بازبینی کلی
سمیه ارشادی؛ دکتری زبان و ادبیات فارسی و پژوهشگر شاهنامه
فصلنامه پاژ، سال یازدهم؛ پیاپی ۴۸؛ زمستان ۱۴۰۱
چکیده
یکی از تقابل های مهم و پرمفهوم سیاسی– اجتماعی در شاهنامه، میان واژگان «شبان» و «رمه/ گوسپند» دیده می شود که برمبنای آن شاه، «شبانِ» مردم و افراد جامعه، دیگر شاهان و سپاهیان «رمه»های اویند. شبانی در شاهنامه تنها مختص نقش شاه نیست، بلکه این مفهوم به حیطه نظامی و اهمیت نقش فرماندهان نظامی نیز نفوذ کرده است.
برخلاف سایر منابع تاریخی که به روایت شاهان ایرانی پرداخته اند، این مضمون در سرتاسر شاهنامه اشاره ای پرتکرار است و بیشتر بر نقش بنیادین و محوری شاه و میزان قدرت و توان او در اداره سیاسی– اجتماعی کشور و وظایفش در قبال مردم و شیوه برخورد با ایشان تأکید دارد؛ نه استبداد و سلطه گری شاه. امنیت بخشی، نجات بخشی، آرامش بخشی و هدایتگری مردم و زیردستان از جمله، سپاهیان توسط شاه، مهمترین برداشت ها از مضمون شبان و رمه در شاهنامه اند؛ در این میان، برخورداری از اندیشه، توان و اقتدار سیاسی، و نیز برخورداری از روحیه دادگری و قانونمندی شاه که همگی معنایی عمیق به مفهوم «شبانی – رمگی» در شاهنامه داده اند، مهمترین نقش را در هویت بخشی به رابطه شاه با مردم و زیردستان ایفا می کنند.
واژگان کلیدی: شبان، رمه، شاه، امنیت، دادگری، نظم، قانونمندی، شاهنامه فردوسی
مقدمه
مضمون شبانی و رمگی که از دیرباز در اندیشه های دینی و فرهنگی جوامع کهن وجود داشته، دلالت دارد بر زندگی شبانی مردمان گذشته و به ویژه دامپروری و گله داری ایشان. اشاراتی که در بندهایی از «مهریشت»، پیرامون چراگاه های فراخ، اهمیت بخشش گله و رمه و شهریاری از سوی «مهر» آمده و بر زندگی و اقتصاد شبانی در جامعه آریایی دلالت دارد، در همین راستا بیان شده (اوستا، ۱۳۸۵، ج۱: ۳۶۸). بر این اساس، ارزش نظام گله داری، اهمیت نقش و کار چوپان ها و وظایف و هوشیاری ایشان در قبال دام ها و مراقبت از آنها، رفته رفته در الگوی ذهنی تمدن های مختلف و ساختار سیاسی– اجتماعی آنها، سبب به وجود آمدن مفهوم شبانی و رمگی و تقابل و در کنار هم قرار گرفتن این دو واژه شد.
آنچه از بررسی متون مختلف در این باره برمی آید، نشان دهنده آن است که واژه «شبان» عموماً بر خداوند، پیامبران و رهبران دینی، و شاهان اطلاق شده و مردم نیز در گروه های مختلف، رمه ها یا گوسپندان آنها به شمار می آیند. در این میان کهن ترین اشارات به مفهوم شبانی به شاهان اختصاص دارد. براساس اسطوره های ملل گوناگون و قانون نامه های بسیار کهن، شاه، چوپان مردم شمرده می شود که وظیفه راهنمایی، محافظت از مردم و نیز فراهم نمودن امنیت و آرامش آنها را برعهده دارد و از جان و مال آنها پاسداری می کند. به بیان بهار این مضمون در اسطوره های بین النهرینی از جمله کیفیات سلطنت به شمار می رود (بهار، ۱۳۹۱: ۵۰۱)؛ همچنانکه در متون و قوانین بابلیِ بین النهرین، شاه، چوپانی خطاب شده که از مردم خود حمایت و محافظت می کند و برقرارکننده نظم و آرامش در جامعه است. مهمترین نمود در قانون نامه ها برای چنین نگرشی از سوی حمورابی عنوان شده که خود را چندین بار چوپان مردم خطاب کرده است. (بادامچی، ۱۳۹۶: ۱۰۰، ۱۰۳ و ۱۵۷) در کتیبه های آکادی شوش هم، آتاهوشو خود را در مقام چوپان مردم شوش عنوان کرده که برای ایمنی زندگی آنان معبدی را وقف «الهه بزرگ نینگال» کرده است (هینتس، ۱۳۸۳: ۱۱۰). «تصویر شبان درباره سارگون دوم، پادشاه آشور نیز به طور مؤثری به کار رفته است: باشد که شاه، سرورم، شبانِ خوب… به راستی از آنان [مردمانش] پاسداری و شبانی کند. باشد که آشور، بعل، و نابو، رمه ها بر رمه هایت بیفزایند، آنها را به تو ارزانی دارند تا آغل خود را بگسترانی؛ باشد که مردم همه کشورها به درگاهت آیند» (جونز، ۱۳۹۴: ۸۰). به باور سومریان نیز نشان سلطنت، چوبدست و عصای شبانی بود که از سوی خدای انلیل (الّیل) پدر خدایان یا شاه خدایان، به فرمانروایان داده می شد (بهار، ۱۳۹۱: ۴۰۵).
استفاده از مضمون «شبان و رمه» در میان ملل گوناگون به چند دلیل انجام می شد؛ نخست آنکه در گذشته، پادشاهی امری آسمانی، قدسی و الهی به شمار می رفت و شاهان، نماینده ایزدان بر روی زمین بودند؛ از این روی وظیفه نگاهداری و مراقبت از مردم که جدای از وظیفه سیاسی، وظیفه ای دینی نیز برای آنان تلقی می شد بر دوش ایشان بود؛ از این روی، گوسپندان باید به راهی می رفتند که چوپان، آنها را به آن هدایت می کرد. مردم صدای چوپان خویش را می شناختند و به آن باور داشتند و این او بود که می توانست آنها را از چنگال درندگان در امان نگاه دارد. از طرفی، به بیان جونز، شاهان «مسئولیتی قضایی برعهده داشتند تا از رعایای خود پاسداری و از آنان در مقابل جنگ، نیازمندی، و ارعاب حمایت کنند» (جونز، ۱۳۹۴: ۶۹). از ای نروی، «تصویر شاهِ شبان، با ریشه ژرفی که در ارتباط گوسفند– شبان دارد، بر مراقبت و دلسوزی او نسبت به مردماش و هم زمان بر اتکاء مردم برای برآوردن نیازهایشان به فرمانروا تأکید دارد؛ به علاوه، تصویر مردم به عنوان گوسفند، حکایت از بی ارادگی آنان دارد– یعنی وضعیتی آرمانی در ایدئولوژی سلطنتی باستانی؛ زیرا پادشاهان بیش از هر چیز از خودرأیی و نافرمانی بیمناک بودند» (همان: ۸۰).
جدای از شبانیِ شاهان، اشارات متون مقدس نیز نشان می دهد که شبانی، هم به خدا اطلاق می شده و هم به پیامبران به عنوان رهبر، یا راهنمای قوم خود یا دیگر اقوام؛ و تفاوت آن با نمونه های کهن مطرح شده در مورد شاهان آن است که در این میان، نجات بخشیِ شبان بیشتر مربوط است به رستگاری اخروی رمه تا امنیت و آرامشِ زندگی دنیوی او. برای نمونه، در «مزامیر داود» عموماً خداوند، شبان و مردمان، رمه شمرده شده اند: «خداوند شبان من است؛ محتاج به هیچ چیز نخواهم بود» (مزامیر، ۲۳: ۱). در «انجیل یوحنا» نیز عیسی، «شبان خوب و دلسوز»، و بندگانش «گوسفندانی» خطاب شده اند که نیاز به راهنمایی و مراقبت از آسیب ها و خطرات دارند و اتحاد آنان زیر نظر یک شبان محقق خواهد شد: «من شبان خوب و دلسوزم، شبان خوب از جان خود می گذرد تا گوسفندان را از چنگال گرگ ها نجات دهد… من شبان خوب و مهربانم و گوسفندانم را می شناسم و آنها نیز مرا می شناسند… من جان خود را در راه گوسفندان می دهم… همه با هم یک گله خواهند شد با یک شبان»۱ (انجیل یوحنا، ۱۰: ۱۱– ۱۶). در نوشته های مانوی هم پیروان مانی را «رمه» و راهبر آیین را «شبان» لقب می داده اند (زبور مانوی، ۱۳۷۵: ۶۹ و ۱۲۹). لقب «شبان» در میان مانویان، برای پیشوایان مانوی از جمله «مرزکو» نیز به کار برده شده است ۲ (تفضلی، ۱۳۹۸: ۹۵).
تصویر شبانی – رمگی در فرهنگ ایران باستان و متون دینی زرتشتی و دیگر منابع فارسی نیز نمونه دارد؛ از آن جمله در «ارداویرافنامه» بلافاصله پس از اشاره به روان شبانانی که در گیتی از چهارپای و گوسفند خود مراقبت کرده و آنها را تغذیه می کنند، به پادشاهانی اشاره شده که ده و دودمان و میهن و ملک و جای ویران را آباد کرده اند و کاریز و رود و چشمه بسیار، برای کشاورزی و آبادانی و برای بهره و سود مردمان آورده اند (اردویرافنامه، ۱۳۸۲، فصل ۱۵: ۶۰– ۶۱). اشاره «ارداویرافنامه» نشان می دهد که شبانیِ یک شاه، تنها محدود به محافظت از مردماش نیست، بلکه سایر وظایف شاه از جمله تلاش در جهت آبادانی، آرامش، رونق کشاورزی، اقتصادی و… نیز در این مفهوم جای می گیرند. مضمون شبانی و رمگی در «روایات داراب هرمزدیار» نیز دیده می شود؛ برای نمونه به نقل از انوشیروان در اهمیت وظیفهٔ امنیت بخشی و مراقبت شبان آمده است: «پادشاه را رنج باید برد، همچون شُبان که چندان که بتواند کرد و از بهر نگاه داشتن گوسفندان از ددان نگاه می دارند و همی چرانند تا فربه شود»۳ (داراب هرمزدیار، ۱۹۲۲، ج۲: ۲۳۴ و ۲۱۴).
شبان و رمه در شاهنامه فردوسی
تقابل دو واژه «شُبان» و «رمه/ گوسپند» در شاهنامه یکی از پرتکرارترین مضمون ها پیرامون نقش شاه و فرماندهان در برابر زیردستان است که در قالب موضوعات و موقعیت های گوناگون و متفاوتی نیز نمود یافته؛ گاه در ابتدای بر تخت نشستن ها و بیان برنامه های حکومتی، و زمانی هم مربوط است به نقش مهم شاه و اهمیت حضور او و فرماندهان نظامی.
اساس مفهوم شبان و رمه در شاهنامه از نظم، قاعده و قانونی خاص و دوسویه پیروی می کند. قانونی که توجه و پیروی از آن به مفهوم شبانی – رمگی معنا بخشیده و ساختار سیاسی جامعه بر مبنای آن تعریف شده است. نظمی مهتری – کهتری، در راستای احترام به تقدس شاه و حفظ قدرت، ثبات و نظم در ساختار سیاسی – اجتماعی کشور و از طرفی، توجه به نیازهای مردم؛ از اینروی، رابطه شبانی و رمگی در شاهنامه، رابطه ای دوسویه و متقابل است که در مرحله نخست مربوط است به پذیرش شبان و پیروی و اطاعت پذیری از او به عنوان راهنما و مراقب که وظیفه ای بر گردن رمه هاست؛ و در مرحله دوم، تأکید به اهتمام شبان بر وظایف و مسئولیت های خود در نگاهبانی از امنیت رمه ها، هدایت ایشان و ایجاد شرایط مطلوب به واسطهٔ عملکرد سیاسی درست و رفتاری خوب با رمه با تکیه بر سه مؤلفه: دادگری، هوشیاری (خرد سیاسی)، و نظم و قانومندی.
مفهوم شبان در شاهنامه در نخستین و مهمترین برداشت، بر وظیفه شبانی و پاسبانی شاه بهعنوان یک حامی، یاری رسان و سامان بخش دلالت دارد؛ زیرا شاه است که نگاهبان مردم و مهمترین ستون و رکن در تأمین امنیت و آرامش کشور محسوب می شود و هرگونه ضعفی در سیستم دولتی و اجرای سیاست های نادرست از سوی او سبب خطراتی در راستای حفظ امنیت داخلی کشور می گردد که تبعات خارجی آن نیز گاه جبران ناپذیر خواهد بود؛ در پرسش ۳۲ام از «مینوی خرد» می خوانیم: «آن سروری بدتر است که نتواند کشور را ایمن و مردمان را بی ستم دارد» (مینوی خرد، ۱۳۹۸: ۴۹). ضعف در سیستم شاهی و ناتوانی شاه در اداره امور کشور در «تجارب الامم» نیز از جمله مواردی دانسته شده که فساد آن قابل اصلاح نیست (مسکویه رازی، ۱۳۸۹، ج۱: ۳۶). بر مبنای شاهنامه هم هرگونه غفلتی از سمت شاه، موجبات غلبه دشمنان را فراهم خواهد کرد؛ در این راستا، اهمیت وجود اندیشه و خرد سیاسی درست در «شبان»، برای محافظت بهتر از «رمه» از زبان انوشیروان چنین بیان شده است:
شبانی کم اندیش و دشتی بزرگ | همی گوسپندی نماند ز گرگ |
(جلد چهارم، نوشین روان، ۶۲۶: ۱۲۸)
شخصیت و روحیه دادگرانه شاه نیز شاخصه مهمی است که به مفهوم شبانی و رمگی معنایی عمیق میبخشد. کنار هم قرار گرفتن اصل «داد» با مفهوم «شبانی» بر این نکته تأکید دارد که دادگری و قانونمندی شاه، زیربنای اصلی در مضمون شبانی– رمگی (شاهی– رعیتی) و مشروعیت بخشی به این ارتباط دوسویه است و چنانچه شاهی از چنین مؤلفه های مهمی برخوردار نباشد، جایگاه اش به خطر خواهد افتاد و این درنهایت، به ضرر خود شبان تمام خواهد شد:۴
چو بیدادگر شد شبان با رمه | بدو بازگردد بدی ها همه |
(جلد سوم، یزدگرد بزهگر، ۴۶۸: ۳۲۷)
بر این اساس، دادگری شاه، به همراه تمامی ارکان آن از جمله، دادگری قضایی، دادگری اجتماعی، دادگری اقتصادی و… لازمه و زیربنای شبانی و امنیت بخشی اوست؛ بر همین مبنا در شاهنامه اشاره به اصل «داد» در کنار نقش شبانی شاه، بر نوع برخورد درست و مهربانی و آرامش بخشی او در قبال رمه ها (مردم)، جدای از محافظت از امنیت جانی ایشان تأکید دارد که لازمه حفظ نظم سیاسی– اجتماعی در جامعه است؛ برای نمونه از زبان بهرام گور آمده:
تن آسانی و داد جویم همه | شبان باشم و زیردستان رمه |
(جلد سوم، یزدگرد بزه گر، ۴۷۷: ۵۶۸)
مصرع دوم می تواند یادآور این اصل مهم باشد که وجود شاهان، مستلزم وجود مردم است و «شبانی» بدون وجود «رمگی» معنا و مفهومی نخواهد داشت؛ بر این اساس، در رابطه شبانی– رمگی، وجود رمه و به ویژه اطاعت او از شبان، جزو اصول اولیه محسوب می شود.
مفهوم «رمگی» در شاهنامه تنها به مردم عادی اطلاق نمی شود. شهریارانِ زیردست، پهلوانان و بزرگان و سپاهیان نیز یک طرف تقابل شبانی و رمگی قرار دارند. در این تقابل، مفهومی که برداشت می شود فرمانبرداری رمه از شبان و نیز هدایتگری شبان است که بر نماینده ایزد بودن شاهان و داشتن جایگاه مقدس و قدرت مطلق آنان نیز تأکید دارد؛ برای نمونه، در ماجرای رفتن کیکاوس به آسمان، شاه از زبان دیو، همچون چوپانی دانسته شده که پهلوانان و گردن فرازان جهان، مانند گل های در حمایت و زیر فرمان او هستند:
به کام تو شد روی گیتی همه | شبانی و گردن کشان چون رمه |
(جلد یکم، کیکاوس، ۲۴۹: ۳۶۳)
بوزرجمهر هم در مجلس نخست، انوشیروان دادگر را همچون شبانی، و بزرگان و زیردستان او را نیز چون رمه هایی می داند که نباید از فرمان او سرپیچی کنند. این همان نظم و قانونی است که بر مبنای آن احترام به فرمان های شاه و پیروی از او واجب است:۵
چنین گفت کـز خسرودادگـــر | نپیچید باید بـداندیشه سر | |
کجا چون شبانست و ما گوسپند | وُگر ما زمین، او سپهر بلند |
(جلد چهارم، نوشینروان، ۶۶۶: ۱۱۳۴– ۱۱۳۵)
در ماجرای گزینش سرپرست برای بهرام گور هم دیده می شود که منذر برای اثبات شایستگی خود، بر تقابل شبان و رمه اشاره دارد و اهمیت مقام شاه و اطاعت پذیری از او را چنین یادآور می شود:
هنــرهـای مـا شــاه داند همه | که او چون شبانست و ما چون رمه |
(جلد سوم، یزدگرد بزه گر، ۴۵۸: ۷۵)
این اطاعت پذیری و اهمیت آن، در میان پهلوانان نیز نمودی چشمگیر دارد؛ همچنانکه رستم خطاب به اسپندیار پس از اشاره به اهمیت وجود پهلوان می گوید:
بدان گفتم این تا بدانی همه | تو شاهی و گردن کَشان چون رمه |
(جلد سوم، گشتاسپ، ۱۶۲: ۶۷۹)
بر این اساس است که بغپور چین در پاسخ نامهٔ اسکندر، او را پس از کسب پیروزی هایش بر دارا و فیران و فور، شهریاری می داند که همچون شبان است و دیگر شهریاران همچون رمه، زیردست و تابع اویند:
که پیروز گشتی بر ایشان همه | شبان گشتی و شهریاران رمه |
(جلد سوم، اسکندر، ۳۲۸: ۱۶۰۹)
جنگجویان و سپاهیان نیز بخشی دیگر از رمه هایی اند که زیر نظر شبان (شاه) خدمت می کنند؛ شبان بخش مهمی از وظیفه امنیت بخشی خود را به واسطه رمه هایی برقرار می کند که خود، پاسبانی و شبانیِ رمه های دیگر (مردم) را برعهده دارند؛ همچنانکه پس از فراخوان عمومی و گزینش و پرورش جوانان برای جذب نیروهای زبده نظامی و ایجاد سازمان و تشکیلات منظم ارتش و سپاهی کارآمد در زمان اردشیر به این مفهوم اشاره شده و در آن اطاعت پذیری و پیروی رمه از فرمان شبان، به عنوان فرمانبر و زیردست بودن رمه مطرح است:
به لشکر بیاراست گیتی همه | شبان گشت و پرخاشجویان رمه |
(جلد سوم، اردشیر، ۳۸۵: ۳۱۳)
هدایت گری، نظم دهی و جلوگیری از پراکندگی از دیگر وظایف مقام شبانی در شاهنامه است. عملکرد سپاهیان و میزان انسجام، توانایی ها و دستاوردهای نظامی آنان رابطه ای عمیق با حضور مستقیم یا غیرمستقیم شاه در نبردها و آگاهی و مدیریت سیاسی– نظامی او دارد؛ همچنانکه پیش از شبیخون زدن شاپور بر قیصر، کارآگاهانش به او خبر می دهند که قیصر، سرگرم بزم و شکار است و سپاهیانش نیز در هر سو پراکنده شده اند و درنتیجه، به سانِ رمه ای بدون شبان هستند؛ بر این مبنا، غفلت یا غیبت شبان، رمه ها را دچار سردرگمی و از هم گسیختگی خواهد کرد:
نه روزش طلایه، نه شب پاسبان | سپاهست همچون رمه بی شُبان |
(جلد سوم، شاپورذوالاکتاف، ۴۳۵: ۳۵۶)
در شاهنامه شبان، تنها به نقش شاه اطلاق نمی گردد، بلکه فرماندهان نظامی و سپهسالاران نیز شبان هایی هستند که سپاهیان بدون وجود آنها چونان رمه ای پراکنده اند؛ همچنانکه رستم به منزله شبانی دانسته شده که وجود او برای نظم، یکپارچگی و اتحاد در دل نامدارانِ لشکر (رمه ها) و توان نظامی آنها ضروری است:
غمی شد دل نامداران همه | که رستم شبان بود و ایشان رمه |
(جلد یکم، کیکاوس، ۲۷۵: ۳۷۰)
پس از کشته شدن پیران، سپهسالار تورانیان، لهاک و فرشیدورد، برادران پیران ویسه نیز دانستند که رمه ها (سپاهیان) از بیشبانی (بیسالاری) تباه خواهند شد و بنابراین تصمیم به فرار گرفتند:
همی راست گویند لشکر همه | تبه گردد از بیشبانی رمه |
(جلد دوم، کیخسرو، ۷۷۶: ۲۱۴۹)
در ماجرای کشته شدن آیین گشسپ هم به پراکندگی سوارانی که همراه آیین گشسپ آمده بودند، اشاره شده که بخشی از آنها به نزد بهرام چوبین می روند و بخشی نزد خسروپرویز و گروهی دیگر هم نزد هرمزشاه؛ چونان رمه هایی آشفته و بی نظم و مردد:
چنان شد که از بی شبانی رمه | پراگنده گردد به روز دَمه! |
(جلد چهارم، هرمزد نوشینروان، ۸۷۴: ۱۸۵۵)
نتیجه گیری:
شُبان در شاهنامه حمایت کننده و راهبر است به راهی امن و درست. نجات دهنده و آرامش بخش است از خطرات؛ هدایتگر نیروهای نظامی است به یکپارچگی و پیروزی آنان، و نظم دهنده است به امور سیاسی– اجتماعی کشور. بررسی این مفهوم در شاهنامه نشان می دهد که شبانی و رمگی بیش از آنکه بر سلطه گری و خودکامگی شاهان تأکید داشته باشد، بیشتر اشاره دارد بر احترام به نظم سیاسی و مقام شاهی، وظیفه هدایتگری شبان، اطاعت پذیری رمه، و عمل به مراقبت ها و مسئولیت های سیاسی– اجتماعی دیگرِ شبان در پرتوی خرد سیاسی درست و دادگری او.
مردم عادی، حکمرانان دیگر مناطق، فرماندهان نظامی و سپاهیان نیز از جهت فرمانبری، همچون رمه ها یا گوسپندانی هستند که وظیفه فرمانبرداری و اطاعت بر دوش ایشان است و شاه هم در این ارتباط، امنیت بخش و هدایتگر است. پس از شاه و در مرحله ای پایین تر، پهلوانان و فرماندهان نظامی نیز شبان هایی برای سپاهیانِ رمه هستند. دادگری، خرد و نظم سیاسی و قانونمندی در رفتار شبان (شاه)، سه مؤلفه مهم در تنظیم مناسبات میان شبان و رمه در شاهنامه به شمار می آید که همگی پیرو نظم و قانونی سازماندهی شده برای اداره هرچه بهتر کشور و سعادت زندگی رمه ها تعریف شده اند.
پی نوشت:
۱. در مزامیر داود همچنان آمده است: «آنگاه که ما قوم برگزیده و گله گوسفندان تو هستیم…». (مزامیر، ۷۹: ۱۳) «ما قوم او هستیم و او خدای ما، ما گله او هستیم و او شبان ما» (همان، ۹۴: ۷). در «انجیل متی» نیز عیسی خود را چوپان و پیروانش را گله گوسفندان خطاب نموده است (انجیل متی، ۲۶: ۳۱).
۲. در مرثیه ای که درمورد یکی از پیشوایان مانوی به نام «مرزکو» سروده شده، مرزکو چندین بار شبان خطاب شده است: «ای آموزگار بزرگ، مرزکو،… ای شبان،… شیر برگان بند آمد، میشان به زاری ناله می کنند…» (تفضلی، ۱۳۹۸: ۹۵).
۳. در «دینکرد سوم» مضمون شبان و رمه در چنین شکلی باقی مانده: «یاری روان مردم… چونان چهارپایان…» (کتاب سوم دینکرد، ۱۳۸۱، دفتر نخست: ۸). در «دینکرد هفتم» هم در مورد پادشاه تازیان که دیو آز به سرزمین و خاندان او تاخته بود آمده: «و آمد به سوی «پادخسروِ اِرِفشوهٔ» تازیِ تازیگان شاه، به آموزش از اردیبهشتِ امشاسپند، بیرون کرد به وسیله او از رمه (= رعیت) خویش، دیوِ آز و خاندان او را [که] برای نابود کردن رمهٔ او، به آن رمه (=رعیت) هجوم برده بود» (دینکرد هفتم، ۱۳۸۹: ۲۰۳). در رساله «اَئَوگِمدئچا» هم خطاب به زرتشت، مردان نیک و زنان نیک همچون رمهٔ راستی پُررستگاری خوانده شده اند (اَئَوگِمدئچا و سور سخن، ۱۴۰۰: ۲۰). در مورد جمشید نیز آمده که «نیک رمه بودن» او به این دلیل بود که رمه مردمان و گوسفندان را درست نگاه می داشت (همان: ۲۱). در رساله «سور سخن» هم به «نیکو رمه بودن» جمشید اشاره شده است (همان: ۳۹). اشاره به این تقابل در سخنان یکی از بزرگان پارس خطاب به موریس، امپراطور روم هم دیده می شود (سیموکاتا، ۱۳۹۷: ۲۱۳). در «غررالسیر» نیز در قسمت مرگ اسکندر از زبان فیلسوفان و حکیمان آمده که نبود شبان (شاه) سبب از پای درآمدن رمه خواهد شد: «شبان سر خود گرفت و رمه از پای درآمد» (ثعالبی، ۱۳۶۸: ۲۸۰). جالب است که تنها اشاره «غررالسیر» همین یک مورد است و در سایر منابع تاریخی دوره اسلامی که به روایت شاهان ایرانی پرداخته اند نیز چنین مضمونی دیده نمی شود. اشاره به تقابل شبان و رمه در بسیاری منابع دیگر از جمله قابوسنامه، سیاستنامه، بوستان سعدی، نصیحه الملوک و… هم نمود یافته؛ از آن جمله در «سیاست نامه» از زبان بهرام گور آمده است: «رعیت ما رمهٔ مایند» (خواجه نظام الملک، ۱۳۹۸: ۲۶).
۴. در «قابوسنامه» هم شبانی و امنیت بخشی شاه، نسبت به رمه ها رابطه عمیقی با رحم و مهربانی او دارد: «خداوندان چون شبان باشند و کهتران چون رمه؛ اگر شبان بر رمه خویش برحمت نباشد ایشان را از سباع نگه ندارد» (عنصرالمعالی، ۱۳۹۰: ۲۲۹).
۵. به بیان «دینکرد سوم» در بسیاری از بندهای «هادگ مانسریگ» و «دادیک»، مجازات کسی که از فرمانهای شاه سرپیچی می کند، کیفر مرگ ارزان در نظر گرفته شده و چرایی آن در یک فتوای گزیده از گاهان ذکر شده است (کتاب سوم دینکرد، ۱۳۸۴، دفتر دوم، ۲۱۴). در «دینکرد پنجم» نیز نافرمانی در برابر دستورات شاهان و سرپیچی از فرمان سروران کشور از سایر گناهان سخت تر دانسته شده است (کتاب پنجم دینکرد، ۱۳۸۸، فصل ۹: ۴۶). براساس شاهنامه هم در قبال جرمِ سرپیچی یا اهمال در برابر فرمان شاه که امری مقدس و واجب است، مجازات هایی چون «زندانی کردن»، «مرگ»، «خلع مقام و موقعیت فرد» و «طرد شدن از سوی شاه» تعیین شده؛ برای نمونه، گرزم در لابه لای بدگویی های خود از اسفندیار بیان می دارد که اگر بندهای در برابر خداوند سرکشی کند، باید سر از تنش جدا ساخت: «رهی کز خداوند سر برکشید/ از اندازه برتر، بباید برید!» (جلد سوم، گشتاسپ، ۷۳: ۸۷۱).
منابع:
ارداویرافنامه، (۱۳۸۲)، به تصحیح فیلیپ ژینیو، ترجمه و تحقیق: ژاله آموزگار، چاپ دوم، تهران: انتشارات معین– انجمن ایرانشناسی فرانسه در ایران.
اَئَوگِمدئچا و سور سخن، (۱۴۰۰)، نگارش: کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف، تهران: نشر هیرُمبا.
بادامچی، حسین، (۱۳۹۶)، «قانون حمورابی»، چاپ دوم، تهران: نشر نگاه معاصر.
بهار، مهرداد، (۱۳۹۱)، «پژوهشی در اساطیر ایران (پاره نخست و دویم)، به کوشش کتایون مزداپور، چاپ نهم، تهران: نشر آگه.
تفضلی، احمد، (۱۳۹۸)، «مقالات احمد تفضلی»، گردآورنده: ژاله آموزگار، تهران: انتشارات توس.
ثعالبی نیشابوری، عبدالملک بن محمدبن اسماعیل، (۱۳۶۸)، «تاریخ ثعالبی»، با دیباچه مجتبی مینوی و مقدمه و ترجمه محمد فضائلی، تهران: نشر نقره.
جونز، لوید لِوِلین، (۱۳۹۴)، «شاه و دربار در ایران باستان»، ترجمه فریدون مجلسی، تهران: انتشارات نیلوفر.
خدادادیان، اردشیر، (۱۳۷۶)، «تاریخ ایران باستان»، مجموعه اول و دوم، تهران: انتشارات اصالت تنشیر.
خواجه نظام الملک طوسی، حسن بن علی، (۱۳۹۸)، «سیرالملوک (سیاست نامه)»، مقدمه، تصحیح و تعلیقات محمود عابدی، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی با همکاری انتشارات سخن.
داراب هرمزدیار، (۱۹۲۲)، «روایات داراب هرمزدیار»، جلد دوم، بمبئی.
دینکرد هفتم، (۱۳۸۹)، محمدتقی راشد محصل، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
دینکرد هفتم، (۱۳۸۹)، محمدتقی راشد محصل، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
زبور مانوی، (۱۳۷۵)، سی.آر.سی.آلبری، گزارش فارسی از ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران: انتشارات فکر روز.
سیموکاتا، تئوفیلاکت، (۱۳۹۷)، «تاریخ ایران باستان و روم»، ترجمه محمود فاضلی بیرجندی، تهران: نشر کتاب سده.
عنصرالمعالی، کیکاوسبن اسکندر، (۱۳۹۰)، «قابوسنامه»، چاپ هفدهم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
فردوسی، حکیم ابوالقاسم، (۱۳۹۸)، «شاهنامه»، پیرایش: جلال خالقی مطلق، بخش یکم تا دوم (چهارجلدی)، چاپ چهارم، تهران: نشر سخن.
کتاب پنجم دینکرد، (۱۳۸۸)، ژاله آموزگار– احمد تفضلی، چ دوم، تهران: انتشارات معین.
کتاب سوم دینکرد، (۱۳۸۱)، دفتر نخست، به کوشش فریدون فضیلت، تهران: انتشارات فرهنگ دهخدا.
کتاب سوم دینکرد، (۱۳۸۴)، دفتر دوم، آوانویسی، یادداشتها و ترجمه: فریدون فضیلت، تهران: انتشارات مهرآیین.
کریستین سن، آرتور، (۱۳۹۳)، «نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایران»، ترجمه ژاله آموزگار– احمد تفضلی، چاپ پنجم، تهران: نشر چشمه
مسکویه رازی، ابوعلی. (۱۳۸۹). تجاربالأمم، ترجمه و تحشیه: ابوالقاسم امامی، ج اول، تهران: انتشارات سروش.
«مینوی خرد»، (۱۳۹۸)، ترجمه احمد تفضلی، به کوشش ژاله آموزگار، چاپ هفتم، تهران: انتشارات توس.
هینتس، والتر، (۱۳۸۳)، «دنیای گمشده ایلام»، ترجمه فیروز فیروزنیا، چاپ سوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
مزامیر داود
انجیل