خانه / شاهنامه خوانی / شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه / بخش هفتم
کلیک کنید

شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه / بخش هفتم

باشگاه شاهنامه پژوهان _ ویدئو : شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه براساس شاهنامه مسکو (بخش هفتم) زمان تا زمان زینش بر ساختی همی گرد گیتی‌ش بر تاختی چو دیوان بدیدند کردار او کشیدند گردن ز گفتار او شدند انجمن دیو بسیار مر که پردخته مانند از او تاج و فرّ چو طهمورث آگه شد از کارشان بر آشفت و بشکست بازارشان به فرّ جهاندار بستش میان به گردن بر آورد گرز گران همه نرّه دیوان و افسونگران برفتند جادو سپاهی گران دمنده سیه دیوشان پیش‌رو همی بآسمان برکشیدند غو جهاندار طهمورث بافرین بیامد کمربستهٔ جنگ و کین یکایک بیاراست…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: اولین نفر باشید!
0


باشگاه شاهنامه پژوهان _ ویدئو :

شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه براساس شاهنامه مسکو (بخش هفتم)

زمان تا زمان زینش بر ساختی

همی گرد گیتی‌ش بر تاختی

چو دیوان بدیدند کردار او

کشیدند گردن ز گفتار او

شدند انجمن دیو بسیار مر

که پردخته مانند از او تاج و فرّ

چو طهمورث آگه شد از کارشان

بر آشفت و بشکست بازارشان

به فرّ جهاندار بستش میان

به گردن بر آورد گرز گران

همه نرّه دیوان و افسونگران

برفتند جادو سپاهی گران

دمنده سیه دیوشان پیش‌رو

همی بآسمان برکشیدند غو

جهاندار طهمورث بافرین

بیامد کمربستهٔ جنگ و کین

یکایک بیاراست با دیو جنگ

نبد جنگشان را فراوان درنگ

از ایشان دو بهره به افسون ببست

دگرشان به گرز گران کرد پست

کشیدندشان خسته و بسته خوار

به جان خواستند آن زمان زینهار

که ما را مکش تا یکی نو هنر

بیاموزی از ما که‌ت آید به بر

کی نامور دادشان زینهار

بدان تا نهانی کنند آشکار

چو آزاد گشتند از بند او

بجستند ناچار پیوند او

نبشتن به خسرو بیاموختند

دلش را به دانش برافروختند

نبشتن یکی نه، که نزدیک سی

چه رومی، چه تازی و چه پارسی

چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی

ز هر گونه‌ای کان همی بشنوی

جهاندار سی سال از این بیشتر

چه گونه پدید آوریدی هنر

برفت و سر آمد بر او روزگار

همه رنج او ماند از او یادگار

جمشید

گرانمایه جمشید فرزند او

کمر بست یک‌دل پر از پند او

برآمد بر آن تخت فرّخ پدر

به رسم کیان بر سرش تاج زر

کمر بست با فرّ شاهنشهی

جهان گشت سرتاسر او را رهی

زمانه بر آسود از داوری

به فرمان او دیو و مرغ و پری

جهان را فزوده بدو آبروی

فروزان شده تخت شاهی بدوی

منم گفت با فرّهٔ ایزدی

همم شهریاری همم موبدی

بدان را ز بد دست کوته کنم

روان را سوی روشنی ره کنم

نخست آلت جنگ را دست برد

در نام جستن به گردان سپرد

به فرّ کیی نرم کرد آهنا

چو خود و زره کرد و چون جوشنا

چو خفتان و تیغ و چو برگستوان

همه کرد پیدا به روشن روان

بدین اندرون سال پنجاه رنج

ببرد و از این چند بنهاد گنج

دگر پنجه اندیشهٔ جامه کرد

که پوشند هنگام ننگ و نبرد

ز کتّان و ابریشم و موی قز

قصب کرد پر مایه دیبا و خز

بیاموختشان رشتن و تافتن

به تار اندرون پود را بافتن

چو شد بافته شستن و دوختن

گرفتند از او یک‌سر آموختن

چو این کرده شد ساز دیگر نهاد

زمانه بدو شاد و او نیز شاد

ز هر انجمن پیشه‌ور گرد کرد

بدین اندرون نیز پنجاه خورد

گروهی که کاتوزیان خوانی‌اش

به رسم پرستندگان دانی‌اش

جدا کردشان از میان گروه

پرستنده را جایگه کرد کوه

بدان تا پرستش بود کارشان

نوان پیش روشن جهاندارشان

صفی بر دگر دست بنشاندند

همی نام نیساریان خواندند

کجا شیر مردان جنگ آورند

فروزندهٔ لشکر و کشورند

کز ایشان بود تخت شاهی به جای

و ز ایشان بود نام مردی به پای

بسودی سه دیگر گره را شناس

کجا نیست از کس بر ایشان سپاس

بکارند و ورزند و خود بدروند

به گاه خورش سرزنش نشنوند

ز فرمان تن‌آزاده و ژنده‌پوش

ز آواز پیغاره آسوده گوش

تن آزاد و آباد گیتی بر اوی

بر آسوده از داور و گفتگوی

چه گفت آن سخن‌گوی آزاده مرد

که آزاده را کاهلی بنده کرد

چهارم که خوانند اهتو خوشی

همان دست‌ورزان ابا سرکشی

کجا کارشان همگنان پیشه بود

روانشان همیشه پر اندیشه بود

بدین اندرون سال پنجاه نیز

بخورد و بورزید و بخشید چیز

از این هر یکی را یکی پایگاه

سزاوار بگزید و بنمود راه

که تا هر کس اندازهٔ خویش را

ببیند بداند کم و بیش را

بفرمود پس دیو ناپاک را

به آب اندر آمیختن خاک را

هر آنچ از گل آمد چو بشناختند

سبک خشت را کالبد ساختند

به سنگ و به گچ دیو دیوار کرد

نخست از برش هندسی کار کرد

چو گرمابه و کاخ‌های بلند

چو ایوان که باشد پناه از گزند

ز خارا گهر جست یک روزگار

همی کرد از او روشنی خواستار

به چنگ آمدش چند گونه گهر

چو یاقوت و بیجاده و سیم و زر

ز خارا به افسون برون آورید

شد آراسته بندها را کلید

دگر بوی‌های خوش آورد باز

که دارند مردم به بویش نیاز

چو بان و چو کافور و چون مشک ناب

چو عود و چو عنبر چو روشن گلاب

کلیک کنید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
باز کردن چت
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس