گرایش مذهبی فردوسی: تعصّب یا تساهل؟ / ابوالفضل خطیبی
آذر 6, 1396
درمقالات
نظر بدهید
در یکصد سال گذشته، یکی از مسائل بحثانگیزِ شاهنامهشناسی، بحث دربارۀ مذهب فردوسی بوده است. از خودِ شاهنامه و منابع قدیم پیداست که فردوسی بر مذهب شیعه بوده و بر همین اساس نولدکه نوشت که فردوسی شیعی بود، ولی به هیچ یک از غُلاه شیعه تعلّق نداشت (نولدکه ۱۳۷۵ش، ص۶۸). شیرانی بر اساس بیتهایی در ستایش خلفای راشدین در دیباچۀ شاهنامه، بر آن شد که شاعر بر مذهب تسنن یا شیعۀ زیدی بوده است (شیرانی ۱۳۶۲ش، ص۱۶۱-۲۱۹). محیط طباطبایی نیز مانند شیرانی فردوسی را بر مذهب شیعۀ زیدی دانست (محیط طباطبایی ۱۳۶۹ش، ص۲۳۳-۲۴۰). به نظر زریاب خوئی، فردوسی اسماعیلی مذهب…
امتیاز کاربر: 4.03 ( 3 امتیازات)
0

در یکصد سال گذشته، یکی از مسائل بحثانگیزِ شاهنامهشناسی، بحث دربارۀ مذهب فردوسی بوده است. از خودِ شاهنامه و منابع قدیم پیداست که فردوسی بر مذهب شیعه بوده و بر همین اساس نولدکه نوشت که فردوسی شیعی بود، ولی به هیچ یک از غُلاه شیعه تعلّق نداشت (نولدکه ۱۳۷۵ش، ص۶۸). شیرانی بر اساس بیتهایی در ستایش خلفای راشدین در دیباچۀ شاهنامه، بر آن شد که شاعر بر مذهب تسنن یا شیعۀ زیدی بوده است (شیرانی ۱۳۶۲ش، ص۱۶۱-۲۱۹). محیط طباطبایی نیز مانند شیرانی فردوسی را بر مذهب شیعۀ زیدی دانست (محیط طباطبایی ۱۳۶۹ش، ص۲۳۳-۲۴۰). به نظر زریاب خوئی، فردوسی اسماعیلی مذهب بود (زریاب ۱۳۷۴ش، ص۱۷-۲۸) و سرانجام مهدوی دامغانی در جستار مفصلی با شواهد مختلف بر آن شد که شاعر مذهب شیعۀ دوازده امامی داشته است (مهدوی دامغانی ۱۳۷۲ش ص۲۰-۵۳). خالقی مطلق نیز نظر مهدوی دامغانی را تأیید کرد و بر اساس نظر هوشمندانۀ نولدکه (همان، ص۷۹-۸۰) که چهار بیت دیباچه را وصلهشده میان بیتهای اصلی و الحاقی دانسته بود، در تصحیح خود، هر چهار بیت را به پانوشت برد (برای این نظرات و نظرات دیگر دربارۀ مذهب فردوسی، نک: خالقی مطلق ۱۳۹۰ش، ص۱۴۲-۱۴۴).
به تازگی یکی از پژوهندگان شاهنامه بار دیگر نظر عباس زریاب خوئی، مبنی بر اسماعیلی بودن فردوسی را پیش کشیده و با شواهد و استدلالهای تازه و شایستۀ تأمّل نشان داده است که فردوسی مانند ناصرخسرو گرایش اسماعیلی داشته است (اردستانی رستمی ۱۳۹۴، ص۶۷-۹۸؛ پیشتر انصاری ۱۳۸۹ نیز همین احتمال را مطرح ساخته بود).
در این جستار سرِ آن ندارم که دربارۀ نوع مذهب فردوسی بحث کنم که نگارنده نیز مانند خالقی مطلق (همانجا) و شاپور شهبازی (Shapur Shahbazi 1991, PP. 49-53؛ ترجمۀ فارسی، به ویژه ص۸۰-۸۱) و پژوهندگان دیگر، بر آن است که فردوسی نیز مانند برخی دیگر از دهقانانِ میراثدار فرهنگ باستانی ایران بر مذهب شیعه بوده است. بلکه میکوشم به این پرسش مهم پاسخ قانعکنندهای دهم: آیا – چنانکه برخی استادان چون مهدوی دامغانی و خالقی مطلق باور دارند- فردوسی شیعۀ متعصّبی بوده است؟
خالقی مطلق بر خلاف شیرانی (ص۱۰۶) که بر آن است «اختلاف سلطان محمود و فردوسی هیچ گونه ربطی به مذهب فردوسی نداشته است»، با استناد به روایت چهارمقاله و بیتی از هجونامه (مرا غمز کردند کآن پر سخن/به مهر نبیّ و علی شد کهن) بر اختلاف مذهبی سلطان محمود و فردوسی تأکید دارد و همین مستندات را با سخن فردوسی در دیباچۀ شاهنامه دربارۀ مذهب او (شیعه) میسنجد؛ به ویژه آنکه شاعر در اینجا مذهب شیعه را از مذاهب دیگر برتر دانسته است ( Khaleghi Motlagh 1999, P. 524). متهم شدن فردوسی به رافضی بودن و قرمطی بودن که در چهارمقاله و منابع دیگر آمده (نظامی عروضی۱۳۳۳ش، ص۷۸؛ مقدّمۀ برخی نسخههای شاهنامه، از جمله، استانبول ۹۰۳ق؛ نک: ریاحی ۱۳۷۲ش، ص۲۸۲)، ممکن است حقیقت داشته باشد و از این نظر نگارنده با خالقی مطلق همداستان است تا شیرانی؛ زیرا فردوسی یک شیعۀ معمولی نبود که بسیاری از آنان در خراسان آن روزگار در کنار پیروان مذاهب دیگر زندگی میکردند.. فردوسی شیعهای بود که دل در گرو میراث ایران باستان و افتخارآفرینیهای شاهان باستانی ایران بسته بود و عمر خود را برای نمایش میراث باشکوهی صرف کرده بود که متعصبان مذهبی آن را برنمیتافتند و شاید همین گرایشهای فکری فردوسی بود که او را در معرض چنین اتهاماتی قرار داد. البته پیش از فردوسی، چنین اتهاماتی در مورد برخی شیعیان نامدارِ هواخواهِ میراث باستانی ایران نیز سابقه داشت که یکی از آنها ابومنصور محمد بن عبدالرزّاق، بانی شاهنامۀ ابومنصوری (منبع شاهنامۀ فردوسی) بود که در برخی منابع به قرمطی بودن متهم شده است (نک: خطیبی ۱۳۷۳ش). خالقی مطلق در جای دیگر نیز با استناد به بیتهایی در دیباچۀ شاهنامه که فردوسی به حدیثی از پیامبر (ص) اشاره دارد، بر آن است که او «در اعتقاد مذهبی خود تعصّب دارد و تنها تشیع را مذهب بهحق میداند» (خالقی مطلق ۱۳۹۰، ص۱۴۳) «و با صراحت لهجه پیروان مذهب خویش تشیع را رستگار و پیروان دیگر مذاهب اسلامی را گمراه میخواند و باکی از این ندارد که چنین سخنی رسماً مخالفت با مذهب سلطانی است که شاعر کتابش را بدو تقدیم کرده است (همان، ص۱۴۹). پیش از خالقی مطلق، مهدوی دامغانی با بررسی جامع اصطلاح «وصی» – که فردوسی در دو بیت، حضرت علی(ع) را بدان خوانده است (نک: پایینتر)- در منابع متقدّم، به این نتیجه رسید که فقط همین کلمه در شعر فردوسی نشانۀ تشیّع اوست، نه حدیث سفینه و نه خوبکشتی و نه هفتاد کشتی و دیگر اشارات فردوسی. به گفتۀ او، همین کلمه، محمود را سخت آشفته کرد و فردوسی را از نظر او انداخت؛ زیرا، «در این کلمه اصول عقاید شیعۀ اثنیعشری یعنی عصمت، نصّ، افضلیت و انحصار امامت در عدد دوازده جمع است و فردوسی با این کلمه نه تنها صریحاً تشیع خود را اعلام و عدم اعتقاد خود را به مذهب سلطان محمود ابراز میدارد، بلکه او را به بدمذهبی نیز منسوب میکند[۱]» (مهدوی دامغانی ۱۳۷۲ش، ص۴۴) بیتهای دیباچه که به مذهب شاعر اشاره دارند، اینهاست (ج۱، ص۱۱-۱۲):
حکیم این جهان را چو دریا نهاد/ برانگیخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتی بر او ساخته/ همه بادبانها برافراخته
یکی پهن کشتی بهسانِ عروس/ بیاراسته همچو چشمِ خروس
محمّد بدو اندرون با علی/ همان اهلِبیت نبی و وصی
اگر چشم داری به دیگرسرای/ بهنزدِ نبی و وصی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست/ چنین است و این دین و راه منست
بر این زادم و هم برین بگذرم/ چنان دان که خاک پیِ حیدرم
خالقی مطلق در زنجیرۀ استدلالهای خود در الحاقی بودن چهار بیت در ستایش خلفای راشدین در دیباچه، پیش از بیتهای بالا، مینویسد: «فردوسی در واقع عملاً گفته است که هرکس به کشتی مذاهب دیگر درآید، کشتی او غرق خواهد شد و روی بهشت و رستگاری را نخواهد دید. و یا چگونه ممکن است که یک نفر شیعیمذهب که با این حرارت از مذهب خود سخن میگوید و کشتی مذاهب دیگر را غرقشده میگیرد، پیش از آن بگوید: عمر کرد اسلام را آشکار»(خالقی مطلق ۱۳۷۲ش، ص۱۳۱).
بیتهای بالا اشاره دارد به دو حدیث زیر از پیامبر (ص):
۱٫ إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، مَنْ دَخَلَهَا نَجَا، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ. مَثَل اهل بیت من در میان شما مانند کشتی حضرت نوح است، هر کس به این کشتی درآید، نجات می یابد، و هر کس از آن روی برگرداند، غرق می گردد.
۲٫ افْتَرَقَتِ الْیَهُودُ عَلَى إِحْدَى أَوْ ثِنْتَیْنِ وَسَبْعِینَ فِرْقَهً، وَتَفَرَّقَتِ النَّصَارَى عَلَى إِحْدَى أَوْ ثِنْتَیْنِ وَسَبْعِینَ فِرْقَهً، وَتَفْتَرِقُ أُمَّتِى عَلَى ثَلاَثٍ وَسَبْعِینَ فِرْقَهً: یهودیان به ۷۱ یا ۷۲ فرقه تقسیم شدهاند و مسیحیان به ۷۱ یا ۷۲ فرقه، و امّت من به ۷۳ فرقه تقسیم خواهند شد.
حدیث یکم در بسیاری از منابع اهل سنت و شیعه با اسناد معتبر از حضرت رسول (ص) نقل شده است، ولی در اصالت حدیث دوم تردیدهایی هست(برای این آراء نک: مشکور ۱۳۷۲ش، ص بیست و نه- سی)؛ زیرا این حدیث در منابع اساسی شیعه و سنی چون صحیح مسلم و بخاری و کتب اربعۀ شیعه، جز روضۀ کافی دیده نمیشود. صورتهای مختلفی از این حدیث باقی مانده که به دنبال برخی از آنها اضافه شده است: «از هرکدام از آنها تنها یک فرقه نجات مییابند». در برخی صورتها، فرقههای ناجی هم مشخص شدهاند و خالقی مطلق نیز صورت کاملتری از این حدیث را در شرح بیت دوم در بالا بدین صورت آورده است: «… و امت من پسِ من هفتاد و سه فرقه شوند، یک فرقه از آنها نجات خواهد یافت و هفتاد و دو فرقۀ دیگر به دوزخ روند»(خالقی مطلق ۱۳۸۹ش، ص۲۰).
چنانکه از بیتهای بالا آشکارا پیداست، فردوسی نه دربارۀ غرق شدن کشتی فرقههای دیگر سخنی گفته است و نه به دوزخ رفتن فرقههای دیگر. درست است که در ادامۀ حدیث یکم، از غرق شدن کشتیهای دیگر سخن رفته است، ولی فردوسی به عللی که در ادامه خواهد آمد، نخواسته است که دربارۀ آن با ما سخن بگوید. چنانکه دیدیم ماجرای به دوزخ رفتن فرقههای دیگر در حدیث دوم در برخی صورتهای آن اضافه شده است. بنا بر این، دربارۀ اعتقاد دینی فردوسی، شایسته است که از آنچه شاعر سروده است، نتیجهگیری کنیم، نه از آنچه نسروده یا باید میسروده است. وانگهی، بر اساس همین مصراعِ «چو هفتاد کشتی بر او ساخته»، از کجا اطمینان مییابیم که حتماً صورت کامل آن حدیث که در نوشتۀ استاد خالقی مطلق دیدیم، در ذهن فردوسی بوده است؟! بهویژه اینکه در بسیاری از منابع حدیثی فقط بخش اصلی حدیث و اشاره به هفتاد و سه فرقه درج شده است، نه نجات یک فرقه و به دوزخ رفتن فرقههای دیگر. از سوی دیگر، حدیث یکم که به «حدیث سفینه» معروف شده است، به تنهایی حتی نمیتواند بر تشیع فردوسی دلالت داشته باشد (برای این نظر، نک: مهدوی دامغانی، ص ۴۳-۴۴)، چه رسد به اینکه گویندۀ آن را شیعۀ متعصب بخوانیم؛ زیرا این حدیث در منابع اصلی اهل سنت هم هست و بدیهی است که علمای اهل سنت هم آن را قبول داشته باشند (برای اسناد این حدیث، نک: امیدسالار ۱۳۸۱ش، ص۱۰۸-۱۰۹). حتی ابن حَجَر مکّی در کتاب الصَّواعقُ المُحرقه که در واقع ردّیّهای است بر شیعه، نوشته است که این حدیث به «طرق عدیده» نقل شده است (ابن حجر ۱۴۲۴ق، ص۲۱۲). در بسیاری از منابع، علمای اهل سنت، اهل بیت پیامبر (ص) را مدح گفتهاند (برای شواهد نظم و نثر عربی و فارسی، نک: مهدوی دامغانی ۱۳۷۲ش، ص۲۱-۲۲، ۳۷-۳۸) و «علیالاصول هیچ سنّی متدیّتی وجود ندارد که دوستی اهل بیت (ع) را رفض بشناسد» (همان، ص۴۳) از این رو، اشارۀ فردوسی به این حدیث، دلیلی برای مخالفت محمودِ سنیمذهب با او نتواند بود. مهدوی دامغانی یک روی سکهای است که روی دیگرش شیرانی است، بدین معنی که اگر شیرانی سنیمذهب به سبب علاقه به محمودِ سنی مذهب، سخت کوشید تا جعلی بودن بسیاری از بیتهای هجونامه را با دقّت و به درستی مشخص کند و بدینسان محمود را از هجو فردوسی برهاند (شیرانی ۱۳۶۹ش، ص۱۰۱-۱۶۰)، تعصّب مهدوی دامغانی به مذهب شیعه نیز سبب شد تا با بررسی همهجانبۀ اشارات فردوسی در باب مذهب خود به نتایج درخشانی برسد، چندانکه امروزه شواهد و استدلالهای او مبنی بر پیروی فردوسی از مذهب شیعه، از سوی بیشتر شاهنامهشناسان پذیرفته شده است[۲]. اما همچنانکه شیرانی سنیمذهب، فردوسی را سنّی یا زیدی دید(همان، ص۱۶۱-۱۸۱) و به کلی منکر وجود اختلاف مذهبی میان محمود و فردوسی شد (همان، ص۱۰۵-۱۰۶)، مهدوی دامغانی نیز از فردوسی چنان شیعۀ متعصّبی ساخته که باکی نداشته که به سلطان آشکارا بگوید: تو «بدمذهبی». اما چه بسا حقیقت ماجرا نه کاملاً آن بوده باشد و نه کاملاً این؛ در عین حال، بخشهایی از حقیقت در هر دو روی سکه چهره نماید.
در حدیث تفرقه، سخن از کشتی و دریا نیست که یک کشتی و سرنشینانش به مقصد رسند و بقیه گمراه و غرق شوند و در حدیث سفینه، سخن از کشتی و دریا هست، ولی سخن از ۷۳ فرقه نیست و سخن از هفتاد و اند کشتی نیز نه. بنابر این، ما حق داریم در محدودۀ همین دنیای شاعرانۀ منحصر به فرد شاعری که نه محدّث است و نه فقیه و نه عالم دینی سخن بگوییم و نتیجهگیری کنیم. مجموعِ شواهد و قراین، یعنی تصریح فردوسی به کلمۀ «وصی»، اشاره به حدیث سفینه و ارادت به حضرت علی (ع) (بیت پایانی در بالا: چنان دان که خاک پی حیدرم) و اهل بیت (ع) نشان می دهد که او بر مذهب شیعه بوده و بیمی هم نداشته است که اعتقاد مذهبی خود را بیان کند، اما از آن سو، از مجموع قراین در شاهنامه و بیرون شاهنامه برنمیآید که شاعر در مذهب خود چنان تعصّب داشته که سلطانی را که کتاب را به نامش کرده، گمراه و بددین خوانده باشد. اشارۀ شاعر به حدیث سفینه که مورد وثوق شیعه و سنی است، حاکی از آن است که علاقهای به طرح منازعات دینی رایج زمان خود نداشته است. فردوسی هم با خودش صادق است و هم با خوانندهاش. از قضا، شاعر در سخن گفتن از مذهب خود کوشیده است تا حسّاسیت سلطان سنیمذهب را برنینگیزاند. نخست از پیغمبر (ص) سخن میگوید و سپس ترجمۀ کامل حدیثی از حضرت رسول (ص) را میآورد که شیعه و سنی آن را قبول دارند (که من شهر علمم علیّم در است). سپس از ترکیب اشارههایی از دو حدیث یادشده و بردن کشتی و دریای حدیث اول – که باز هم مورد وثوق شیعه و سنی است- به متن حدیث دوم، تصویر زیبایی خلق میکند که بنا بر آن گروههای گوناگون مردم با دین و مذهبهای مختلف سوار بر کشتی بر روی دریای موجانگیز به سوی مقصد در حال حرکت هستند و از آن میان کشتی پهن و زیبایی هست که درون آن محمّد (ص) و علی (ع) و اهل بیت جای دارند و سپس میگوید اگر میخواهی در دنیا و آخرت نجات یابی، به کشتی ایشان درآی و «به نزد نبی و وصی گیر جای». مگر اهل سنت مخالف محمد(ص) و اهل بیت (ع) او هستند؟! درست است که کلمۀ وصی به شیعه بودن فردوسی اشاره دارد، ولی در شگفتم که چگونه استادان تیزبین ما از این بیتها درمییابند که فردوسی سلطان را «گمراه» یا «بدمذهب» خوانده است.
دو بیت زیر در پایان همین بخش از شاهنامه برای بحث ما بسیار مهم است:
گرت زین بد آید گناه منست/ چنین است و این دین و راه منست
بر این زادم و هم برین بگذرم/ چنان دان که خاک پیِ حیدرم
از این دو بیت آشکارا پیداست که شاعر به مذهب شیعه اعتقاد دارد، ولی در بیت یکم، مانند یک فقیه یا واعظ متعصّب نمیگوید: اگر بر این مذهب نباشی، رستگار نمیشوی و در آن دنیا به آتش دوزخ گرفتار میشوی، بلکه میگوید: اگر مذهب من ترا خوش نیاید، گناه از تو نیست، از من است که بر این مذهبام و گناه مرا که در نامۀ تو نمینویسند و من شیعه زاده شدم و شیعه از دنیا خواهم رفت. همان است که امروزه میگوییم: «عیسی به دین خود، موسی به دین خود». حافظ میفرماید (حافظ ۱۳۶۲ش، ص۷۸، ب۱-۲):
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزهسرشت که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را کوش هر کسی آن دروَد عاقبت کار که کِشت
اگر مراد فردوسی در بیتهای پیشین بهواقع این بوده است که ای محمود! اگر بر مذهب شیعه نباشی، بدمذهبی و گمراه و در دوزخ، دیگر این دو بیت چه معنی تواند داشت. از سوی دیگر، میدانیم که فردوسی در حدود ۱۰۰ بیت سلطان محمود غزنوی را نیک ستوده و او را در عرش اعلی، با فریدونِ فرّخ سنجیده است. چگونه ممکن است شاعری چون فردوسی، از یک سو در آرزوی خوار شدن سر بدخواه سلطان باشد[۳] و بگوید: چو کودک لب از شیر مادر بشست/ ز گهواره محمود گوید نخست (ج۱، ص۱۷، ب۱۸۴)، از سوی دیگر به او بگوید تو بدمذهب و گمراهی؟ در سراسر مدایح فردوسی از محمود، حتی یک بار به دین و مذهب ممدوح اشاره ندارد و باز این بدین معنی نیست که ممدوح بدمذهب است، بلکه شاعر اساساً نمیخواهد وارد این مسائل اختلافانگیز شود. فردوسی نه شاعر درباری است و نه شاعر انقلابی که مثل کاوه روبهروی پادشاه زمان محضر پاره کند؛ او شخصیتی فرهنگی است که طبق یک برنامهریزی مشخص و با پشتکار ستودنی سی سال سند ملی ایرانیان را از نو سازماندهی بشکوهی کرده و اکنون میخواهد به نام پادشاه زمان خود کند تا هم شاهکارش از دستبرد روزگار مصون بماند و هم دستمزدی بگیرد تا از تنگدستی ایام پیری رهایی یابد.
محمود و مشاورانش احتمالاً فردوسی را به رفض و قرمطی بودن متهم کردهاند و این اتهام نه فقط بهخاطر تشیع فردوسی، بلکه به سبب تشیع شاعر بعلاوۀ شیفتگی او به میراث و یادمانهای باستانی ایران بوده است. پس نیازی نبوده که این مشاوران بر اساس حدیثهای سفینه و تفرقه به محمود بگویند که فردوسی شاه را به بدمذهبی متهم کرده است. شیرانی (ص۱۰۵-۱۰۶) گزارش منابع دربارۀ اتهام قرمطی بودن به فردوسی را نمی پذیرد و بر آن است که اگر چنین اتهامی در کار بود، فردوسی حتماً از خود دفاع میکرد و امیرنصر برادر محمود را از کنهِ قضیه آگاه میساخت. در این مورد، نظر شیرانی هم نمیتواند درست باشد، زیرا نبودِ دفاعیهای در متن شاهنامه از فردوسی در برابر اتهام سنگین قرمطی بودن، دلیل موجّهی برای نبودِ این اتهام نیست. شاید فردوسی علاقهای نداشته یا اساساً در شأنِ خود نمیدیده است که در کتابی چون شاهنامه که سند جاودان ملتی است، وارد چنین مباحث تفرقهافکنی شود و از هدف اصلی دور مانَد. شاید سکوت را ترجیح داده است. این بخش از زندگانی شاعر، مانند بیشتر بخشهای دیگر در ساحت رازآمیزی قرار دارد که نباید از دادههای اندک نتایج بزرگ گرفت و این نتایج بزرگ چه بسا ما را به سوی حقیقت رهنمون نسازد و سبب شود تا اعتقاداتی به فردوسی نسبت دهیم که اساسی نداشته باشد.
آنچه فردوسی دربارۀ علت اصلی ناکامیاش و نیز ماهیت اتهاماتی که به او وارد کردهاند، در شاهنامه نگفته است، هواخواهان شیعهمذهب فردوسی در هجونامه جبران مافات کردهاند، ولی ویژگیهای زبانی و شعری بیشتر بیتهای هجونامه و سنجش آنها با شاهنامه فریاد میزنند که سرودۀ فردوسی نتوانند بود.
فردوسی در شاهنامه دربارۀ ناکامیهای خویش میگوید: حسد برد بدگوی در کار من/ تبه کرد برِ شاه بازار من (ج۸، ص۲۵۹، ب۳۳۹۴)، ولی چنانکه در منابع دیگر آمده، بدترین اتهامی که به او زده اند قرمطی بودن است و همین اتهام بدمذهبی در تحریرهای مختلف هجونامه به صورتهای گوناگون بازتاب یافته است. یکی از مهمترین و مشهورترین بیتها که در آن فردوسی به موردی از اتهامات خود اشاره کرده و پیشینۀ آن به چهارمقاله (نظامی عروضی ۱۳۳۳ش، ص۸۱) در قرن ششم میرسد، بیت زیر است:
مرا غمز کردند کآن پر سخن به مهر نبیّ و علی شد کهن
نخست اینکه غمز در حوزۀ واژگان فردوسی جای ندارد. در نگاه نخست مهر داشتن به نبی و علی اتهام نیست، زیرا کدام مسلمان است که به نبی (ص) و علی (ع) مهر نداشته باشد؟! ولی سراینده با ذکر علی (ع) در کنار نبی (ص) به مذهب شیعه اشاره دارد. در کهنترین تحریر هجونامه پس از بیت بالا، بیت زیر آمده است (مقدّمۀ شاهنامه در نسخۀ استانبول مورخ ۷۳۱ق، بیت ۷):
که سلطان دین بُد نبی و علی به فرِّ الهی و شاه یلی
در سراسر شاهنامه حتی یک بار واژۀ «سلطان» به کار نرفته است و نااستواری مصراع دوم نیز کاملاً آشکار است. بیت زیر هم که در چهارمقاله و هم در کهنترین تحریر هجونامه (همانجاها) دیده میشود، استوار نیست:
اگر مهرشان من حکایت کنم چو محمود را صد حمایت کنم
دو واژۀ حکایت و حمایت بازهم در حوزۀ واژگان فردوسی نیست و گذشته از آن، این بیت نه به لحاظ شعری استواری لازم را دارد و نه از نظر معنی. شاعر چگونه می تواند با حکایت کردن مهر نبی (ص) و علی(ع) صد پادشاه چون محمود را حمایت کند؟! مراد آن است که در آن دنیا، نزد نبی و علی، به شفاعت صد شاه چون محمود برمیخیزد؟
اما در بیت زیر که در نسخۀ قدیمی قاهرۀ مورخ ۷۴۱ق، وجود دارد (نک: ریاحی ۱۳۷۲ش، ص۱۹۷، ب۳)، فردوسی به بددینی متهم شده است
که بددین و بدکیش خوانی مرا منم شیرِ نر، میش خوانی مرا؟!
در این بیت، نشانههایی وجود دارد که نمیتوان آن را سرودۀ فردوسی انگاشت: در شاهنامه کیش معادل دین نیست، در غالب قریب به اتفاق موارد در شاهنامه کیش به دین یا باوری غیر زردشتی اطلاق شده است[۴] و با واژۀ دین که به ویژه در متون پهلوی اشاره به «دینِ به» یا زردشتی دارد، متمایز شده است. مثلاً در بخش مربوط به شورش نوشزاد پسر خسرو انوشیروان از زن مسیحیاش، این تمایز کاملاً آشکار است. در مورد نوشزاد گفته شده است: «ز دین پدر کیش مادر گرفت»(ج۷، ص۱۴۶، ب۷۵۵). در اینجا آشکار است که مراد از دین پدر، دین زردشتی است و مراد از کیشِ مادر، مسیحیت. در همین بخش، پنج بار واژۀ کیش به دینِ غیرِ زردشتی، از جمله «کیش قیصر»، «کیش آهرمنی» و جز آنها اطلاق شده است. بنابر این، به کار رفتن دو ترکیب مترادفِ «بددین و بدکیش» در مصراع یکم، دور از سبک شعری فردوسی است. در حوزۀ واژگانی و اندیشهورزی فردوسی، در اینجا تنها «بدکیش» مناسب میبود. دیگر اینکه در مصراع دوم خواننده انتظار دارد که شاعر در برابر این اتهام از خود دفاع کند و در واقع دفاع هم میکند، ولی این گونه: «منم شیر نر میش خوانی مرا». شیر نر بودن و میش نبودنِ فردوسی چه ربطی به خوب بودن دین او دارد؟! مگر شیر نر، نماد خوبدینی است و میش نماد بددینی؟! سراینده در اینجا شاعر را با یلان شاهنامه هنگام رجزخوانی در برابر پهلوانان دشمن اشتباه گرفته است!
دو بیت زیر نیز در یکی از کهنترین نسخههای هجونامه آمده است (مقدّمۀ شاهنامه در نسخۀ قاهرۀ ۷۴۱؛ نیز نک: ریاحی ۱۳۷۲ش، ص۱۹۸):
که فردوسی طوسی پاکجفت نه این نامه بر نامِ محمود گفت
به نام نبی و علی گفتهام دُررهای معنی همه سُفتهام
در مصراع یکم، «پاکجفت» گویا به معنی جفت پاکی یا قرین پاکی به کار رفته است، یعنی فردوسی که پاکی قرین اوست. نگارنده، این معنی را برای «پاکجفت» در هیچ متنی ندیده است و نوع بیان هم به نظر سطحی و ابتدایی میرسد. در بیت دوم نیز جمع الجمع «دررها» از زبان و بیان فردوسی فاصله دارد. این دو بیت اوج غلیان احساسات یک شیعی است در برابر بی توجهی محمود به شاهنامه و سرایندۀ شیعی آن و بیبهره ماندن او از رنجی سی ساله. وگرنه شاهنامه که شرح شاهان و پهلوانان ایران باستان است، به چه مناسبت باید به نام نبی (ص) و علی (ع) گفته میشد؟! مگر شرح دلاوریها و مجاهدتهای سرداران اسلام است؟!
چنانکه گفته شد، بیتهای بالا از کهنترین نسخههای هجونامه دربارۀ دفاع فردوسی از مذهب خود برگزیده شد. در تحریرهای جدیدتر بیتهای نااستوارتر و سستتری هم دیده میشود که در اینجا به ذکر بیت دیگری بسنده میشود (هجونامه در نسخۀ شاهنامه، مورخ ۱۰۰۳ق؛ نک: درخشان ۱۳۵۶ش، ص۲۸۲):
مران از دلت مهرِ آلِ نبی مکن خویشتن را ازو اجنبی
به نوشتۀ استاد خالقی مطلق، برخی اخلاقیات شاهنامه را چون: ستایش کوشش، میانهروی، ستایش دانش، دعوت به عدالت، و همزیستی، مهر به زن و فرزند، میهندوستی، اعتقاد به نژاد، سفارش درنگ در کارها، ستایش راستی، و نکوهش کاهلی، آز، دروغ، خشم و حسد، اعتقاد به ناپایداری جهان… از اخلاقیات خودِ شاعر نیز میتوان به شمار آورد. گویا شاعر ما باده هم مینوشیده، ولی برای شادی نه مستی و اهل مطایبه نیز بوده است (خالقی مطلق ۱۳۹۰ش، ص۱۵۰). مجموع این اخلاقیاتِ شاعر با تعصّب مذهبی چندان همخوانی ندارد و از این رو نگارنده میخواهد یکی دیگر از اخلاقیات شاهنامه و بالطبع فردوسی را به این مجموعه بیفزاید و آن تساهل و مدارا و دوری از تعصّب مذهبی است که بهویژه در بیتهای زیر از زبان نوشینروان بازتاب یافته است (ج۷، ص ۴۰۲):
جهاندار بیدین جهان را ندید/ مگر هرکسی دینِ دیگر گزید
یکی بتپرست و یکی پاکدین/ یکی گفت نفرین بِهْ از آفرین
ز گفتار ویران نگردد جهان/ بگو آنچ رایت بُوَد در نهان
دربارۀ عقاید مذهبی فردوسی، نگارنده، به پیروی از نظر تئودور نولدکه، بر آن است که فردوسی در نگاه نخست خداپرست و یکتاپرست حقیقی است و سپس مسلمان شیعی معتدل. اگر فردوسی در مذهب خود متعصّب بود، قاعدتاً باید دربارۀ مذهبش ، بیش از آنچه در دیباچه و یکی دو جای دیگر آمده است، دادِ سخن میداد. نولدکه، با ذکر نمونههایی از شاهنامه، بر آن است که در شاهنامه «به هیچ وجه نمیتوان اثری یافت که طبق آن بشود فردوسی را متعصّب مذهبی نامید» (نولدکه ۱۳۵۷ش، ص۷۶-۷۷).
منابع :
ابن حَجَر مکّی، احمد ۱۴۲۴ق، الصَّواعقُ المُحرقه فی الرّدِّ علی أهل البدَع والزندقه، استانبول، مکتبه الحقیقه.
اردستانی رستمی، حمیدرضا ۱۳۹۴ش، «فردوسی، ناصرخسرو و اسماعیلیّه»، پژوهشنامۀ ادب حماسی، س۱۱، ش۱۹، بهار و تابستان، ص۶۷-۹۸٫
امیدسالار، محمود ۱۳۸۱ش، «بعضی احادیث نبوی در شاهنامه»، جستارهای شاهنامهشناسی و مباحث ادبی، تهران، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ص۱۰۶-۱۲۱٫
انصاری، حسن ۱۳۸۹ش، «نقدی بر مقاله آقای دکتر احمد مهدوی دامغانی درباره مذهب فردوسی»، وبگاه بررسیهای تاریخی به نشانی زیر:
http://ansari.kateban.com/post/1734
حافظ، شمسالدین محمد ۱۳۶۲ش، دیوان، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، خوارزمی، جلد۱٫
خالقی مطلق، جلال ۱۳۷۲ش، «معرفی قطعات الحاقی شاهنامه»، گل رنجهای کهن، به کوشش علی دهباشی، تهران، نشر مرکز.
خالقی مطلق، جلال ۱۳۸۹ش، یادداشتهای شاهنامه، تهران، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی.
خالقی مطلق، جلال ۱۳۹۰ش، «فردوسی»، فردوسی و شاهنامهسرایی(گزیدهای از مقالات دانشنامۀ زبان و ادب فارسی)، به مناسبت همایش بین المللی هزارۀ شاهنامۀ فردوسی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ص۲۳-۱۵۵ .
خطیبی، ابوالفضل ۱۳۷۳ش، «ابومنصور محمد بن عبدالرزّاق»، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج۶، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی.
خطیبی، ابوالفضل ۱۳۷۵ش، «نگاهی به تاریخ ادبیات برتلس»، نامه فرهنگستان، س۲، ش۲، تابستان (شماره پیاپی: ۶)، ص ۱۴۴ـ ۱۴۷٫
درخشان، مهدی، ۱۳۵۶ش، «اشعاری تازه از فردوسی؟ در هجو سلطان محمود: آیا اشعار هجونامه از فردوسی است؟»، مجموعه سخنرانیهای هفتمین کنگرۀ تحقیقات ایرانی (تهران،۳۰ مرداد- ۵ شهریور ۱۳۵۵ش)، به کوشش محمدرسول دریاگشت، تهران، انتشارات دانشگاه ملی ایران، ص۲۵۸- ۲۸۳٫
ریاحی، محمدامین ۱۳۷۲ش، سرچشمههای فردوسیشناسی، تهران، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه).
زریاب خوئی، عباس ۱۳۷۴ش، «نگاهی تازه به مقدّمۀ شاهنامه»، تن پهلوان و روان خردمند، به کوشش شاهرخ مسکوب، تهران، طرح نو.
شیرانی، حافظ محمودخان ۱۳۶۹ش، در شناخت فردوسی، ترجمه شاهد چوهدری، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
فردوسی، ابوالقاسم ۱۳۸۶ش، شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، ۸جلد (جلد ۶ با همکاری محمود امیدسالار و جلد۷ با همکاری ابوالفضل خطیبی )، بنیاد میراث ایران، نیویورک، ۱۳۶۶-۱۳۸۶ش/۱۹۸۱-۲۰۰۷م؛ مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران.
فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، نسخۀ مورخ ۷۳۱ق، محفوظ در کتابخانۀ طوپقاپوسرای در استانبول، به نشان H. 1479.
محیط طباطبایی، محمد ۱۳۶۹ش، «عقیدۀ دینی فردوسی»، فردوسی و شاهنامه، تهران، امیرکبیر.
مشکور، محمدجواد ۱۳۷۲ش، فرهنگ ِفرَق اسلامی (پیشگفتار)، با مقدمه و توضیحاتِ کاظم مدیر شانهچی، مشهد، بنیاد پژوهشهای آستان قدس.
مهدوی دامغانی، احمد ۱۳۷۲ش، «مذهب فردوسی»، ایرانشناسی، س۵، ش۱ (پیاپی: ۱۷)، بهار، ص۲۰-۵۳؛ همان، حاصل اوقات (مجموعه مقالات احمد مهدوی دامغانی)، به کوشش سیدعلیمحمد سجادی، تهران، سروش، ۱۳۸۱ش، ص ۵۵۷-۵۹۴٫
نظامی عروضی سمرقندی، احمد بن عمر ۱۳۳۳ش، چهارمقاله، به کوشش محمد بن عبدالوهّاب قزوینی و محمد معین، تهران، زوّار.
نولدکه، تئودور ۱۳۵۷ش، حماسۀ ملّی ایران، ترجمۀ بزرگ علوی، تهران، مرکز نشر سپهر.
Shapur Shahbazi, A.1991, Ferdowsi : A Critical Biography , Costa Mesa, California, U.S.A., Mazda Publisher.
ترجمۀ فارسی: شاپورشهبازی، علیرضا، زندگینامۀ تحلیلی فردوسی، ترجمۀ هایده مشایخ، تهران، هرمس، ۱۳۹۰ش.
Khaleghi Motlagh, J. 1999, “Ferdowsi: II. Hajw-nāma”, Encyclopaedia Iranica. Edited by Ehsan Yarshater. New York. Vol 9. pp. 523-524.
[۱] . نخست حسن انصاری ۱۳۸۹ش و به تازگی اردستانی رستمی ۱۳۹۴ش، ص۸۷ با شواهد قانعکننده نشان دادهاند که بر خلاف تصور مهدوی دامغانی، اصطلاح «وصی» با همان مفهومی که نزد شیعیان دوازدهامامی (وصایتشده از سوی پیامبر (ص)) به کار میرفته، در میان فرقههای شیعی دیگری چون اسماعیلیان و زیدیان نیز کاربرد داشته است.
[۲] . دلبستگی پژوهنده به مسلک و مذهب ویژهای نباید سبب شود تا ما کل پژوهش او را جهتدار فرض کنیم. گاهی همین دلبستگیها عاملی میشود تا پژوهنده با عینک ویژهای و از زاویۀ دیگری به متن بنگرد که پژوهندگان دیگر از آن غفلت کردهاند. نمونۀ دیگر را سالها پیش در نقدی بر کتاب تاریخ ادبیات فارسی از یوگنی ادواردوویچ برتلس یادآور شدم که او از محیط تحقیقی نسبتاً آزاداندیشانۀ دورۀ تزاری به عرصۀ چیرگی مارکسیسم لنینیسم پای نهاد و با برخی از محققان روسی دیگر که زیر سیطرۀ نظام جدید بالیدند، تمایز اساسی داشت. برتلس نه از پس عینک احکام جزمی به داده های تاریخی و ادبی می نگریست و نه اصول بنیادین مارکسیسم-لنینیسم را – که خود نیز به آنها اعتقاد داشت – به آن داده ها الصاق می کرد، بلکه عینک او فقط دادههای منطبق با بنیادهای فکری او را برجسته می کرد. برای نمونه پژوهشهای برتلس دربارۀ شاعرانی چون اسدی طوسی، مسعود سعد سلمان و نزاری قهستانی که بیرون از محیط دربار پادشاهان آثاری پدید آوردند و یا کمتر با دربارهای سلسله های اصلی آن زمان ارتباط داشتند، پر از نکات تازه است. برتلس با گرایشهای مارکسیست- لنینیستی طبعاً به این شاعران بیشتر دلبستگی داشت تا شاعران مدیحهگوی محض پادشاهان (خطیبی ۱۳۷۵ش، ص۱۷۴-۱۷۷).
[۳] . سر بختِ بدخواه با خشم اوی / چو دینار شد خوار بر چشم اوی (ج۱، ص۱۷، ب۱۹۶)
[۴] . این تمایز در این مثل معروف هم باقی مانده است: کافر همه را به کیشِ (نه دین) خود پندارد (با سپاس از دوست عزیزم الوند بهاری که این مَثَل را یادآوری کردند).
ابوالفضل خطیبی شاهنامه فردوسی مذهب فردوسی 1396-09-06