بازبینی کلی
الهام سعادت ۱
محسن محمدی فشارکی ۲
۱٫ دانشجوی ادبیات حماسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان
۲٫ دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان
این مقاله پیشتر در مجله پژوهش های انسان شناسی ایران منتشر شده است.
چکیده
«پناهگاه»، یکی از کهنالگوهای بنیادین بشر است که در «وطن» تجسد مییابد؛ کالبدی برای ظهور جهانبینی و ساختار اجتماعی مردمانیکه ویژگیهای مشترک فرهنگی، سیاسی، زبانی و تاریخی دارند. انسانشناسان، دو مولفه برای تعریف «وطن» ارائه کردهاند: اصالت مرز و دیگر آنچه درون مرزها دیده میشود. باتوجهبه این مسأله، زمین، حکومت و دشمن مؤلفههایی هستند که هرکدام سهمی در خلق این مفهوم دارند و با توجه به پارادایمِ هر دوران تاریخی، اهمیت بیشتر یا کمتری مییابد.
در شاهنامه، «ایران» و «ایرانشهر»، وطنی است که همهء روایات در ارتباط با آن شکل میگیرد؛ اما آمیختگی مکانهای واقعی و فراواقعی، حکومتهای اسطورهای و تاریخی و دشمنان گوناگون در شاهنامه، تشخیص وطن را دشوار میسازد. «مکان»، مهمترین و بدیهیترین مؤلفه برای تعریف مفهوم وطن است بنابراین در این پژوهش برای دستیافتن به تعریفِ «وطن»، «مکانهای» شاهنامه تقسیمبندی، توصیف و تحلیل میشود. «مکانهای فراواقعی»، انعکاس ذهنیت ایرانیان در مورد سکونتگاه و شاه آرمانی است و «مکانهای واقعی»، ساختارهای حکومتی و اجتماعی را بهتصویر میکشد. بررسی مکانهای واقعی و مکانهای فراواقعی، این حقیقت را آشکار میکند که «وطن» در شاهنامه، مفهومی ذهنی، جمعی و شامل حوزهای، تمدنی است؛ یعنی مجموعهای از شهرها و مردمان که از طریق راه، با یکدیگر ارتباط دارد و یک حکومت مرکزی قدرتمند آن را اداره میکند. دیگر اینکه اهمیت یافتن جایگاه نظامیان در سیر تغییر کالبدی شهرها، نقش دشمن در شکل گرفتن مرزها و کامل شدن مفهوم« وطن» با مرز را نشان میدهد.
واژههای کلیدی: حماسه، شاهنامه، وطن، مکانهای واقعی، مکانهای فراواقعی.
۱- مقدمه
مولر (Muller) با استفاده از فیلولوژی، انسان را اینگونه تعریف میکند: «Homme» از«home» همریشه با «humus» به معنی خاک است؛ یعنی انسان از گرد زمین خلق شدهاست» (نامورمطلق،۱۳۹۲: ۱۲۲). این همریشگی خاک و انسان علاوه بر زبان در اساطیر هم وجود دارد.انسان در اساطیر سامی، مستقیم و در اساطیر ایرانی غیرمستقیم، با خاک همبسته و همبود دانسته شده استو همین،نشان میدهدتعلق به محل زاد و بود، در ناخودآگاه همه افراد بشر وجود دارد؛ اما «وطن» به معنای مکانی با مرزهای مشخص که مردمانی با ویژگیهای مشترکِ زبانی و فرهنگی در آن زندگی میکنند، مفهومی متأخراست که تقریباً از دویست سال پیش مورد توجه و حتی گاهی از سوی دولتها مورد سوء استفاده قرارگرفته است. مفهومی که با عشق و علاقه آمیخته شده است و همواره به شکل وطنپرستی، به عنوان بخشی از هویت فرد و گروه مطرح میشود. «وطنپرستی»، معادل واژه (Patriotism)، با ملیگرایی در ارتباط است. مشخصههایی که ممیزه گروهی از گروه دیگر است، هویت آنان را شکل میدهد و در گامهای بعدی، سبب برتریجویی بر دیگران میشود. حس برتری، که با خود، حقوق و مشروعیت سلطه را به همراه میآورد.
«وطن» با مؤلفههایی دیگر چون جنگ، قهرمان، دشمن و… به متن حماسی تجسد میبخشد و به نظر میرسد که مهمترین مؤلفه در این مجموعه باشد؛ زیرا «در یک متن حماسی نه فقط قهرمان لازم است بلکه جهانی در خور قهرمان نیز لازم است (کاسیرر،۱۳۹۳: ۲۹۶). این موضوع تا اندازهای اهمیت دارد که برای درک روایت حماسی هر سرزمین، باید «وطن» در اندیشه همان ملت تعریف و تبیین شود. مثلاً رستم و ستوربان، هنگام برگزیدن اسب، در مورد بهای رخش چنین گفتگو میکنند:
زچوپان بپرسید کاین اژدها چنین داد پاسخ که گر رستمی مر این را بر و بوم ایران بهاست |
به چنداست و این را که خواهد بها بدو راست کن روی ایران زمی بدین برتو خواهی جهان کرد راست (شاهنامه،۱۳۸۲: ۵۴/ ج۲) |
در این ابیات «ایران»، مفهومی آشکار برای هردو سوی گفتگو است. اگر «ایران»، به معنی یک سرزمین، وطن ایرانیان فرض شود، پی بردن به مفهوم و محدوده آن برای درک روایتها لازم است.
در انسانشناسی همواره دو برداشت از «وطن» وجود دارد؛ «وطن به معنای اصالت مرز و دیگر وطن به معنای دیدهشدن هر آنچه در داخل آن مرز است» (اکرادی،۲۰۱۷:Anthropoiogyandculture). در شاهنامه، غیرمستقیم، به مرزها اشاره میشود در واقع همزمان با بیان اتفاقات، از مرزها هم یاد میشود اما برای دستیابی به آنچه داخل مرز است باید »مکان«، به عنوان کالبدی برای ساختار اجتماعی، در پیکره مطالعاتی بررسی شود. در شاهنامه، دو دسته «مکان» وجود دارد؛ مکانهای واقعی و مکانهای فراواقعی. مکانهای فراواقعی برای دستیافتن به اینکه تصور آنگروه از زیستگاه آرمانی چیست یا چه کارکردی از آن مورد انتظار است؛ حائز اهمیت است و مکانهای واقعی به عنوان کالبدی برای ساختار زندگی اجتماعی اهمیت پیدا میکند و این مسئله که چگونه این دو به خلق معنای مرز و به تبع آن «وطن» منجر میشود؛ باید بررسی شود.
۱-۲ پیشینه پژوهش
مفهوم «وطن» که در شاهنامه به شکل «ایران» و «ایرانشهر»، از آن نام برده میشود مجموعهای از مؤلفههای گوناگون است که محدوده جغرافیایی، مهمترین آنها است. شاهنامه، امتزاجی از اسطوره و واقعیت است و این درمورد جغرافیای شاهنامه نیز صدق میکند. پژوهشگران در اینمورد تحقیقاتی انجام دادهاند که در آنها تلاش بر این است که مرزهای ایران شناسایی شود. یکی از این تحقیقات، مقاله «ایران و ایرانشهر» از ژاله آموزگار است که ابتدا به پیشینه ایران در متون پهلوی میپردازد؛ سپس یافتهها را با شاهنامه تطبیق میدهد. حسن انوری در مقاله«ایران در شاهنامه» با استفاده از ابیات، سعی در بازشناسی این مرزها دارد. به غیر از مرزها، مفاهیم دیگری چون کشور، شهر، بوم نیز مورد توجه بودهاست. مفهوم کشور در شاهنامه» مقالهای است که مفاهیم «کشور»، «شهر» و «بوم» را با مفاهیم جدید آنها در جغرافیای سیاسی امروزی مقایسه میکند، اما آنچه با موضوع پژوهش پیش رو، ارتباط بیشتر دارد؛ مقاله «تلقی قدما از وطن» است. شفیعی کدکنی در این اثر به بررسی مفهوم «وطن» در آثار شاعران و نویسندگان میپردازد. مفهومی که در زمانهای مختلف و پارادایمهای گوناگونِ جامعه دچار تغییرات اساسی میشود. در گروه دیگری از مقالات چون «تحلیل وطن در اشعار ملکالشعرای بهار»، برداشت از «وطن» را «میتوان در ذیل مجموعه ساختارهای سیاسی- اجتماعی و مقولههای فرهنگی- دینی و انتقادات تاریخی- ملی» یافت» (شمعی،۱۳۹۱: ۱۰۷). همین برداشت، دردو مقاله «وطن در اشعار عارف قزوینی» و «وطن در شعر مشروطه» وجود دارد. علیرغم اهمیت این پژوهشها، در این آثار، تنها به مرزهای جغرافیایی پرداخته شدهاست؛ یا اینکه فارغ از توجه به «مکان»، ابعاد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مورد توجه قرار میگیرد؛ اما در هیچ یک از این پژوهشها به نقش و سهم «مکان»، در مفهوم «وطن» پرداخته نشده است. مفهومی که از تعامل انسان با جغرافیا به وجود میآید و علاوه بر بار جغرافیایی و سیاسی بار فلسفی و روانشناسی دارد و میتوان با رویکردی انسانشناسانه به واکاوی آن پرداخت.
۱-۳ روش پژوهش
روش این پژوهش،توصیفی – تحلیلی است که با رویکردی انسانشناسانه نخست، به تشریح سیر پیوند انسانبا زمین و ریشههای آن در ناخودآگاه بشر میپردازد؛ سپس، رویکرد نویسندگان و شاعران ایران به «وطن» و دگرگونی مفهوم آن را در دورههای متفاوت تاریخی برمیشمارد؛ در نهایت، «مکانهای شاهنامه» تقسیم بندی و توصیف میشود و با توجه به آنها برای «وطنِ شاهنامه»، تعریفی ارائه میگردد.
۱-۴هدف پژوهش
در این پژوهش تلاش برآن است تا به این سؤال پاسخ داده شودکه:
چگونه با استفاده از مکانهایی که در شاهنامه وجود دارد میتوان تعریفی از ایران و به تبع آن «وطن» ارائه داد.
این تلاش، حرکتی از جزء به کل است که ما را از «مکانهای» متفاوت در متن و ارتباط آنها با یکدیگر و با عوامل انسانی به مفهوم «وطن» راهنمایی میکند.
۲- بحث اصلی
۲-۱ سیر پیوند بشر با زمین
«پناهگاه»، یکی از کهن الگوهای بنیادین است؛ مسکنی که انسان را از خطرات طبیعی دور نگه میدارد و آرامش و آسایش را به ارمغان میآورد. همه موجودات و بیشتر از همه پستانداران، در تلاش برای برطرفکردن این نیاز هستند، تا با فراهمکردن سرپناهی مناسب برای خود به تناسل و توالد بپردازند. انسان، مانند سایر موجودات، محل سکونتی برای خویش برمیگزیند، محیط امنی که به منزله بستر و محل تلاقی نیازها و کنشها است؛ زیستبومی که به جز رفع نیازها پس از مدتی با آن احساس یگانگی میکند. حتی برای انسان نخستین، محل سکونت صرفاً یک فضای هندسی نیست،بلکه فضایی وجودی است که با آن پیوند میخورد و بدین وسیله در ساختار هستی سهیم میشود و دارای وجودی واقعی میگردد.
زیستِ جمعی، روابط و اشتراکاتی بین انسانها به وجود میآورد و آنها را به یکدیگر پیوند میدهد. مبنای این پیوند، بر بهرهمندیِ(Participation) متقابل است و ریشههای آن، در پناهگاه نضج میگیرد. با این سبک زندگی، انسان،شیوه تغذیه، تأمین ذخایر غذایی و حراست از بقای خود را به مرور میآموزد و محیط پیرامونش را گسترش میدهد. در این اثنا، دری به جهانهایدیگربر او گشوده میشود و زندگی مادی را به مسائل انتزاعی پیوند میزند؛ آیینها، اساطیر، جادو و اندیشهء توتمی، برآیند این دگرگونیها استکه نگاه به سکونتگاه را هم دچار تغییر میکند؛ به این نحو که به تدریج مفهوم سرزمین فراتر از محلی برای زندگی یا تأمین غذا میشود و بقای انسان بهبقای مکان گرهمیخورد.
در اساطیر آغازین، آفرینش از یک فرد و یک نقطه شروع میشود و از چهار جهت تکثیر و تکثر مییابد. این رابطهء دو سویه و تعاملی، همواره بین انسان و زمین برقرار است و بر همه روابط و کنشها تأثیر میگذارد. مالینوسکی(Malinowski) در این باره میگوید: «افراد انسانی با قواعد سنتها، آداب و رسوم و قوانینی زندگی میکنند که ماحصل کنش متقابل بین فرآیندهای زندگی و دستکاری در محیط و باز تنظیم محیط است» (مالینوسکی، ۱۳۸۳: ۸۳). این تعامل در بستری فرهنگی، مفهوم «مکان» را هم نزد انسان دچار تغییر میکند تا جایی که گاهی فرد و زمین یکی انگاشته میشود و انهدام سکونتگاه با حرکت قهقرایی و برگشت به سوی هیولا (نیستی، بیشکلی قبل از وجود) برابر پنداشته میشود و بیهویتی فرد و گروه را با خود دارد. با توجه به همه آنچه گفته شد، «وطن» یکی از عمیقترین واژهها برای «مکان» است؛ یک حقیقت ذهنی، که تعریف خود را از شبکهء پیچیدهای از عناصر میگیرد و خود نیز جزئی از تعریف بقیه عناصر میشود.
۲-۲ تلقی قدما از وطن
در متون کهن فارسی، وطن و قومیت، دو مفهوم در هم پیچیدهاند که تعریف یکی بدون دیگری ممکن نیست. باید به این مسأله توجه داشت که محدوده این مفاهیم، متغیر، منعطف و البته ذهنی است و متناسب با شرایط، محیط کوچکتر یا گستردهتری را در عالم واقع در بر میگیرد. قومیت، فصل مقوم وطن است، در واقع این قوم است که مانند مجموعهای بزرگ سرزمین را هم در بر میگیرد. این مشخصه در نام بعضی شهرها کاملاً مشهود است مانند «هگمتانه»، که به معنی محل جمعشدن مادها است و یا اسم «ایران» که در اساطیر مأخوذ از نام ایرج است. «سرزمین، زبان، دین، نژاد، تاریخ، علایق و دلبستگیهای دیگر ممکن است انسانها را در یک جبهه قرار دهد، اما هیچکدام از این عوامل به تنهایی مفهوم قومیت و در نتیجه حوزه مادی آن که همان وطن است را، نمیسازد. حتی وضع طبقاتی مشترک – که منافع اقتصادی مشترک را در پی دارد – نیز عامل این مسأله نمیتواند باشد» (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۹: ۱۷). همه اینها، در برابر تهدید نیروی خارجیِ غارتگر و نابودگر معنا پیدا میکند. اتحاد مفاهیم ذهنی که انسجام عالم واقع را به همراه میآورد و در پرتو آن، تفاوتها پررنگتر و محدودهها مشخصتر میشود و عاطفهای شدید را تولید میکند. «وطنپرستی»، زاده این عاطفهء شدید است که نمودهای آن را در پدیدههای بیرونی مانند کنشهای اجتماعی، هنر و ادبیات میتوان مشاهدهکرد[۱].
ظهور اسلام مرزهای مفهومی «وطن» را دگرگون کرد و معانی تازهای از آن ارائه داد. ارائه این مفاهیم تازه، گاهی با تغییر در عناصر معنیساز همراه بود، بدین ترتیب که مثلاً از ارزشهای قومی، زبانی و اساطیری کاست و به ارزشهای دینی افزود. حتی گاهی در اینکار چنان تندروی صورت گرفت که ارزشهای پیشین به صورت ضد ارزش جلوه دادهشد و همین، سببِ تضعیفِ حس وطنپرستی ایرانیان گردید[۲]. یکی دیگر از عوامل تضعیف حس وطنپرستی رواج صوفیگری در بزنگاهی از تاریخ ایران بود. صوفیه، اصالتی برای عالم ماده قائل نبودندو همه چیز را معطوف به عالم علوی میدانستند، بنابراین وطنِ اصلی، آنها عالم ملکوت بود که با خاک هیچ نسبتی نداشت. تفسیرهایی که آنان از حدیث «حب الوطن من الایمان» ارائه دادهاند مبین این اندیشه است. مولانا در تفسیر آن میگوید: درست است که این حدیث است و گفتار پیامبر؛ ولی منظور از وطن، عالمی است که با این وطن محسوس و خاکی ارتباطی ندارد:
از دم حب الوطن بگذر مه ایست گر وطن خواهی گذر زآن سوی شط |
که وطن آنسوست جان اینسوی نیست این حدیث راست را کم خوان غلط (مولوی،۱۳۹۶: ۴۰۸) |
و باز جای دیگر میگوید:
همچنین حب الوطن باشد درست | تو وطن بشناس ای خواجه نخست[۳] (مولوی،۱۳۹۶: ۴۰۹) |
و این تفکر، یکی از هستههای اصلی جهانبینی مولانا و دیگر بزرگان تصوف است[۴](شفیعی کدکنی، ۱۳۸۹: ۲۶).
بیشترین بسامدِ احساسِ نسبت به «وطن»، در آثار نویسندگان و شاعرانیاست که به نوعی از سرزمین خویش دور ماندهاند. در آثار آنها وطن، گاه معنای زادگاه دارد، بر و بومی که شاعر در آن بالیده است و خاطرات و دلبستگیهای کودکی را به یاد او میآورد. گاهی سوگواری برای وطنی است که در دست دشمن اسیر است و مردمانش گرفتار فرمانروایان بیگانهاند[۵]. گاهی موتیفی است که خود همیشه پایدار و برقرار است و گذر مردمان را به نظاره نشسته است. آب و هوای دلکش، یاری جامانده و مردمان شریف، عناصری هستند که با وطن در آثار قدما انعکاس یافتهاند.
در ایران از زمان مشروطیت به بعد، «وطن» در مفهوم سرزمینی، گره خورده با گروهی ازمردم درک میشود؛ یعنی نزدیک به آنچه پیش از آن در شاهنامه فردوسی وجود دارد؛ وطنی که در گستره تاریخ قضاوت و سپس ستایش میشود.[۶] با توجه به این مسأله دلیل ظهور چنین مفهومی در زمان فردوسی قابل پیگیری است.
۲-۳ وطن در شاهنامه
جهانِ شاهنامه، جهانی نمادین است؛ حماسهای که نه کاملاً با واقعیت تطبیق دارد و نه قصد روایت سرراستی از اساطیری را که در پیشمتنها آمده است، دارد؛ به همین دلیل در همه اجزاء آن، این آمیختگی به چشم میخورد.«فضا»، یکی از این اجزاء است که در تمام صورتهای خود در هالهای از واقعیت و افسانه پیچیده شده است. تمام پادشاهان پیشدادی شاهنامه، پیشنمونهاند و به همین نسبت، تصویر ارائهشده از مکانزیست آنان، که به صورت هفتکشور از آن یاد میشود؛ پیشنمونهای (Prototype) از سکونتگاه و بستری برای وقایعی جهانشمول است. تا زمان جمشید که پادشاه جهان است و طریق زیستن و ماندن در جهان را به مردمان میآموزد، زمین در همین اندازه معرفی میشود. با ورود ضحاک، دشتِ سوارانِ نیزهگذار، به عنوان بخش دیگری از زمین ظاهر و معرفی میشود.
از داستان ضحاک همعرض با واردشدن افراد و اقوام مختلف به روایت، سرزمینها، کشورها، شارها و شهرها نیز وارد جرگه زمین مسکون میشوند، اما باز هم سرزمینهای واقعی و فرا واقعی هرکدام جایگاه و کارکرد مخصوص به خودشان را دارند. سرزمینها و شهرهایی که با نواحی و تقسیمات کشوری زمان ساسانی مطابقت دارند و سرزمینها و شهرهایی فرا واقعی و اساطیری کهدرمتنهای پیش از شاهنامه آمدهاند و هرکدامبهگونهای، کالبدی برای جهانبینی و ساختاراجتماعیهستند. در این بخش به تقسیمبندی «مکانهای»شاهنامه به واقعی و فرا واقعی میپردازیم و کارکرد هر کدام را در ساختار روایت حماسی بررسی میکنیم؛ اینکه هرگروه چه سهمی در شکل گیری مفهوم «وطن» دارند.
۲-۳-۱مکانهای فراواقعی
مکانهای فراواقعی محصول خیالپردازی درمورد سکونتگاهاست؛ ترکیبی از زیستگاه واقعی و آمال و آرزوهای دور از دسترس و البته دلخواه بشر که در متون ادبی و هنری و اندیشههای دینی نمود مییابد. به جز تصویری که این مکانها از سکونتگاه آرمانی ارائه میکنند، معیار بسیار مناسبی برای ارزیابی شرایط واقعی آن زمان و آن مکان هستند. مکانهای فراواقعی شامل کاخها، دژها، آرمانشهرها وگاهی پلیدشهرها (دیستوپیا) است. «دیستوپیا یا پادآرمانشهر، ویرانشهر… جامعه ای است که تمام معضلات و معایب، آن را فراگرفته است. شرایطی که برای هیچ انسانی مطلوب نیست»sergeant claeys, 1999:5)). این پادآرمانشهرها و تقابل آنها با آرمانشهرها سبب تبیین ویژگیهای مطلوب سکونتگاه برای بشر میشود؛ اما پرسش دیگری وجود دارد که آرمانشهرها سکونتگاه چه کسانی است؟ در پاسخ باید گفت کارکرد دیگر مکانهای غیرواقعی، ارائه تعریف و توصیف طبقات و مراتب اجتماعی واقعی است که آمیخته به افسانه، به تصویر کشیده میشود. تبلورِ کالبدیِ سیرِ تطور و تکوین سیستم اجتماعی و حکومتی که به شکل نمادین به متون راه یافته است و در ارتباطی دوسویه این ساختار را تعریف و مراتب آنان را در برابر سایر افراد و گروهها تقویت میکند. دو ویژگی، همیشه با مکانهای فراواقعی همراه است، مقدس بودن و مرکزیت. گاهی نیز هر دو ویژگی در مکانی جمع شده است.
۲-۳-۱-۱ تقدس مکان
ارتباط و مناسبات انسان با هر پدیده سبب هویت یافتن آن میشود. از نگاه انسان «هر سرزمینی که به عنوان قلمرو زندگی فتح میشود، در وهله اول از قلمرو آشوب به حریم سامان انتقال داده میشود» (مختاری،۱۳۶۸: ۶۱) و حدود و ثغور آن میتواند ملاکی برای تعریف او باشد. یکی از ویژگیهای برجسته جامعه سنتی، تضادی است که میان مرز مسکون و مکان ناشناخته فرض میکند. «مرز مسکون، جهان کیهان است و هر چیزی که خارج از این جهان قرار دارد دیگر کیهان نیست، بلکه نوعی جهان دیگر و مکان خارجی و هیولایی برای ارواح، اهریمنان و بیگانگاناست» (ایلیاده،۱۳۷۵: ۲۷). پس ملحقکردن سرزمین غیر مسکون به سکونتگاه، امری مقدس به شمار میآید و نوعی انسجام اجتماعی به وجود میآورد که علتش را باید در همنواییِ تمام وجدانهای فردی با روح جامعه جست. «در چنین شرایطی نه تنها تمامی اعضای گروه به هم گراییده میشوند بلکه به چیزی که شرط موجودیت این نوع جمعی است و به جامعهای که از اتحاد آنان پدید میآید نیز بستگی مییابند» (دورکیم،۱۳۸۱: ۹۷).
در آغاز همه داستانهای حماسی، ما با جهانی روبروییم که در آن مرز و حدی وجود ندارد و همه انسانها با هم زندگی میکنند. به مرور زمان و بر اثر وقوع حوادثی مرزها شکل میگیرد و حدود ملک مشخص میشود. مبدأ این ماجرا از تقسیمبندیهای ساده، همراه با ارزشگذاری شروع میشود و به همه پدیدهها تسری مییابد «تفکیکهای ذهنی که شکل اولیه و آشفته احساس است، خود را به شکل آگاهی فردی و اجتماعی به نمایش میگذارد. سادهترین تقسیمبندی از روشناییِ مقدس و تاریکی نامقدس شروع میشود. در همه افسانههای آفرینشِ همه اقوام و همه ادیان، فرآیند آفرینش با سرزدن روشنایی همراه است» (کاسیرر، ۱۳۹۳: ۱۶۸) که به آن جنبه قدسی میدهد. این کرانمندی را روشنایی تعیین میکند، پس انسان حدود را رسم و هر چیزی را به منطقه خودش میراند. باید به این نکته توجه داشت که «پیش از هر چیز، عمل حصر کردن، معنای حقوقی – دینی دارد و با مختصات قدسی فضا مرتبط است» (همان،۱۳۹۳: ۱۷۴).
۲-۳-۱-۲ مرکزیت مکان
«مرکز»، مکانی است که در اثر وقوع حادثهای ازلی، مجموعهای از رمزها، حول آن شکل گرفته و آن را متبرک و مقدس ساخته است. این حادثه میتواند مربوط به هر چیزی باشد به شرط آن که از عالم ما نبوده بلکه منشأ آن جایی دیگر، به خصوص آسمان باشد. قداستی که سرچشمه قدرت و نیروهای فراسویی است و به تناوب تکرار می شود. گاهی جنگهای بین اقوام جهت تصاحب «مرکز» است زیرا تنها با گامنهادن به آن محدوده میتوان از قدرت و قداست آن بهرهمند شد. چهرههای اساطیری در آغاز زمان در روز ازل در آن جا زیستهاند و آن مکان را تجلیگاه قداست، وحی و کشفهای آغازین کردهاند (ایلیاده،۱۳۸۵: ۳۴۶). یکی از نمودهای سیمای اساطیری میتواند توتمیسم باشد. انسانهای ابتدایی به رابطهای سرّی با سرزمین و به تبع آن با نیاکانشان اعتقاد داشتند که در توتمیسم تجسد مییابد و عامل نگهبانی از آن سرزمین میشود. مراکز توتمی تجلیگاه قداست است که در آنها وحی و کشفهای نخستین به ظهور پیوسته است و آیینهایی که در مرکز توتمی اجرا میشود، چیزی جز تقلیدی از اعمالی که موجودات اساطیری در زمانی بس دور انجام دادهاند، نیست و بازسازی یا تولید مجدد آنها است» (همان: ۳۴۸). در نظر انسانهایابتدایی«زندگیکردن در مرکز، معادل با زندگیکردن در حد امکان نزدیکتر با خدایان است» (ایلیاده، ۱۳۷۳: ۴۳) که همبستگی سرّی آنان با هم و با زاد و بوم و نیاکان را برقرار نگه میدارد. اندیشهای که بقایای آن هنوز در میان اقوام متفاوت وجود دارد. در شاهنامه هفتکشور، سرزمین مقدسی محسوب میشود که «خونیرس» مرکز آن است و «ایرانویج» مرکز «خونیرس» و از تقدس مرکزیت بهرهمند است.
۲-۳-۱-۳ هفت کشور
امروزه «کشور» آشناترین تقسیمبندی جهان است که مرزها و حاکمیت مشخص از ویژگیهای آن اآنآست. «پیدایش این پدیده سیاسی- جغرافیایی آن هنگام واقعیت یافت که نهاد حکومت شکلگرفت و تغییرات لازم متناسب با آن در ساختار فضایی، برقراری ارتباطات، ایجاد امنیت و یکپارچگی ملت در سرزمین سیاسی صورت پذیرفت» (مجتهدزاده،۱۳۹۰: ۳۳). سرزمین، حکومت و البته ملت عناصری است که با هم مفهوم کشور را میسازد و بدون هر کدام از اینها معنی کشور ناقص است. اما در اساطیر و شاهنامه «کشور» در معنای «اقلیم» به کار رفته است. در پادشاهیِ هوشنگ، برای نخستین بار سخن از هفتکشور به میان میآید؛ سرزمینی که وی بر آن فرمان میراند. هفت کشور سرزمین آغازین است؛ در واقع نمایی کلی از جهان که به مرورتقسیم، توصیف و به گروهی از آدمیان تعلق میگیرد و نمود مکان مقدس در شاهنامه است.
پورداوود، واژه کشور را ماخوذ از کِشتن میداند (ر. ک. پورداوود، ۱۳۵۷: ۱۱۰)، سرزمینی که در آن کشت میشود یا برای کاشتن مناسب است. در اساطیر آمده است: در آغاز هزاره هفتم پس از تازش اهریمن بر زمین و آسمان، ایزدی به نام تیشتر با جام ابر از آبهایی که در آغاز آفریده شده بود، آب برداشت. باد، آب را به آسمان برد و بر زمین ببارانید؛ در پی این باران بزرگ، زمین نمناک شد و به هفت پاره بگسست. هر پاره را اقلیمی خوانند که در پهلوی «کشور» گفته شود پارهای که به اندازه همه شش پاره دیگر بود در میان؛ و شش پاره دیگر در پیرامون آن قرار گرفتند. پاره میانه، خونیرس است که به شکل خونیرث و خونیره نیز آمده است (بهار،۱۳۷۵: ۱۴۰). «خونیرس» پاره میانه جهان، شریفترین قسمت زمین و مسکن ایرانیان است. براساس بندهشن، شش نژاد در آنجا زندگی میکنند که کمکم از آنجا به شش کشور دیگر مهاجرت میکنند. در شاهنامه، کیومرث، هوشنگ و جمشید هر سه پادشاه هفت کشورند. در زمان ضحاک با اینکه صحبت از دشت سواران نیزهگذار به میان میآید و مکان از یک بستر بیشکل به سرزمینی واقعی با کوه (البرز) دشت و رود (اروند) تبدیل میشود؛ اما بازهم پادشاه، شاه هفتکشور است. فریدون با تقسیمکردن سرزمین بین پسرانش، حدود سرزمین را مشخص میکند و به هر قسمت هویت میبخشد. گرهخوردگی مفهوم سرزمین با اقوام از همین جا به خوبی آشکار است. نام هر کشور اشتقاقی از نام فرمانروایش است.
«ایرانویج» (Eranvaej) قسمت مرکزی خونیرس، و سومین پیشنمونه است که «در محدوده دوازده هزارساله آفرینش در دوران گیتی به عنوان مرکزیت جهان به جلوه در میآید» (آموزگار،۱۳۹۴: ۲۰) و مورد هجوم اهریمن قرار میگیرد. «ایرانویج» یا «ایرانویز» درکنار رود «وهدائیتی» و در جوارکوه «هرابرزیتی» قرار دارد؛ همان کوهی که خورشید با گردش به دور قله آن شب و روز را به وجود میآورد. همه رویدادهای مهم و مقدس در کنار رود «وهدائیتی» و در «ایرانویج» انجام میگیرد (ر.ک. آموزگار،۱۳۹۱: ۵۲). اوستا، آنجا را سرزمین قوم آریا میداند. «ایرانویج» گاه یک ناحیه کاملاً اساطیری و گاه ناحیهای معین (ایران شرقی) پنداشته شده است که سکونتگاه اقوام ایرانی بوده است؛ قدیمیترین خاستگاه قوم ایرانی که هزار و چهارصد سال، پیش از میلاد مسیح در آن ساکن بودهاند. برخلاف تاریخ، که آریاییها را مهاجرانی از سرزمینهای شمالی میداند که به درون فلات ایران کوچ میکنند؛ در شاهنامه مطابق با منابع اساطیری، سرزمینی مرکزی وجود دارد که پیدایش از آن آغاز میشود. در زمان پیدایش همه پیشنمونهها به وجود میآیند؛ یعنی فرهوشی و وجه مینوی هرچیزی که بعداً در آفرینش قرار است جنبه گیتیانه بیابد. سرزمین هم سرزمینی مینوی است که اقوام اولیه در آن جا نضج میگیرند و بعد در مکانهای دیگر پراکنده می شوند. عالم مینوی در شاهنامه شامل تمام پادشاهان پیشدادی میشود که بر تمام موجودات حکمرانی میکنند. جهان و هفتکشور شاهنامه، مکان مقدس و ایرانویج، میتواند مرکز باشد. از زمان پادشاهان کیانی مکانهای واقعی در شاهنامه ظاهر میشود. اسامی شهرهای واقعی که یا وجود دارند یا به دلایلی چون ایجاد مرز (دهستان)، پناهگاه برای مردمان (سیستان)، شگرگزاری از یزدان (ری و باذان)، پیروزی در جنگ (مدائن)، نگهداشتن اسرای جنگی (پیروزشاپور)، ساختهمیشوند (ر.ک. علویزاده، یاحقی،۱۳۹۰: ۷۵) و در جغرافیای ایران زمان فردوسی حتی امروز هم قابل بازیابی هستند اما شهرهای افسانهای و آرمانشهری در همه بخشهای شاهنامهاهمیت ویژهای دارند.
۲-۳-۱-۴ آرمانشهر
در بخش هفدهم بندهش شرح مانشها و آرمانشهرها آمده است. مکانهایی که «نمونه عالی ایرانشهری در عالم علوی و جهان مینوی هستند و آنچه در جهان مادی یا گیتیگ بنا میشود، برگرفته از الگوی اصلی آن در جهان مینوی است» (جعفریدهقی،۱۳۹۰: ۲). به جز «ورجمکرد» و «کنگدژ» که بسیار معروف است از مانشهای دیگری چون؛ کاخ سروش برفراز البرز، مانش ایزدبانو آناهیتا، پتشخوارگر فریدون، ور کاوس در البرز، دو مانش که ضحاک ساختهاست؛ یکی کُرینددوشید در بابل و دیگر به سمبران در هندوستان و مانش افراسیاب که به جادوگری زیر زمین ساخته است، میتوان نام میبرد. تنها «کنگدژ» در آسمان و بر سر دیوان است و بقیه مانشها روی زمین هستند. دژ جمشید و افراسیاب زیر زمین ساخته شدهاند اما همه مانشها از ویژگیهای تقریباً یکسانی برخوردارند. در شاهنامه از «کنگدژ» به شکل مشروح و از «ورجمکرد» به شکل ضمنی یاد شده است که آرمانشهرهای شاهنامه هستند.
«آرمانشهر»[۷]، الگویی از یک شهر آرمانی است که دراندیشه و اساطیر همه مردم جهان وجود دارد. تصوری از بهترین مکان برای زندگی که؛ در آن، تاریکی، بیماری، مرگ و هیچ چیزی که جاودانگی و خوشبختی انسان را زایل گرداند، وجود ندارد. به جز این، «آرمانشهر» ویژگیهای ظاهری نیز دارد که الهام بخش ساختهشدن شهرهای واقعی است به شکلی که تقریبا ًتمام شهرهای ایرانی از روی الگویی آرمانشهری ساخته شدهاند. کاخ ایزدمهر برفراز هرا (البرز)، کاخ سروش برفراز البرز و مانش ایزد آناهیتا از مهمترین نمونههای مینوی آرمانشهر هستند (شاید هم برعکس) در شاهنامه «ورجمکرد» و «کنگدژ» نمونه شهرهای آرمانی هستند که سیاوشگرد از روی آنها ساخته میشود. شاید به این دلیل آرمانشهر و مانشها در یک بخش بندهش قرار گرفتهاند که سکونتگاه نمادین افراد خاصند و جای زیست مردمان عادی نیستند. کارکرد این مکانها نیز تنها زیستگاه نیست. ویژگیهای ذکر شده در متون، ما را به این نتیجه رهنمون میشود که ما با دو گونه آرمانشهر روبهروییم؛ نوع اول سکونتگاه خاص پادشاهان است، مانندکاخهای قسمت مرکزی شارها که با دیوارهای بلند از بقیه قسمتها جدا میشود و مانند تمام مسائل مربوط به پادشاه نزد عموم مردم جنبه فراواقعی دارد زمانی که بشر ابتدایی تداوم درست فصلها را کنشی از طرف پادشاه میداند مطمئناً خصوصیات متفاوتی برای زیستگاهش نیز قائل است. نوع دوم مکانهایی است که مرگ، بیماری، پیری، سرما و گرمای طاقت فرسا وجود ندارد. جاییکه بنمایه آفرینش دوباره در آن نگه داری می شود و با کشتی اوپناپیشتیم در گیلگمش و روایتهای برگرفته از آن قابل تطبیق است.
الف. ور[۸]جمکرد
«ورجمکرد»، در ایرانویج ساخته شدهاست. «یکی از ویژگیهای مشترک شاهان و قهرمانان ایرانی داشتن ور یا کاخ عجیب و شگفتی است در زیر زمین یا برفراز قله کوه یا محلی دوردست، که نزدیکشدن به آن دشوار است» (قلیزاده،۱۳۷۸: ۴۲۴). جمشید «ورجمکرد» را به قصد نگهداری از موجودات و بهترین تخمه گیاهان و حیوانات به هنگام زمستان سخت و ویرانگر که براثر گزندهای ملکوس دیو رخ خواهد داد، ساخت. در دینکرد هفتم آمده است: «جم در شهریاریِ خود انسان و حیوان را بیمرگ، آب را ناخشکیدنی، گیاه و خورش و خوردنیها را فاسد نشدنی ساخت و از دین به پیدا است که جهان را در خوشی چون گرومان کرد و به فرمان دادار به هنگام زمستان ملکوسان «ورجمکرد» را ساخت و آفریدگان را از نابودی پاسداری نمود»(دینکرد هفتم،فصل نخست، بندهای۲۰-۲۵). در شاهنامه نامی از «ورجمکرد» نیست اما مملکتی که جمشید مشغول به سازماندادن آن است از چنین خصوصیتی برخوردار است.
ب. کنگدژ
هرودت (Herodotus) در قسمتی از کتابش که به قدرت رسیدن مادها در ایران اختصاص دارد، به چگونگی ساختهشدن هکمتانه میپردازد. بهاین ترتیب که شخصی به نام دیوکس پادشاه مادها میشود و «به ساختن قلعهای مستحکم دست میزند که حصارهایی متمرکز از داخل گرد آن قرار دارد و طرز قرارگرفتن این حصارها به شکلی است که هر یک از آنها تنها به اندازه دندانههای خود از حصار مقدم بلندترند. در این قلعه جمعاً تعداد هفت حصار وجود دارد که کاخ و خزائن پادشاهی، در داخل آخرین حصار قرار دارد و رنگ این حصارها؛ سفید، سیاه، ارغوانی، آبی، سرخ نارنجی است و دو حصار آخر، نقره ای و دیگری طلایی است» (هرودت، ۱۳۸۴: ۸۸).
«کنگدژ» همه خصوصیات این قلعه مادی را دارد. شهری آسمانی، که کیخسرو آن را در پایان جهان بر زمین فرود میآورد و بر روی سیاوشگرد قرار میدهد «کنگدژ جایگاه بیمرگان و جاودانان است» (بندهش، ۱۳۸۰: ۱۲۷) و از هجوم دشمنان در امان است:
ز هر سو که پویی به دو راه نیست بدین کوه بینی دو فرسنگ تنگ بدین چند فرسنگ اگر پنج مرد نیابد برایشان گذر صدهزار |
همه گرد بر گرد او در یکی است ازین روی و زان روی دیوار سنگ بباشد به راه از پی کارکرد زره دار و برگستوان ور سوار ( شاهنامه، ۱۳۸۲: ج۳) |
«دیوارِ نخستینِ آن سنگی، دومین، پولادین؛ سومین، آبگینهای؛ چهارمین، سیمین؛ پنجمین، زرین؛ ششمین، کهربایی و هفتمین، یاقوتی است. کوشکِ آن سیمین و دندانهء آن، زرین است. چهارده کوه و هفت رودِ قابل کشتیرانی و هفت مرغ در آن است که میتوانند با قدرت از آن پاسداری کنند. آن را پانزده در است که بلندی آن بیش از بلندی پنجاه مرد است. بلندی خود کنگ چندان است که اگر مرد جنگی تیری رها کند باشد که به سر آن برسد باشد که نرسد. از دری تا دری هفتصد فرسنگ است و یاقوت و زر، سیم و دیگرگوهرها و خواسته نیک در آن بسیار فراوان است (روایت پهلوی،۱۳۶۷: ۴۵). پشوتن، فرمانروای آنجا است و صد و پنجاه مرد همراه او هستند که دشمن را از ایران دور میکنند. بلندی شهر نیز الگویی از تپه شهرهای مادی است که برای امنیت بیشتر روی تپهها ساخته میشد.
۲-۳-۲ مکانهای واقعی
اولین نمود مکان واقعی در شاهنامه دشتِ سواران نیزهگذار است که از آن به عنوان سرزمینتازیان در برابر ایران، یاد میشود. ایرانشهر یا به شکل مقلوب، شهرایران؛ کشور، شار، شهر (شترستان، معادل معنای امروزی شهر) واژههایی هستند که برای مکان واقعی به کاررفتهاندکه به آنها خواهیم پرداخت.
۲-۳-۲-۱ ایرانشهر
«خشث» (Xsatha) در زبان فارسی باستان، میانه و پارتی و اوستا به معنی قدرت و قلمرو به کار رفته است «خشایثیه» (Xsaythiya) در معنی پادشاهی و در نام برخی شاهان، به معنی قهرمان شاهان که با بار معنایی توأم با خرد و اندیشه همراه است، آمدهاست. به این ترتیب میان شهر و شهریاری و نیز آنچه امروزه از آن به خرد جمعی یاد میشود ارتباط مستقیم وجود دارد» (ژیران،۱۳۷۵: ۹۴). شهر در دوره مادها به معنی بخش (ساتراپ) و در روزگار پارتیان و ساسانیان این واژه در معنای کشور و دولت به کار رفته است، زیرا «نظام اداری مبتنی بر شهرهای خودگردان سبب تفکیک و قدرتیافتن پادشاهیهای کوچک در شهرها و ایالتهای گوناگون گردیده و هر شهری تا اندازهای قابل اعتنا بوده پادشاهی کوچکی برای خود به وجود آوردهاست» (ر.ک. باستانیراد،۱۳۹۳: ۱۵۸). در ویسپرد، «وهوخشثر» به معنی شهر یا کشور نیک و کشور جاودانی ایزدی آمده است (ویسپرد، ۱۳۵۷: ۶۷). علاوه بر این «شاهان هخامنشی در سنگ نبشتهها خود را خشایثی دهیو (شاه ممالک) لقب دادهاند که زیردست آنها، شهربانان (ساتراپها / خشثرپانها) استانها را اداره میکردند» (پورداوود، ۱۳۵۴: ۱۲۹).
«ایرانشهر» شکل مقلوبِ شهرِ ایران، واژه معمول شاهنامه برای سکونتگاه ایرانیان و سرزمین تحت سیطره آنان است. «این نام در فارسی باستان(Ariya) در اوستایی (Airya) در ادبیات ودایی (Arya) و در پهلوی (Er) است و رد پای این واژه را در «ایران» نام سرزمین ما، میتوان تشخیص داد. تبدیلشدن آن به (Eran-sahr) در دوره ساسانیان به صورت اصطلاحی سیاسی در میآید و کاربرد (Eran) در مفهوم سرزمین ایران به اوج خود میرسد» (آموزگار، ۱۳۹۴: ۱۹)[۹]. پورداوود، براین اعتقاد است که شهر در قدیم دایره وسیعتری داشته است و به معنی کشور و مملکت بودهاست (ر.ک. پورداوود، ۱۳۹۳: ۸۱). براساس این توضیحات میتوان به این نتیجه رسید که در ادوار مختلف، براساس نوع حکومت، معنی شهر نیز بزرگتر یا کوچکتر میشود؛ هنگامیکه حکومت، ملوکالطوایفی است به بخشهای مختلف و هنگامیکه دولتِ پر قدرت مرکزی حاکم است؛ بهکل سرزمین شهر گفته میشود.
جغرافیای ایرانشهر براساس متن اوستا، گاه بسیار بزرگ، به گستردگی جهان است و محدوده آن از شرق تا کنار سیحون و جیحون پیش میرود و از شمال قفقاز و استپهای جنوبی روسیه را شامل میشود. در غرب تا آنسوی میان رودان ادامه مییابد و در جنوب چشم به دریای نیلگون فارس و عمان می دوزد» (آموزگار،۱۳۹۴: ۱۷) و گاه بسیار کوچک میشود طوری که تکلیف آن باید با پرتاب تیر آرش، مشخصشود.
هرچند ایرانشهر مأخوذ از ایران و ایرانویج است اما بیشتر از اینکه به سرزمینی اطلاق شود، نام خاص اقوام ایرانیاست. «این مفهوم از آنچه درکتیبهها آمده پا فراتر میگذارد و اقوام ماد و دیگر اقوام ساکن در محدوده ایران را نیز شامل میشود» (نیولی، ۱۳۹۰: ۷۹). به این ترتیب ایران پیش از نام سرزمین، به نام اقوام و زبان تعلق دارد، حتی داریوش و خشایارشا این واژه را به طبقه خاصی نسبت میدهند که خود هم جزو آنانند. پادشاهان بزرگ در ایرانشهر جایگاه داشتهاند و محدوده این جای، عراق و فارس و جبال و خراسان است (دوکا، ۱۳۵۲: ۱۱۱). همانطوری که در شاهنامه نخست هفت کشور و کل جهان سرزمین تحت سلطه پادشاهان است و از زمان ایرج، ایران به تمام معنا تشخص مییابد. ایرانشهردر شاهنامه، جهان قهرمان ایرانی است، مجموعهای از شهرهاکه جمعیتی بزرگ را در خود جای میدهد را در برمیگیرد و نظم پایهای در آنها وجود دارد که به دولت شکل میدهد.
۲- ۳- ۲- ۲ شار و شهر(شهرستان)
«شار» یا «شارستان»، از ریشه (خشثر) به معنی قلمرو شاهی است و «در معنای بخش میانی شهرستان به کار میرفتهاست. در شاهنامه اصطلاح شارستان در معنای شهرِ درون برج و بارو با کاخها و بستانها است» (باستانیراد، ۱۳۹۳: ۹۸) که در ابیات فراوانی به آن اشاره شده میشود. مثلاً:
بدو گفت کین نامه پندمند یکی شهر دید اندر آن دژ فراخ بدانجای کان روشنی بردمید |
ببر سوی دیوار حصن بلند پر از باغ و میدان و ایوان و کاخ سر باره دژ بشد ناپدید (فردوسی، ۱۳۸۲: ۸-۲۴۷) |
با بررسی معماری شهرها از زمان مادها به بعد میتوان به الگویی از شهرها رسید که براساس موقعیت زمانی، مکانی تغییر میکند. تقریباً در همه دورانها، قسمت مرکزی، کاخشاهی است که گرداگرد آن محل نگهداری خزائن است و در شاهنامه نیز آمده است:
برانسان یکی شارستان ساختم چو خرم شود جای آراسته |
سرش را ز پروین برافراختم… همان گنج و هم کاخ و هم خواسته (فردوسی، ۱۳۸۳:۲۵۵) |
اقامتگاه نزدیکان فرمانروا گرد این شار قرار دارد و این بخش نیز با حصاری بلند از بخش دیگر، که محل نظامیان است جدا میشود، همانطوری که در اساطیر نقش جنگجویان «حفاظت سرزمین در برابر هجوم اهریمن، شر و ارواح دشمنخو و مرگ است،وظیفه نظامیان در شارها حفاظت از مرکز ( به معنای اولیه و دقیق و صحیح کلمه بوده است یعنی نمودگار نیل رازآموزانه به قداست و بیمرگی) که همیشه در مفهوم مرکز وجود دارد» (ایلیاده، ۱۳۷۲: ۳۵۴) بخش نظامیان نیز با حصار دیگری از شهر که محل اقامت مردمان عادی و بازار است، جدا میشود.
کنون لشکر و دژ به فرمان توست دژ و گنج و دژبان سراسر تراست |
نباید برین آشتی جنگ جست چو آیی بدان ساز کت دل هواست (فردوسی، ۱۳۸۳: ۱۸۷) |
از دوران مادها،جایگاه پادشاه، قسمت مرکزی شار بودهاست، اما در دورههایی از تاریخ به خاطر ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی متفاوت، شاهنشین را جزو شار حساب نمیکردهاند و قسمت درونی (ربض در دوران اسلامی) و قسمت بیرونی، شار، خوانده میشده است.
«شار مادی» عبارتاست از: قلعهای محکم و قوی برفراز تپه یا نقطه سوقالجیشی خاصکه در دامنه و پس دیوارهایش نقاط زیستی کوچک و بزرگ پراکندهاند (حبیبی، ۱۳۹۰: ۱۲). این الگو تقریبا در همه شهرهای شاهنامه وجود دارد. فلسفه وجودی شارها، دفاع است؛ که هم ضمانتی برای ثبات اقتصادی و هم حافظ سرزمینها و جهان بینی حاکم بر مردمان است. بر این اساس شار «مرکز مدیریت و سازماندهی منطقه تحت نفوذ خویش است» (حبیبی،۱۳۹۰: ۹). شارهای مادی، شارهای نظامی – کشاورزی بودند که با تغییر شرایط زیستی که پیامد کشورگشایی و توسعه راهها بود، در زمان هخامنشی و ساسانی به شارهای نظامی- بازرگانی تبدیل شدند و همزمان سه مفهوم تقدس، قدرت و حفاظت و بازرگانی در آن متجلی شد. چیزیکه به تبعیت از این دوران در شاهنامه انعکاس یافته است. قدرتمندشدن شارها سبب برنامهریزیهای دقیقتر برمبنای وحدت اجتماعی کار گردید و حاکمی که در رأس امور قرار گرفته بود، مدیریت تولید و فرهنگ را به طور کامل بر عهده گرفت. بر همین اساس مفهوم شار کمکم از دیوارهایش فراتر رفت و در یک رابطه دوسویه با سکونتگاههای اطراف، تعاریف جدیدی از مکان ارائه کرد که معنای سازمان مدیریتی و نظامی و سیاسی را هم ارتقا داد و پیامد آن ایجاد سلسله مراتب و طبقات اجتماعیبود که با کنش هر گروه ارتباط داشت. در این سلسله مراتب اشراف، مغان و روحانیون، دهقانان و بازرگانان و پیشهوران، هریک خویشکاری و جایگاه خود را یافتند. دژ حکومتی، شار میانی و شار بیرونی، هر کدام طبقهای را در خود جای داده بود.بعدها همین تقسیمبندی در دولتشهرهای ایرانی تغییر نام داد و به شکل شاهنشین برای شهریاران، کهندژ برای سلحشوران و بیرون از این دو، شارستان، که سکونتگاه عامه مردم بود؛ درآمد. باید به این نکته توجه داشت که «حصر فضایی و مکانی مانند هر مرزبندی جدیدی که از اندیشه و احساس اسطورهای دینی در فضا و مکان به وجودمیآورد، به قلمرو فرهنگ و اخلاق نیز تسری پیدا میکند» (کاسیرر،۱۳: ۱۷۸).
مهاجرت آریاییها به فلات ایران و گسترش یکجانشینی، سبب به وجودآمدن شهرها شد. به وجودآمدن شهر نتیجه ساکنشدن گروهی از مردمان در یک نقطه نبود زیرا آنها قبل از آن درگروههای کوچک در دیهها ساکن شده بودند بلکه؛ پیامد تغییر مفاهیم زندگی و شکل گرفتن ساختارهای اجتماعی نو بود و «کالبد شهر، بازتاب اوضاع و احوال اجتماعی – فرهنگی و سیاسی اقتصادی حاکم بر جامعه، که به عنوان عنصر ثابت و تابع، متغیرهایی چون زمان، اقتصاد، فرهنگ و سیاست را در خود متبلور کرده است» (ر.ک. حبیبی،۱۳۹۰: سه). چرایی ساخت، نوع معماری و ارتباط شهرها همواره از مسائل مبتلا به جامعه است و از تقسیمبندیهایی که در ساختار اجتماعی وجود دارد، پیروی میکند؛ بوم و ارتباط بشر با آن برای تأمین نیازهای زیستی، که در مراحل پیشرفتهتر به مفهوم اقتصاد تجسد می بخشد و نگاه به جهان و باورهایی که از این بستر زاده میشود مؤلفههایی است که سلسه مراتب اجتماعی و طبقاتی را به وجود میآورد؛ نظامهای حکومتی متفاوتی که درکالبد شهرها قابل بازیابی است.
شهرتپههای مادی، که با الهام از «شهرمعبد» بینالنهرین و بعد ایلام(که در پیرامون زیگوراتها) ساخته میشدند، نمایانگر گذار از زندگی قبیلهای بودند با این تفاوت که پیدایش تشکیلاتی که در رأس همه سازمانهای اجتماعی و اقتصادی آن زمان قرار میگرفت؛ شهرمعبد را به «شهرقدرت» یا «شهرشاهی» تبدیل میکرد که تقدس خود را نه از معبدی که شهر، پیرامونش ساخته شده بود؛ بلکه از طبقه تازه ایجاد شده (به عبارت امروزی دولت که مظهر و تنظیم رابطه زمین و آسمان بود)، میگرفت و نقش رهبر گروه را از رئیس قبیله یا کدخدا (دیهیک) به شاه ارتقا میداد؛. دیگر اینکه این تشکیلات جدید، نقش موبدان را کم اهمیت میکرد و نقش شاه را ارتقا میداد زیرا تقدس شهر دیگر وابسته به عبادتگاه مرکزی نبود بلکه شاه این تقدس را از آنِ خود کرده بود. در شاهنامه، قرارداشتن سکونتگاه یا کاخ شاهان، نزدیک البرزکوه یا جاهای بلند و ویژگیهای منحصر بهفرد آنها حکایت از همین موضوع دارد.
شهرهای اولیه «شهر خودمختار» یا «خودفرمان» بودند که در همه امور خود آزاد، اما در سیاستهای خارجی از حکومت مرکزی تبعیت میکردند. «پیدایش دولت سلوکی، با مفهوم دولت قاهر، متمرکز و ورای طبقات دوران ماد و هخامنشی، تجربهای بزرگ در بنیانگذاری شهرهای جدید با مفهومی دوگانه از «شهر دولت» یونانی و «شهر قدرت» پارسی در زمان ساسانیان است با این ویژگی که حکومتهای مرکزیِ قاهر آنها را اداره میکردند. گروهی از محققان بر این اعتقادندکه «هخامنشیان از قبل زمینه این دگرگونی را با شهرهایی که آمیزهای از تلاقی تمدنها و بستر مناسبی برای تحولات اساسی بودند، فراهمکردهبود» (ر.ک. باستانیراد،۱۳۹۳: ۱۴۸).
یکی از مهمترین کنشها در ارتباط با سرزمین، دفاع است. درابتدا گروه نظامیان (سلحشوران) وظیفه نگهبانی از قلمرو شاهی (قلعهشهر) را برعهده داشتند. در قرن سوم قبل از میلاد که «قلعهشهرها و دهاتِ تحت نفوذ آنها رشدکردهاند و با کسب اجازه از دولت مرکزی به یکدیگر میپیوندند (آن زمان دولت سلوکی در ایران حاکم است و بعد از آن، این سیاست در زمان اشکانیان و ساسانیان ادامه مییابد)؛ پاسداری از تمام این قلمرو بر عهده نظامیان قرار میگیرد. در چنین موقعیتی، نظامیان به عنوان طبقهای با اهمیت ویژه، جایگاه مستحکمتری مییابند. تا پیش از این وظیفه دفاع، بر دوش شهرهای مرزی بود. اما با استقرار قدرت مرکزی و شبکهای از راهها که سبب ارتباط شهرها با هم میشد (در واقع مجموعه زمینها و حوزه تمدنی که حکومت درست میکرد)؛ وظیفه حفاظت از کل این مجموعه برعهده نظامیان قرار گرفت. حکومت ملوکالطوایفی به حکومتی تحت انقیاد یک پادشاه تبدیل شد که مدیریت مکان و فرهنگ، تولید، بازرگانی و روابط را برعهده گرفت. گسترش سرزمین، ناگزیر با گسترش دایره دشمنان همراه بود و این موقعیت شرایط متفاوتی را به وجود آورد. در این حکومت، پادشاه نقش اصلی را داشت و نقش اجتماعی نظامیان با اهمیتتر و پررنگتر شد بهگونهای که فرمانروایی مناطق به آنان واگذار میشد؛ نشانههایی از این ساختار در شاهنامه وجود دارد. منوچهر، نخستین پادشاهی است که منشورِ حکومتِسرزمینی مشخص را، برای سام می نویسد:
وزان پس منوچهر عهدی نوشت همه کابل و زابل و مای و هند ز زابلستان تا بدان روی بست |
سراسر نیایش بهسان بهشت ز دریای چین تا به دریای سند بنوی نوشتند عهدی درست (فردوسی،۱۳۸۳: ۱۵۱) |
کیکاوس حکومت ماوراءالنهر را به سیاوش میدهد:
نبشتند منشور بر پرنیان زمین کهستان ورا داد شاه چنین خواندندش همی پیشتر |
برسم بزرگان و فر کیان که بود او سزای بزرگی و گاه که خوانی ورا ماوراءالنهر بر (فردوسی، ۱۳۸۳: ۱۴) |
ماجراهایی چنین، در شاهنامه بارها تکرار میشود. به جز سرزمینهایی که در جنگها شکست خوردهاند و به پادشاه باج و ساو میپردازند، در بزنگاههایی چون پس از پیروزی در جنگها یا پس از به قدرت رسیدن پادشاهی نو، حکومت قسمتهای مختلف ایران به پهلوانانی سپرده میشود که همیشه آماده خدمت به پادشاه و شرکت در جنگها هستند.
۳- نتیجهگیری
«وطن» در شاهنامه مفهومی پیشینی، ذهنی و یکپارچه در بافت یک متن حماسی است که از ترکیب زمین، حکومت و دشمن شکل میگیرد و هرچند دارای مرز و محدوده است؛ اما شامل یک حوزه تمدنی میشود که گاه، گستردهتر و گاه، کوچکتر از مرزهای واقعیاست. رویارویی این کلیتِ یکپارچه، در برابر کلیتی دیگر و متفاوت، به این مفهوم شکل میدهد.
مکانهای واقعی و فرا واقعی هرکدام به شیوهای منعکسکنندهء ساختار، مراتب و طبقات اجتماعی هستند، مکانهای فراواقعی پیشنمونه، فَرَوَشی یا وجه مینوی مکانند که تأکید بر تقدس سرزمین، شاه و ساکنانش، از زمان آفرینش دارند و آن را از سرزمینهای نامقدس جدا میکنند. سکونتگاههای افسانهای شاهان که علاوه بر تأکید بر جنبه قدسی و جایگاه اجتماعی، خویشکاری آنان را (پاسداری مردمان از گرما، سرما، پیری، بیماری و کلاً هرآنچه که زندگیشان را تهدید میکند و حفظ جانوران وگیاهان که ضمانتی برای حیات آنان است) تبیین میکند. شارها و شهرها،صورت واقعی و جنبه گیتیانهء مکان است که در دورانهای مختلف ساختار اجتماعی درآنها نمود مییابد و همعرض با تغییر ساختارهای حکومتی و شیوهء زیست مردمان این کالبد نیز دچار دگرگونی میشود. در سیر تغییر کالبدی شهرها، پس از شاه، بیشترین اعتلا درجه، مربوط به طبقه نظامیان است. با توجه به این مسأله میتوان به این نتیجه رسید؛ دشمن، مهمترین مؤلفه برای تعریف حدود و مرزها و مکانهای فرا واقعی و واقعی (شارها و شهرهایی که با راهها با هم ارتباط دارند) نمودجهانبینی و ساختار حکومتی است؛ توصیفی برای آنچه داخل مرزها قرار دارد و این دو، با هم، معنی وطن را میسازند.
یادداشتها
[۱].هیچ کس را در جهان آن زهره نیست کو سخن راند ز ایران بر زبانمرغزار ما به شیر آراسته ست بد توان کوشید با شیر ژیان(فرخی سیستانی۱۳۸۹: ۲۶۲)
۲٫نزد آن کز حدث نفس طهارت کرده ست خاک آن ملک کلوخی ز پی استنجی ست
نزد عاشق گل این خاک نمازی نبود که نجس کرده پرویز و قباد و کسری است(سیف فرغانی ۱۳۴۴: ۳۱)
۳مثنوی معنوی چاپ نیکلسون. ج۴،ص۴۰۸ و۴۰۹٫
۴شهاب الدین سهروردی در رساله الابراج و عین القضات همدانی در زبده الحقایق به شرح این مساله پرداخته اند.
۵خاک خراسان که بود جای ادب معدن دیوان ناکس اکنون شد
حکمت را خانه بود و بلخ کنون خانه اش ویران ز بخت وارون شد
ملک سلیمان اگر خراسان بود چونک کنون ملک دیو ملعون شد( ناصرخسرو۱۳۵۲: ۳۲۸)
۶٫زان پس که ز اسکندر و اخلاف لعینش یک قرن کشیدیم بلایا و محن را
ناگه وزش خشم دهاقین خراسان از باغ وطن کرد برون زاغ و زغن را( بهار،۱۳۹۶: ۷۷۶)
۷٫Utopia
- ۸٫ دژ یا کاخ استwar
۹٫به نقل ازkent, p.170:Bartholomae,198:Nyberg,71:Gonoli,1989,p30.
منابع
انوری، حسن (۱۳۹۳). ایران در شاهنامه، بخارا، فروردین، شماره(۵۶) ۷۷-۷۸٫
آموزگار،ژاله (۱۳۹۴). ایران و ایرانشهر، بخارا، آذر و دی، شماره ۱۰۹،۱۸-۲۴٫
ایلیاده، میرچا (۱۳۷۲). رساله در تاریخ ادیان، ترجمه جلال ستاری، تهران: سروش.
———–(۱۳۷۵). مقدس و نامقدس، ترجمه نصرالله زنگویی، تهران: سروش.
باستانیراد، حسن (۱۳۹۳). شهر در ایران زمین، تهران: نشرعلم.
بهار، ملک الشعرا (۱۳۹۶). دیوان اشعار،چاپ پنجم، تهران: انتشارات نگاه.
بهار، مهرداد (۱۳۸۰). فرنبغ دادگی( بندهش)، تهران: انتشارات توس.
پرهام، مهدی و قائمی، فرزاد (۱۳۸۹). «کهن الگوی شهر پردیس و انواع و نمودهای آن در فرهنگ ایرانی و ادبیات کهن»، مطالعات نقدادبی، شماره۱۷، ۱۲۸-۱۴۵٫
جعفریدهقی، محمود (۱۳۹۰). «آرمانشهرحکیم طوس در شاهنامه»، پژوهشهای ایرانشناسی،سال اول،پاییز و زمستان،(۱-۱۲).
حبیبی، سیدمحسن (۱۳۹۰). از شار تا شهر، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
خالقی مطلق، جلال (۱۳۸۱)، سخن هایدیرینه (سیگفتاردرشاهنامه فردوسی)، به کوشش علی دهباشی، تهران: افکار.
خطیبی، ابوالفضل (۱۳۸۵). «هویت ایرانی درشاهنامه»، فصلنامه نامه فرهنگستان، دوره۸، شماره۴،(۶۹-۷۶).
دورکیم، امیل (۱۳۸۱).درباره تقسیم کاراجتماعی، ترجمه باقرپرهام، تهران: نشرمرکز.
ژیران، ف،گ. لاکوئه و ل. دلاپورت (۱۳۷۵). فرهنگ اساطیر آشور و بابل، ترجمه ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران: فکر روز.
سیف فرغانی (۱۳۴۴). دیوان سیف فرغانی، به کوشش ذبیح الله صفا، تهران: فردوس.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۸۹). «تلقی قدما از وطن»، بخارا، فروردین و تیر، شماره۷۵،( ۱۵-۴۵).
شمعی، میلاد و بیطرفان، مینو (۱۳۹۱). «تحلیل مفهوم وطن در اشعار ملک الشعرای بهار»، مطالعات ملی، زمستان، شماره ۵۲،( ۱۰۷-۱۳۰).
علویزاده، فرزانه و یاحقی، محمدجعفر (۱۳۹۰). «سیمای شهرها و کاربری آیینی آنها در ایران باستان (برمبنای شاهنامه فردوسی و روایات تاریخی)»، جستارهای ادبی، شماره۱۷۵، زمستان.
فرخی سیستانی (۱۳۸۹). سخن گستر سیستان، به اهتمام محمد دبیرسیاقی، تهران: سخن.
فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۸۲). شاهنامه، تهران: انتشارات قطره.
قلیزاده، خسرو (۱۳۸۷). فرهنگ اساطیری ایران.تهران: شرکت مطالعات نشر کتاب پارسه.
کاسیرر، ارنست(۱۳۹۳). اسطورهء دولت، ترجمه یدالله موقن، تهران: انتشارات هرمس.
________ .(۱۳۹۳).فلسفه صورتهای سمبولیک، ترجمه یدالله موقن، تهران: انتشارات هرمس.
گاثاها سروده زرتشت (۱۳۵۴). گزارش ابراهیم پورداوود، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
مالینوسکی، برانیسلاو (۱۳۸۳). نظریه علمی فرهنگ، ترجمه منوچهر فرهود، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی مرکز بینالمللی گفتگوی تمدنها.
مختاری، محمد (۱۳۶۸). حماسه دررمز و رازملی، تهران: نشرقطره.
مجتهدزاده، پیروز؛ حافظنیا، محمدرضا؛ کاوندی کاتب، ابوالفضل (۱۳۹۰). «بررسی مفهوم کشور در شاهنامهفردوسی»، فصلنامه مطالعات ملی، سال دوازدهم، شماره ۲،( ۳۱-۵۶).
میرفخرایی،مهشید (۱۳۶۷). روایت پهلوی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
مولوی، جلال الدین محمد ( ۱۳۹۶). مثنوی معنوی، به تصحیح رینولد .ا. نیکلسون، تهران: هرمس
ناصرخسرو قبادیانی (۱۳۵۲). برگزیده قصاید ناصرخسرو،به کوشش نادر وزینپور،تهران: امیرکبیر.
نامورمطلق، بهمن (۱۳۹۲). درآمدی بر اسطوره شناسی، تهران: انتشارات سخن.
نقیپور، محمدمهدی (۱۳۸۹). «وطن در شعر عارف قزوینی»، نامه پارسی، تابستان، شماره۵۳، ۵۱-۷۷٫
نیکوبخت، ناصر و زارع غلامعلی (۱۳۸۵). «وطن در شعر مشروطه»، زبان و ادبیات فارسی، پاییز و زمستان، شماره ۵۴-۵۵،( ۱۳۱-۱۵۰).
نیولی، گرادو (۱۳۹۰). از زرتشت تا مانی، ترجمه آرزو رسولی، تهران: نشر ماهی.
ویسپرد (۱۳۵۷). گزارش ابراهیم پورداوود، به کوشش بهرام فره وشی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
هرودت (۱۳۸۴). تاریخ هرودت، ترجمه دکترهادی هدایتی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
Claeys, Gregory;Tower Sargent.(1999). The Utopia Reader,New York: New York university press.
Anthropoiogyandculture.ir..(2017). اکرادی معراج، وطن، یکپارچگی و تجزیه.