بازبینی کلی
همه ساله بخت تو پیروز باد
همه روزگار تو، نوروز باد
فردوسی
به نام خداوند جان و خرد
نوروز که به نامها و اوصاف: عید، عیدنوروز، جشن فروردین، جشن بهار، بهار جشن، جشن بهاری، نوروز جمشیدی، نوروز سلطانی و نوروز جلالی مشهور است، مهمترین، عمومی ترین و دیرپاترین جشن ملی مردم ایران است: مهمترین است زیرا که قرنهای متمادی است که مورد توجه مردم کشور ما و سرزمینهائی است که با ما دیرینه فرهنگی مشترک دارند و از مدتها از فرارسیدن آن، منتظر قدومش هستند و برای رسیدنش لحظه شماری میکنند، جامه نو میدوزند، شیرینی میپزند، خانه را آب و جارو میکنند، عروسیها و شادیهای بزرگ خود را همزمان با آن برگزار میکنند و چون فرا میرسد به دیدار هم میشتابند، قهرها بدل به آشتی میشود و کینه ها به محبت تبدیل میگردد، مهمانیها داده میشود و هدیه ها و عیدیها مبادله میگردد و از کهنسالترین افراد خانواده تا جوانترین آنها به نوعی در این شادی همگانی شرکت میجویند، عمومیترین است زیرا نوروز مرزی نمیشناسد و از هر دیواری در از هر دیواری در ایران زمین وارد میشود و تمام اقوام و مذاهب و گروههای فکری و عقیدتی را که در این مرز ایزدی زندگی میکنند یکسان شادمان میدارد به همین جهت است که «نوروز» یکی از قائمهای سنن و فرهنگ ایرانی است که شاعرانی چون فردوسی، تعظیم آن را، بزرگداشت راستی و حقیقت و مرزوبوم ایران دانسته اند و نشان مردم نیک را آن دانسته اند که:
نگه دارد آئین جشن سده همان فّر«نوروز» و آتشکده
همان اورمزد و مه و روز مهر بشوید به آب خرد جان و چهر
کند تازه آئین لهراسبی بماند کثیی دین گشتاسبی
مهان را به مه دارد و که به که بود دین فروزنده و روزبه[۱]
و بهترین روز و روزگاری را که آرزو کرده اند، روزگار نوروزی بوده است:
آیا فّر و با برز و پیروز باد همه روزگارانش«نوروز» باد[۲]
به هر کار بخت تو پیروز باد همه روزگار تو«نوروز» باد[۳]
که خسرو به هر کار پیروز باد همه روزگارش چو«نوروز» باد[۴]
همه ساله بخت تو پیروز باد شبان سیه بر تو«نوروز» باد[۵]
بنا بر شاهنامه، دشمنان ایرران، با «نوروز» دشمنی میورزند و میخواهند که آن را نابود سازند و بدین ترتیب به خطر افتادن نوروز، به خطر افتادن استقلال ایران زمین را معنی میدهد. هنگامی که بهرام چوبین از خطر ساوه شاه ترک سخن میراند، چنین هشدار میدهد که:
کند با زمین راست آتشکده نه «نوروز» ماند مه جشن ساده[۶]
گرایدونکه گویی که پیروز نیست از آن پس ورانیز، «نوروز» نیست[۷]
و سردای ایرانی، با پیروی دشمنان ایران، پیشگویی میکند که:
از این زاغساران بی آب و رنگ نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
هم آتش بمیرد به آتشکده شود تیره«نوروز» و جشن سده[۸]
به یزدان و نام تو ای شهریار به«نوروز» و مهر و به خرّم بهار
که گردست من زین سپس تیز رود بساید مبادا به من بر، درود[۹]
و به همین جهت جایگاههای برگزاری جشن نوروز و مهرگان را آذین میبندند؛
بسی زر و گوهر به درویش داد خردمند را خواسته بیش داد
به دیبا بیاراست آتشکده هم «دیوان نورور» و جشن سده
یکی بزمگه ساخت با مهتران نشستند هر جای رامشگران[۱۰]
و «شیرین» در واپسین دم زندگی، دارائیهای خود را به نیازمندان و آتشکده و جایگاه جشن نوروزی و سده میبخشد:
دگر هر چه بودش به درویش داد بدان کو ورا خویش بذ، بیش داد
ببخشید چندی به آتشکده چه بر «جای نوروز» و جشن سده
دگر بر کنامی که ویران شده است رباطی که آرام شیران شده است[۱۱]
«نوروز» در طول تاریخ ایران، بدون وقفه، مورد توجه مردم قرار داشته است و حوادث روزگار اگر چه گهگاه آن را از شور و گرمی انداخته اند اما هرگز به فراموشی نسپرده اند. در میان جشنهای ملی ایرانی، نوروز و مهرگان و سده از دیگر جشنهای ایرانی پر رونقتر بوده اند و فردوسی از این سه جشن جابجا سخن میگوید:
به نوروز و مهر این هم آراسته است دو جشن بزرگ است و با خواسته است[۱۲]
به ایوان همی بود خسته جگر ندید اندر آن سال روی پدر
مگر مهر و نوروز و جشن سده که او پیش رفتی میان رده[۱۳]
نهاد اندر آن مرز آتشکده بزرگی به نوروز و جشن سده[۱۴]
اما به تدریج، مهرگان و سده در میان ایرانیان، رونق خود را از دست داده اند و نوروز همچنان پر رونق و شادی افزا پایدار مانده است و به قول ناصر خسرو:
نوروزِ به از مهرگان اگر چه هر دو روزانند اعتدالی[۱۵]
و ما در این مقاله برآنیم تا درباره نوروز، دیرینه، باورها و مراسم مربوط به آن، به اجمال سخن گوییم:
واژه نوروز:
واژه نوروز در پهلوی به صورت (: نوکروچ: Nokroc) آمده است که مرکب از دو جزء؛ بخش اول (:نوک) به معنی نو و جدید و تازه و بخش دوم به معنی روز است و روی هم به معنی روز تازه و نو و یوم الجدید است که در عربی به صورت «نوکروز» و «نیروز» و «نیریز» به کار رفته است:
بحق المهر جان و نوکروز و فرخ روزا بسال الکبیس
والنوکروز الکبار و جشن گاهنبار
ابونواس[۱۶]
- و کان ذلک اول یوم من السنه وقت حلول الشمس فی برج الحمل فسمّی ذلک الیوم، النیروز[۱۷]
- روز نیروز ساعت دوم… از ابرشتجان بیرون آمد[۱۸]
وصول موکب میمون و موسوم نیروز خجسته باد بر ایام پهلوکین توز
به عون ایزد بیچون مبارکت بادا در اوج مسند دولت هزار از اینه روز[۱۹]
نوروز بزرگترین جشن ملّی ایران است که با نخستین روز از نخستین ماه سال خورشیدی (= فروردین) در بهاران آنگاه که آفتاب به برج حمل انتقال مییابد و روز و شب برابر میگردد، آغاز میشود؛
برو با سواران سوی میسره بکردار نوروز هور از بره[۲۰]
چو خورشید سرزد زبرج بره بیاراست روی زمین یکسره[۲۱]
سپاهی گزین کرد بر میسره چو خورشید تابان زبرج بره[۲۲]
چو گردوی جنگی ابر میسره بیامد چو خورشید پیش بره[۲۳]
طبعاً نوروز آغاز ماه فروردین و شروع فصل بهار است و بدین ترتیب لحظه تحویل سال مطابق تقویم جلالی دقیقاً آغاز سالی است که ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۶۴ ثانیه به طول میانجامد و عملیترین و دقیقترین سالهای شمسی جهان است. روز نخستین هر ماه بنا به سنّت ایرانیان «هرمزد»، هرمز، اورمزد و هورمز و هورمزد خوانده میشد و روز دوم بهمن و روز سوم اردیبهشت و روز چهارم شهریور و روز پنجم سفندارمدو و روز ششم خرداد و به همین ترتیب هر یک از سی روز نامی خاص خود را داشت و نوروز عبارت بود از هرمزد روز یا روز اورمزد از ماه فروردین و به همین جهت فردوسی، فرارسیدن نوروز را«سر سال نو، هرمز فروردین» میخواند:
سرسال نو هرمز فرودین برآسوده از رنج روی زمین
بزرگان به شادی. بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرّخ از آن روزگار بماندست از آن نامور شهریار[۲۴]
سابقه تاریخی نوروز:
«قرائتی در دست است که میرساند این جشن در عهد قدیم یعنی هنگام تدوین بخش کهن اوستا نیز در آغاز برج حمل [بره] یعنی اول بهار برپا میشد و شاید به نحوی که اکنون بر ما معلوم نیست آن را در اول برج مزبور ثابت نگاه میداشتند.»[۲۵] بنابر اعتقاد دارمستتر نوروز از مراسم بسیار کهن ایرانیان آریائی نژاد است که اگر چه از این جشن و مراسم آن در اوستا سخنی نرفته است اما در کتب دینی پهلوی از آن گفتگو شده است، در بندهش آمده است که هر سال در نوروز و مهرکان دختران خود را در آب دریاچه کَسَوَه [Kasaua که آن را با دریاچه زره یا هامون تطبیق کرده اند] شستشو میدهند زیرا که زردشت به آنان گفته است که[در این روز] از دختران ایشان اوشیدرو اوشیدرماه و سوشیان [موعودان سه گانه مزدیستا] به وجود خواهند آمد.[۲۶] در گزیده ای زاد اسپرم آمده است که: زردشت با به سر رسیدن سیسال از زادانش فراز، (که اندر) ماه اسفندارمذ و روز ایزان(بود) بدان زمان که چهل روز از نوروز گذشته، پنج روز، جشن بهار بود… به جائی رفته بود به ناموری پیدا که مردمان از بسیار سوی، به آن جشنزار همی شدند.[۲۷]
دردینکرد آمده است که: «درباره نوروز و مهرگان و دیگر جشنهای کهن، نوی آن از آغاز آفرینش است نخستین روز به عنوان نوروز معین شد…»[۲۸]، بنابر آنچه از کتیبه بیستون برمیآید، سال نو ایرانی در آغاز در پائیز برگزار میشد که همان جشن مهرگان «بگیاد» باشد که بقایای این جشن که به دهقانان مربوط میشد هنوز به صورت سبز کردن سبزه و هفت میوه و… باقی مانده است. «در اوستا از شش گاهنبار نام برده شده است، هر کدام از گاهنبارها مستمل بر ۵ روز است که آخرین روز آن به عنوان روز عید اصلی جشن گرفته میشود» که احتمالاً از دوره ساسانی به شش روز اول ماه فروردین انتقال یافته است.[۲۹] بعلاوه به نظر میرسد که اطلاعات بیرونی درباره نوروز انعکاسی از باورها و رسمهائی باشد که در دوران ساسانی معمول بوده است بیرونی مینویسد: «نوروز از محل خود آنقدر عقب رفته است که در روزگار ما با ورود خورشید به برج حمل که آغاز بهار است تقارن دارد… میگویند فرخنده ترین ساعات نوروز است… و بامداد این روز سپیده دم تا حد امکان به افق نزدیک است و با نگاه کردن به سپیده دم بدان تبریک میجویند…[۳۰]» به این معنی در دوره ساسانی موسم این جشن با گردش سال تغییر میکرد و در آغاز فروردین هر سال نبود. «… بلکه مانند عید اضحی و عید فطر مسلمانان در فصول مختلف سال گردش میکرد، در نخستین سال تاریخ یزدگری(برابر ۱۱ هجری) مبداء جلوس یزدگرد واپسین شاه ساسانی، جشن نوروز مصادف بود با شانزدهم حزیران رومی(برابر با ژوئن فرنگی) و تقریباً در اویل تابستان. از آن پس هر چهار سال یک روز، این جشن عقبتر ماند و در حدود سال ۳۹۲ هجری قمری نوبت جشن نوروزی به اوایل حل رسید و در سال ۴۶۷ هجری قمری نوروز به بیست و سوم برج حوت افتاد یعنی ۱۷ روز مانده به پایان زمستان. در این سال به فرمان سلطان جلال الدین ملکشه سلجوقی (۴۶۵ تا ۴۸۵ ه.ق) ترتیب تقویم جلالی نهاده شد و براساس آن موقع جشن نوروزی در بهار هر سال، مقارن تحویل آفتاب به برج حمل تثبیت شد و بدین ترتیب مقرر شد که هر چهار سال، یک روز بر تعداد ایام سال بیفزایند و سال چهارم را ۳۶۶ روز حساب کنند و پس از هر ۲۸ سال، یعنی گذشتن هفت دوره چهار ساله، چون دوره چهار ساله هشتم فرا رسد به جای آنکه به آخرین سال این دوره یک روز بیفزایند، این روز را به نخستین سال دوره بعد، یعنی دوره نهم اضافه کنند. به این ترتیب، سال جلالی نزدیکترین سالهای جهان شد به سال شمسی حقیقی که ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴ ثانیه است.»[۳۱] به طور کلی در دوره ساسانیان مردم جشن نوروز را بیش از دیگر جشنها گرامی میداشتند این جشن در آغاز سال بود و بلافاصله پس از فرودینگان می آمد و روز شادی و سرور بود و مردم در این روز دست از کار میکشیدند و الیات های خود را میپرداختند و به آب تنی و تفریح میشتافتند و در دربارهای ساسانی با شکوهی فراوان برگزار میشد.
خیام نیشابوری در نوروزنامه آورده است که: آئین عجم از گاه کیخسرو تا به روزگار یزدجرد… چنان بوده است که روز نوروز نخست کس از ردان بیگانه، موید مویدان پیش ملک آمدی با جام زرین پرمی، و انگشتری و درمی و دیناری خسروانی و یک دسته خوید (سبزه نورسته) سبز رسته و شمشیری با تیر و کمان و دوات و قلم و اسبی و بازی و غلامی خوبروی و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی به عبارت ایشان:
شها به جشن فروردین به ماه فروردین آزادی گزین بریزدان و دین کیان، سروش آورد ترا دانائی و بینائی و کاردانی و دیرزیستی با خوی هژیر و شادباش بر تخت زرین و انوشه خور به جام جمشید و رسم نیاکان… سرت سبز باد چون خوید، اسبت کامگار و پیروز و تیغت روشن و کاری و بازت گیرا و خجسته و شکار و کارت راست چون تیر کشور بگیری نو با درم و دینار…[۳۲] در کتاب محاسن والاضداد جا حظ آمده است که در این روز شخصی که چهرهای زیبا و نامی دلپسند داشت و به نیکوکاری معروف بود به نزد خسرو میآمد و اجازه ورود میخواست، خسرو میپرسد که تو کیستی و از کجا آمده ای و به کجا میروی و چه کسی تو را بدینجا آورده است و با که آمدهای و با خود چه داری و آن زیبا روی نیکونام خوش سخن پاسخ میداد که از سوی سعادت و برکت می آیم و به جائی که سعادت و برکت در آن است میروم، پیروز نامی منصور مرا بدینجا فرستاده است و نامم خجسته است، با سال نو آمده ام و برای پادشاه سلامت به ارمغان آورده ام…[۳۳]
در دوره اسلامی، جشن نوروز نه تنها در تمام ایران اجرا میشد بلکه در دربار خلفا نیز با مراسم و شکوه خاصی جشن گرفته میشد و مردم بغداد و مصر در بزرگداشت این جشن، مبالغه ها میکردند، در روایات آمده است که «معلی بن خنیس»گفت: صبح روز نوروز به خدمت شریف ابی عبدالله صلوات الله علیه سرافرازی یافتم فرمود آیا شرف این روز را میدانی؟ گفتم: پدر و مادرم فدای تو باد، این قدر میدانم که عجم این روز را تعظیم مینماید و بر خویش مبارک میشمارد آن جناب فرمودند که شرف این روز نه به همین است یکی از شرف های این روز آن است که در زمان گذشته در حوالی واسط، طاعونی ظاهر شد و جمعی بمردند… یکی از انبیاء که از خلفای موسی (ع) بود از حضرت واهب ارواح، احیای ایشان را مسئلت کرد خطاب آمد که در فلان روز که نوروز بود آب بر استخوانهای پوسیده ایشان ریز و از روی تضرع دعا کن تا خلعت حیات بر ایشان بپوشانیم آن نبی در آن روز که نوروز بود به موجب وحی عمل کرد، همه زنده شدند و به آن جهت روز را نوروز گفتند… [۳۴] برخی از شیعیان، نوروز را روز خلافت علی بن ابیطالب میدانستند و حدیثی از حضرت صادق (ع) نقل کردند که فرمودند: در این روز (نوروز) آفتاب عالم تاب بر ذات کائنات جلوه ی طلوع نماید و به فرمان الهی ازاهیر و گلها و گیاهان روئیدن آغاز کنند… در این روز نوح بر جودی قرار گرفت و جبرئیل امین به رحمه للعالمین نازل شد و امیرالمؤمنین (ع) به فرموده سیدالمرسلین پای بر دوش مقدس آن سرور گذاشت و خانه ی کعبه را از بتها پاک ساخت، در این روز خلیل الرحمان بتها را شکست و عثمان به قتل رسید و شاه ولایت علی بر سریر خلافت ظاهری نشست…[۳۵] و به قولی روز سعید غدیرخم مصادف با نوروز بود:
هاتف:
همایون روز نوروز است امروز به فیروزی به اورنگ خلافت کرده شاه لافتی، مأوا
طرب اصفهانی:
امروز مرتر است دو عید ای عجب قرین عید وصال و دیگر نوروز نامور
عید ظهور سلطنت ظاهر علی است کز فرّ او ببالد هم تاج و هم کمر
در دوره خلفای اموی دریافت هدایای نوروزی از ایرانیان متداول شد و بنیامیه هدیه ای را در عید نوروز بر مردم ایران تحمیل کرد. که در زمان معاویه مقدار آن به ۵تا ۱۰ میلیون درهم بالغ میشد[۳۶] نخستین کسی که هدایای نوروز و مهرگان را رواج داد حجاج بن یوسف بود، اما در زمان عمربن عبدالعزیز این امر منسوج شد. در نتیجه ظهور ابومسلم خراسانی ورودی کارآمدن خلافت عباسی و نفوذ برمکیان و دیگر وزرای ایرانی و تشکیل سلسله های طاهری و صفاری و سامانی جشنهای ایرانی و از آن جمله نوروز رواجی تازه یافت و شاعران درباره نوروز تهنیت نامه ها میساختند و شاعرانی چون جریر شاعر عرب نوروزیه ها دارند و شاعرانی چون ابونواس در ستایش نوروز و مهرگان اشعار فراوان ساخته اند و این رسم ملی با آداب و رسوم مفصل و ویژه خود تا به امروز ادامه یافته است و از یازدهم فروردین ۱۳۰۴ هجری شمسی برابر با ۱۹۲۵ میلادی آغاز سال رسمی ایران شده است.
چرا نوروز را گرامی و بزرگ داشته اند؟
مسلماً، سنت های ملی و آداب و رسوم قومی، ریشه در واقعیات باورها واعتقادات مردم دارند و طبعاً نیاکان ما «نوروز» را به همین دلیل در هالهای از تقدس، فال نیک، فرخندگی و نیکروزی قرار دادهاند و برای توجیه تقدس و خجستگی آن داستانها پرداخته و وجه تسمیه ها ساختهاند، از مجموع این داستانها میتوان به دیرینگی نوروز، یزدانی بودن و خجستگی آن پی برد و نقش آن را در تعیم عدالت، مهربانی، دستگیری از ناتوانان و رفع دشمنی ها و زشتی ها بازشناخت. آنچه در زیر می آید بازتاب باورهای نیاکان ما درباره نوروز و پیدائی آن است، که به اختصار مطرح میگردد و از میان همه آنها میتوان گردش انتقالی زمین و اعتدال هوا را در نوروز، آفرینش جهان و انسان و شادی و نیک روزی و فرود آمدن فروهرها. و داستانهای مختلف مربوط به جمشید را در رابطه با نوروز در ۲۰ مورد نام برد. اگر چه بسیاری از توجیهات مربوط به تقدس ایام نوروز به روز خرداد از ماه فروردین باز میگردد که نوروز خاصه است.
به عنوان مقدمه توضیح این نکته لازم است که نوروز را به عام و خاص تقسیم کرده اند و مدتها این دو نوروز در تعاقب هم جنس گرفته میشد:
۱- نوروز عام که به نوروز کوچک یا خرد یا عامه و نوروز صغیر نیز مشهور است همان عید نوروز امروزی است که از روز هرمزد (روز اول فروردین) آغاز میشد و این همان لحظه رسیدن خورشید است به نقطه اول برج حمل و آغاز بهار و سال جلالی. برگزاری جشن نوروز برای عامه مردم فقط ۵ روز اول سال بود اما در آغاز دوره ساسانی در همه ماه فروردین ادامه مییافت به این معنی که تمام فروردین را در میان طبقات ششگانه ملوک، اشرف، خدمتگزاران ملوک و حواشی ملوک، اشراف و عامه مردم و شبانان تقسیم کرده و به هر یک پنج روز اختصاص داده بودند[۳۷] اما در دورانهای بعد، عملاً چشنهای نوروز عام از اول فرودین تا آخر روز سیزدهم فروردین مردم از خانه خارج میشوند و معتقدند که اگر خانه در آن روز از ساکنان آن خالی نگردد، سال نو، با بدبختی همراه خواهد بود. بنابراین جشن واقعی بهار و پایان مراسم نوروزی، در این روز، در طبیعت برگزار میشود.
۲- نوروز خاص یا نوروز بزرگ از روز ششم فروردین یعنی خرداد روز آغاز میشد و بسیار مقدس بود و کتاب پهلوی «ماه فروردین روز خرداد»[۳۸] در ستایش این روز به زبان پهلوی موجود است و همزمان با جشن سغدیان و خوارزمیان برپا میگشت و از میان رسمهای پارسیان که در این مورد هنوز در بخارا رواج دارد آن است که حلقه های گل و برگ بر سر ستونهای مجزا از هم که ایوان خانه ها بر آن نهاده شده است میگذراند و به قول ابوریحان بیرونی، «ششم فروردین ماه، نوروز بزرگ دارند زیرا که خسروان بدان پنجروز (نوروز عامه) حق های حشم و گروهان و بزرگان بگزاردندی و حاجتها روا کردندی، آنگاه بدین روز ششم خلوت کردندی خاصگان را.[۳۹]
نوروز بزرگم بزن ای مطرب، امروز زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز[۴۰]
نوروز بزرگ آمد آرایش عالم میراث به نزدیک ملوک عجم، از جم[۴۱]
در نوروز بزرگ، مردم به یکدیگر آب میپاشیدند زیرا معتقد بودند که چون جمشید به حکمرانی رسید، باران فراوان بارید و مردم آن را به فال نیک گرفتند و خداوند در این روز گرما و سرما و پیری و بیماری و رشک آفریده دیوان را از مردم به دور داشت و در این روزگار تا سیصد سال مرگ ناشناخته بود و مردمان آسوده از فقر و اندوه و بیماری و پیری و رشک میزیستند و جهان را نه سرما بود و نه گرما و سعادتی به کمال در همه جا حاکم بود.[۴۲] و مردم به فرمان جمشید تابوتها را شکستند و همه چون جوانان پانزده ساله، شاد و تندرست میزیستند.[۴۳] بنابر آنچه در متون مختلف درباره تقدس نوروز خاص و عام آمده است میتوان وجود عظمت نوروز را در اعتقاد بدین موارد دانست:
- نوروز، روز آغاز آفرینش است.
ابوریحان مینویسد: اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین آن است که اول روزی است از زمانه و بدو فلک آغازید گشتن[۴۴] دردینکرد آمده است که «نوی آن از آغاز آفرینش است و نخستین روز به عنوان نوروز معین گشت و فرّه آن که از زمانهای پیش و کهن است در سراسر جهان گسترده شده است و از آن ب مردم راحتی و آسایش میرسد و آنان با امید آسایش در طی آن جشنها در کار و رنجشان به خشنودی میرسند[۴۵]
گویند خدای تعالی در این روز عالم را آفرید و هر هفت کوکب در اوج تدویر بودند و اوجات همه در نقطه اول حمل بود و در این روز حکم شد که به سیر و دوز، درآیند، بنابراین نوروز روز شروع گردش اختران است.[۴۶]
برهان قاطع مینویسد«خداوند جهان را در نوروز آفرید.»[۴۷]
- نوروز، روز خلقت آدم است.
در ماه فروردین روز خرداد آمده است که اهورا گفت که در این روز جان به جهانیان دادم. در برهان قاطع آمده است خدا آدم را در نوروز آفرید و ایرانیان کهن عقیده داشتند که کیومرث که به نظر آنان نخستین انسان بود در روز خرداد از ماه فروردین به پیدایی آمد[۴۸]. به نظر زرتشتیان، گیهمرتن (= کیومرث) اولین موجود بشری است که از گل آفریده شده است و او را گل شاه همی خوانند زیرا که پادشاهی او الا بر گل نبود.[۴۹] در مورد تولد کیومرث نوشته اند: « اندر هفتم هزاره آمیختگی پدید آمد و اول چیزی که از جانور موجود شد مردی بود و گاوی از نر و ماده، آن مرد را کهومرث نام برد و این مرد اصلی گشت تناسل را…[۵۰] و هفتصد سال بزیست و برخی هزار سال گفتهاند[۵۱] فردوسی داستان ظهور کیومرث را با نوروز پیوند میدهد و میگوید:
پژوهنده نامه باستان که از پهلوانان زند داستان
چنین گفت کائین تخت و کلاه کیومرث آورد و او بود شاه
چو آمد به برج حمل آفتاب جهان گشت بافرّ و آئین و آب
بتابید زآن سان زبرج بره که گیتی جوان گشت از او یک سره…
از او اندر همی پرورش که پوشیدنی نو بدو نو، خودش
دَدودام و هر جانورکش بدید زگیتی به نزدیک او آرمید[۵۲]
در روایات آمده است که کیومرث خز روان دیو را بکشت در این روز نوروز:
از آنجا که بسیاری از روایات نوروزی به نوعی به جمشید مربوط است، جالب است که بدانیم که بنا به تحقیقات کریستن سن « چون ایجاد جهان همزمان با آغاز فرمانروایی جم ( جمشید) بوده است وی نه تنها نخستین شاه، بلکه در عین حال نخستین انسان نیز هست…»[۵۳] در نظر ایرانیان جم هرگز تا مقام خدایان ترقی نمیکند اما افسانه جم در دو مسیر تحول مییابد و دو افسانه از جم پیدا میشود که یکی در کنار دیگری به هستی حخود ادامه میدهد… از یک سو جم نخسین انسان و نخستین شاه روی زمین است که بعدها کیومرث و هوشنگ و تهمورث جای او را میگیرند و از سوی دیگر سنت عامه و تخیلات روحانیون وی را به عنوان شخصیت اصلی در دیار غیر زمینی که به نیکبختان متعلق است جای میدهد که در دوران او نه سرما بود و نه گرما، نه پیری و نه مرگ و نه رشک، پدر و پسر حالت مردان جوان پانزده ساله را داشتند، مردمان و چارپایان نامیرا بودند و آبها و گیاهان به دور از خشکی و خوراکها تمام نشدنی و مردمان بر دیوان و جادوگران پیروز.[۵۴]
۳-نوروز، روز پدید آمدن روشنی است.
بلعمی درباره جمشید مینویسد که: هر کجا رفتی، روشنائی از وی بر در و دیوار افتادی[۵۵] ئ معنی جم، روشنائی بود و جمش از بهر آن خواندند که به هر کجا میرفتی، روشنائی از وی همی تافتی… و مسعودی مینویسد که جم نخستین شاهی بود که آئین آتش را برقرار کرد و به مردم گفت که آتش شبیه نور خورشید و ستارگان است.[۵۶] حمزه اصفهانی در مورد جمشید مینویسد: معنی کلمه شید درخشان است همانگونه که شمس خورشید نامیده میشود گویند جمشید این لقب را داشت زیرا که نور از او ساطع میشد.[۵۷]
مقدسی مینویسد:
جمشید فرمان داد تا برای وی گردونهای بسازند و بر آن نشست و با آن در هوا، هر کجا که میخواست به گردش پرداخت، نخستین روزی که وی بر آن نشست، نخستین روز فروردین ماه بود و با روشنی و فرّ و فروغ خود آشکار شد و آن روز را نوروز خواندند.[۵۸]
بیرونی مینویسد: جم بر تختی زرین نشست و چون نور خورشید بر او افتاد مردمان او را دیدند و تحسین کردند و شادمان شدند و آن روز را عید گرفتند:[۵۹] جم در آن روز همچون خورشید ظاهر شد ونور از او میتافت به طوری که مانند خورشید میدرخشید و مردم از برآمدن دو خورشید در شگفت شدند، همه درختان خشکیده سبز گشتند، آنگاه مردم گفتند: « روز نو». فردوسی داستان این تخت را چنین آورده است:
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت چه مایه بهدو گوهر اندر نشناخت
که چون خواستی دیو برداشتی زهامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا نشسته بهدو شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او شگفتی فرو مانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند مرآن روز را روز نو خواندند
سر سال نو، هرمز فروردین برآسود از رنج روی زمین
بزرگان به شادی بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند
چنین جشن فرخ از آن روزگار به ما ماند از آن خسروان یادگار[۶۰]
در نخبه الدهر آمده است که ایرانیان میپندارند که خدا در نوروز، نور آفریده، همه ایرانیان در عیدهای خویش به شب هنگام آتش میافروزند و مردم را از فرا رسیدن نوروز آگاه میکنند.[۶۱] برخی از محققان جمشید و خورشید را یکی دانسته اند و معتقدند که عناصر طبیعی قابل تقدیس، منشاء آفرینش بشری شده اند و ستارگان و ماه و خورشید جانشین آن موجودات عجیب الخلقه گشته اند… و بیگمان اصل اسناد روایات جمشیدی باید دارای منشاء و اصلی کهنه باشد که به عناصر و رویدادهای طبیعی مربوط است.
مسلماً از آنجا که نوروز جشن بهاری و تجدید حیات طبیعت است و در نام جمشید، شید که معنی درخشنده و تابان را دارد، موجب تصور دو خورشید در ذهن کسانی شده است که جمشید را نخستین مخلوق و نورانی میدانسته اند.
۴-نوروز، روز وسعت یافتن زمین است.
بیرونی مینویسد: شمار مردمان در زمین افزون شده بود آن چنانکه جا برای تنگ شد، پس خدا سه بار زمین را گسترده تر از آنچه بود کرد و جم مردمان را فرمود تا خود را به آب بشویند تا از گناهان خود پاک گردند.[۶۲] که این داستان مسلماً به ترجمه پهلوی فصل ۲ وندیداد برمیگردد که در آنجا آمده است که اهورا مزدا به جم فرمان داد تا کوه البرز که زمین را احاطه کرده است ( همانند قاف) برود و به این کوه دستور دهد که ۰۰۰/۳۰۰ فرسنگ از هر طرف پهنتر شود و آن کوه چنین کرد.[۶۳]
بدین ترتیب در پایان فرمانروایی جمشید، زمین دو برابر گسترده تر از آغاز آن بود.
۵-نوروز روز تجدید آئین یزدانپرستی است.
نوروز همیشه یادگار ایزدپرستان و منشهای یکتاپرستی بوده است و به همین جهت بزرگترین جشن ایزدی شمرده میشده است و داستانهائی در اساطیر کهن ایرانی درباره رابطه آن با خداپرستی پرداخته گشته است که از آن جمله است آنچه ابوریحان بیرونی آورده است که:
این جشن به یادبود روزی بر پا گشت که جمشید به تحکیم دین مزدائی پرداخت، چون دین صائبیان در دوران فرمانروائی تهمورث معمول شده بود.[۶۴]
جمشید دین را تجدید کرد و این کار در نوروز انجام شد و روز نو خوانده شد و عید گرفته شد[۶۵]. در انجمن آرا آمده است که جمشید آئین ایزدپرستی را تجدید کرد و این روز را نوروز نامید[۶۶] در ماه فروردین روز خرداد آمده است که در نوروز بزرگ هوشیدر دین مزدیسنان را از اورمزد بیاموزد و مردمان را به دین بیگمان کند[۶۷] و در این روز خدای رستاخیز و تنپسین کند و جهان بیمرگ و بیپتیاره کند و اهریمن را بزند و گیج و بیکار کند.[۶۸]
۶-نوروز، روز آغاز سال نو و اعتدال بهاری
«نخستین روز است از فروردین ماه و از این جهت روز نو نام کردند زیرا پیشانی سال نو است»[۶۹] همیشه آغاز سال، با امیدها و آرزوهای فراوان همراه است و لحظه بهدرود به غمها و رنجها و اضطرابات سال گذشته محسوب میشود بنابراین، شروع سال نو و آمدن بهار و تحولی که در طبیعت ایجاد میگردد، انسان را به آیندهای دگرگون دل بسته میسازد که سرشار از امید به بهروزی است به همین دلیل آن را روز نیکبختی میدانند و معتقدند که نوروز بزرگ روز امید است.
قزوینی در عجائبالمخلوقات مینویسد: ایرانیان برآنند که در نوروز، نیکبختیها برای مردم زمین تقسیم میشود و به چیزهای خوب یا بدی که در این روز اتفاق میافتد، تفال میکنند.[۷۰] اعتدال مطبوع هوا در نوروز سبب میشود زمین از مردگی به زندگی برسد و به یمن آن فراوانی و وفور نعمت و نیکروزی حاصل آید و به همین جهت است که غلات فراوان و زندگی ارزان و راهها ایمن و چارپایان نیکو و شادمانند و به دور از آفتهای سرمای سخت و گرمای سوزان و از بیماریها و امراض نشانی نیست و نخستین روز بهار که آغاز سال و جوانی زمان است. در اورمزد روز از فروردین مردم آن را بزرگترین عید خود شمردهاند و « نوروز» نامیدهاند. جمشید دژی زیرزمینی ساخته بود زیرا آفریدگار به او هشدار داده بود که مردم گرفتار سه زمستان پرهراس خواهند شد و همه حیوانات و مردمان نابود خواهند شد، از این رو جمشید همه انواع حیوانات مفید و گیاهان و بهترین مردم را آنجا برد که گوئی نوروز پایان آن زمستان شوم و آغاز رویش و شکوفائی زندگی در بهاران است.
۷-نوروز، روز فرود آمدن فروهرها است.
ابراهیم پور داود مینویسد که فروهر در اوستا یکی از نیروهای نهانی ( قوای باطنی) است که پس از درگذشت آدمی با روان ودئنه ( وجدان) از تن جدا گشته به سوی جهان مینوی میگراید اما در آغاز هر سال برای سرکشی خان ومان دیرین خود، فرود آید و ده شبانهروز بر روی زمین به سر میبرد و به مناسبت فرود آمدن فروهرهای نیاکان، هنگام نوروز را فروردین خواندهاند. این فروهرها که وظیفه نگهداری آفریدگان را برعهده دارند هیچ وقت کسی را که به وی تعلق داشتهاند فراموش نمیکنند و هرسال یک بار به دیدن خانه وی میآیند و این در هنگام جشن نوروزی در فروردین ماه است و جشنی نیز که به نام فروردگان پیش از آغاز سال نو و نوروز در ایران باستان در ایام خمسه مسترقه برگزار میشد با آمدن فروهرها یا نزول ارواح مردگان به خانههای صاحبانشان مربوط است.
آخرین ده روزهر سال به فرهوشیها اختصاص دارد و اینان در آن ایام که به جشن خودشان مربوط میشود به زمین فرود میآیند و از خانوادههای درگذشتگان دیدن میکنند و میل دارند که بازماندگان مردگان، آنان را خوشآمد گویند و از ایشان تبریک بجویند. بیرونی مینویسد که اهل سغد حتی در این ایام برای اموات قدیم خود گریه و نوحهسرائی میکنند و برای مردگان خود خوردنیها و آشامیدنیها میگذارند و شاید به همین جهت باشد که جشن نوروز که پس از این ایام میآید روز شادی بزرگ است. در هنگام جشن فروردگان باید نان درون ( نان مقدس) حاضر نمود.
شاید« خانه تکانی» پیش از نوروز در ایران ادامه سنت تمیز نگاهداشتن خانه برای پذیرائی از فروهر باشد.[۷۱]
۸-نوروز، روز شادی است.
طبری نوشته است که جمشید در نوروز به مردم فرمان داد تا به تفریح بپردازند و با موسیقی و می شادمانی کنند، در همین مورد ابوالقدا مینویسد: جمشید… نوروز را بنیان نهاد و آن را جشن قرار داد تا مردمان در این روز به شادمانی بپردازند.[۷۲] به همین جهت در سنت ایرانیان نوروز همیشه توأم با شادی و سرور و رقص و موسیقی و شیرینی است:
نوروز روز خرمی بیعدد بود روز طواف ساقی خورشید خد بود
مجلس به باغ باید بردن که باغ را مفرش کنون زگوهر و مسند زند بود
ابرگهر فشان را هر روز بیست بار خندیدن و گریستن و جزر و مد بود[۷۳]
نوروز روزگار نشاط است و ایمنی پوشیده ابر دشت به دیبای ارمنی
خیل بهار خیمه به صحرا برون زند واجب کند که خیمه به صحرا برونزنی
بر گل همینشینی و بر گل همی خوری بر خم همی خرامی و بردن همی دنی[۷۴]
در شاهنامه آمده است که در مجلس شادمانه نوروزی خسرو پرویز « سرکش» نغمهپرداز جشن بود؛
بر آن جامه بر، مجلس آراستند نوازنده و رود و می خواستند
همی آفرین خواند سرکش به رود شهنشاه را داد چندی درود[۷۵]
و داستان بار بد و رهیابی او به دستگاه خسرو پرویز نیز در نوروز اتفاق افتاد:
بدان باغ رفتی به نوروز شاه دو هفته بهبودی بدان جشنگاه
سبک باربد نزد مردوی شد هم آن روز با مرد همبوی شد
بر آن سرو شد بربط اندر کنار زمان همی بود تا شهریار
همه روزگار تو نوروز باد
زایوان بیامد بدان جشنگاه بیار است پیروزگر جای شاه
زننده بر آن سرو برداشت رود همان ساخته پهلوانی سرود
یکی نغز دستان به زد بر درخت کز آن خیره شد مرد بیدار تخت
سرودی به آواز خوش برکشید که اکنون تو خوانیش، داد آفرید[۷۶]
به همین دلیل بسیاری از نغمههای موسیقی و آهنگهای زمان ساسانی نام نوروز را بر خود دارند چون « نوروز»، «نوروز بزرگ»، «نوروز قباد»، «نوروز خردک» و «ساز نوروز»، نوروز خارا- در دربار عباسیان نیز رسم نوروز با می و موسیقی همراه بود.
۹-نوروز، روز شکرشکنی است.
گویند در نوروز، نیشکر به دست جمشید شکسته شد و از آن خورده شد و آبش معروف و مشهور گردید و شکر از آن ساختند بنابراین در نوروز رسم خوردن شیرینی و شکر و حلویات بر پا گردید. بیرونی کشف نیشکر را به جم منسوب میدارد و مینویسد[۷۷] به همین جهت در نوروز مردمان به یکدیگر شکر هدیه دهند. بنا بر روایت آذر باد موبد بغداد نیشکر در دوران فرمانروائی جمشید در روز نوروز کشف شد و چنین اتفاق افتاد که جم نی پر آبی را دیده که شیره آن به بیرون تراوش کرده بود، جم آن را چشید و چون شیرینی لذیذی در آن یافت فرمود تا شیره آن را بکشند و از آن شکر بسازند، در روز پنجم شکر درست شد و مردم از روی تبرّک آن را به یکدیگر هدیه دادند[۷۸] شیرینیپزان مقارن نوروز و تعارف انواع شیرینیها در دید و بازدیدهای نوروزی بازمانده این باور است و در خوانچه هفتسین، وجود عسل مطمئناً یادآور نیشکر است.
۱۰-نوروز، روز دادگری و عدالت است.
در تاریخ بلعمی آمده است که جمشید، علما را گرد کرد و از ایشان پرسید که چیست که این ملک را باقی و پاینده دارد؟ گفتند داد کردن و در میان خلق نیکی کردن. پس او داد بهگسترد و علما را به فرمود که من به مظالم بنشینم، شما نزد من آئید تا هر چه در او داد باشد مرا بنمائید تا من آن کنم و نخستین روز که به مظالم بنشست اورمزد روز بود از ماه فروردین پس آن روز را نوروز نام کردند.[۷۹] خواجه نظامالملک در این باره داستانی دارد که در سیاست نامه آمده است: « چنین گویند که رسم ملکان عجم چنان بوده است که در نوروز و مهرگان باردادندی مرعامه را و هیچکس را بازداشت نبودی… پس ملک برخاستی و از تخت به زیر آمدی و پیش موبد به دو زانو بنشستی و گفتی نخست از همه داوریها داد ای مرد از من بده و هیچ میل و محابا مکن…[۸۰] در نتیجه اختلاط داستانهای جمشید با سلیمان به وجود آوردن نوروز به سلیمان هم نسبت داده شده است، بدین معنی که چون سلیمان خاتم خود را بازیافت آن روز را نوروز نامیدند و در این روز سلیمان بر باد سوار شد و میرفت پرستوئی او را گفت بازگرد تا تخمهائی را که من در آشیان دارم خراب نکنی و سلیمان بازگشت و پرستو به ازاء این دادگری سلیمان پای ملخی را به دو هدیه داد و رسم هدیه دادن در نوروز از همینجا به وجود آمد.[۸۱] درجاماسپ نامه منظوم آمده است که در نوروز شاهان بار میدادند و داد را از خود آغاز میکردند.
۱۱-نوروز، روز غلبه نیکان بر اهریمن و دیوان است.
بنا بر آنچه در« ماه فروردین روز خرداد» آمده است در نوروز بزرگ، نیکان بر دیوان و اهریمنان و بدان چیرگی یافتهاند، بدین معنی که در این روز کیومرث از زور دیو را بکشت و در همین روز سام نریمان سناوذک دیو را نابود ساخت و اژدهاک را ببوژد و در این روز کیخسرو افرآسیاب رابکشت.[۸۲]
مه فرورین بود خرداد روز که بست آن ره اهریمن، کینهتوز
زابلیس و دیوان چو بربست راه بیامد به شادی از آن جایگاه
بیار است آن روز تخت شهی به سر بر نهاد آن کلاه مهی
بر تخت او گرد شد مهتران زدستور و زموبدان و سران
همه کس فشاندند به روی نثار بر آن تاج و تخت و نگین، شهریار
مر آن روز را نام نوروز کرد یکی جشن بس به، دل افروز کرد
ره دوزخ آن روز جمشید بست به شادی بر آن تخت زرین نشست
نبد مرگ و پیری و رنج و زیان نبد کینه و کبرشان در میان
پسر از پدر باز نشناخت کس جوان، هر دو یکسان به بودند و بس[۸۳]
۱۲-نوروز، روز بنا کردن تخت جمشید.
چون جمشید بنای اصطخر را که تهمورث بنیاد نهاده بود به اتمام رسانید و آن شهر عظیم را دارالملک خویش ساخت ( طول آن شهر ۱۲ فرسنگ و عرض۱۰ فرسنگ بود) در آنجا سرائی عظیم بنا کرد و به فرمود تا جمله ملوک و اصحاب اطراف و مردم جهان به اصطخر حاضر شوند، چه جمشید در سرای نو، خواهد نشستن پس در آن سرای، بر تخت نشست و تاج بر سر نهاد و آن روز را جشن ساخت و نوروز نام نهاد و از آن روز باز، نوروز آئین شد و آن روز هرمزد از ماه فروردین بود و یک هفته متواتر به نشاط و خرمی مشغول بودند.[۸۴] در نزهه القلوب بنای مدائن را به جمشید نسبت دادهاند[۸۵].
۱۳-نوروز، نخستین روز پرواز به آسمانها.
طبری و بلعمی روایت کردهاند که: دیوان به فرمان جمشید گردونهای از آبگینه برای وی ساختند و جمشید بر آن سوار شد و بدان وسیله در هوا پرواز کرد و از شهر خویش دنباوند (دماوند) به بابل، به یک روز به رفت و آن روز، روز هرمزد از ماه فروردین بود و به سبب این شگفتی که مردمان شاهد آن بودند، آن روز را نوروز گرفتند و جمشید فرمان داد تا ۵ روز شادی کنند و لذت ببرند و روز ششم که خرداد روز است به مردم نوشت که روش او، خدای را خوش آمده است و به پاداش، گرما و سرما و بیماری و رشک را از مردم دور ساخته است.[۸۶]
ثعالبی گردونه جمشید را از عاج و ساج میداند و مینویسد که جمشید آن را با دیبا بپوشانید و در آن سوار گشت و دیوان را فرمود تا آن را بر شانههای خود به میان زمین و آسمان ببرند و آن روز روز اورمزد از ماه فروردین بود و نخستین روز بهار که آغاز سال و جوانی زمان است و در این هنگام زمین از پس مردگی زنده میگردد. مردم گفتند این روزی نو و عیدی فرخنده و قدرتی حقیقی و شاهی عجیب است پس آن را بزرگترین عید خود شمردند و آن را نوروز نامیدند و با خوردن و نوشیدن و خنیاگری و خوشگذرانی جشن گرفتند (فبلاً گفتیم که در شاهنامه نیز آمده است که دیوان تخت جمشید را بر میگیرند و به آسمانها میبرند) نکته جالب در مورد این گردونه آن است که چون جمشید با این گردونه به بابل رسید « مردمان با شگفتی او را پروازکنان دیدند که در هوا چون خورشید میدرخشد تا آنجا که باورشان شد که در یک زمان دو خورشید در آسمان است»[۸۷] اما بیرونی هیچ سخنی از جنس گردونه جمشید نمیگوید و تنها به بازگشت جمشید با درخشندگی به زمین یاد میکند و مینویسد مردمان از دیدن دو خورشید در یک زمان به شگفت آمدند و آن روز را عید داشتند.[۸۸]
۱۴-نوروز، روز بر تخت نشستن جمشید.
بنا به روایت شاهنامه و متون دیگر ادبی: جمشید تختی میسازد، گوهر نشانده که دیوان آن را برمیگیرند و با او به آسمان میبرند و چون در این روز سر سال نووروز هرمزد فروردین بود و مردم آسوده از رنج بودند، این روز را جشن گرفتند و گرامی داشتند که چون ما در موارد دیگر به این تخت و چگونگی آن اشاره کردهایم، در این مورد بیشتر سخن نمیگوئیم.
۱۵-نوروز، جشن پایان خشکسالی و آغاز نعمت و فراوانی است.
بیرونی مینویسد جمشید پس از آنکه به خشکسالی که جهان را تهدید میکرد پایان بخشید در نوروز به درخشندگی خورشید به زمین بازگشت و مردمان آن روز را جشن گرفتند، به نظر میرسد که جشنهای بهاری پس از سرمای زمستانی و بیبرگ و باری طبیعت همیشه مفهومی خاص داشتهاند. در میان ایرانیان جشن مهرگان نیز که جشن پائیزی بود تا مدتها مهمترین جشن ایرانیان بود و در مراسم نوروز تأثیر گذاشته است و به نظر میرسد که بخشهائی از جشنهای کشاورزان در مراسم نوروز باقی مانده باشد، داستانهای میرنوروزی، کشت سبزه در ایام نوروز و به آب انداختن سبزهها در سیزدهم فروردین، ارّه شدن جمشید در درخت، از اینگونه یادگارها هستند.
کریستن سن مینویسد که در میان جشنهای مردم آسیای مقدم و آئین بابلی و نوروز رابطهای وجود دارد و به عنوان مثال جشن بهاری آدونیس است که در آسیای مقدم و یونان برپا میشده و در ابتدا آئین عزا بوده است که ضمن آن مرگ آدونیس خدای گیاهان را یادآوری میکردند اما در عین حال جشن شادی نیز بود زیرا خدا دوباره زنده میشد و مردم بر مرگ ادونیس میگریستند و پیکره او را به دریا میافکندند در بعضی جاها آئین دوباره زنده شدن او را فردای روز عزای او برگزار میکردند در جشن آدونیس در باغهای آدونیس کشت و کار میشد یا سبدها و گلدانها را از خاک پر میکردند و در آن گندم سفید، کاهو، رازیانه و انواع گلها میکاشتند و گیاهان که در مدت هشت روز بیشتر تحت مراقبت زنان بودند، به سرعت میروئیدند و به سرعت پژمرده میشدند پس از هشت روز آنها را با پیکره آدونیس در دریا یا چشمه آب جاری میانداختند که مخصوصاً شادی دوباره زنده شدن آدونیس در بسیاری از آئینها و مراسم نوروزی بر جای مانده است.[۸۹]
۱۶-نوروز، روز تقسیم نیکبختی است.
ایرانیان نوروز بزرگ را روز امید مینامیدند و به قول قزوینی در عجائب المخلوقات، ایرانیان برآنند که در این روز، نیکبختیها برای مردم زمین تقسیم میشود و به چیزهای خوب یا بدی که در این روز اتفاق میافتد تفال میکنند.[۹۰]
۱۷-نوروز، روز نگریستن کیخسرو در جام جهانبین بنا بر شاهنامه، کیخسرو چون برای یافتن بیژن در جام جهانبین مینگرد این کار را در نوروز میکند که این کار ناشی از تقدس نوروز است.
چو نوروز خرم فراز آمدش بدان جام فرخ نیاز آمدش
بیامد بپوشید رومی قبای بدان تا بود پیش یزدان به پای
خروشید پیش جهان آفرین به رخشنده بر کرد چند آفرین
خرامان بیامد بدان جایگاه به سر برنهاده خجسته کلاه
پس آن جام بر کف نهاد و بدید بدو هفت کشور همی بنگرید
زکاروانشان سپهر بلند همه کرده پیدا چه و چون و چند
زماهی به جام اندرون تا بره نگاریده پیکر همه یکسره
چو کیوان و بهرام و هرمزد و تیر چو ناهید و تیر از بر و ماه زیر
همه بودینها بدو اندرا بدیدی جهاندار افسونگرا[۹۱]
۱۸-نوروز جشن رهائی از توفان نوح است.
در کتاب تاریخ فرس آمده است که این روز از زمان توفان مانده که بعد از استقرار کشتی در این روز، اهل سفینه بر خود مبارک دانستند که هر سال به عبادت و سرور گذرانند و این رسم مستمر بوده است.[۹۲]
۱۹-نوروز، روز به خلافت ظاهری رسیدن حضرت علی (ع) است.
مرحوم تقیزاده درگاه شماری در ایران مینویسد؛ شیعیان ایران نوروز را یوم خلافت حضرت علیبنابیطالب شمردهاند[۹۳] و در ربیعالمنجمین آمده است که در نوروز شاه ولایت پناه بر سریر خلافت ظاهری نشسته[۹۴] و سید نییل علی بن عبدالحمید نسابه…. روایت کرده که روز نوروز روزی است بغایت شریف و در این روز در موضع غدیر خم، رسول آخر الزمان (ص) امیرالمؤمنین علیبنابی طالب را به خلافت نصب کرد[۹۵].
۲۰-نوروز، روز یافته شدن انگشتری سلیمان.
پس از آنکه جمشید و سلیمان در اساطیر یکی دانسته شدهاند، این داستان نیز رواج یافته است که پس از آنکه سلیمان انگشتری خود را گم کرد و در نتیجه قدرت و پادشاهی خویش را از دست داد پس از چهل روز آن را بیافت و قدرت و سلطنت به وی بازگشت، شاهان نزد او آمدند و مرغان به احترام پیرامون او جمع شدند آنگاه ایرانیان گفتند نوروز آمد و بدین سبب آن روز را نوروز نام نهادند.[۹۶]
ایام نوروزی:
به طور کلی نوروز را به نوروز عام و خاص تقسیم کردهاند اما در ارتباط با نوروز، روزهائی نیز نام آورند که از آن جمله میتوان از «چهارشنبهسوری»، «عرفه با فرستاف»، «روز عید»، «شنبه سال» و«سیزده بهدر» نام برد که هنوز مورد توجه و احترامند.
الف: چهارشنبهسوری: سور در زبان فارسی به معنی شادی و نشاط است و چهارشنبهسوری، چهارشنبه نشاط در سنت ایرانی، چهارشنبه آخر سال را، چهارشنبهسوری میگویند و مراسم ویژه آن در عصر سهشنبه و در هنگام غروب آفتاب برگزار میشود، مراسمی که کم و یا بیش در این شب برگزار میشود و در سراسر خطه فرهنگی ایران زمین همانند است و عبارتند از:
۱-آتشافروزی: در حیاط خانه، کوچه، خیابان یا تپهها و بیابانها و باغهای نزدیک به شهر یا ده آتشی شعلهور برپا میشود و مردم بر آن گرد میآیند و از روی آتش میپرند و میگویند: سرخی تو از من، زردی من از تو. این مراسم با شادی و نشاط فراوان صورت میگیرد و پس از سوخته شدن آتش، خاکستر آن را جمع کرده به کنار دیوار میریزند و کسی که خاکستر را بیرون ریخته باید در بزند و در جواب اینکه کیستی و از کجا آمدهای و چه آوردهای بگوید منم و از عروسی آمدهام و تندرستی آورده.
۲-فالگیری: در شب چهارشنبهسوری بعضی از مردم به فالگوش میایستند بدین معنی که در جائی که دیگران آنها را نمیبینند میایستند و به سخنان مردم گوش میدهند و عقیده دارند که از خلال این سخنان فالشان درست در میآید.
۳-قاشقزنی: بعضی از زنان کاسهای فلزی را بر میدارند و به در خانهها میروند و با قاشق یا سکهای بر کاسه میکوبند و صاحبخانه به در خانه میآید و برایشان شیرینی و آجیل میآورد و این کار را نشان خیر و برکت میگیرند. گاهی نیز با قاشقزنی برای آش بیمار که نظیر آش امام زینالعابدین (ع) است، مواد اولیه را جمع میکنند.
در قدیم در شیراز رسم بود که در شب چهارشنبهسوری باید به سعدیه رفت و در آب آن شستشو کرد که این امر بازمانده رسم آبریزان بود که جداگانه از آن گفتگو خواهد شد.
۴-آجیل چهارشنبهسوری: در شب چهارشنبهسوری، آجیلی که از مجموع آجیلهای شور و شیرین ساخته شده است و بسیار به آجیل مشکلگشا مانند است تهیه میشود و مردم در حالیکه خود را آراسته و شادمانی میکنند آن را به هم تعارف میکنند و میخورند. معمولاً تهیه این آجیل برای اجابت نذرهاست و خوردن آن موجب خوشبختی و شگون است.
۵-کوزهشکنی: در شب چهارشنبهسوری یک کوزه آب ندیده و نو را از بالا خانه یا نقارهخانه به پائین میاندازند و میشکنند و معتقدند که بدان وسیله بلاها را از خود دور ساختهاند.
۶-گرهگشائی: همانند فالگوش است اما با این تفاوت که به گوشه جامه یا چارقد یا دستمال گرهی میزنند و در راه میایستند و از عابری میخواهند که آن را باز کند اگر عابر این کار را به آسانی انجام دهد آن را به فال نیک میگیرند و یقین میکنند که گره از کار فرو بسته آنها گشوده خواهد شد.
۷-در شیراز بسیاری از مردم شب چهارشنبهسوری را در صحن مطهر حضرت شاهچراغ جشن میگیرند.
۸-فالگیری با سود قلیا و بولونی نیز از مراسم خاص چهارشنبهسوری است، رسم اخیر بدین ترتیب است که هر کس در بولونی که کوزههای کوتاه دهان گشاد است زیور یا زینتی را از خود میاندازند و سپس اشعاری را در وصف حال خود بر کاغذی مینویسند و در هم پیچند و در بولونی میاندازند. سپس یک نفر، دست در بولونی میکند و زیور را با یک کاغذ بیرون میآورد و آنچه بر کاغذ نوشته شده است فال کسی خواهد بود که زیورش را با کاغذ از بولونی بیرون اوردهاند.
۹-آش بیمار: در خانههائی که مریض وجود دارد در شب چهارشنبهسوری آشی میپزند که مواد آن را از خانههای همسایهها و با قاشقزنی به دست آوردهاند و معتقدند که پختن این آتش و بخشیدن آن به تهیدستان، سبب میشود تا بیمار خوب شود و بیماریش به سال آینده نیفتد.
گفتنی است که در بعضی نواحی ایران چون الویر از توابع ساوه جشنی دارند به نام «نوروز قدیمین» که در روز اول اسفند برگزار میشود و دقیقاً همانند چهارشنبهسوری است که در جلو خانهها آتش روشن میکنند و زن و مرد از روی آتش میپرندو تمام خانوادهها در این شب پلو درست میکنند و میخورند و شبنشینی میکنند و شبچره آن شب نیز شیرینی و آجیل است.
۲- عرفه یا فرستاف:
اگر چه روز عرفه نهم ذیالحجه است اما در بعضی نواحی ایران روز پیش از عید نوروز را هم عرفه میگویند در قدیم به روز یا شب پیش از نوروز فرستاف یا فرستافه یا فرسناف میگفتند که مرکب است ار «فرست» به اضافه «ناف» و به معنی نافه فرستاده شده است. توضیح آنکه پارسیان قدیم در شب عید نوروز برای دوستان خود نافه فرستادندی تا خانه و محفل و لباس خود را بدان معطر سازند.
فرستاف شب، بر تو نوروز باد شبان سیه بر تو چون روز باد
اگر چه امروزه این رسم به صورت فرستادن نافه، متروک است اما اغلب در شی پیش از عید سمنو یا میوه یا خوراکیهائی که در اختیار بعضی از دوستان و آشنایان است برای دیگران فرستاده میشود و آن را به فالنیک میگیرند.در شب عرفه خوردن سبزی پلو با ماهی مرسوم بود.
۳-روز عید:
از لحظه سال تحویل، یعنی لحظه شروع سال جدید آغاز میشود، مهمترین بخش مراسم نوروزی چیدن سفره عید است که در بهترین محل خانه انجام میشود و در سفره یا میزی که برای این کار اختصاص مییابد آئینه وقرآن مجید( برای مسلمانان) و گل و شمع و هفتسین و هفت میم و بعضی خوراکیها قرار میگیرد.
هفتسین معمولاً عبارت است از سماق، سیر، سنجد، سمنو، سکه، سرکه و سبزی و هفت میم که معمولاً در شیراز بر سر سفره قرار دارد عبارتند از مرغ و ماهی و میگو و ماست و میوه( که اغلب هفت نوع است)و مویز و مسطقی.
به علاوه در سفره عید، کنگر ماست، عسل، خرما، کره، پنیر، کاهو و انواع سبزیهای خوردنی و انار و نان و به اندازه تعداد افراد خانواده شمع روشن و تخممرغ رنگی وجود دارد که تخممرغها را در برابر آئینه قرار میدهند و معتقدند که هنگام تحویل سال که زمین از این شاخ گاو به آن شاخ گاو منتقل میشود، تخممرغها حرکت خواهند کرد.
در هنگام سال تحویل باید پلو یا شیربرنج بر روی آتش باشد و بجوشد و اسپند بر آتش قرار داشته باشد و سوختن عود بوی خوش پراکنده کند و شمعی هم به سلامتی حضرت صاحب و به نیت او بر سر سفره روشن باشد و ماهیهای کوچک قرمز و انگارنگ در ظرفی شیشهای پر آب در میان سفره باشد. به علاوه سکهای طلا یا نقره یا مقداری پول در سفره قرار میگیرد و سبزههائی چون گندم و عدس و ماش که در ظرفهای مخصوص از قبل آماده شدهاند، زینت بخش سفره باشند. شمعهای سفره هفتسین را معمولاً خاموش نمیکنند و میگذارند تا تمام شوند و اگر بخواهند آنها را خاموش کنند این کار را با نقل و شیرینی انجام میدهند.
در هنگام تحویل سال افرد خانواده که همه به حمام رفته و شسته و رفته و آراسته هستند و بهترین و نوترین جامههای زیر و روی خود را پوشیدهاند و خود را خوشبو ساختهاند بر سر سفر گرد میآیند، بالای سفره بزرگان خانواده و پدر و مادر جای دارند و بزرگ خانواده از دقایقی پیش از تحویل سال آیاتی از سوره یس را میخوند و در پایان بعضی از آیات بر اناری که در دست دارد میدمد و سپس به اتفاق افراد خانواده، این دعا را میخوانند: یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبّر اللیل و النهار یا محوّل الحول و الا حوال، حوّل حالنا الی احسن الحال.
با اعلام ساعت تحویل سال که گاهی به وسیله توپ و زمانی به وسیله رادیو یا تلویزیون انجام میگیرد، افراد خانواده ابتد دست و روی بزرگترها را میبوسند و گاهی از آنها عیدی میگیرند و کوچکترها با هم روبوسی و شیرینی به هم تعارف میکنند و از همان وقت دید و بازدیدهای نوروزی آغاز میشود و هرکس وظیفه خود میداند که زودتر به دیدار بزرگان خانواده و افراد مورد احترام خود بشتابد و گاهی بر آنان در دیدار سبقت بگیرد فرزندان و دوستانی که از هم دورند در لحظههای آغازین تحویل سال از راه دور به هم تلفن یا تلگراف میکنند و برای هم کارت تبریک و نامههای تهنیتآمیز میفرستند. و اغلب هدیههائی برای یکدیگر ارسال میدارند که سعی میشود همزمان با نوروز به دست افراد مورد نظر برسد. در دید و بازدیدهای نوروزی با شیرینی و میوه و آجیل از مهمانان پذیرائی میشود و در ایامی که نوروز با ماه مبارک رمضان یا محرم همزمان میشود، اغلب دید و بازدیدها در شب هنگام صورت میگیرد- در گذشته رسم عیدی دادن به کودکان به صورت پرداخت پول نقد بود اما در سالهای اخیر اغلب هدیههای مختلف جای عیدی را گرفتهاند و برای دید و باردیدهای نوروزی نیز با توجه به فاصله راهها و گرفتاریهای افرد برنامههائی تنظیم میشود و افراد روزها یا شبهائی خاص را در منزل میمانند و همه دوستان و آشنایان در آن اوقات به دیدارشان میروند.
دیدو بازیدهای نوروزی معمولاً تا سیزده فروردین ادامه مییابد ولی گرمای آن در پنج روز اول فروردین است. غذای روز و شب عید، بهترین و مطبوعترین غذاهایی است که افراد خانواده دوست میدارندو معمولاً ماهی پلو یا باقلی پلو است و رشته پلو را در روز اول سال میخورند تا سر رشته کارها به دستشان باشد در قدیم در ایام نوروز مطربان به در خانهها میآمدند و در برابر نواهای شاد خود، شیرینی و عیدی دریافت و مردم سعی میکردند پیش از عید و در ایام نوروز به یاری فقرا و نیازمندان بشتابند و با پول و لباس و خوراک آنها را شاد سازند. در ایام نوروز زیارت بقاع متبرک و فاتحه اهل قبور نیز متداول است. در گذشته مسافرتهای نوروزی متداول نبود و همه در ایام نوروز سعی میکردند تا در خانه خود باشند به همین جهت از پیش از ایام نوروز خانه را تعمیر میکردند، لوازم و وسائل خانه را تمیز و نو میکردند، در و دیوار و باغچه را صفا میدادند، پردهها را تعویض میکردند و از مدتها پیش از نوروز بوی شیرینیپزان از خانهها میآمد و به هر خانهای که میرفتید، پاک و شسته و رفته و آب زده بود و خانه تکانی ایام نوروز، طراوت و تازگی را به خانهها میآورد معمولاً در ایام عید عقدها و عروسیها و آشتیکنانها و مراسم خواستگاری و ختنهسوران و دیگر شادیهای اجتماعی رونقی بیشتر دارد و در مجموع کوشش میشود تا این ایام هر قدر که ممکن است شادمانهتر و پرنشاطتر برگزار گردد.
۴-شنبه سال:
شنبه، نخستین روز هفته در ایام نوروز به چند جهت مورد توجه است، اگر تحویل سال به شنبه بیفتد آن را مبارک میدانند و میگویند « عجب سالی شود شنبه به نوروز». در گذشته خلفا اگر عید به شنبه میافتاد از یهودیان، عیدی خاصی میطلبیدند و در چنین اعیادی، یهودیانی به شاهان هدیههائی نثار میکردند اما امروز در بعضی نواحی ایران اولین شنبه سال را با تفریح و شادی در دامنه طبیعت میگذرانند و سعی میکنند که«شنبه» نخستین را با شادی تمام بگذرانند تا همه ایام به کام ایشان باشد.
۵- سیزده بهدر:
روز سیزدهم فروردین را باید پایانبخش جشنهای نوروزی دانست، ایرانیان در این روز، در خانه نشستن را نحس میدانند و به همین دلیل به دشت و صحرا و باغها میشتابند و بساط شادی و سرور خود را در دامنه طبیعت میگسترند، در این روز آخرین بقایای شیرینی و میوههای نوروزی مصرف میشود و گرد هم آئینهای خانوادگی، فضای صمیمی و پر محبت جامعه را نداعی میکند، آجیل و شیرینی و میوه، رقص و پایکوبی شادمانه از لوازم این روز است و برای دختران جوان گره زدن سبزه و سرود خاص این روز
سیزده به در
چهارده به تو
سال دگر
خونه شور
از تفریحات دیدنی سیزده بهدر است. ضمناً اگر سیزده بهدر به ماه رمضان بیفتد، این مراسم پس از پایان ماه و در اولین عید یا جمعه پس از ماه موکول میگردد. در مراسم نوروزی «حاجی فیروز» نیز نقش شادیآفرینی دارد و افرادی که چهره خود را سیاه کرده و لباس سرخ میپوشند در حالیکه دایره زنگی مینوازند میخوانند و مردم به آنان بخشش میکنند.
حاجی فیروزم بنده سالی یک روزم بنده
بعضی از مراسم کهن نوروزی
در گذشته، در ایام نوروز مراسمی انجام میگرفت که اینک یا متروک شده و یا همگانی نیست که از آن جمله است:
۱-مردگیران: مراسمی که در آن مردان به زنان تحفهها و هدیههای ارزنده میدادند و زنان از مردان آرزوها مییافتند.
۲-نامه کژدم: در پنجم اسفند ارمذ رقعهای مینوشتند و بر دیوار خانه میآویختند تا گزند بدان خانه نیاید.
۳-میر نوروزی: پادشاهی یا امیری موقتی بود که محض تفریح عمومی و مضحکه او را در ایام نوروز بر تخت مینشاندند و پس از انقضای جشن کار او پایان مییافت و این شخص در آن چند روز وسیلهای برای خنده و تفریح مردم بود و احکامی مضحک صادر میکرد.
۴-آتشافروز: در هفتههای آخر سال دستههائی در شهر به راه میافتادند که یکی از آنها آتشافروز بود و چند نفر دیگر که سر و صورت و گردن خود را سیاه کرده بودند، بر سر خود پنبه گذاشته و آتش میزدند و تصنیف میخواندند و مطربی میکردند و از هر کسی چیزی مییافتند و سرود آنها چنین بود:
آتش افروز حقیرم سالی یک روز فقیرم
۵-غول بیابانی: پیش از عید نوروز؛ گروهی به راه میافتادند و شخصی عظیم پیکر، با لباسی خاص و آرایشی عجیب به نام غول بیابانی با آنها بود و میخواند و تنبک میزد و میگفت:
من غول بیابانم سرگشته و حیرانم
و بچهها و بزرگان بر او گرد میآمدند و بدو چیزی میبخشیدند.
۶-آبریزان: در روز اول نوروز مردم صبح زود برخاسته به کنار نهارها و قناتها میرفتند و شستشو میکردند و بر یکدیگر آب میپاشیدند (رسم آب بر هم پاشیدن بیشتر مربوط به نوروز بزرگ بود) اما مدتها پس از متروک شدن آن نیز ادامه یافت و مخصوصاً تا قرون اولیه اسلامی وسیعاً مورد توجه بود.
۷-عسل چشیدن: بیرونی میگوید در بامداد روز نوروز پیش از سخن گفتن، سه بار عسل بچشند و خانه را با سه تکه شمع بخور دهند تا در تمام سال از بیماری در امان مانند.
۸-شیریخوران و شیریپزان و هدیه شیرینی: در ایام عید، پختن و خوردن و هدیه شیرینی یکی از متداولترین رسوم نوروزی است و اساس آن را نیز همچنان که گفتیم در کشف نیشکر به وسیله جمشید میدانند.
قزوینی مینویسد: جامی سیمین محتوی شیرینی به حضرت رسول هدیه شد، پیامبر (ص) پرسید این چیست؟ گفتند: اینها شیرینی نوروز است. گفتند: نوروز چیست؟ پاسخ داده شد که این عیدی بزرگ برای ایرانیان است گفتند: این روزی است که در آن خدا سپاه را دو بار زنده کرد. پرسیدند: یا رسولالله کدام سپاه را؟ فرمودند سپاه کسانی را که از اقامتگاههای خود از ترس مرگ بیرون آمدند و هزاران بودند و خدا به آنان گفت: بمیرید و سپس آنان را زنده کرد و روانهایشان را بدانها برگردانید و به آسمان فرمان داد تا بر آنان باران ببارد. از این روست که مردمان این رسم را دارند که در این روز نوروز بر هم آب میریزند. سپس آن حضرت از آن شیرینی خوردند و محتوای جام را در میان اصحاب تقسیم کردند.
شکر هدیه کردن و شکر خوردن پیش از سخن گفتن نیز از رسوم نوروزی بود.
۹-سبزه کاشتن: در ایام نوروز در ظروف یا گلدانهایی سبزه میکاشتند. اغلب هفت نوع غله را بر هفت ستون میکاشتند و خوبی و بدی رویش آن را منظنه نیک و بد آن محصول در سال آینده میگرفتند.
در همین جهت، ۲۵ روز پیش از نوروز ۱۲ ستون از خشت خام بر پا میکردند که در کنار هر ستونی بذر گیاهی کاشته میشد این گیاهان عبارت بودند از گندم، جو، برنج، باقلا، کاجیله، ارزن، ذرت، لوبیا، نخود، کنجد و ماش و عدس و این گیاهان را آب میدادند و مراقبت میکردند و از آنها نمیچیدند تا روز ششم فروردین که تا آنها را میآورند و در میان مردم برای مبارکی و میمنت تقسیم میکردند. کاشت این دانهها برای تفال بود و معتقد بودند که کشت هر محصولی که در این موقع بهتر به عمل بیاید در آن سال مقرون به صرفه خواهد بود.
۱۰-هدیه دادن: در روزگاران گذشته نیز از زسوم عمده نوروزی بود و شاهان با رعام میدادند و هدیه میگرفتند و عیدی میدادند بنا بر آنچه فردوسی آورده است برای خسرو هدیهها و فرشهای گرانقیمت میآوردند:
بدان سال تا باژ جستم شمار چو شد باژ و دینار بر صد هزار
پراکنده افکند پند اوسی همه چرم پنداوسی پارسی
جز از رسم وآئین نوروز و مهر از اسبان و از بنده خوبچهر
همی تاختند به درگاه ما نپیچید گردن کس از راه ما
۲۲۵/ ۲۶۸/ ۹
و فرشی چنیی که در نوروز به خسرو هدیه شد:
یکی جامه افکنده بد زرَبفت برش بود و بالاش پنجاه و هفت
به گوهر همه ریشهها بافته زبر شو شه زر بر او تافته
بدو کرده پیدا نشان سپهر چو بهرام و کیوان و چون ماه و مهر
هم از هفت کشور بر او برنشان زدهقان و از رزم گردنکنان
بر او یافته تاج شاهنشهان چنان جامه هرگز نبد در جهان
به چین در، یکی مرد بد بی همان همی یافت آن جامه را هفت سال
ببرد آن کثیی فرش نزدیک شاه گرانمایگان برگرفتند راه
بگسترد روز نو آن جامه را زشادی جدا کرد خود کامه را
بزرگان بر او گوهر افشاندند که فرش بزرگش همی خواندند
۱۱- روغن مالیدن بر تن: در نوروز بزرگ روغن بر تن مالیدند تا از انواع بلایا در طول سال در امان باشند.
۱۲- آتش افزوزی: جمشید دستور داده بود تا در ایام نوروز، شبها بر بلندیها آتش بیفروزند و آنرا به فال نیک گیرند. مخصوصاً در شب چهارشنبهسوری و شب عید.
۱۳- پرواز دادن باز: در هر یک از ایام نوروز شاهان بازی سفید را پرواز میدادند و از جهت تیمن و تبرک شیر تازه و خالص و پنیر میخوردند.
۱۴- مراسم اسب دوانی و روشهایی چون کشتیگیری و تیراندازی و انواع ورزشها در این ایام برپا میشد.
۱۵- جامههای نو میپوشیدند.
۱۶- همدیگر را میبوسیدند و آشتی میکردند و ازدوااجها و عقدها و ختنهسوریها در این ایام انجام میشد.
۱۷- شاعران برای ملوک و بزرگان،۵ شعرهای تهنیت میگفتند و میفرستادند.
۱۸- در تاب مینشستند و تاب میخوردند تا خاطره پرواز جمشید را زنده کنند.
نوروز در شعر منوچهری
امد نوروز ماه، می خور و می ده پگاه هر روز تا شامگاه، هر شب تا بامداد
مرغ دلانگیز گشت باد سمن بیز گشت بلبل شب خیز گشت کبک گلو بر گشاد
باغ پر از حجله شد راغ پر از حله شد دشت پر از دجله شد کوه پر از مشک ساد
منوچهری ۲۰-۱۹
نوروز روز خرمی بی عدد بود روز طواف ساقی خورشید خذ بود
مجلس به باغ باید بردن که باغ را مفرش کنون زگوهر و مسند زند بود
ابرگهر فشان را هر روز بیست بار خندیدن و گریستن و جزرومد بود
منوچهری- ۲۶
بر لشکر زمستان، نوروز نامدار کرده است رای تاختن و قصد کارزار
وینک بیامده است به پنجاه روز بیش جشن سده طلایه نوروز نامدار
این باغ و راغ ملک نوروز ماه بود این کوه و کوه پایه و این جوی و جویبار
نوروز از این وطن سفری کرد چون ملک آری سفر کنند ملوک بزرگوار…
نوروز ماه گفت به جان و سر امیر کز جان وی برآرم تا چند گه دمار
گردآورم سپاهی دیبای سبزپوش زنجیز زلف و سر و قد و سلسله غدار
از ارغوان کمر کنم از ضمیران زره از نارون پیاده و از ناروان سوار
با فال فرخ آیم و با دولت بزرگ با فّر خجسته طالع و فرخنده اختیار
با صد هزار جام می سرخ مشکبوی با صد هزار برگ گل سرخ کامکار
منوچهری ۳۲-۳۱
نوروز فرخ آمدت و نغز آمد و هژیر با طالع مبارک و با کوکب منیر
… اکنون میان ابرومیان سمن ستان کافورب بوی باد بهاری بود سفیر
منوچهری- ۳۴
تو بهار آمد و آورد گل تازه افراز می خوشبوی فرازآور و بربط بنواز
ای بلنداختر تا چند به کاخ سوی باغ آی که آمد گه نوروز فراز
بوستان عود همی سوزد تیمار بسوز فاخته نای همی سازد، طنبور بساز
ص۴۰
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز کامکارا کار گیتی تازه تز سرگیر باز
ص۴۳
نبیدخور که به نوروز هر که می نخورد نه از گروه کرام است و نز عداد اناس
ص۴۵
آمد نوروز ماه با گل سوری به هم باده سوری بگیر بر گل سوری بچم
زلف بنفشخ ببوی، لعل خجسته ببوس دست چغانه بگیر پیش چمانه بخم
ص۵۹
نوروز درآمد ای منوچهری با لاله لعل و با گل خمری
یک مرغ سرود پارسی گوید یک مرغ سرود ماورالنهری
طوطی به حدیث و قصه اندر شد با مردم روستائی و شهری
ای تازه بهار سخت پدرامی پیرانه دهر و زیور عصری
با رنگ و نگار جنت العدنی با نور و ضیاء الیهالقدری
ص۱۰۹
نوروز بر نگاشت، به صحرا به مشک و می تمثالهای غرّه و تصویرهای من
ص۱۱۲
نوروز روزگار مجدد کند همی و زباغ خویش باغ ارم رد کند همی
و زبهر آنکه روی بود سرخ خوبتر گلنار روی خویش مورد کند همی
ص۱۱۵
نوروز روزگار نشاط است و ایمنی پوسیده ابر دشت و دیبای ارمنی
خیل بهار خیمه به صحرا برون زند واجب کند که خیمه به صحرا برون زند
ص۱۲۹
آمد نوروز هم از بامداد آمدنش فرخ و فرخنده باد
باز جهان خرم و خوب ایستاد مرد زمستان و بهاران بزاد
زار سیه روی سمن بوی راد گیتی گردید چودار القرار
روی گل سرخ بیاراستند زلف شمشاد بپراستند
کبکان بر کوه به تک خاستند بلبلکان زیر وستا خواستند
فاختگان همبر بنشاستند نای زنان بر سرشلخ چنار
ص۱۷۱
…. در باغ به نوروز درم ریزان است بر نارونان لحن دل انگیزان است
ص۱۸۴
فرخی
مرحبا ای بلخ با می همراه باد بهار از درنوشاد رفتی یا زباغ نوبهار
نوروز در شعر عنصری
نوروز فراز آمد و عیدش به اثر بر نز یکدیگر و هر دو زده یک به دگر بر
نوروز جهان پرور مانده زدهاقین دهقان جهان دیدهش پرورده به بربر
ص۱۵۰
باد نوروزی همی در بوستان بنگر شود تاز صنعتش هر درختی لعبتی دیگر شود
باغ همچون کلبه بزاز پردیبا شود باد همچون طلبه عطار پر عنبر شود
ص۲۴
بخار دریا بر اورمزد و فروردین همی فرو گسلد رشتههای درّ ثمن
به مشک رنگ لباس اندرون شده است هوا به لعل رنگ پرند اندرون شده است زمین
ص۲۲۶
نوروز در شعر سعدی
– کامجویان را زنا کامی کشیدن چاره نیست بر زمستان صبر باید، طالب نوروز را ۳۴۶
– آدمی نیست که عاشق نشود فصل بهار هر گیاهی که به نوروز نجنبد خطب است ۳۶۲
– نظر به روی تو هر بامداد، نوروزی است شب فراق تو هر شب که هست، یلدائی است ۳۹۱
– خوش آمد باد نوروزی به صبح زباغ پیروزی به بوی دوستان ماند، نه بوی بوستان دارد ۴۱۵
– دوست باز آمد و دشمن به مصیبت بنشست باد نوروز علی رغم خزان باز آمد ۴۳۴
– دل سعدی و جهانی به دمی غارت کرد همچو نوروز که بر خوان فلک، یغما بود ۴۵۳
– زمین و باغ و بستان را به عشق باد نوروزی بباید ساخت با جوری که از باد خزان آید ۴۶۸
– برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این ساله و همه سال همایون بادت این روز و همه روز
جو آتش در درخت افکند گلنار دگر منقل منه، آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست حسدگو دشمنان را دیده بردوز ۴۸۰
– دهلزن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود، امروز نوروز ۴۸۱
– خوشا تفرج نوروز خاصه در شیراز که بر کند دل مرد مسافر از وطنش ۴۸۶
– زمستان است و بی برگی، بیا ای باد نوروزم بیابان است و تاریکی، بیا ای قرص مهتابم ۵۰۴
– برق نوروزی گر آتش میزند در شاخسار در گل افشان میکند، در بوستان آسودهایم ۵۳۵
– برخیز که باد صبح نوروز در باغچه میکند گل افشان ۵۴۳
خاموشی بلبلان مشتاق در موسم گل ندارد امکان
بوی کل و بامداد نوروز و آواز خوش هزار دستان
– صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین عقل و طبعم خیره گشت از صنعم رب العالمین
نو بهار از غنچه بیرون شد به یک تا پیراهن بید مشک انداخت تا دیگر زمستان پوستین
این نسیم خاک شیراز است یا مشک ختن یا نگار من پریشان کرده زلف عنبرین ۵۵۵
– با نوروز که بوی گل و سنبل دارد لطف این باد ندارد که تو میپیمائی ۵۶۷
– بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی به غلغل در سماع آیند، هر مرغی به دستانی
– دم عیسی است پنداری نسیم باد نوروزی که خاک مرده باز آید در او روحی و ریحانی
– آب شب که تو درکنار مائی، روز است و آن روز که با تو میرود، نوروز است
دی رفت و به انتظار فردا منشین دریاب که حاصل امروز است
– نوروز که سیل در کمر میگردد سنگ از سر کوهسار در میگردد ۶۴۸
علم دولت نوروز به صحرا برخاست زحمت لشکر سرما زسرما برخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهری که به غواصی، ابراز دل دریا برخاست
طبق باغ پر از نقل و ریاحین کردند شکر آن را که زمین از تب سرما برخاست
چه هوائی است که خلدش به تحسّر بنشت چه زمینی است که چرخش به تولا بخاست
طارم اخضر، از عکس چمن حمرا گشت بسکه از طرف چمن لؤلؤ لالا برخاست…
هر دلی را هوس روی گلی در سر شد که نه این مشغله از بلبل تنها برخاست
سعدیا تا کی از این نامه سیه کردن، بس که قلم را به سر از دست تو سودا برخاست ۶۸۵
نوروز در شعر حافظ
– رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
– ابر آذاری برآمد باد نوروزی وزید وجه می میخواهم و مطرب که میگوید رسید
– زکوی یار میآید نسیم باد نوروزی از این باد ارمدد خواهی چراغِ دل برافروزی
– سخن در پرده میگویم چو گل از پرده بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
منبع : ادبستان فرهنگ و هنر اسفند ۱۳۷۰ شماره ۲۷
پی نوشت :
[۱] فردوسی- شاهنامه، چاپ مسکو ۲۷۶/۴۰۲/۶
[۲] فردوسی- شاهنامه، چاپ مسکو ۳۲۵۰/۲۰۲/۹
[۳] همانجا، چاپ مول ۳۰۲/۲۹۳/۲
[۴] همانجا، چاپ مول ۵۹۴/۱۷۲/۳
[۵] همانجا، چاپ مسکو ۴۷۹/۲۴۶/۶
[۶] همانجا همانجا ۳۶۹/۳۲/۹
[۷] همانجا همانجا ۱۲۵۵/۸۳/۹
[۸] همانجا همانجا ۳۶۹/۳۴۱/۹
[۹] همانجا همانجا ۴۱۵/۲۸۰/۹ بحق المهرجان و نوکروز/ و فرخروزابسال الکبیس(ابونواس)
[۱۰] همانجا همانجا ۲۸۹/۱۷۱/۷
[۱۱] همانجا همانجا ۵۵۷/۲۸۹/۹
[۱۲] همانجا همانجا ۴۱۹/۳۴۶/۹
[۱۳] همانجا همانجا ۲۹۴/۲۸۰/۷
[۱۴] همانجا همانجا ۲۰۵/۴۱/۸
[۱۵] ناصر خسرو، دیوان، به تصحیح مجتبی مینوی. ص ۴۳۶
[۱۶] حاشیه برهان قاطع، ذیل واژه نوروز
[۱۷] الشاهنامه، بنداری، ص ۲۳
[۱۸] تاریخ قم ص ۲۴۳ به نقل از لغتنامه دهخدا
[۱۹] خواجه عمیدلومکی، به نقل از فرهنگ جهانگیری صفحه ۲۳۵۲
[۲۰] شاهنامه، چاپ مسکو، ح ۳/۱۰۳/۵
[۲۱] شاهنامه، چاپ مسکو ۲۵۶/۵
[۲۲] همانجا ۲۴۴/۵
[۲۳] همانجا ۱۶۰/۶
[۲۴] همانجا ۵۵/۲۲/۱
[۲۵] مرحوم استاد دکتر معین، حواشی برهان، ذیل نوروز
[۲۶] لغتنامه دهخدا ذیل نوروز
[۲۷] مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، ص ۲۰۳٫
[۲۸] نخستین انسان، نخستین شهریار، ص۴۷۸٫
[۲۹] همانجا ص۴۸۱
[۳۰] همانجا ص ۴۸۲
[۳۱] لغت نامه دهخدا.
[۳۲] نوروز، امیر فریدون گرکانی، سروش، ص ۶۵٫
[۳۳] همانجا ص۶۶- ۶۵٫
[۳۴] همانجا ص۶۶۱ به نقل از روضه کافی و ربیعالمنجمین
[۳۵] ربیعالمنجمین. ص۱۱۶ به نقل از منبع فوقالذکر صفحه ۷۶
[۳۶] تمدن اسلامی، جرجی زیدان ح۲ ص۲۲ به نقل از حواشی برهان ذیل نوروز
[۳۷] نخستین انسان، نخستین شهریار. کریستن سن، ترجمه و تحقیق احمد تفضلی و ژاله آموزگار، ص ۴۸۷
[۳۸] این کتاب به کوشش استاد دکتر صادق کیا در مجموع انتشارات ایران و یج به چاپ رسیده است.
[۳۹] التفهیم لاوائل صناعه المتنجیم، ابوریحان بیرونی، به تصحیح استاد جلالالدین هماوی، ص ۲۵۳٫
[۴۰] منوچهری، دیوان، ص۱۷۴
[۴۱] عنصری، دیوان، ص۱۹۳
[۴۲] نخستین انسان، نخستین شهریار، ص ۴۳۷
[۴۳] روضه الصفا، تهران، ۱۳۳۸ ج۱ ص۵۱۶ به بعد.
[۴۴] التفهیم، ص ۲۵۳
[۴۵] نخستین انسان، نخستین شهریار، ص۴۷۸ ح۴۱
[۴۶] لغتنامه دهخدا، ذیل نوروز
[۴۷] برهان قاطع، ذیل نوروزی
[۴۸] ماه فروردین، روزخرداد، ص ۷
[۴۹] فرهنگ نامهای شاهنامه، دکتر منصور رستگار فسائی، جلد دوم، ص ۸۳۶٫
[۵۰] همانجا، ص ۷۳۶٫
[۵۱] همانجا، ص ۸۳۷٫
[۵۲] شاهنامه فردوسی، چاپ مسکو جلد اول ص ۲۹ و ۲۸
[۵۳] نخستین انسان، نخستین شهریار، ص ۳۳۲
[۵۴] همانجا ص ۳۴۳-۳۴۴
[۵۵] نخستین انسان، نخستین شهریار ص ۴۰۱
[۵۶] همانجا ص ۴۰۵
[۵۷] همانجا ص ۴۰۶
[۵۸] همانجا ص ۴۰۷
[۶۰] شاهنامه فردوسی، چاپ مسکو، جلد اول ص ۴۲
[۶۱] نخبه الدهر فی عجائب البروالبحر، ترجمه طبیبیان، ۱۴۵۷، تهران، ص ۴۷۳
[۶۲] نخستین انسان، نخستین شهریار ص ۴۱۵
[۶۳] همانجا، ص ۴۳۷
[۶۴] همانجا، ص ۴۳۴
[۶۵] همانجا، ص ۴۱۴
[۶۶] همانجا
[۶۷] صفحه ۱۰
[۶۸] همانجا ص ۱۱
[۶۹] التفهیم ص ۲۵۳
[۷۰] نخستین انسان، نخستین شهریار ص ۴۸۳
[۷۱] نوروز، امیر فریدون گرگانی ص ۲۷
[۷۲] نخستین انسان، نخستین شهریار ص ۴۴۶ و ۴۳۶
[۷۳] منوچهری- دیوان- ص ۲۶ و ۲۷
[۷۴] منوچهری- دیوان- ص ۱۲۹
[۷۵] شاهنامه، چاپ مسکو ۳۶۰۹/ ۲۲۵/ ۹
[۷۶] همانجا ۳۶۴۳/ ۲۲۸/ ۹
[۷۷] نخستین انسان، نخستین شهریار ص ۴۳۶
[۷۸] همانجا ص ۴۱۴
[۷۹] تاریخ بلعمی ۱۳۱-۱۳۰
[۸۰] سیاست نامه چاپ شفز ص ۳۹-۳۸
[۸۱] نخستین انسان نخستین شهریار ص ۴۹۱
[۸۲] ماه فروردین روز خرداد ص ۷ تا ۱۴
[۸۳] نخستین انسان، نخستین شهریار ص ۳۷۵
[۸۴] از فارسنامه ابن بلخی به نقل از مأخذ فوق
[۸۵] مأخذ فوق ص ۴۴۸
[۸۶] همانجا ص ۳۹۹
[۸۷] همانجا ص۴۳۶
[۸۸] همانجا ص ۴۳۶
[۸۹] همانجا ص ۴۷۷
[۹۰] همانجا ص ۴۸۳
[۹۱] شاهنامه چاپ مسکو
[۹۲] نوروز، امیر فریدون گرگانی، ص ۴۳
[۹۳] سید حسن تقیزاده، گاه شماری در ایران ص ۱۵۴ به نقل از منبع قبلی
[۹۴] همانجا
[۹۵] همانجا
[۹۶] در این بخش از منابع زیر استفاده شده است:
الف) گوشههائی از آداب و رسوم مردم شیراز، صادق همایونی
ب) جشنها و آداب و معتقدات زمستان.
ج) نوروز، نوشته امیر فریدون گرکانی
د) گاه شماری در ایران از تقیزاده