نامه، (۱۳۸۲)، به تصحیح فیلیپ ژینیو، ترجمه و تحقیق: ژاله آموزگار، چاپ دوم، تهران: انتشارات معین انجمن ایران­شناسی فرانسه در ایران.

اَئَوگِمدئچا و سور سخن، (۱۴۰۰)، نگارش: کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف، تهران: نشر هیرُمبا.

بادامچی، حسین، (۱۳۹۶)، «قانون حمورابی»، چاپ دوم، تهران: نشر نگاه معاصر.

بهار، مهرداد، (۱۳۹۱)، «پژوهشی در اساطیر ایران (پاره نخست و دویم)، به کوشش کتایون مزداپور، چاپ نهم، تهران: نشر آگه.

تفضلی، احمد، (۱۳۹۸)، «مقالات احمد تفضلی»، گردآورنده: ژاله آموزگار، تهران: انتشارات توس.

ثعالبی نیشابوری، عبدالملک بن ­محمدبن ­اسماعیل، (۱۳۶۸)، «تاریخ ثعالبی»، با دیباچه مجتبی مینوی و مقدمه و ترجمه محمد فضائلی، تهران: نشر نقره.

جونز، لوید لِوِلین، (۱۳۹۴)، «شاه و دربار در ایران باستان»، ترجمه فریدون مجلسی، تهران: انتشارات نیلوفر.

خدادادیان، اردشیر، (۱۳۷۶)، «تاریخ ایران باستان»، مجموعه اول و دوم، تهران: انتشارات اصالت تنشیر.

خواجه نظام ­الملک طوسی، حسن­ بن­ علی، (۱۳۹۸)، «سیرالملوک (سیاست ­نامه)»، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمود عابدی، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی با همکاری انتشارات سخن.

داراب هرمزدیار، (۱۹۲۲)، «روایات داراب هرمزدیار»، جلد دوم، بمبئی.

دینکرد هفتم، (۱۳۸۹)، محمدتقی راشد محصل، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

دینکرد هفتم، (۱۳۸۹)، محمدتقی راشد محصل، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

زبور مانوی، (۱۳۷۵)، سی.آر.سی.آلبری، گزارش فارسی از ابوالقاسم اسماعیل ­پور، تهران: انتشارات فکر روز.

سیموکاتا، تئوفیلاکت، (۱۳۹۷)، «تاریخ ایران باستان و روم»، ترجمه محمود فاضلی بیرجندی، تهران: نشر کتاب سده.

عنصرالمعالی، کیکاوس­بن اسکندر، (۱۳۹۰)، «قابوس­نامه»، چاپ هفدهم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

فردوسی، حکیم ابوالقاسم، (۱۳۹۸)، «شاهنامه»، پیرایش: جلال خالقی مطلق، بخش یکم تا دوم (چهارجلدی)، چاپ چهارم، تهران: نشر سخن.

کتاب پنجم دینکرد، (۱۳۸۸)، ژاله آموزگار احمد تفضلی، چ دوم، تهران: انتشارات معین.

کتاب سوم دینکرد، (۱۳۸۱)، دفتر نخست، به کوشش فریدون فضیلت، تهران: انتشارات فرهنگ دهخدا.

کتاب سوم دینکرد، (۱۳۸۴)، دفتر دوم، آوانویسی، یادداشت­ها و ترجمه: فریدون فضیلت، تهران: انتشارات مهرآیین.

کریستین سن، آرتور، (۱۳۹۳)، «نمونه ­های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه ­ای ایران»، ترجمه ژاله آموزگار احمد تفضلی، چاپ پنجم، تهران: نشر چشمه

مسکویه رازی، ابوعلی. (۱۳۸۹). تجارب­الأمم، ترجمه و تحشیه: ابوالقاسم امامی، ج اول، تهران: انتشارات سروش.

«مینوی خرد»، (۱۳۹۸)، ترجمه احمد تفضلی، به کوشش ژاله آموزگار، چاپ هفتم، تهران: انتشارات توس.

هینتس، والتر، (۱۳۸۳)، «دنیای گمشده ایلام»، ترجمه فیروز فیروزنیا، چاپ سوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

مزامیر داود

انجیل

 

 

کلیک کنید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
باز کردن چت
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس