خانه / مقالات / اصالت روایت در برزونامۀ کهن برپایۀ سنجش دو روایت گورانی و فارسی
کلیک کنید

اصالت روایت در برزونامۀ کهن برپایۀ سنجش دو روایت گورانی و فارسی

آرش اکبری مفاخر پژوهشگر ادب حماسی ایران چکیده بخش کهن برزونامه از آثار شاخص ادب حماسی ایران است که دو روایت فارسی و گورانی از آن در دست است. از روایت فارسی ۴ دستنویس اصلی در حدود ۴۲۰۰ بیت وجود دارد که عبارتند از: دستنویسهای کمبریج ۸۲۹ ق، دهلی ۸۳۱ ق، بایسنقری ۸۳۳ ق و لنینگراد ۸۴۹ ق. از روایت گورانی نیز دستنویسی به تاریخ ۱۳۴۵ ق در ۲۳۵۷ بیت موجود است. همسانیهای شگفت دو روایت فارسی و گورانی نگارنده را به سنجش دو روایت و بررسی ۳ فرضیه دربارۀ سرچشمۀ شکل‌گیری روایتها واداشته است: ۱) وجود یک منبع منثور…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: 4.9 ( 1 امتیازات)
0

اصالت روایت در برزونامۀ کهن برپایۀ سنجش دو روایت گورانی و فارسی / آرش اکبری مفاخر

آرش اکبری مفاخر
پژوهشگر ادب حماسی ایران

چکیده
بخش کهن برزونامه از آثار شاخص ادب حماسی ایران است که دو روایت فارسی و گورانی از آن در دست است. از روایت فارسی ۴ دستنویس اصلی در حدود ۴۲۰۰ بیت وجود دارد که عبارتند از: دستنویسهای کمبریج ۸۲۹ ق، دهلی ۸۳۱ ق، بایسنقری ۸۳۳ ق و لنینگراد ۸۴۹ ق. از روایت گورانی نیز دستنویسی به تاریخ ۱۳۴۵ ق در ۲۳۵۷ بیت موجود است. همسانیهای شگفت دو روایت فارسی و گورانی نگارنده را به سنجش دو روایت و بررسی ۳ فرضیه دربارۀ سرچشمۀ شکل‌گیری روایتها واداشته است: ۱) وجود یک منبع منثور مشترک برای هر دو روایت که به دلیل فاصلۀ ۵۰۰ سالۀ کتابت امکان سنجش دو روایت منطقی و علمی به نظر نمی‌رسد. ۲) ترجمۀ متن از فارسی به گورانی که با توجه به حذف ابیات شاهنامه‌ای (حدود ۲۰۰۰ بیت) در ترجمۀ فارسی به گورانی امکان‌پذیر نیست. ۳) ترجمۀ متن از گورانی به فارسی که باتوجه به بازتاب دقیق واژگان، عبارات و مصراعهای گورانی به فارسی، برابرسازیهای واژگانی و مصراعی برای واژگان و مصراعهای گورانی از شاهنامه و افزودن مصراعها و ابیات افزوده بر متن داستان اصلی از شاهنامه منطقی به نظر می‌رسد و از احتمال بیشتری برخوردار است.

واژگان کلیدی
برزو، برزونامه، رستم و برزو، زبان گورانی، حماسه، ترجمه.

مقدمه
برزونامه از آثار ادب حماسی ایران‌زمین است که پس از شاهنامه نفوذ گسترده‌ای در میان عموم مردم داشته، اما در متون تاریخی و آثار حماسی پیش و پس از شاهنامۀ فردوسی اشاره‌ای به نام برزو و داستانهای وی نشده است. در شاخۀ حماسه‌سرایی ایران خاوری در خلاصۀ شاهنامۀ ابوالمؤید بلخی در تاریخ سیستان (بی‌تا: ص ۱-۷، ۳۶-۳۷) و همچنین کتاب اخبار رستم آزادسرو ــ که داستانهای رستم و فرامرز به آن بازمی‌گردد (شاهنامه، ۵/ ۴۳۹/ ۱-۴؛ خالقی، ۱۳۸۶: ۳۱-۳۲) ــ به دلیل عدم اشاره به آزادسرو در داستان برزو، در اثر آزادسرو نیز نبوده است.
در شاخۀ حماسه‌سرایی ایران باختری نیز باتوجه به خلاصۀ کتاب سکیسران در مروج الذهب مسعودی (۱۹۶۵: ج ۱، ص ۲۶۰-۲۷۴، ۱۳۷۴: ج ۱، ص ۲۱۵-۲۲۷) و نیز خلاصۀ کتاب شاهنامۀ پیروزان در نزهت‌نامۀ علائی[۱] (شهمردان، ۱۳۶۲: ۳۱۷-۳۴۴)اشاره‌ای به نام برزو نشده‌است. در کتاب نزهت‌نامه اگرچه به چند کتاب دیگر در موضوع ادبیات حماسی ایران از جمله «سرودنامۀ پهلوی» (همو، ص ۳۲۹-۳۳۰) و «گردنامۀ رستم لارجانی» (همو، ص ۳۴۲) اشاره شده و بسیاری از داستانهای کودکی رستم و داستانهای فرامرز آمده است، اما نامی از برزو نیست. همچنین در کتاب بسیار مهم مجمل التواریخ و القصص (۱۳۹۹: ص ۱۰۳، ۱۳۷، ۱۸۲) نیز که در سال ۵۲۰ ق در اسدآباد همدان تألیف و به آثار حماسی فارسی چون گرشاسپ‌نامه، بهمن‌نامه، کوش نامه و فرامرزنامه اشاره و از فرزندان و نوادگان رستم چون بانوگشسپ، زربانو و آذربرزین یاد شده است، هیچ اثری از برزو و برزونامه نیست.
در کنار آثار فارسی در غرب ایران در سدۀ ۵-۶ ق آثاری به زبان گورانی وجود داشته است.[۲] یکی از این آثار مجموعۀ سرودهای آیینی اهل حق از باباناوس و یاران وی در سدۀ ۵-۶ ق است که در آن به مرگ برزو به دست دیو شاخدار در روزگار کیخسرو اشاره شده است. کهنترین اشاره به داستان برزو روایتی از شیخ زمان مرکهیی از یاران باباناوس[۳] در آغاز سدۀ ششم هجری است که در دیوان باباناوس آمده است:

بارش نه ور چم، آو کوی زمانی

دیوِ شاخدار بی، نا سر کوهانی

 

برزوش کشته، چنش سند گیانی

کیخسرو حقش، سن نو فرمانی

 

علمش کیشا، شی و نهانی

برزوت احمدن، چی ور دمانی

 

خسروت نعمت[۴]، هان نی دکانی

آ دیوه شیرون، بی پشیمانی[۵]

(باباناوس،۱۳۹۴: ص۱۷۶)
bâr-ɛš na war ča:m, âw ko:y Zamân-e: / De:w-e šâx-dâr bi, nâ sar ko:yhân-e:
Barzu:-wɛ-š kušt-a, čan-ɛš sand gɛyân-e: / Kayxusra:w haqq-ɛš, san na:w farmân-e:
’alam-ɛš kišâ, ši wa nahân-i / Barzu:-t Ahmad-ɛn, če: war damân-i
Xusra:w-ɛt Nɛ’mat, hâ-n ne: dukân-i / â de:w-a Širu:-n, bi paše:mân-i
آن کوه را زمانی پیش چشم بیاور! هنگامی که دیو شاخدار بر سر آن کوه بود؛
برزو را کشت و جانش را ستاند. کیخسرو کین برزو را با فرمانی ستاند؛
کیخسرو درفشش را کشید و به نهانگاه رفت. برزوی تو در این روزگار احمد است؛
خسرو در این دنیا نعمت است و آن دیو، شیرو است که پشیمانی به بار آورد.

این سرود، از آثار آیینی اهل حق/ یارسان است که در سنت روایی و سینه به سینه منتقل شده و در سدههای اخیر به نوشتار درآمده است. این ۴ بیت که بخشی از یک قصیدۀ ۲۳ بیتی به زبان گورانی است، به شیخ زمان مَرکهای از یاران باباناوس در سدۀ ۵-۶ ق منسوب است. در سرودۀ شیخ زمان علاوه بر داستان مرگ برزو به دست دیو در کوهستان، کینخواهی کیخسرو از دیو و پنهان شدن کیخسرو، به داستانی از سنت تاریخی اهل حق نیز اشاره شده که با زندگانی باباناوس در پیوند است: شیرو (مظهر شر و پلیدی) بزرگ‌ترین دشمن باباناوس (مظهر خداوند در میان بشر) است. در برخورد و گفتگویی میان آن دو باباناوس، شیرو را به خوک تبدیل میکند و او به کوهستان میگریزد. شاعر پس از داستان مرگ برزو شخصیتهای اساطیری را با شخصیتهای شناختهشدۀ روزگار خود؛ یعنی یاران خاص باباناوس مقایسه و احمد، نعمت و شیرو را به ترتیب نماد برزو، کیخسرو و دیو معرفی میکند.

در این سرود شاعر گورانیزبان شخصیتهای تاریخی و آیینی روزگار خود در سدۀ ۶ ق را با شخصیتهای اساطیری ایران باستان تطبیق داده است؛ بنابراین داستان مرگ برزو و دیگر داستانهای وی در سدۀ ۵ ق در مناطق غربی ایران حداقل میان اهل حق و گورانیزبانان شناختهشده بوده است. اگر داستان مرگ برزو را نخستین اشارۀ شناختهشده در ادبیات ایرانی به شخصیت برزو و مرگ وی بپذیریم، فرضیۀ انتقال داستان برزو از شاخۀ حماسهسرایی ایران باختری به ایران خاوری پذیرفتنیتر مینماید. بررسی دادههای متنی و تطبیق متن گورانی و فارسی نیز ترجمۀ متن گورانی را به فارسی تأیید میکند.

گذشته از این خرده‌روایت گورانی ظاهراً اشاره‌ای به برزو و داستانهای وی در دست نیست و کهن‌ترین آگاهی موجود همان دستنویسهای برزونامه در نیمۀ نخست سدۀ ۹ ق است. از برزونامه ۴ دستنویس اصلی به شرح زیر وجود دارد:

-‌ دستنویس مستقل کمبریج[۶] به تاریخ ۸۲۹ ق، فراهم شده در شیراز[۷] (= کب).
-‌ دستنویس موجود در شاهنامۀ ۸۳۱ ق، فراهم شده در شیراز (= ده).
-‌ دستنویس موجود در شاهنامۀ بایسنقری ۸۳۳ ق، فراهم شده در هرات[۸] (= با)
-‌ دستنویس موجود در شاهنامۀ لنینگراد ۸۴۹ ق، فراهم شده در یزد[۹] (= لگ)

علاوه بر این ۴ دستنویس اصلی دستنویسهای دیگری نیز مربوط به سدۀ ۱۰ ق به بعد به پیوست شاهنامه یا به طور مستقل وجود دارد.[۱۰] باتوجه به دستنویسهای موجود برزونامه در سراسر ایران درمی‌یابیم که داستان برزو در این سالها حضوری فراگیر داشته و دست‌کم در سالهای ۷۰۰-۸۰۰ ق سروده شده است. نکتۀ گفتنی دیگر آن است که عدم اشاره به نام یک شخصیت و داستان وی در متون تاریخی دلیل بر ناشناخته بودن آن نیست؛ مثلاً از داستانهای رزمنامۀ کنیزک یا رستم و زنون که از آثار شاخص ادب حماسی ایران هستند، در جایی یاد نشده است.

بررسی روایتهای فارسی و گورانی
از داستانهای برزو دو روایت شاخص در دست است. روایتی به زبان فارسی و روایتی به زبان گورانی. در کل روایتهای برزونامه را چه در فارسی و چه در گورانی می‌توان به دو بخش کهن و نو تقسیم کرد (نحوی، ۱۳۸۷: ص بیست‌وهشت). موضوع این مقاله بررسی اصالت روایت در بخش کهن برزونامه برپایۀ سنجش دو روایت فارسی و گورانی است.

قدیمی‌ترین چاپ برزونامه را ترنر مکان[۱۱] در بخش الحاقات شاهنامه در ۳۶۶۴ بیت به سال ۱۸۲۹ م در کلکته انجام داده است. این چاپ مورد توجه ناشران شاهنامه قرار گرفته و در چاپ سنگی امیر بهادری (۱۳۲۲ ق، با تجدید چاپهای فراوان) و چاپ بروخیم (۱۳۱۳ ش، تجدید چاپ ۱۳۸۴ ش) آمده و محمد دبیرسیاقی آن را در سالهای ۱۳۷۰ و ۱۳۸۲ دوباره چاپ کرده است. نخستین چاپ انتقادی از برزونامه به دست علی محمدی براساس ۳ دستنویس از سدۀ ۱۲-۱۳ ق و چاپ امیر بهادر از روی چاپ مکان صورت گرفته که تنها بخش رویارویی رستم و برزو را در ۲۴۴۳ بیت در بر دارد و بخش مربوط به سوسن رامشگر تصحیح نشده است. دومین چاپ انتقادی را اکبر نحوی باتوجه به دستنویس کمبریج ۸۲۹ ق و ۴ دستنویس دیگر از سدۀ ۱۲-۱۳ ق در ۴۲۴۱ بیت ترتیب داده است.

در مقایسۀ دستنویسهای اصلی و غیراصلی برزونامه می‌توان آنها را به دو دستۀ کلی تقسیم کرد: دستۀ نخست که دارای نویسه‌های دشوارتر، واژگان و عبارات بکر و اصیل، مصراعها و ابیات ابداعیِ حاصل تراوش ذهن شاعر است و تأثیر زبان شاهنامۀ فردوسی در آن کمتر دیده می‌شود. دستنویسهای ۸۳۱ ق دهلی و ۸۴۹ ق لنینگراد در این دسته جای می‌گیرند، اما دستنویس ۸۲۹ ق کمبریج که دستنویس بایسنقری ۸۳۳ ق نیز ظاهراً رونوشتی از آن است یا هردو به یک دستنویس می‌رسند، توسط راوی یا کاتب مورد دخل و تصرف فراوان قرار گرفته است و به جای یک اثر اصیل و ناب به تقلیدی ناشایست از شاهنامۀ فردوسی تبدیل شده است، به گونه‌ای که روایت این دو دستنویس ــ که چاپ مکان نیز در این دسته قرار می‌گیرد ــ با تأثیرهای نابجا و تکرار بی‌مورد مضامین و مصراعهای برگرفته از شاهنامه آن را تا حد یک بار خواندن پایین آورده (دبیرسیاقی، ۱۳۸۲، ص یازده) و در کل روایتی خسته‌کننده و فاقد نوآوری است. در برابر این روایت دو دستنویس دهلی و لنینگراد ارزشهای ویژۀ خود را دارند.

در کنار روایت فارسی روایتی به زبان گورانی، زبان معیار ادبی حماسه‌سرایی در مناطق غربی ایران، وجود دارد. این روایت که به گونۀ سینه به سینه منتقل شده، در سال ۱۳۴۵ ق/ ۱۳۰۹ ش در ۲۳۵۷ بیت (هفت‌لشکر گورانی، گ ۴۶ الف ـ ۱۲۱ ب) کتابت شده است. روایت گورانی در مقایسه با روایت فارسی از ساختار استوار و انسجام دقیق‌تری برخوردار است و از واژگان، عبارات، مصراعها و ابیات شاهنامه جز تأثیراتی جزیی اثری نیست و در آن تنها به رئوس کلی داستان و سیر رویدادها پرداخته شده است، هرچند که یکی از راویان در میانۀ بخشهای داستان حدود ۲۰۰ بیت توصیفی افزوده که به‌راحتی قابل تشخیص است.

باتوجه به وجود دو روایت مستقل از برزونامه به دو زبان فارسی و گورانی، در نگاه نخست می‌توان چنین فرض کرد که روایتی منثور از برزونامه وجود داشته و شاعران فارسی‌ و گورانی‌زبان هریک به‌طور مستقل به سرودن متن منثور پرداخته‌اند و همسانیهای بنیادی در این دو متن حاصل وجود منبع مشترک است، اما باتوجه به عدم وجود گزارشی از متن منثور برزونامه و همچنین فاصلۀ زمانی بیش از ۵۰۰ سال وجود متن مشترک دور از ذهن می‌نماید و اصولاً امکان مقایسه در این حوزه وجود ندارد؛ از این رو نگارنده فرضیه‌ای دیگر دارد و آن ترجمۀ متن از زبانی به زبان دیگر است.

از آنجا که در روایت گورانی با اثری ناب، اصیل و ادبی روبه‌رو هستیم و از مصراعها و ابیات شاهنامه نشانی وجود ندارد، مقایسۀ دو روایت گورانی و فارسی نگارنده را به این فرضیه می‌رساند که احتمالاً روایت گورانی کهن‌تر از روایت فارسی است و باتوجه به تأثیرات مستقیمی که در روایت فارسی دیده می‌شود، می‌توان گفت که دست‌کم روایتی گورانی در سدۀ هشتم ق در مناطق غربی ایران وجود داشته و بن‌مایۀ به وجود آمدن روایت فارسی شده است تا آنجا که شاعر فارسی‌زبان دست به ترجمه‌ای توضیحی ـ تفسیری از روایت گورانی زده و آن را به فارسی ترجمه کرده است که دستنویس ۸۳۱ ق دهلی حاصل این روش است. وی اگرچه در ترجمۀ خود در برخی موارد واژگان و مصراعهای گورانی را دقیقاً به فارسی ترجمه کرده، از واژگان، زبان، مصراعها و ابیات شاهنامه نیز بهره برده است.

در روش ترجمۀ توضیحی ـ تفسیری مترجم علاوه بر ترجمۀ متن، به تألیف، توضیح و تفسیر متن نیز می‌پردازد و بخشهای جدیدی، کلی یا جزیی، به متن اصلی اضافه می‌کند. در نمونه‌های کلان ترجمۀ تفسیر طبری و تاریخ طبری که مترجم/ مترجمان نخست راویان و اسناد را حذف کرده‌ و سپس مواردی را که در متن اصلی وجود ندارد، به متن ترجمه افزوده‌اند، مثلاً در ترجمۀ تفسیر طبری در تفسیر سورۀ فرقان «قصۀ ضحاک و پادشاهی افریدون» (۱۳۵۶: ج ۵، ص ۱۱۵۱-۱۱۵۷) آمده که در متن اصلی تفسیر جامع البیان (ج ۱۸، ص ۱۳۵-۱۴۵، ج ۱۹، ص ۲-۳۷) نیامده و همچنین تک‌نگاری «بهرام شوبین» در ترجمۀ بلعمی (ج ۲، ص ۷۶۴-۸۰۶)[۱۲] از تاریخ طبری آمده در حالی که در متن اصلی تاریخ طبری (۱۳۸۷: ج ۲، ص ۱۷۲-۱۸۸، ۱۳۷۵: ج ۲، ۷۲۴-۷۴۱) نیست. در نمونۀ جزیی هم می‌توان به ترجمۀ قرآن در تفسیر کشف الاسرار اشاره کرد که در ترجمۀ آیات تفسیر و توضیح کوتاهی نیز برای برخی از آیات آورده است (ترجمۀ سورۀ توحید):

به نام خداوند فراخ‌بخشایش مهربان
بگو [ای محمد]: اوست آن خدای یگانه.

اللّه بارخدای همۀ بارخدایان است.نزاد و نه زادند او را، [نه از چیز است و نه از کس، او به خویشتن است و بس].
و نبود هیچکس او را همتا [و نه درخور، نه همتا و نه هم‌صفت] (میبدی، ۱۳۶۱: ج ۱۰، ص ۶۶۰).

در برزونامه راوی یا کاتب دستنویس ۸۲۹ ق کمبریج که داستان را به‌طور مستقل کتابت کرده، خطبه‌ای ۱۰ بیتی ومقدمه‌ای ۷۴ بیتی در شرح آشنایی سهراب و شهرو به آغاز داستان افزوده است. تکرار مضمون این داستان دو بار دیگر در متن برزونامه بیانگر افزوده بودن این مقدمه است. راوی یا کاتب که اشراف دقیقی بر جزییات شاهنامه داشته تمام تلاش خود را کرده است تا برزونامۀ فارسی را از حالت اثر بکر و خلاقانه خارج و آن را به تقلیدی صرف از شاهنامه تبدیل کند.[۱۳] در این رویکرد راوی یا کاتب بیشتر واژگان، مصراعها، ابیات و مضامین ترجمه‌ای از گورانی را با واژگان و مصراعهای شاهنامه‌ای جایگزین کرده است. همین ویژگیهای دستنویس کمبریج؛ یعنی تطابق با زبان شاهنامه، نداشتن نویسه‌های دشوارتر و عدم اختلاف کمتر زبانی و واژگانی با شاهنامه، باعث شده است تا گردآورندگان شاهنامۀ بایسنقری ــ که در تصحیح خود از ترکیب چند دستنویس بهره برده و به نویسه‌های ساده‌تر توجه داشته‌اند[۱۴] ــ داستان برزونامه را جزیی از شاهنامه به شمار آورده و آن را در متن شاهنامه وارد کنند.

در کل می‌توان گفت که شاعر فارسی‌زبان ۲۰۰۰ بیت گورانی را با استفاده از ۲۰۰۰ بیت برگرفته از شاهنامه به حدود ۴۰۰۰ بیت گسترش و افزایش داده است، بدون آنکه مطلب خاصی بر چهارچوب و کلیت ساختار داستان افزوده باشد که این امر در سنت ترجمۀ توضیحی ـ تفسیری امری رایج است. حال اگر تصور کنیم شاعر گورانی‌زبان با نهایت دقت و جزییات ۲۰۰۰ بیت شاهنامه‌ای را از روایت فارسی حذف کرده و سپس ۲۰۰۰ بیت دیگر را بدون آنکه تأثیری مهم و گسترده‌ از شاهنامه در آن دیده شود به گورانی ترجمه کرده، امری غیرمنطقی و نشدنی به نظر می‌رسد. به هر حال برای بررسی این فرضیه‌ها دست‌کم بیش از ۱۰ بخش همسان در هر دو روایت وجود دارد که در این مقاله دو بخش از برزونامۀ گورانی و فارسی برای تشخیص متن اصلی و متن ترجمه‌شده با هم سنجیده می‌شود.

بخش یکم: گفتگوی برزو با رستم
شمارۀ بیت
متن گورانی

متن فارسی
شمارۀ بیت
۱
برزو و ترکی، آما نه گفتار
واتش: پهلوان!، وسن قین [و] قار

 

 

بدو گفت برزوی[۱۵] کای[۱۶] پهلوان

دل کارزار و[۱۷] خرد را روان
چه افتید[۱۸] وز[۱۹] چه برآشفته‌ای
به گفتار که این چنین تفته‌ای[۲۰] چو من با تو تندی نکردم چرا[۲۱] برآشفتی و سرد گویی مرا[۲۲] چرا غرّه گشتی بدین کتف و یال
نه گودرز و[۲۳] گیوی و[۲۴] نه پور زال

۱

۲

۳

۴
۲
برزو وات: ویمه، وسن گیز [و] گاف
باشی اُلدُرم+، بی لاف و گزاف

 

باشی

۳
نه تو آذری، نه من خار [و] خس
نه تو جلادی، نه من دیلَ دس

 

 

 

نه تو آتش تیز و من خار و خس

نه پرّان‌عقابی[۲۵] و من چون مگس[۲۶] من اندک به سال و تو بسیار سال
اگرچند برزم به بازو و یال

۵

۶

۴

عبث[۲۷] بعیدن، پهلوان پیش!
کسی وی طوره، راضی بو نه ویش

 

مرا از تو ناموخت[۲۸] باید خرد
چو تو ژاژخایی نه اندر خورد[۲۹]

۷
۵
تو پیر دوران، جهاندیده‌مرد
من ناشی نوهال[۳۰]، ندیده‌نبرد
ج

 

← بیت ۶: تو بسیار سال
← بیت ۶:من اندک به سال[۳۱]

آوانگاری و ترجمۀ متن گورانی
۱Barzu: wa turk-i, âmâ na guftâr / wât-ɛš pahlawân!, was-ɛn qin u qâr
۲Barzu: wât we:m-a, was-ɛn giz u gâf / bâš-i o:ldor-ɛm, be: lâf u gazâf
۳na to: âzar-i, na mɛn xâr u xas / na to: ǰalâd-i, na mɛn di:ł-a das
۴’abas ba’i:d-ɛn, pahlawân-e pe:š! / kas-e: we: to:r-a, r̊âzi bu: na we:š
۵to: pir-e da:wrân, ǰahândida-mard / mɛn nâ-ši nu:hâł, nadida-nabard
۱‌ برزو به ترکی به سخن درآمد و گفت: ای پهلوان، قهر و کین بس است!
۲ برزو گفت: سخن بیهوده و نابجا بس است. سرت را بی لاف و گزاف در هم می‌کوبم؛
۳ نه تو آتش هستی و نه من خار و خس، نه تو جلادی و نه من اسیر دست‌بسته!
۴ ای پهلوان پیشرو! بیهوده‌گویی و از خود راضی بودن از تو دور است.
۵ تو پیر دوران و مردی جهان‌دیده هستی و من ناآزموده و نورسیده و نبردندیده‌‌.
سنجش و تطبیق دو روایت
این بخش که شامل سخنان برزو خطاب به رستم در آغاز نبرد آنان است، اهمیت ویژه‌ای دارد. بیت ۱ گورانی که گزارشی ساده از سخن گفتن برزو است، در بیت ۱ روایت فارسی با بیتی شاهنامه‌ای بیان شده‌است:

به بیژن چنین گفت کای پهلوان

دل کارزار و خرد را روان

۳/۳۱۴/۱۲۷
مصراع یکم دقیقاً برگرفته از شاهنامه است و نام برزو جایگزین پهلوان دیگری شده است:

بدو گفت بهرام کای پهلوان

مکن هیچ بر خیره تیره روان

۳/۴۲/۲۳۷

بدو گفت بیژن که ای پهلوان

هنرمند باشد دلیر و جوان

۴/۴۲/۶۴۷
عبارت «خرد را روان» نیز به تنهایی در شاهنامه به کار رفته است:

به رهام فرمود پس پهلوان

که ای تاج و تخت و خرد را روان

۴/۲۲/۳۰۴
شاعر گورانی‌زبان در بیت ۲، بیتی ترکیبی به گورانی و ترکی آورده که شاعر فارسی‌زبان مفهوم و مضمون آن را در ۳ بیت بیان کرده است. وی در این ۳ بیت در به کار بردن زبان فارسی و معیار خود توجه چندانی به شاهنامه نداشته و از زبان شاعران غرب ایران و ساختار سبکی کهن فعل «افتیدن» تأثیراتی پذیرفته است:

هم ز بالا به چه افتید چو خورشید به شام

گر ستاره سپه و صبح لوایید همه

خاقانی، ۱۳۸۲: ص ۴۱۰
این ساخت در ترجمه‌ها و تفسیرهای قرآن کاربرد فراوان دارد:
-‌ پس چون دیدار افتید آن دو گروه را. (ترجمۀ تفسیر طبری، ۱۳۵۶: ج ۳، ص ۵۸۶).
-‌ حوا به جدّه افتید و ابلیس به ایله افتید و مار به اصفهان. (اسفراینی، ۱۳۹۰: ج ۱، ص ۸۷).
– دریغ ان نعمت که بر شما به زوال آید و از بهشت به دنیا افتید! (سورآبادی، ۱۳۸۱: ج ۱، ص ۵۹).
و نیز «سرد گفتن» در بیت زیر از ویس و رامین:

اگر تو هجر جویی من نجویم

و گر تو سرد گویی من نگویم

اسعد گرگانی، ۱۳۴۹: ص ۳۷۷، ب ۳۸
راوی/ کاتب دستنویس کمبریج این دو بیت را به شکل زیر آورده است:

چه افتاد تا شد سپهبد به درد

که بی‌کینه از ما برآورد گرد

 

چو من با تو تندی نکردم به جنگ

به خیره چرا پیش یازی[۳۲] تو چنگ

وی به جای «افتید» که در شاهنامه به کار نرفته است، واژۀ «افتاد» و عبارتهای «سپهبد …» و «برآورد گرد» را که کاربرد فراوانی در شاهنامه دارد، از ابیات زیر برگرفته است:

بگفتند وی را همه بیش و کم

سپهبد شد از کار ایشان دژم

۱/ ۳۳۹/۸

سپهبد ز گفتار او شد دژم

همی زار بگریست با او به هم

۲/۲۳۲/۴۴۶

یکی برگراییدش اندر نبرد

که از تیر و ژوپین برآورد گرد

۱/۲۵۴/۱۳۰۲

سزای تو دیدی که یزدان چه کرد؟

ز دیو و ز جادو برآورد گرد

۲/ ۴۶/۶۲۴
مصراع سوم نیز برگرفته‌ای از مصراعهای یکم ابیات زیر است:

چو من با تو خرسند باشم به بخت

تو افسر چرا جویی و تاج و تخت؟

۵/۲۲/۲۸۳

که من با تو هرگز نکردم بدی

همی راستی جستم و بخردی

۸/۲۰۵/۲۶۹۳
مصراع چهارم نیز برگرفته‌ای از مصراع یکم بیت زیر است:

به خیره همی جنگ فرمایدم

بترسم که سوگند بگزایدم

۲/۲۷۰/۱۰۳۸
در بیت ۴ فارسی اگرچه واژگان از شاهنامه است، اما در ساختار ترکیب بندی مصراعها نشانی کلی از شاهنامه نمی‌توان دید.
از آنجا که شاعر فارسی‌زبان در ترجمۀ مصراع یکم بیت ۳ گورانی به فارسی واژگان، عبارات یا مصراع مناسبی نیافته به‌ناچار با تغییر واژۀ آذری به «آتش تیز» از شاهنامه:

بر آن آتش تیز بریانش کرد

از آن پس که بی‌پوست و بی‌جانش کرد

۲/۲۱/۲۸۳
و افزودن «و» آن را در ساختار زبان فارسی و وزن عروضی درآورده است:

متن گورانی

متن فارسی

نه تو آذری، نه من خار و خس
نَ | تُ | آ | ذَ | ری // نَ | مِن | خا | رُ | خَس
۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ // ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵

نه تو آتش تیز و من خار و خس
نَ | تُ | آ | تَ | شِ | تی | زُ | مَن | خا | رُ | خَس
ᴗ | ᴗ | – || ᴗ | ᴗ | – || ᴗ | – | – || ᴗ | –
فعولن | فعولن | فعولن | فعل

اما وی که برای مصراع دوم بیت زیر را از شاهنامه در ذهن داشته است:

چنین گفت با گیوْ جنگی تژاو

که تو چون عقابی و من چون چکاو

۳/۹۸/۱۱۷۵
مصراع دوم این بیت را به‌ دلیل همسانی معنایی که با مصراع دوم بیت گورانی دارد، به پیروی از مصراع شاهنامه به شکل زیر ترجمه کرده است: «نه پران عقابی و من چون مگس». ترجمۀ شاعر فارسی‌زبان کاملاً ساختار زبان گورانی را (همچنین در مصراع یکم) حفظ کرده و تنها از عبارت «پران عقاب» شاهنامه بهره گرفته و «مگس» را هم در تقابل «عقاب» به ترتیب در برابر «اسیر» و «جلاد» به کار برده است:

ساختار بیت گورانی

انتقال ساختار به بیت فارسی

نه تو …………….، نه من خار و خس


نه تو …………… و من خار و خس

 

نه …………………، من ………….. ـَ س


نه …………………. و من …………..ـَس

حال اگر شاعر گورانی‌زبان این بیت فارسی را به زبان گورانی ترجمه کرده بود، طبیعتاً همانند ساختار گورانی بیت، در مصراع یکم با حذف «تیز» و افزودن «نه» و مصراع دوم را نیز با تغییراتی جزیی به گورانی ترجمه می‌کرد و در وزن هجایی قرار می‌داد:

بیت فارسی

ترجمۀ فرضی به گورانی

 

نه تو آتش تیز و من خار و خس


نه تو آتشی، نه من خار و خس

 

نه پران عقابی و من چون مگس
ᴗ | ᴗ | – || ᴗ | – | – || ᴗ | – | – || ᴗ | –


نه تو عقابی، نه من چون مگس
۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ // ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵

از آنجا که ترکیب «خار و خس» در شاهنامه به کار نرفته (Wolff, 1965: 309-310, 321)، «خس» نیز واژه‌ای شاهنامه‌ای نیست.[۳۳] همچنین دو واژۀ «آذر و خار» و «آتش و خار» در شاهنامه در کنار یکدیگر و در تقابل با هم نیامده‌اند[۳۴]؛ از این رو بسیار بعید است که این مصراع چه گورانی و چه فارسی تأثیری از شاهنامه پذیرفته باشد بلکه به احتمال قوی‌تر زاییدۀ طبع شاعر گورانی بوده و شاعر فارسی‌زبان تنها آن را در ساختار زبان فارسی و وزن عروضی درآورده است. اما راوی/ کاتب دستنویس کمبریج که گویا به دلیل علاقه و تسلط بیشتر به شاهنامه و ادب فارسی در شاهنامه‌ای کردن برزونامه بسیار کوشیده، بیت دستنویس دهلی را به شکل زیر درآورده است:

اگر آتشی تو منم تندآب

نگیرد بر من دورغ تو تاب

وی در پرداخت مصراع یکم با بهره‌گیری از تقابل و تضاد محسوس آتش و آب، صورت مصراع را کاملاً حماسی کرده، به طوری که یادآور واژگان و موسیقی شاهنامه است:

ز کاوس و از تخم افراسیاب

چو آتش بود تیز با موج آب

۲/۳۰۰/۱۴۹۴

دو کشور که چون آتش تیز و آب

به دل یک ز دیگر گرفته شتاب

۲/۳۲۸/۱۸۵۷
برای مصراع دوم نیز مصراعی از شاهنامه را فقط با تغییر قافیه آورده است:

وگر هیچ گردی به گرد دروغ

نگیرد بر من دروغت فروغ

۵/۲۲۲/۳۴
برخی از کاتبان که متوجه معنای تاب (= فروغ) نشده‌اند، دروغ را به فروغ برگردانده‌اند.[۳۵] حال باتوجه به این بیت در دستنویس کمبریج می‌توان گفت که اگر شاعر گورانی‌زبان از دستنویس کمبریج یا بایسنقری استفاده کرده بود، دست‌کم باید نشانه‌ای هرچند کوچک از این بیت در بیت گورانی دیده می‌شد که چنین نیست؛ از این رو در کل باتوجه به این بررسی و دلایل ارایه‌شده، ترجمۀ بیت گورانی به فارسی و سپس شاهنامه‌ای شدن آن در دو مرحله ــ نخست دستنویس دهلی و سپس دستنویس کمبریج ــ روشن است و ترجمۀ بیت از گورانی به فارسی بسیار ضعیف و غیر منطقی به نظر می‌رسد.
در بیت ۴ گورانی شاعر فارسی‌زبان ترکیب «عبث بعیدن» (= عبث: هزل، بیهوده، بی‌فایده؛ عبث گفتن: بی‌معنی و لاطائل سخن گفتن؛ بعیدن: دور است) را به «ژاژخایی» که در شاهنامه نیامده، ترجمه کرده و با عبارت شاهنامه‌ای «نه اندر خورد» به جای «بعیدن» کامل کرده است:

بدو گفت کای مهتر پرخرد

چنین گفتن از تو نه اندر خورد

۶/۳۷۳/۹۲۶
در حالی که راوی/ کاتب دستنویس کمبریج دقیقاً مصراعی از شاهنامه را جایگزین کرده است:

مرا از تو آموخت باید خرد

ز تو سرد گفتن نه اندر خورد

قس، شاهنامه:

چنین گفت کای مهتر پرخرد

ز تو سرد گفتن نه اندر خورد

۳/۳۷۳/۹۲۶
مصراع یکم بیت ۶ فارسی نیز برگرفته از مصراع دوم بیت زیر از شاهنامه است:

همان کن که با مهتری درخورد

تو را خود نیاموخت باید خرد

۱/۲۳۵/۱۰۴۵
شاعر فارسی‌زبان برای ترجمۀ بیت ۵ گورانی که بیانگر کم سن و سالی برزو و سالمندی رستم است، از دو اصطلاح شاهنامه‌ای «اندک به سال» و «بسیار سال» بهره برده است:

-‌ به سال اندکی و به دانش بزرگ

گوی بدنژادی دلیر و سترگ

 

اگرچه به سال اندک ای راستان

در این کار موبد زدش داستان[۳۶]

۱/۶۶/پی ۲۴

فرود آمد از اسب مهراب و زال

جوانان و گردان بسیارسال

۱/۲۷۲/۱۵۳۵

به بالا بلندی و با شاخ و یال

ستم یافت یالت ز بسیارسال

۲/۱۷۰/۶۴۵
در کل مفهوم و مضمون بیت نیز با دو بیت زیر از شاهنامه در پیوند است:

اگرچند پیروز با فر و یال

ز هرمز فزون است چندی به سال

۷/۵/۲۲

ز شاهان مرا نیز همتا نبود

اگر سال را چند بالا نبود

۸/۳۵۱/۳۵۳
در حالی که شاعر گورانی‌زبان برای ترجمۀ مصراع یکم بیت ۷ فارسی به گورانی، می‌توانست با حذف «و» علاوه بر خوانش گورانی مصراع، آن را به وزن ده‌هجایی نیز درآورد:

مصراع فارسی


صورت فرضی ترجمه به گورانی

 

من اندک به سال و تو بسیارسال

ᴗ | – | – || ᴗ | – | ᴗ || ᴗ | – | – || ᴗ | –
جج

 


من اندک به سال، تو بسیار سال
mɛn andak ba sâł, to: bɛsyâr-a sâł
مِن | اَن | دَک | به | سال // تُ | بِس | یا | رَ | سال
۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ // ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵
ج

 

بخش دوم: نبرد برزو با دو پهلوان تورانی
شماره بیت
متن گورانی
م

متن فارسی

شماره بیت
۱
هامان یه شنفت، سالار تندخو
جوش جلوریز، آما پی برزو

 

سپهدار هومان بیامد چو باد
به نزدیک برزو زبان برگشاد
ورا دید با زال بر پشت زین
به ابرو درافکنده از کینه چین

۱

۲
۲
غرا و برزو، که ای برزگر!
هر ایسا چرخت، دروم و چمر

به برزو چنین گفت کای نامور
چنین است آیین پرخاشخر[۳۷]

۳
۳
به حرف دادی، به افسون زال
عبث کردنی، وی طوره خیال

 

 

 

۴
گردی بیهوده، حرف زال به گوش
رنج شاهی توران، کردی فراموش

 

ز توران چرا روی برگاشتی
چنان جایگه خوار بگذاشتی
چه جویی ازین دشت بی‌تخم و بر
نیایی به نزدیک پیروزگر
ز ترکان که را بود آن جایگاه
که مر پهلوان را به نزدیک شاه
به نزدیک گردان چو نام آوری
ازین بدکنش پور سام آوری

۴

۵

۶

۷
۵
عقل نداری، و قد [و] اندام
نذانای که زال، نین تخم سام

 

ندانی که او نیست از پشت سام
ز بی‌بچگی[۳۸] آورید از کنام
پذیرفت[۳۹] او را ز بی‌بچگی
ز پیری و نادانی و غرچگی[۴۰] بگردان عنان را به نزدیک شاه
که آراسته ست از پیت[۴۱] تاج و گاه

۸

۹

۱۰
۶
نذانای که زال، تخم سام نین
چون او حیله‌گر، نه روی عام نین

 

 

 

۷
سا که اید شنفت، جهانجو برزو
خروشا به خشم، وینۀ ابر نو

 

چو بشنید برزو ز هومان چنین
ز کینه بجوشید بر پشت زین

۱۱
۸
دست دا و گوپال، پا نیا نه ور

هامان چون قمر، سپر دا نه سر
ج

بزد دست و برداشت گرز گران
برآورد چون پتک آهنگران

۱۲
۹
دا به اسپرش، نهصد من به تاب
کوپاش وینۀ گوشت، ساخته شام‌کباب

 

 

۱۰
یه واتش برزو، ببر کینه‌خواه
بدوازِ بدگو، ایدشن سزاه

 

 

آوانگاری و ترجمۀ متن گورانی
۱‌ Hâmân yak-sar šɛnaft, sâłâr-e tünd-xü / ǰu:š-e ǰɛła:w-r̊e:z, âmâ pe: Barzu:
۲ qo:r̊â wa Barzu:, kɛ ɛy barzagar / har e:sâ čarx-ɛt, dɛr-u:m wa čamar
۳ ba harf-e dâdi, ba afsün-e Zâł / ’abas kɛrd-ani, we: to:r-a xɛyâł
۴ gɛrd-i be:hüda, harf-e Zâł ba gu:š / r̊anǰ-e šâ-y Tu:rân, kɛrd-i fɛrâmu:š
۵ ’aqł na-dâr-i, wa qad u andâm / na-zânâ-y kɛ Zâł, ni-y-ɛn to:xm-e Sâm
۶ na-zânâ-y kɛ Zâł, to:xm-e Sâm ni-y-ɛn / čün a:w hi:la-gar, na r̊üy ’âm ni-y-ɛn
۷ sâ kɛ e:d šɛnaft, J̌ahânǰu: Barzu: / xor̊u:šâ ba xašm, we:na-y abr-e nu:
۸ dast dâ wa gu:pâł, pâ nɛyâ na war / Hâmân čün qamar, sɛpar dâ na sar
۹ dâ ba ɛspar-ɛš, no:h-sad man ba tâb / ku:pâš we:na-y gušt, sâxta šâm-kabâb
۱۰ ya wât-ɛš Barzu:, babr-e kina-xwâh / bad-wâz-e bad-gu:, e:d-ɛš-ɛn sɛzâh
۱‌ هامان، سالار تندخو، این را شنید و شتابان به سوی برزو آمد؛
۲ بر برزو غرید: که ای برزگر! اکنون چرخ را برایت وارونه می‌کنم.
۳ به سخن مادر و به افسون زال، چنین خیال و سخنی بیهوده پیش آورده‌ای؛
۴ به بیهوده سخن زال را پذیرفتی و رنج شاه توران را فراموش کردی؛
۵ با این بالا و اندام عقل نداری و نمی‌دانی که زال از تخم سام نیست؛
۶ نمی‌دانی که زال از تخم سام نیست و چون او افسونگری در میان مردمان وجود ندارد.
۷ جهانجو برزو که این سخن را شنید، همانند ابری تازه خشمگین و خروشان شد؛
۸ دست به گوپال پای پیش نهاد و هامان سپر را چون ماه بر سر آورد.
۹ (برزو) گرز نهصد من را به تاب و تندی بر سپر زد و او را چون گوشت شامی‌کباب در هم کوبید.
۱۰ برزو، ببر کینه‌خواه گفت: این سزای فرد بدگفتارِ بدگوی است.
بررسی و سنجش دو روایت گورانی و فارسی
در روایت گورانی پهلوانی جدید به نام هامان وارد میدان می‌شود و رویاروی برزو قرار می‌گیرد که در روایت فارسی هومان است. تفاوت حضور این شخصیت در روایت گورانی با فارسی آن است که در روایت گورانی یک خرده‌داستان مستقل پیرامون شخصیت هامان با ارزش حماسی ویژه‌ای وجود دارد. در بیت ۱ گورانی هامان پس از شنیدن سخنان افراسیاب برای دستگیر کردن برزو به میدان می‌رود. شاعر گورانی اشاره می‌کند که هامان پس از شنیدن سخن افراسیاب تند و شتابان به سوی برزو می‌آید. شاعر فارسی‌زبان مطلب مورد نظر را با بهره‌گیری از واژگان شاهنامه‌ای، به‌ویژه دو عبارت «بیامد چو باد» و «زبان برگشاد»:

مران اژدهافش بیامد چو باد

به ایران‌زمین تاج بر سر نهاد

۱/۵۱/۱۷۶

سر نامداران زبان برگشاد

ز دادار نیکی‌دهش کرد یاد

۷/۸۹/۱۷
به فارسی ترجمه کرده و بیتی شبیه به شاهنامه سروده است. در واقع شاعر فارسی‌زبان با تلفیق دو مصراع شاهنامه‌ بیتی در ترجمۀ بیت گورانی سروده و سپس با تلفیق دو مصراع یکم و دوم از ابیات زیر از شاهنامه:

چو سهراب را دید بر پشت زین

چنین گفت کای شاه ترکان و چین

۲/۱۳۶/۲۳۷

دلش گشت پردرد و سر پر ز کین

به ابرو ز خشم اندرآورد چین

۱/ ۶۶/۱۷۴[۴۲] بیتی توضیحی بر ترجمۀ خود افزوده و مطلب خود را کامل‌تر کرده است، در حالی که در بیت گورانی نشانی از ترجمۀ فارسی به گورانی و شاهنامه دیده نمی‌شود.
در بیت ۲ گورانی که هامان با فریاد برزو را برزگر می‌خواند، شاعر فارسی‌زبان (= بیت ۳) در ترجمۀ مصراع یکم مصراعی از شاهنامه را با جایگزینی نام برزو به جای شخصیت شاهنامه‌ای می‌آورد:

به پیران چنین گفت کای نامور

شنیدیم گفتار تو سربسر

۴/۱۱۴/۱۸۰۰
این مصراع در شاهنامه برای افراد مختلف به کار رفته و گاه صفت شخصیت به فراخور قافیه تغییر کرده است.[۴۳] در ترجمۀ مصراع دوم نیز که بیانگر زیر و رو شدن و دگرگونی کار و بار انسان در اثر گردش چرخ است، مصراعی دربارۀ آیین چرخ به پیروی از شاهنامه آمده است:

چنین‌ست آیین چرخ روان

تواناست او گر توی ناتوان

۶/۲۷۱/۲۱

چنین‌ست آیین گردنده‌دهر

گهی نوش بار آورد، گاه زهر

۸/۵۱/۶۴۸
شاعر گورانی‌زبان سخنان هامان خطاب به برزو را در دو بیت (= بیت ۳-۴) بیان می‌کند: برزو به سخن مادر و افسون زال فریفته شده و رنج و زحمت شاه توران را به فراموشی سپرده است. شاعر فارسی‌زبان مفهوم و مضمون کلی این دو بیت را در ۴ بیت شاهنامه‌ای به تصویر کشیده و از عبارتهایی چون «روی برگاشتن» و «چه جویی ازین» بهره برده است:

نرفت ایچ با من سخن ز آشتی

ز فرمان من روی برگاشتی

۲/۱۳۶/۲۳۷

چه خواهی (جویی) ازین تیره‌خاک نژند

که هم بازگرداندت مستمند

۱/۳۱۵/۴۴۱
در حالی که در دو بیت گورانی از واژگان شاهنامه اثری نیست.

مهم‌ترین بازتاب متن گورانی در فارسی مصراع دوم بیت ۵: «نذانای که زال، نین تخم سام» است. شاعر گورانی پس از مصراع نخست که هامان برزو را برای بی‌عقلی سرزنش می‌کند، این مطلب را آورده و بلافاصله از همین مصراع با یک تغییر جزیی به عنوان مصراع یکم بیت بعدی بهره می‌گیرد ــ که این روش تکرار رویکردی هنری و بسامدی در روایت گورانی دارد ــ آنگاه ویژگی حیله‌گری زال را بیان می‌کند. شاعر فارسی‌زبان که برای این مصراع مهم مفهوم، مصداق و عبارتی از شاهنامه نیافته، به‌ناچار آن را دقیقاً واژه به واژه به فارسی ترجمه‌ می‌کند. مثلاً فعل «نذانای» /na-zânâ-y/ (ﻧ : پیشوند نفی + ذانا: مادۀ ماضی از مصدر ذانای «دانستن» + ی: شناسۀ دوم شخص مفرد = فعل ماضی ساده ۲ش‌م «ندانستی») را که به جای «نذانی» /na-zân-i/ (ﻧ : پیشوند نفی + ذان: مادۀ مضارع از مصدر ذانای + ﻰ: شناسۀ ۲‌ش‌م = فعل مضارع ساده ۲ش‌م «ندانی») که در معنای مضارع اخباری «نمذانی» /nɛ-ma-zân-i/ (ﻧ : پیشوند نفی + ﻤ : پیشوند استمراری + ذان: مادۀ مضارع از مصدر ذانای + ﻰ: شناسۀ ۲‌ش‌م = فعل مضارع اخباری۲ش‌م «نمی‌دانی») به کار رفته، دقیقاً به همین ترتیب به «ندانی» ترجمه کرده و در معنای «نمی‌دانی» به کار برده و برای کامل شدن بیت مصراعی را باتوجه به واژگان شاهنامه فراهم می‌کند.
نکتۀ مهم آن است که اگر شاعر گورانی‌زبان بیت فارسی را به گورانی ترجمه کرده بود، به راحتی در ساختار زبان گورانی و وزن هجایی قرار گرفته و به شکل زیر به گورانی ترجمه می‌شد:

مصراع فارسی

ترجمۀ فرضی به گورانی

یکم
ندانی که او نیست از پشت سام

ᴗ | – | – || ᴗ | – | – || ᴗ | – | – || ᴗ | –

 


نذانی که او، نین و پشت سام
na-zân-i‌ kɛ a:w, nin wa pɛšt-e Sâm
نَ | ذا | نی | کِ | اَو // نین | وَ | پِش | تِ | سام
۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ // ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵

دوم
ز بی‌بچّگی آورید از کنام

ᴗ | – | – || ᴗ | – | – || ᴗ | – | – || ᴗ | –

 

 


و بی‌بچگی، آورد و کنام
wa be:-bača-gi, âwɛrd wa kunâm
وَ | بی | بَ | چَ | گی // آ | وِرد | وَ | کُ | نام
۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵ // ۱ | ۲ | ۳ | ۴ | ۵

شاعر فارسی‌زبان در تکمیل مطلب خود بیتی را از داستان رستم و اسفندیار به متن افزوده است:

پذیرفت سامش ز بی‌بچّگی

ز نادانی و ریوی[۴۴] و غرچگی

۵/۳۴۵/۶۴۰
در واقع وی بر روال ترجمۀ تفسیری ـ توضیحی یک مصراع از متن گورانی را به فارسی ترجمه کرده و در تفسیر آن یک مصراع دیگر به پیروی از شاهنامه سروده و بیتی را نیز دقیقاً از شاهنامه آورده است؛ حال اگر شاعر گورانی‌زبان متن خود را از فارسی به گورانی ترجمه کرده بود، باید نشانه‌هایی از این ۳ مصراع در سخن وی دیده می‌شد، در حالی که وی نمی‌توانسته چنان دقت نظر داشته باشد که در ترجمۀ خود فقط مصراع غیر شاهنامه‌ای را ترجمه کند و ۳ مصراع شاهنامه‌ای را کنار بگذارد. علاوه بر این شاعر فارسی‌زبان بیتی دیگر را هم از زبان هومان به برزو به پیروی از شاهنامه سروده و مطلب خود را کامل کرده است.
برای ترجمۀ مصراع یکم در بیت ۷ گورانی که به توصیف خروشیدن برزو همانند ابر نو پس از شنیدن سخنان هامان می‌پردازد، شاعر فارسی‌زبان با بهره‌گیری از مصراعی شاهنامه‌ای:

چو بشنید خسرو ز رستم سخن

بفرمود کان گنجهای کهن

۳/۳۶۷/۸۴۵
و همچنین با استفاده از واژگان و ترکیبات شاهنامه‌ای مصراعی را مناسب با مصراع دوم ساخته:

عنان بازکش زین تگاور هیون

که‌ت ایدر ز کینه بجوشید خون

۴/۴۷/۷۲۴
و در کل بیتی شاهنامه‌ای سروده است. در بیت ۸ گورانی که شاعر به توصیف دست به گرز بردن و پای پیش نهادن برزو می‌پردازد، شاعر فارسی‌زبان با بهره‌گیری از بیتی شاهنامه‌ای که در توصیف دست زدن و برداشتن گرز، بیتی در همان سبک و سیاق پرداخته و آن را در برابر مصراع یکم آورده است:

سپه را به لشکرگه اندرکشید

بزد دست و گرز گران برکشید

۶/۳۱۹/۳۷۱[۴۵] این مصراع شاعر فارسی‌زبان دقیقاً در شهریارنامه نیز به کار رفته است.[۴۶] از مصراع دوم بیت ۸ گورانی، سیر رویدادها در دو روایت گورانی و فارسی تغییر می‌کند. در روایت گورانی هامان در برابر گرز برزو سپر بر سر می‌کشد. برزو با خشم و خروش گرز را بر سپر هامان زده، او را در هم می‌کوبد و خطاب به پهلوان تورانی می‌گوید: سزای بدگوی همین است. در روایت فارسی شخصیت این بخش هومان است که به ضرورت ادامه یافتن داستان زنده مانده است؛ از این رو شاعر در ۷ بیت برگرفته و سرده به تقلید از شاهنامه دلاوریهای برزو و گریز هومان را به تصویر کشیده است.

ابیات افزوده در روایت فارسی
م

شمارۀ بیت

ز بالا درآمد چو پیلی[۴۷] ز کوه

دوان[۴۸] تا به دیدار توران‌گروه

۱۳

چگونه برآرد ز هر سوی شور[۴۹] ؟

چو شیری که بیند یکی دشت گور[۵۰]

۱۴

جهاندار دستان و برزوی شیر

دو گرد دلاور، دو مرد دلیر

۱۵

ز بس کشته شد روی هامون چو کوه

ز پیکار ایشان جهان شد ستوه[۵۱]

۱۶

چو هومان چنان دید برگاشت اسپ

همی‌رفت برسان آذرگشسپ

۱۷

دلی پر ز کینه دو دیده پرآب

بیامد به نزدیک افراسیاب

۱۸

بگفتش[۵۲] همه یک به یک پیش اوی

که ما را چه آمد ز برزو به روی

۱۹
روایت گورانی با خرده‌داستان تمرتاج و برزو ادامه می یابد:
شمارۀ بیت
ادامۀ متن گورانی
م

ادامۀ متن فارسی

شمارۀ بیت
۱۱
شاهی افراسیاب، خروشا نه سر
وات و تمرتاج[۵۳]، سردار لشکر

 

چو بشنید افراسیاب این سخن
برو تازه شد باز کین[۵۴] کهن
به لشکر چنین گفت جنگ آورید

۲۰

۲۱
۱۲
غیر ژ تو هم‌زور، برزو کس نین
کس چون تو دستش، بالادست نین
جججججج

مگر کاین[۵۵] جوان را به چنگ آورید

۱۳
فرزند! دخیلم، یل سهمگین
ای برزگره، نگون کر ژ زین

 

 

برآمد ز ترکان سراسر خروش
تو گفتی که دریا برآمد به جوش[۵۶] بیامد خود و ویژگان سپاه
پس پشت او بر درفش سیاه
همه دشت مانندۀ پشته دید[۵۷] ز بس مرد کان جایگه[۵۸] کشته دید
سپهدار برزوی و دستان به هم
تو گفتی نبدشان[۵۹] به دل هیچ غم[۶۰] ج

۲۲

۲۳

۲۴

۲۵

۱۴

اگر بگیری، جهانجو برزو
من سیمین‌عذار، مبخشوم و تو

 

به تورانیان گفت افراسیاب
که این[۶۱] دشت رزم ست یا جای خواب
هر آن کس که برزو[۶۲] بیارد برم[۶۳] ببخشم بدو بهره و[۶۴] …
۲۶

۲۷
۱۵
ختا [و] ختن، مکروت خلات
کروت و سردار، سمت خورهلات
ججج

… کشورم[۶۵]

 

۱۶
تخت پشنگی، مبخشوم و تو
چنی شوخ شنگان، زلف زنجیره‌ مو

 

 

 

۱۱ šâ-y Afrâsɛyâb, xor̊u:šâ na sar / wât wa Tamartâǰ, sardâr-e laškar
۱۲ qɛyr ža to: ham-zu:r, Barzu: kas ni-y-ɛn / kas čün to: dast-ɛš, bâłâ-dast ni-y-ɛn
۱۳ farzand! daxi:ł-ɛm, yał-e sahmage:n / i‌ barzagar-a, nɛgün kar ža zin
۱۴ agar bɛ-ge:r-i‌, J̌ahnǰu: Barzu: / mɛn Sime:n’azâr, ma-baxš-u:m wa to:
۱۵ Xatâ w Xo:tan, ma-kɛr-u:-t xɛłât / kɛr-u:-t wa sardâr, samt-e Xwarhałât
۱۶ taxt-e Pašaŋ-i‌, ma-baxš-u:m wa to: / čani šu:x u šaŋ-ân, zɛlf zanǰir-a mü

۱۱ شاه افراسیاب بار دیگر خروشید و به تمرتاج، سردار لشکر، گفت:
۱۲ کسی جز تو هماورد برزو نیست و کسی بالادست‌تر از تو نیست.
۱۳ ای فرزند، ای یل سهمگین! پناهم باش و این برزگر را از زین نگونسار کن.
۱۴ اگر جهانجو برزو را به چنگ آوری، من سیمین‌عذار را به تو می‌بخشم؛
۱۵ ختا و ختن را به تو می‌بخشم و تو را سردار خراسان می‌کنم؛
۱۶ تخت پشنگی را با دخترکان شوخ و شنگِ زلف حلقه‌ حلقه به تو می‌بخشم.
روایت گورانی با خرده‌داستان برزو و تمرتاج و روایت فارسی با همین رویکرد اما بدون نام بردن از پهلوانی شناخته‌شده ادامه می‌یابد. در بیت ۱۱ روایت گورانی افراسیاب خروشان یکی از سرداران لشکر به نام تمرتاج را مورد خطاب قرار می‌دهد که جز تو کسی هماورد برزو نیست و از تمرتاج می‌خواهد تا برزوی برزگر را سرنگون کند. در روایت فارسی نیز همین مضمون در دو بیت آمده است. بیت نخست با اختلافی جزیی برگرفته از شاهنامه است:

چو بشنید افراسیاب این سخن

برو تازه شد روزگار کهن

۲/۳۴۱/۲۰۶۸
بیت دوم نیز برگرفته‌ای آزاد از واژگان و عبارات شاهنامه است.

همه راه و رسم پلنگ آورید

سر هوشمندان به چنگ آورید

۲/۴۷/۶۴۰
روایت فارسی در میان سخنان افراسیاب ۵ بیت توصیفی و توضیحی در جنب و جوش ترکان آورده که همگی برگرفته از شاهنامه است و اصولاً نیازی به این ۵ بیت نیست. مصراع دوم بیت ۲۲ فارسی برگرفته از مصراع یکم بیت زیر از شاهنامه است:

تو گفتی که دریا بجوشد همی

نهنگ اندرو خون خروشد همی

۷/۳۴۹/۳۲۴۶[۶۶] اما بیت به طور کامل با تغییراتی جزیی برگرفته از بوستان سعدی است:

به یکبار از اینها برآمد خروش

تو گفتی که دریا برآمد به جوش

ص۱۷۹/ب۳۵۱۸
بیت ۲۳-۲۵ برگرفته‌ای از واژگان و عبارتهای شاهنامه و مصراع یکم بیت ۲۶ نیز برگرفته‌ای از مصراع دوم بیت زیر از شاهنامه است:

یکی جنگ با بیژن افگند پی

که این دشت رزم ست اگر باغ (جای) می

۳/۷۴/۷۶۵
در بیت ۱۳-۱۵ گورانی که به پیوست مطلب اصلی یعنی سخنان افراسیاب خطاب به تمرتاج آمده است، افراسیاب می‌گوید: اگر برزو را به چنگ آوری، دخترم را به تو می‌بخشم؛ ختا و ختن را به تو پیشکش و تو را سردار خراسان می‌کنم. در روایت فارسی پس از ۵ بیت توصیفی افراسیاب به تورانیان می‌گوید: هر کس برزو را به نزد من بیاورد، «بهره» و «کشورم» را به وی می‌بخشم. روایت گورانی برگرفته‌ای از یادگاران زریران (بند ۷۱-۷۲، ۷۶-۷۷)[۶۷] است که در آن پادشاه در برابر به دست آوردن پهلوان دشمن به پهلوانان خود وعدۀ ازدواج با دخترش و مقام وزیری/ سپاهبدی را می‌دهد:

ارجاسپ: از شما خیونان کیست که شود، با زریر نبرد کند و کشد آن تهم سپاهبد نیو، زریر را تا زرستون دخترم به زنی به او دهم … و او را بر همۀ کشور خیونان بیدخش کنم.
گشتاسپ: ولی از شما ایرانیان کیست که شود و کین زریران خواهد تا که دخترم همای را به زنیِ او دهم … خان و مان زریر و سپاهبدی ایران را به او دهم. (آموزگار، ۱۳۹۲: ص ۳۱-۳۳).

بهره‌گیری از یادگار زریران یکی از ویژگیهای حماسه‌های گورانی است تا آنجا که رزمنامۀ کنیزک روایتی از این داستان پارتی است که از نظر همسانی با روایت پهلوی موجود یادگار زریران در مقایسه با روایتهای شاهنامه و غرر السیر، همسانیهای بیشتری با روایت پهلوی دارد.[۶۸] شاعر فارسی‌زبان در دستنویس دهلی «دختر» را با «بهره» جایگزین کرده است. این ترجمه در راستای زبانهای کردی و گورانی است که «بهره» به معنای «نعمت» و «قسمت» به کار می‌رود[۶۹] و در راستای ضرب المثل دختر و پسر نعمت/ رحمت است. همچنین در این بیت «کشور» نه به معنای کل کشور بلکه به معنای بخشی از آن به کار رفته است، مثلاً در شاهنامه افراسیاب خطاب به کرسیوز می‌گوید که کشور را به سیاوش سپرده، در حالی که عملاً مقصود وی تنها بخش کوچکی از توران است:

سپردم بدو کشور و گنج خویش

نکردیم یاد از غم و رنج خویش

۲/۳۲۹/ ۱۸۷۲
در وعدۀ ارجاسپ نیز کشور به معنای کل کشور به کار نرفته است:

مر او را دهم دختر خویش را

سپارم بدو کشور خویش را

۵/۱۲۹/۵۶۹
اما راوی/ کاتب دستنویس کمبریج بدون توجه به این دو نکته، بیت را به شکل زیر ساده کرده است:

هر آن کس که آرد مر او را برم

ببخشم دو بهره بدو کشورم

در روایت گورانی تمرتاج پس از شنیدن سخنان افراسیاب با رجزخوانی به میدان نبرد با برزو می‌رود. برزو دست به گرز می‌برد و پیش از آنکه تمرتاج فرصت برداشتن سپر را پیدا کند، گرزی بر گردن وی می‌زند و او را همراه با اسبش در هم می‌کوبد. برزو پس از کشتن تمرتاج به سوی افراسیاب رفته، وی را از روی فیل به زیر می‌کشد و تخت سپیدپیلِ افراسیاب را به ایران می‌فرستد. در روایت فارسی پهلوان خاصی به میدان نمی‌رود، بلکه گروهی از جنگاوران گرداگرد برزو را می‌گیرند و افراسیاب شادان از نابودی برزو به سوی وی می‌رود، اما او را زنده می‌یابد. شاعر با ۲۰ بیت برگرفته از شاهنامه به توصیف نبرد افراسیاب با برزو و زال می‌پردازد تا اینکه سرانجام برزو تخت پیل را از افراسیاب ستانده و به ایران می‌فرستد.

 

 

 

دریافت
برزونامه از آثار شاخص ادب حماسی ایران است که می‌توان آن را به دو بخش کهن و نو تقسیم کرد. از برزونامه دو روایت شاخص به زبانهای گورانی و فارسی در دست است. در آثار حماسی و متون تاریخی عربی و فارسی ظاهراً تا سال ۸۲۹ ق ــ تاریخ نخستین کتابت موجود برزونامۀ فارسی ــ اشاره‌ای به نام برزو نیست، اما در سرودی به زبان گورانی از سدۀ ۵-۶ ق در غرب ایران به ماجرای مرگ برزو به دست دیو شاخدار در روزگار کیخسرو اشاره شده است. همسانیهای شگفت دو روایت نگارنده را به سنجش بخشهایی از آنها و به پیرو آن بررسی ۳ فرضیه واداشت:
۱)‌ سرچشمۀ اصلی دو روایت به متنی منثور بازمی‌گردد که باتوجه به فاصلۀ بیش از ۵۰۰ سال میان کتابت دو روایت، مقایسه‌ای منطقی و علمی به نظر نمی‌رسد.
۲) متن گورانی ترجمه‌ای از متن فارسی است. باتوجه به آنکه روایت فارسی دارای ۲۰۰۰ بیت بیش از روایت گورانی است و تمام ساختار زبانی این ابیات تحت تأثیر شاهنامه قرار دارد، این امر که مترجم گورانی با اشرافی بی‌مانند و دقتی جزیی‌نگر تمام ۲۰۰۰ بیت شاهنامه‌ای را حذف کرده باشد، کاری بسیارسخت، پیچیده و تقریباً غیرممکن است.
۳) متن فارسی ترجمه‌ای از متن گورانی است. در این فرضیه باتوجه به ترجمۀ دقیق مصراعهای گورانی به فارسی، نفوذ اندک شاهنامه در روایت گورانی، تبدیل مصراعهای گورانی به مصراعهای شاهنامه و گرته‌برداریهای ترجمه‌ای، ترجمۀ متن از گورانی به فارسی منطقی‌تر و محتمل‌تر است. این ترجمه در دو مرحله صورت گرفته است: نخست شاعر اصلی متن گورانی را به زبان فارسی و معیار خود با توجه به شاهنامه ترجمه کرده که دستنویس ۸۳۱ ق و ۸۴۹ ق بازتاب این ترجمه است و پشتوانۀ متنی آنها به دستنویسی کهن‌تر و احتمالاً مشترک بازمی‌گردد. در مرحلۀ دوم راوی یا کاتب دستنویس ۸۲۹ ق عناصر اصیل و بکر زبان اصلی را با واژگان، عبارات و مصراعها و ابیات شاهنامه‌ای ــ که گاه پیوندی با تار و پود داستان ندارد ــ جایگزین کرده است. همسانی این دستنویس با شاهنامه باعث شده تا گردآورندگان شاهنامۀ بایسنقری ۸۳۳ ق همین روایت را وارد متن شاهنامه کرده و برزونامه را داستانی از سروده‌های فردوسی بپندارند.

 

 

کتابنامه
آموزگار، ژاله، یادگار زریران، تهران، ۱۳۹۲ ش.
اسعد گرگانی، فخرالدین، ویس و رامین، تصحیح ماگالی تودوا و الکساندر گواخاریا، تهران، ۱۳۴۹ ش.
اسفراینی، ابومظفر شاهفور، تاج التراجم فی تفسیر القرآن للأعاجم، تصحیح نجیب مایل هروی و علی‌اکبر الهی خراسانی، تهران، ۱۳۹۰ ش.
اصلانی، فرهاد و معصومه پورتقی، بیت‌یاب شاهنامه، سخن، ۱۳۹۹ ش.
اکبری مفاخر، آرش، «گاودم، از زبان گورانی تا زبان چینی»، قفقاز و کاسپین، تهران، ۱۳۸۹ ش، س ۱، ﺷﻤ ۲، ص ۲۷-۶۲٫
‌اکبری مفاخر، آرش، در کوی آرشان (بیست گفتار دربارۀ حماسه‌سرایی در ایران باختری)، تهران، ۱۳۹۷ ش.
اکبری مفاخر، آرش، مقدمه بر رزمنامۀ کنیزک (حماسه‌ای به زبان گورانی و روایتی از یادگار زریران)، تهران، ۱۳۹۷ ش.
الهی، نورعلی، آثار الحق، گردآوری بهرام الهی، تهران، ۱۳۸۶ ش.
الهی، نورعلی، برهان الحق، به کوشش تقی تفضلی، تهران، ۱۳۷۹ ش.
باباناوس، دیوان، به کوشش سید فضل‌اللّه دکه‌ای، تهران، ۱۳۹۴ ش.
برزونامه، به اهتمام محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۸۲ ش.
برزونامه، چ نحوی ← کوسج.
برزونامه، دستنویس کتابخانۀ کمبریج (Kings, no. 56)، کتابت ۸۲۹ ق.
برزونامه، دستنویس کتابخانۀ مجلس، ﺷﻤ ۱۳۴۹۳٫
بغدادی، عبدالقادر، لغت شاهنامه، تصحیح کارل، گ. زالمان، ترجمۀ توفیق ﻫ.. سبحانی‌‌ و علی رواقی، تهران، ۱۳۸۲ ش.
بلعمی، ابوعلی، بهرام چوبین از ترجمۀ تاریخ طبری، به کوشش ذبیح‌اللّه صفا، تهران، ۱۳۶۹ ش.
بلعمی، ابوعلی، تاریخنامۀ طبری، تصحیح محمد روشن، تهران، ۱۳۷۸ ش.
بنداری، فتح بن علی، الشاهنامه، تصحیح عبدالوهاب عزام، تهران، ۱۹۷۰ م.
بنداری، فتح بن علی، شاهنامۀ فردوسی تحریر عربی، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، تهران، ۱۳۸۲ ش.
«بیژن‌نامه»، هفت منظومۀ حماسی، به کوشش رضا غفوری، تهران، ۱۳۹۴ ش، ص ۴۷-۱۳۴٫
تاریخ سیستان، تصحیح محمدتقی بهار، تهران، بی‌‌تا.
ثعالبی مرغنی، حسین بن محمد، شاهنامۀ کهن، پارسی تاریخ غرر السیر، پارسی‌‌گردان محمد روحانی، مشهد، ۱۳۷۲ ش.
ثعالبی، ابی‌منصور، تاریخ غرر السیر، غرر اخبار ملوک الفرس، تهران، ۱۹۶۳ م.
جنگ اشعار اهل حق، دستنویس ﺷﻤ ۱۷۴۵۰، کتابخانۀ مجلس.
جنگنامۀ رستم و زنون، به کوشش آرش اکبری مفاخر، تهران، ۱۴۰۰ ش.
جیحون‌‌آبادی، نعمت‌‌اللّه، حق ‌‌الحقایق یا شاهنامۀ حقیقت، به ‌کوشش محمد مکری، تهران، ۱۳۶۱ ش.
جیحون‌‌آبادی، نعمت‌‌اللّه، حق ‌‌الحقایق یا شاهنامۀ حقیقت، به‌ کوشش نورعلی الهی، تهران، ۱۳۶۳ ش.
حماسۀ برزونامه، به کوشش علی محمدی، همدان، ۱۳۸۴ ش.
خاقانی شروانی، افضل‌الدین، دیوان، به کوشش ضیاء‌الدین سجادی، تهران، ۱۳۸۲ ش.
خالقی مطلق، جلال، «از شاهنامه تا خدای‌‌نامه»، نامۀ ایران باستان، ۱۳۸۶ ش، س ۷، ﺷﻤ ۱۲، ص ۳-۱۱۹٫
خالقی مطلق، جلال، «شاهنامۀ بایسنقری»، فردوسی و شاهنامه‌سرایی، تهران، ۱۳۹۰ ش، ص ۹۴۵-۹۴۷٫
خالقی مطلق، جلال، شاهنامه از دستنویس تا متن، تهران، ۱۳۹۰ ش.
دبیرسیاقی، محمد، مقدمه بر برزونامه، تهران، ۱۳۸۲ ش.
دکه‌ای، سید فضل‌اللّه، مقدمه بر دیوان حضرت باباناوس، تهران، ۱۳۹۴ ش.
دیوانَ گَورَه، به‌ کوشش محمد حسینی، کرمانشاه، ۱۳۸۲ ش.
رزمنامۀ کنیزک (حماسه‌ای به زبان گورانی و روایتی از یادگار زریران)، به کوشش آرش اکبری مفاخر، تهران، ۱۳۹۷ ش.
سرانجام (سه‌‌رئه‌‌نجام)، مجموعۀ کلامهای یارسان، به ‌‌کوشش طیّب طاهری، عراق، ۲۰۰۷ م.
سعدی شیرازی، مصلح بن عبداللّه، بوستان (سعدی‌نامه)، تهران، ۱۳۸۴ ش.
سلطانی، محمدعلی، قیام و نهضت علویان زاگرس یا تاریخ تحلیلی اهل حق، کرمانشاه، ۱۳۷۶ ش.
سورآبادی، ابوبکر عتیق نیشابوری، تفسیر سورآبادی، به‌ کوشش سعیدی سیرجانی، تهران، ۱۳۸۱ ش.
شهمردان‌‌ بن ابی‌‌الخیر، نزهت‌‌نامۀ علائی، تصحیح فرهنگ جهانپور، تهران، ۱۳۶۲ ش.
صفا، ذبیح‌‌اللّه، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، ۱۳۸۴ ش.
صفی‌‌زاده، صدیق، ‌‌دانشنامۀ نام‌‌آوران یارسان، تهران، ۱۳۷۶ ش.
صفی‌‌زاده، صدیق، مقدمه بر نامۀ سرانجام، تهران، ۱۳۷۵ ش.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تاریخ الطبری، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۸۷ ق.
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، ۱۳۷۵ ش.
طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، ۱۴۱۲ ق.
غفوری، رضا، «بررسی روایتی منظوم از پایان زندگی برزو به شعر»، شعرپژوهی، ۱۳۹۵ ش، ص ۱۰۵-۱۲۸٫
غفوری، رضا، مقدمه بر هفت منظومۀ حماسی، تهران، ۱۳۹۴ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، بر اساس چ بروخیم، به‌ اهتمام بهمن خلیفه، تهران، ۱۳۸۴ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به سعی ترنر مکان، کلکته، ۱۸۲۹ م.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به ‌کوشش جلال خالقی مطلق (پیرایش دوم، چهار جلدی)، تهران، ۱۳۹۸ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به‌ کوشش جلال خالقی مطلق و همکاران (ج ۶-۷)، تهران، ۱۳۸۶ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، تصحیح ژول مول، تهران، ۱۳۷۶ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، چاپ بروخیم، تهران، ۱۳۱۵ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، چاپ مسکو، به‌ کوشش سعید حمیدیان، تهران، ۱۳۷۴ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، دستنویس بایسنقری، کتابت ۸۳۳ ق، تهران، ۱۳۵۰ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، دستنویس حاشیۀ ظفرنامه (به تصحیح حمدالله مستوفی)، چ عکسی از روی نسخۀ خطی مورخ ۸۰۷ ق در کتابخانۀ بریتانیا، زیر نظر نصراللّه پورجوادی و نصرتاللّه رستگار، تهران ـ وین، ۱۳۷۷ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، دستنویس سن‌ژوزف، نسخهبرگردان از روی نسخۀ کتابت اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم هجری (کتابخانۀ شرقی وابسته به دانشگاه سنژوزف بیروت، شمارۀNc. 43 )، به ‌کوشش ایرج افشار، محمود امیدسالار و نادر مطلبی کاشانی، با مقدمۀ جلال خالقی مطلق، تهران، ۱۳۸۹ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، دستنویس فلورانس، چ عکسی از روی نسخۀ کتابخانۀ ملی فلورانس، مورخ ۶۱۴ ق، با مقدمۀ علی رواقی، تهران، ۱۳۶۹ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، دستنویس کتابخانۀ دانشگاه لیدن، به نشان Or. 494، مورخ ۸۴۰ ق.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، دستنویس کتابخانۀ ملی پاریس، به نشان Suppl. Pers. 222، مورخ ۱۱۷۰٫
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، دستنویس کتابخانۀ هایدلبرگ، ﺷﻤ ۸، مورخ ۱۲۳۵ ق.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، دستنویس لندن، چ عکسی از روی نسخۀ کتابخانۀ بریتانیا مشهور به شاهنامۀ لندن ۶۷۵ ق، به ‌کوشش ایرج افشار و محمود امیدسالار، تهران، ۱۳۸۴ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، دستنویس همراه با خمسۀ نظامی (معروف به سعدلو)، چاپ عکسی از روی نسخۀ متعلق به مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی مربوط به سدۀ ۸ ق، تهران، ۱۳۷۹ ش.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، معروف به امیر بهادری، ۱۳۲۲ ق.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، نامۀ باستان، ویرایش میرجلال‌‌الدین کزازی، تهران، ۱۳۸۱ ش.
کوسج، شمس‌الدین محمد، برزونامه، به کوشش اکبر نحوی، ۱۳۸۷ ش.
گنجینۀ یاری، رونوشت کاظم نیک‌‌نژاد، نسخۀ عکسی، ﺷﻤ ثبت ۱۱۸۵۷۴، مرکز دائره‌‌المعارف بزرگ اسلامی.
متینی، جلال، «دربارۀ بیژن‌نامه»، آینده، ۱۳۶۰ ش، س ۷، ش ۴، ص ۳۲-۳۶٫
مجمل التواریخ و القصص، تصحیح و تحقیق اکبر نحوی، تهران، ۱۳۹۹ ش.
محمدی، علی، مقدمه و یاداشتها بر حماسۀ برزونامه، همدان، ۱۳۸۴ ش.
مختاری، شهریارنامه، تصحیح و تحقیق رضا غفوری، تهران، ۱۳۹۷ ش.
مسعودی، ابوالحسن علی ‌بن الحسین، مروج‌‌ الذهب و معادن ‌‌الجوهر، تحقیق شارل پلا، ۱۹۶۵م.
مسعودی، ابوالحسن علی ‌بن الحسین، مروج‌‌ الذهب و معادن‌‌ الجوهر، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، ۱۳۷۴ ش.
میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار و عده الابرار، به ‌سعی و اهتمام علی‌‌اصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۱ ش.
میکلو خوماکلای، ان. دی.و …، فهرست توصیفی نسخه‌های خطی و تاجیکی انستیتو دستنویسهای شرقی فرهنگستان علوم روسیه ـ سن‌پترزبورگ، قم، ۱۳۹۲ ش.
نحوی، اکبر، مقدمه بر برزونامه، تهران، ۱۳۸۷ ش.
هه‌ژار، عبدالرحمن شرفکندی، فرهنگ کردی ـ فارسی هه‌ژار، تهران، ۱۳۸۵ ش.
هفت‌‌لشکر (به زبان گورانی)، روایت منسوب به الفت، دستنویس ﺷﻤ ۱۱۹۳۷، کتابخانۀ آستان قدس رضوی مشهد، ۱۳۴۹ ق.

“Ayādgār ī Zarērān” Pahlavi Texts, ed. J. M. Jamasp-Asanah, Bombay, 1897-1913, pp. 1-17.
Robinson, B. W., A Descriptive Catalogue of the Persian Paintings in the Bodleian Library, Oxford, 1958.
Wolff, F., Glossar zu Firdosis Schahname, Berlin, 1965.

 

————————————————————
[۱] تألیف حدود ۴۸۸-۵۱۳ ق در یزد.
[۲] برای زبان و ادبیات گورانی، نک: اکبری مفاخر، ۱۳۹۸: ص ۲۷ به بعد.
[۳] باباناوس از بزرگان اهل حق در اواخر سدۀ پنجم و اوایل سدۀ ششم هجری است. وی در اورامان از توابع کردستان به دنیا آمده و اشعاری از وی به زبان گورانی بر جای مانده است. نک: سرانجام، ۲۰۰۷: ص ۷۰-۱۷۰؛ دیوان گوره، ۱۳۸۲: ص ۵۰-۱۲۳؛ جنگ اشعار اهل حق، بی‌تا: گ ۱۰-۱۴؛ گنجینۀ یاری، بی‌تا: ص ۷۰-۷۵؛ دکه‌ای، ۱۳۹۴: مقدمه؛ جیحونآبادی، ۱۳۶۱: ص۳۰۳- ۳۱۰، ۱۳۶۳: ص ۱۷۱-۱۷۷؛ صفیزاده، ۱۳۷۵: ص ۲۴، ۱۶۷، ۵۸۳، ۱۳۷۶: ص ۸۹-۹۰؛ الهی، ۱۳۸۶: ج ۲، ص ۳۷۹، ۵۰۹، ۱۳۷۹: ص ۴۰؛ سلطانی، ۱۳۷۶: ص ۵۲-۵۶٫
[۴] احمد و نعمت از یاران باباناوس هستند و شیرو دشمن بدذات و شرور باباناوس است. (نک: جیحونآبادی،۱۳۶۱: ص ۳۰۳- ۳۰۶، ۱۳۸۶: ص ۱۷۴-۱۷۵؛ الهی، ۱۳۷۹: ص ۴۰؛ صفیزاده، ۱۳۷۵: ص ۵۸۳-۵۸۴٫
[۵] نیز نک: دیوان گوره، ۱۳۸۲: ص۷۷؛ سرانجام، ۲۰۰۷: ص ۱۰۶- ۱۰۷٫

[۶] نحوی، ۱۳۸۷: ص هفتادویک – هفتادوسه.
[۷] Robinson, 1958: p. 16.
[۸] نک: خالقی مطلق، ۱۳۹۰: ۹۴۵-۹۴۷٫
[۹] نک: میکلو خوماکلای، ۱۳۹۲: ص ۴۰۲-۴۰۳؛ نیز نک: خالق مطلق، ۱۳۹۰: ص ۸۰-۸۱٫
[۱۰] نک: محمدی، ۱۳۸۴: ص ۱۵۳-۱۶۵؛ نحوی، ۱۳۸۷: شصت وهشت – هفتادوهفت؛ غفوری ۱۳۹۵: ص ۱۱۲٫
[۱۱] Turner Macan
[۱۲] نیز نک: بلعمی، ۱۳۶۹٫
[۱۳] در نمونه‌ای دیگر شاعر منظومۀ بیژن‌نامه که در کل ۱۸۳۴ بیت است، حدود ۱۲۰۰ بیت از داستان بیژن و منیژۀ شاهنامه را در سرودۀ خود آورده است (صفا، ۱۳۸۴: ۳۱۶-۳۱۷؛ متینی، ۱۳۶۰: ص ۳۶؛ غفوری، ۱۳۹۴: ۴۱).
[۱۴] خالقی مطلق، ۱۳۹۰: ۹۴۵٫
[۱۵] لگ، با: برزو؛ متن = ده، کب.
[۱۶] لگ، با: که ای؛ متن = ده، کب
[۱۷] لگ: کارزارت؛ متن = ده، کب، با.
[۱۸] لگ، کب، با: افتاد؛ متن = ده.
[۱۹] لگ: از، با: تا؛ متن = ده، کب.
[۲۰] کب، با:

چه افتاد تا شد سپهبد به درد

که بی‌کینه از ما برآورد گرد

متن = ده، لگ.
[۲۱] کب، با: : به جنگ؛ متن = ده، لگ.
[۲۲] کب، با: به خیره چرا پیش سازی تو جنگ؛ متن = ده، لگ.
[۲۳] ده: < و >؛ متن = کب، لگ
[۲۴] لگ: < و >، با: نه گیوی نه گودرز نه؛ متن = ده، کب.
[۲۵] مجلس: نه تو چون عقابی
[۲۶] کب، با:
جج
اگر آتشی تو ، منم تندآب
ج

نگیرد بر من دروغ (با: فروغ) تو تاب
ج

متن = ده، لگ
[۲۷] اصل: عبس
[۲۸] کب، لگ، با: آموخت؛ متن = ده.
[۲۹] کب، با: ز تو سرد گفتن نه اندر خورد؛ متن = ده، لگ، در دستنویس ده این بیت با بیت قبل جابه‌جا است.
[۳۰] اصل: نو حال
[۳۱] نیز نک: دستنویسهای ملی ۹۰۹ ق، ۱۱۰۱ ق این ابیات را ندارند، ۱۱۰۱ ق ابیات را بدون بیت ۵ دارد؛ دستنویسهای پاریس ۱۱۷۱ ق، هایدلبرگ ۱۲۳۵ ق و مجلس ابیات را دارند. نیز نک: برزونامه، چ دبیرسیاقی، ص ۲۶، ابیات در محتوا همسان هستند؛ چ محمدی، ص ۷۵، ب ۹۳۰-۹۳۶؛ چ نحوی، ص ۶۶، ب ۹۰۸-۹۱۴٫
[۳۲] کب: سازی؛ متن = با.
[۳۳] واژۀ «خس» تنها در یک بیت منسوب به فردوسی به نقل از لغت‌ شاهنامه به کار رفته است:

به چشم تو اندر خس افگنده باد
[

نبینی تو این لشکر کیقباد
[[[[[[[[[

عبدالقادر بغدادی، ۱۳۸۲: ص ۱۲۹، شماره ۳۰
[۳۴] در بیت زیر آتش و خار در کنار یکدیگر به کار رفته‌اند، اما گزارشی ساده است و تقابلی در میان دو واژه دیده نمی‌شود:

از آن کوهسار آتش افروختند
[

و زآن خار و خاره همی‌سوختند
[
۵/۱۸۹/۱۱۸۳

[۳۵] نیز دستنویسهای پاریس ۱۱۷۱ ق و هایدلبرگ ۱۲۳۵ ق.
[۳۶] این دو بیت در شاهنامه، پیرایش نخست و دوم (۱/ ۳۶) خالقی مطلق در متن نیامده و وی این دو بیت را در زیرنویس پیرایش نخست آورده‌ است. این ابیات در عین حال ممکن است ابیاتی اصیل باشد؛ زیرا در دستنویسهای فلورانس ۶۱۴ ق، ص ۱۹؛ لندن۶۷۵ ق، گ ۱۰ ب؛ لیدن ۸۴۰ ق، ۱۷a؛ بایسنقری ۸۳۳ ق، ص ۳۶؛ سعدلو، سدۀ ۸ ق، ص ۲۲؛ آمده است. اگر چه در بقیۀ دستنویسهای اصلی و غیر اصلی خالقی و همچنین دستنویسهای سن‌ژوزف سدۀ ۷-۸ ق، ص ۱۵؛ دو دستنویس دارندۀ برزونامه (دهلی ۸۳۱ ق و لنینگراد ۸۴۹ ق) و ترجمۀ بنداری (۱۹۷۰: ۳۰، ۱۳۸۲: ۱۵) نیست. این دو بیت در چاپ مسکو (۱/ ۶۱/ ۱۸۹-۱۹۰) آمده و در چاپ مول (۱/ ۴۳) نیامده است. در چاپ کزازی تنها بیت نخست به شکل زیر آمده است:

به سال اندک است و به دانش بزرگ

گوی، کی‌نژادی، دلیر و سترگ

۱/۴۶/۷۴۲

[۳۷] با:این بیت قبل از بیت ۲ آمده است؛ متن = ده، کب، لگ.
[۳۸] لگ: بی‌بچگیش؛ متن = ده، کب، لگ.
[۳۹] با: پذیرفتش؛ متن = ده، کب، لگ.
[۴۰] با» مصراعها پس و پیش است؛ متن = ده، کب، لگ.
[۴۱] کب: از بهر تو؛ متن = ده، لگ، با.
[۴۲] نیز نک: شاهنامه، ۱/۱۲۰/ ۴۹۳٫
[۴۳] نک: اصلانی و پورتقی، ۱۳۹۹: ص ۱۸۷-۱۸۸٫
[۴۴] دگرنوشت: ز پیری و نادانش و … .
[۴۵] نیز، ۳/ ۲۳۲/ ۲۰۷۳: بزد دست و گرز از میان (گران) برکشید.
[۴۶]

چو گشتاسپ دید آن سپاه چنان

بزد دست و برداشت گرز گران

ص۴۴۸/ب۵۲۷۱

بزد دست و برداشت گرز گران

درآمد به تنگ اندرش پهلوان

۴۸۷/۶۰۶۶
ج
[۴۷] لگ، با: سیلی؛ متن = ده، کب.
[۴۸] با: دمان؛ متن = ده، کب، با.
[۴۹] کب، زور؛ متن = ده، لگ، با.
[۵۰] کب، لگ، با: این دو مصراع پس و پیش است؛ متن = ده.
[۵۱] لگ: این بیت را ندارد.
[۵۲] لگ: بگفت آن؛ متن = ده، کب، با.
[۵۳] اصل: طمرتاج
[۵۴] کب، با: درد؛ متن = ده، لگ.
[۵۵] با: کین؛ متن = ده، کب، لگ.
[۵۶] لگ: این بیت را ندارد.
[۵۷] لگ: این بیت را ندارد.
[۵۸] ده: جای پر؛ متن = کب، لگ، با.
[۵۹] کب، لگ: ندارند؛ متن = ده، با.
[۶۰] با: که در دل ندارند غم؛ متن = ده، کب، لگ.
[۶۱] کب: < این >؛ متن = ده، لگ، با.
[۶۲] لگ: او را؛ متن = ده، کب، با.
[۶۳] کب، با: هر آن کس که آرد مر او را برم؛ متن = ده، کب.
[۶۴] ده، لگ، با: ببخشم دو بهره بدو؛ متن = کب.
[۶۵] نیز نک: برزونامه، چ دبیرسیاقی، ص ۱۱۴-۱۱۵، ب ۲۷۳۴-۲۷۶۰، چ نحوی، ص ۲۱۵-۲۱۶، ب ۸۹۷-۹۲۳٫
[۶۶] نیز نک: شاهنامه، ۸/۱۳۴/ ۱۷۶۹٫
[۶۷] Ayādgār ī Zarērān
[۶۸] نک: اکبری مفاخر، ۱۳۹۷: ص ۲۱-۱۳۰٫
[۶۹] هه‌ژار، ۱۳۸۵: ص ۸۶٫

کلیک کنید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
باز کردن چت
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس