بازبینی کلی
چکیده
برخی شاهنامه را به دلیل منظوم یا حماسی بودن و یا وجود بخشهای اسطورهای، متنی تاریخی ندانسته یا دست کم ارزش تاریخیش را کمرنگ انگاشتهاند. این جستار به دنبال یافتن پاسخ پرسشهایی درباره سبک و شیوه تاریخنویسی شاهنامه، شناخت ویژگیهای تاریخ نگارانه آن و نشان دادن ارزش و جایگاه آن در روند تاریخنویسی ایرانی است. در این مقاله پس از نگاهی به تاریخنویسی ایران باستان و سدههای نخستین اسلامی، ویژگیهای سبک تاریخنویسی شاهنامه بررسی شده است و می توان آن را ادامه دهنده راهی کهن در تاریخنویسی دانست. روش کار چنین است که پس از واکاوی عناصر و درونمایههای تاریخ نگارانه متن، دلایل و نشانههای اهداف و انگیزههای تاریخ نگارانه فردوسی با آوردن گواههایی از متن شاهنامه در ۶ دسته بخشبندی شده است. سویههای شاعرانه، داستانی و اسطورهای متن، و نیز اهداف اخلاقی و خویشکاری ملی/ هویتی فردوسی، لطمهای به سویه تاریخی رخدادها و اعتبار آنها وارد نساخته است. براساس این یافتهها میتوان دریافت که شاهنامه افزون بر دارا بودن ویژگیهای تاریخنویسی ایران باستان و نوزایی آن، این شیوه را به اوج نیرومندی و کارایی رسانده و از این رو تأثیری بسیار بر تاریخهای پس از خود نیز داشته است.
واژگان کلیدی
ایران باستان، تاریخ، تاریخ نویسی، حماسه، شاهنامه، فردوسی.
بیان مسأله
در پژوهشهای تاریخ ایران باستان، بخش مهمی از منابع را متون ایرانی تشکیل می دهند که تاریخ را با “نگاهی ایرانی” دیده و با روش “تاریخ نگاری ایرانی” نگاشته اند. این گونه ی تاریخ نگری و تاریخ نگاری می تواند ویژه ی ایران و دارای مختصات و ویژگیهای خود باشد که لزوما با تعریف های امروزی یا علمی و غربی از تاریخ و تاریخ نگاری هماهنگ نیست. از این رو این نگرش امروزی می تواند شاهنامه را به دلیل شعر یا حماسی بودن و یا وجود بخشهای اسطورهای، منبع تاریخی ندانسته یا دست کم از ارزش تاریخی آن بکاهد. مسئله ی این جستار آن است که ویژگیهای تاریخ نگارانه ی شاهنامه کدام اند و چه میزان با سبک تاریخ نگری و تاریخ نگاری ایران باستان هم راستا هستند. و اینکه تصویر تاریخ و گذشته در شاهنامه و اندیشه ی فرزانه توس چه بوده و دلایل تاریخی بودن متن شاهنامه و ارزش ارجاع به آن برای پژوهشهای تاریخ ایران آشکار شود.
پرسش های پژوهش
این پژوهش به دنبال یافتن پاسخ پرسشهای اصلی و جنبی زیر است:
– سبک و شیوه تاریخنویسی و روایت رخدادها در شاهنامه چگونه بوده است؟
– چه میزان این سبک در ادامه سنت تاریخنویسی در ایران بوده است؟
– چه تغییرات و تفاوتهایی در شاهنامه به نسبت متنهای پیش از آن میتوان یافت؟
– چه ویژگیها و عناصر مورخانه و تاریخنگارانهای در شاهنامه قابل دریافت است؟
– آیا با وجود جنبههای اسطورهای، حماسی، ادبی و تخیلی در شاهنامه، ارزش آن به عنوان یک متن تاریخی تا چه اندازه است؟
– شاهنامه بر کدام متنهای تاریخی و حماسی پس از خود اثر داشته است؟
– جایگاه و اهمیت شاهنامه در سیر و روند تاریخنویسی ایرانی کجا و چه میزان است؟
مفهوم تاریخ
در گذشته از ارسطو به این سو «داستان» و «قصه» هم معنی «تاریخ» دانسته شده. در قرآن تاریخ پیامبران و اقوام با نام «قصص» آورده شده است. مرزی میان اسطوره و تاریخ نبوده و کم و بیش تمام ملتها تاریخ خود را (با سنت شفاهی) از اسطوره آغاز کردهاند. در شاهنامه هم آنچه «داستان» گفته شده از دید فردوسی «تاریخ» بوده است (زرین کوب، ۱۳۹۰: ۲۸و۳۱)
مفهوم و ظرفیت تاریخ در گذشته فراتر از امروز بوده است. تاریخ، بسیاری از دانشها و رشتههای علمی و حوزههای اندیشه را در بر داشته است. مورخ میبایست بر فلسفه، هنر، ادبیات، استوده، موسیقی، ادیان، عرفان، اخلاق و زوایای هر یک آگاهی میداشت و به موقع ورود میکرد. به هیچ روی تاریخ تنها به مثابه گزارش رخدادها یا ثبت جزییات رویدادها و افراد نبوده است.
در شاهنامه فردوسی به همه این جنبهها برمیخوریم، همچون «دانشنامه»ای که تمامی داشتههای مادی و مینوی یک ملت را حمل میکند، اما این گستردگی و فراخی مانع خویشکاری تاریخنویسی سراینده آن نبوده است. گرچه رسالت و خویشکاری فردوسی فراتر از تاریخنویسی صرف بوده، اما فاقد آن و بدور از آن نیست. او تاریخ را فراگیر و در همه شاخههایش چون: فرهنگ، ادیان، ملتها، اخلاق، هنرها، زبان، جنگها، شهریاری و … میدیده و بیان کرده است و این نباید باعث آن شود که شاهنامه را متنی غیر تاریخی قلمداد کنیم.
برخی شاهنامه پژوهان بر جنبه ی تاریخی شاهنامه پافشاری کرده اند. شاپور شهبازی شاهنامه را «بیش از هر چبز، تاریخ ایران و مبتنی بر خاطرات جمعی ایرانیان» دانسته است(شهبازی،۱۳۹۰:۱۶۵). برخی نیز این اعتبار را بیشتر برای بخش ساسانی قایل می باشند(دریایی،۱۳۹۱(۲):۱۰۰). شاید جنبهای که باعث شده برخی شاهنامه را غیر تاریخی بدانند زبان و روایت داستانوار و افسانهآمیز آن باشد. شاهنامه با اسطوره آغاز میشود و در ادامه موجودات و در ادامه پهلوانان فرا انسانی بسیاری آشکار میشوند. شگفتیها و بزرگنماییهای فراوان دارد. اما این نکته هم نمیتواند ضدیتی با تاریخی بودن متن داشته باشد، چه سنت تاریخنویسی بسیاری از اقوام و ملتهای کهن اینگونه بوده و شاید بتوان آن را سنتی جهانگیر دانست. رخدادهای تاریخی بصورت داستانها با شاخ و برگهای شگفتانگیز و افسانهای زاده و پرداخته میشده است و شاید مهمترین رمزهای ماندگاری و قابلیت به خاطر سپردنشان نیز همین بوده است. در نتیجه میتوان آموخت که متنهای کهن را با معیارها و سنجههای امروزی و قالببندیها، تعریفها و چارچوبهای امروز از دانشها، نمیتوان و نباید سنجید که راه به جایی نخواهد برد.
فایده تاریخ / فلسفه تاریخ
درباره فایده یا هدف تاریخ دیدگاههایی بسیار زیاد و گوناگون بیان شده است. از آن میان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- آشنایی با عقاید و ادیان (شناخت دیگری و خود) ۲- تجربه آموزی برای زندگی بهتر ۳- آموزههای عملی و اخلاقی (عبرت آموزی) ۴- لذت بخشی و سرگرمی (هنر و ادبیات) (زرینکوب، ۱۳۹۰: ۹-۱۹)
شاهنامه همه این فواید و اهداف را دنبال کرده و نشان داده است، و از این دید هم متنی با تاریخی تمام جنبههای آن است. در پایان بسیاری از داستانها به تجربهآموزی و پند و اندرز پرداخته تا سودمندی نتیجه اخلاقی آنها و دلیل خواندن آنها را گوشزد کند.
در این جستار در بخش ۱ به سبک تاریخنویسی ایرانی در ایران باستان و سدههای پیش از شاهنامه خواهیم پرداخت. سپس در بخش ۲ به سبک تاریخنویسی شاهنامه میپردازیم و در بخش ۳ اثر شاهنامه بر متنهای پس ار آن بررسی خواهد شد.
۱- سبک تاریخنویسی پیش از شاهنامه
۱-۱- پیشینه حماسه سرایی درمیان آریاییها/هندوایرانی ها
اسطوره ها و روایات حماسی هندوایرانیان که ریشه در اسطوره های مشترک هندواروپاییان دارد، در دو شاخه ی مهاجر هندی و ایرانی تکوین یافت و یادمانهای مهاجرت و جنگهای آنها به آن راه یافت و در پایان با افزودن روایات دینی و ملی به “حماسه ملی ایران” تبدیل شد(صفا،۱۳۶۹: ۲۵-۲۹). با بررسی و سنجش برخی شاهان و پهلوانان اوستا و وداها نیز به آشکاری می توان وجود جماسه سرایی در تبار آریایی را دریافت.۱
وداها. به سانسکریت است و شامل: ریگ ودا، یاجور ودا، سامه ودا، اثروه ودا (آموزگار، ۱۳۸۳: ۶ و۷). به عنوان کهنترین متن نوشتاری هند و اروپاییان شناخته شده و خبر از دین و فرهنگ آنها میدهد. برخی پهلوانها و شاهان شاهنامه و نیز شاهان و ایزدان اوستا را میتوان در وداها یافت (مانند جمشید، کیکاوس، منوچهر، گرشاسب، فریدون و ضحاک). کردارهای پهلوانی و نبردهای خدایان نیک و بد و زبان و روایت حماسی در بخشهایی از وداها نمودار است. دست کم سدهها پیش از به نوشتار درآمدن وداها، این روایتها شفاهی و با شعر و موسیقی بیان میشده است که میتواند پیشینه کار گوسانها و نقالان باشد.
اوستا. یشتهای ۵، ۸، ۹، ۱۰، ۱۹ را میتوان سرود حماسی دانست (خالقی مطلق، ۱۳۹۰: ۴). فرض نولدکه آن است که در زمان تدوین اوستا، دیوانی پیوسته و مرتب از تاریخ اساطیری وجود داشته است.
ویژگی روایت تاریخ در این دوران: نبرد نیکی و بدی. مبارزه همیشگی آدمی در این رویارویی. جهان بینی دوآلیستی و نگرش حماسی و پهلوانی به تاریخ.
گوسانها. راویان و نقالان تاریخ: بیان شاعرانه تاریخ همراه موسیقی و نواختن و آواز. . گرچه این نام با دوران اشکانی پیوند خورده اما نیاکان آنها داستانهای پیشدادیان را به صورت شفاهی و یا با ساز و آواز نگه داری و منتقل می کردند(یارشاطر، ۱۳۷: ۲۰۱)
۱-۲- تاریخ نگاری در دربار شاهان ماد و هخامنشی
دست کم دوبار در کتاب استر آمده است که در زمان خشایارشا هخامنشی، رویدادها را در دفتری که تواریخ ایام (پادشاهان ماد و پارس)گفته شده، مینوشتهاند (کتاب مقدس، استر، ۱۳۸۰: ۲: ۲۳ و ۱۰: ۲). نیز دوبار در کتاب عزرا (تورات، عزرا، ۱۳۸۰: ۴: ۱۴-۱۵) به این کتاب در زمان اردشیر هخامنشی اشاره شده است. این بخش از متنهای تورات حدود ۵۰ سال پس از فرمانروایی اردشیر نوشته شده است (خالقی مطلق، ۱۳۹۰ (۱): ۱۳).
نیز میتوان به روایت کهن داستان «گشتاسپ و کتایون» که خارس موتیلنه ای (Chares Mytilene) از آن با نام «رمانس مادی» «زریادرس و اوداتیس» نام برده است اشاره کرد (همان: ۴؛ نولدکه، ۱۳۶۹: ۱۹).
کتزیاس پزشک دربار اردشیر دوم هخامنشی، کتابی با نام پرسیکا داشته که اصل کتاب از میان رفته اما پارههایی از آن بجا مانده۲ است. ظاهرا یکی از منابع مورد استفاده او «دفتر شاهی» (خدای نامه/ شاهنامه) بوده است (خالقی مطلق، ۱۳۹۰ (۲): ۲۶). او ادعا کرده که همه پوستهای سلطنتی در بایگانی دربار را خوانده است (کوک، ۱۳۸۶: ۵۰). اگرچه نه به اندازه ی شرق ایران، اما در میان مادها و پارس ها هم روایتهای شعرگونه و پهلوانی از تاریخ نیاکان وجود داشته است- شاید از زمان پیش از مهاجرت- اما در حماسه ی ملی که بعدها تدوین یافت دیده نمی شود(یارشاطر، ۱۳۸۷: ۴۹۹و۵۰۰؛ یارشاطر، ۱۳۵۵ : ۲۰۲)۳٫ داستانهای شاهان در دوران هخامنشی با آواز خوانده می شده و گوسانهای پارتی روایتهای این پادشاهان را به دوران ساسانی رساندند(دریایی،۱۳۹۱(۱): ۱۲۷).
از دیگر منابع تاریخ نگاری دوره هخامنشی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
– سنگ نوشتهها (بویژه سنگ نوشته بیستون)- گلنوشتهها و لوحنوشتههای زرین و سیمین. از دید عبدالحسین زرینکوب تاریخ نگاری دوران هخامنشی با واقع گرایی و راستی همراه بوده و سبکی ایرانی و ویژه خود داشته است (زرین کوب، ۱۳۹۰: ۶۲).
۱-۳- تاریخ نگاری اشکانی
یادگار زریران: کسانی چون هنینگ و نولدکه اصل این متن را پهلوی اشکانی دانستهاند. بیژن غیبی نیز با نشان دادن واژهای پارتی این نظر را تایید کرده است (غیبی، ۱۳۹۰: ۶۲). این متن به تاریخ رویدادهای گشتاسپ شاه و زریر و جنگهای دینی زرتشتی میپردازد. ثعالبی، فردوسی و طبری از آن بهره بسیار بردهاند.
سکاها و داستانهای نبردها و دلاوریهایشان. اصل داستان خاندان سام و زال و رستم را برخی سکایی دانستهاند که این داستانها پس از اسکان آنها در سیستان در دوران اشکانیان، ریخت نهایی خود را پیدا کردند.
بنظر میرسد خاندانهای دیگر پهلوانان و پهلوانانی مانند کارن و گودرز و گیو و میلاد و توس هم شاهان و شاهزادگان دوران اشکانی باشند که گزارش کردارهایشان وارد خداینامه شده باشد (نولدکه، ۱۳۶۹: ۲۶و۲۷).
گوسانها (در شاهنامه: لوری): مری بویس این واژه و نخستین متنهای حاوی آن را پارتی میداند و این سنت را ویژه این قوم دانسته که سپس در دوره ساسانی ادامه مییابد (بویس، ۱۳۶۹: ۳۰-۳۹) اما بنظر میرسد پیشینه آنها دست کم به دوران هخامنشی میرسد.
۱-۴- تاریخ نگاری ساسانی
دفترهای رویدادنگاری رسمی: آگاثیاس (به استناد دوستش سرگیوس) از وجود چنین دفترهایی در دربار خسرو انوشیروان خبر میدهد که نام شاهان و رویدادهای دوران هر یک در آن ثبت شده بود. نولدکه دلیلی دیگر بر این ادعا میآورد که از زبان هرمزد شاه ساسانی در زندان است که او آرزوی شنیدن رخدادهای شاهان گذشته را از کتاب تاریخ شاهان داشته است (نولدکه، ۱۳۶۹: ۳۵).
خداینامه: برخی چون جلال خالقی مطلق پیشینه خداینامهنویسی را در دوران هخامنشی میدانند. آگاثیاس بیزانسی به بخشهایی از خداینامههای کوچک دربار ساسانی دست یافته بود که شاید تنها فهرستی از نام شاهان و رویدادهای مهم بوده است (شهبازی، ۱۳۷۶: ۵۸۰). عنوان کتابی با نام «خداینامه» در بندهش و نیز در نوشتههای ابن ندیم، حمزه اصفهانی، مسعودی، مقدسی و بلعمی آمده است که نشان میدهد در سدههای نخست پس از اسلام کاملاً شناخته شده بوده است (خالقی مطلق، ۱۳۸۶: ۳۴و۳۵).
سرودهایی چون: کین سیاوش یا کین ایرج که راویانی مانند باربد آن را روایت میکردهاند که فردوسی آنها را «پهلوانی سرود» خوانده است (فردوسی، ۱۳۸۹: ج۸، ۲۸۴)
از دیگر منابع تاریخ نگارانه ساسانی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
سنگ نگارهها (کرتیر، شاپور و نرسی)- کارنامه اردشیر بابکان- رستم نامه سغدی- داستان بهرام چوبین- داستان رستم و اسفندیار- کتاب پیگار- کتاب سکسیران.
با وجود نمونهها، خبرها و سندهایی بسیار مبنی بر وجود و اهمیت تاریخنویسی و رویدادنگاری در ایران باستان، که به برخی از آنها اشاره شد، و اشاره بسیاری از ایرانشناسان به آن (برای نمونه نک: زرین کوب در تاریخ درترازو:۵۲)، خاورشناسان و ایرانشناسانی بودهاند که دیدگاهی دیگر داشته و ایران باستان را فاقد تاریخنویسی دانستهاند. حتّی کسی چون اشپولر متنهای تاریخی پس از اسلام را نیز تارخی و مورخانه ندانسته و آغاز تاریخنویسی ایرانی را از دوره مغولان انگاشته است. او سنگ نوشتههای باستانی را گزارشی عمومی و خداینامهها و متنهای حماسی ایران را دور از واقعیت تاریخی قلمداد کرده است (اشپولر، ۱۳۸۸: ۹و۱۰).
۱-۵- تاریخ نگاری سدههای نخست پس از ورود اسلام
برخی ظهور تاریخنویسی ایرانی را در شرق ایران و پس از روی کار آمدن سلسلههای ایرانی تبار دانسته و شاخص آن را شاهنامه منثور و تاریخ بلعمی بیان کردهاند (کویین، ۱۳۸۷: ۸) اما متنهای تاریخی دیگری نیز پیش از این زمان نوشته شده بود که به برخی از آنها اشاره میشود:
ترجمه خداینامه (خوتای نامک)ها و دیگر تاریخهای پهلوی به عربی از روزبه (ابن مقفع) و دیگران (سده دوم). تاریخ ایران از کیومرث تا خسروپرویز بوده که با افسانههای ملی آمیخته بوده است. شاید برگردان عربی این کتاب و کتابهایی دیگر چون آییننامه و کتاب تاج منبع اصلی بسیاری از تاریخنویسان پس از اسلام بوده است (انزابی نژاد، ۱۳۹۰: ۶۸و۶۹).
شاهنامههای منثور. مانند:
نامه خسروان اثر آزاد سرو (سده۳یا۴) که شاید این کتاب برگردانی از کتاب سکسیران باشد (خالقی مطلق، ۱۳۹۰ (۱): ۱۵).
شاهنامه ابوالموید بلخی (شاهنامه بزرگ) (سده۴).
شاهنامه پیروزان (معلم شمس الملک فرامرز بن علاء الدوله) که گویا روایتهایی از پهلوی به فارسی دری برگردانده بود. (سده۵).
گرشاسبنامه ابوالمؤید بلخی.
گردنامه رستم لارجانی: از کیومرث تا شاهان دیلمی را در بر داشته.
شاهنامههای منظوم. مانند:
شاهنامه مسعودی مروزی. تنها سه بیت از آن بجای مانده است.
گشتاسب نامه دقیقی توسی در ۱۰۱۵ بیت که فردوسی آن را در شاهنامه خود گنجانده است.
تاریخها:
تاریخ بلعمی (۳۵۲ه.ق) برگردانی آزاد از تاریخ طبری و بخشهایی از ترجمههای خداینامه.
الکبیر فی التاریخ ابن خرداد به که طبری و ثعالبی بخش اشکانیان خود را از آن گرفته و خلاصه کردهاند.
تاریخ الرسل و الملوک محمد جریر طبری.
غرر اخبار ملوک فرس و سیرهم از ثعالبی مرغنی (سده۴و ۵)
و نیز تاریخهایی از: بلازری، یعقوبی، دینوری، مسعودی، نرشخی، حمزه اصفهانی و مسکویه.
۱-۵-۲- دیباچه شاهنامه منثور ابومنصوری (به نثر)
ابومنصورمحمد پسر عبدالرزاق توسی (مرگ:۳۵۱ ه.ق) و پیشکارش ابومنصور معمری، چهار تن از ایرانیان پهلوی دان و خداینامه شناس که شاید زردشتی بودند را برای این کار برگزیدند۴٫ آنها در سال ۳۴۶ه.ق کار گردآوری و بازنویسی شاهنامه منثور را بفرجام رساندند و شاهنامه نام نهادند. شوربختانه تنها دیباچه آن شاهنامه (که شاید به قلم ابومنصور معمری بوده) بجای مانده، و به «مقدمه قدیم» هم شناخته شده که در ۱۲۹۹ خورشیدی به دست علامه محمد قزوینی ویرایش و چاپ شد. نثر این دیباچه ساده و روان و نمونهای از نثر و زبان آغازین فارسی دری است که به تخمین جلال خالقی مطلق بیش از ۶ درصد واژه عربی ندارد (ریاحی، ۱۳۸۲: ۱۳۸-۱۴۶). با بررسی این دیباچه بخشبندی زیر در آن دیده میشود:
یزدانشناسی و کیهانشناسی: ستایش خدای آفریننده گیتی، مینو، آدمی، عدل و رستاخیز.
دین و مذهب: ستایش برگزیدگان، پاکان و دینداران، ستایش پیامبر، خاندانش و فرزندانش.
چرایی و نیاز گردآوری شاهنامه: دانش، سخن، یادگاری، ماندگاری نام، آگاهی به حقیقت.
الگوی کار: مانند شاهان هند و مامون، نام گردآورندگان.
محتوای شاهنامه: درباره همه چیز، شگفتآور، پیچیده در رمز.
آداب کتاب نوشتن.
سودمندی خواندن و دانستن شاهنامه.
روشن کردن آغاز و انجام جایگاه و زمان در شاهنامه.
آوردن منابع و آبشخورها.
نسب ابومنصور محمد پسر عبدالرزاق توسی و ابومنصور معمری.
۲- سبک تاریخ نگاری شاهنامه
۲-۱- پیروی از سنت شاهنامه نویسی:
ساختار و الگوی تاریخ نگاری خداینامه ها را بعد تر در شاهنامه نویسی می توان دید(دریایی،۱۳۹۱(۲): ۹۲ و۹۳). در سبک و سنت خداینامهنویسی و سپس شاهنامهنویسی یا سرایی، ویژگیهایی مشترک وجود داشته است. مانند:
– تاریخ داستانی و روایی
– رویکرد حماسی و پهلوانی به رخدادها که تداوم و پایداری این ویژگی را تا متنهای دوران صفوی میتوان پیگیری کرد (کویین، ۱۳۸۷: ۳۰)
– برجستگی و محوریت تاریخ پادشاهان و پهلوانان؛
– بیان و شرح آیینهای شهریاری و فرمانروایی؛
– استفاده از اسطوره بویژه در سرآغاز و جدا نکردن آن از تاریخ؛
– داد و قانون و بایستگی پایبندی به آن از شاه تا همه مردم؛
– فرهمندی شاهان و بزرگان کشور و بایستگی بودن فره برای نیکبختی همگان. تداوم و پایداری این ویژگی را در متنهای دوران صفوی میتوان دید (کویین، ۱۳۸۷: ۷۳)؛
– پند و اندرز و اخلاقی و آموزشی بودن داستانها؛
– ایران محوری و یکپارچگی هویت و سرزمین ملی.
۲-۲- ویژگیهای شاهنامه:
۲-۲-۱- مقدمههای چهارگانه شاهنامه
چهار مقدمه به نثر در دستنویسها وجود دارد که هر یک افزون بر دیباچه به نظم فردوسی، دیده میشود. بنظر میرسد هیچ یک از آنها از فردوسی نیست:
مقدمه اول یا قدیم (سده ۵ یا ۶ ه.ق) که همراه دیباچه نثر شاهنامه ابومنصوری میآمده و از میان رفته است.
مقدمه دوم (مقدمه هشتصد ساله) که در دستنویس فلورانس (۶۱۴ه.ق) ناقص آمده، اما در دستنویس توپقاپوسرای (۹۰۳ه.ق) رونوشتی کامل از آن (با کم کردن یک هفتم متن) وجود دارد که شاید از سده ۸ه.ق باشد (ریاحی، ۱۳۸۲: ۲۱۶ و ۲۱۷).
مقدمه سوم یا اوسط(سده ۸ ه.ق) که ترکیبی از مقدمههای پیشین است و اصالتی زیاد ندارد و پریشانی و لغزشهایی در آن دیده میشود (همان:۲۷۳).
مقدمه چهارم یا واپسین مقدمه: در شاهنامه بایسنقری (۸۲۹ه.ق) یا واپسین مقدمه که همه مقدمههای پیشین را یکپارچه، مفصل و داستان وار کرده است. نویسنده، کم سواد و بیدقت بوده و کژیها و لغزشهایی بسیار داشته است (همان:۳۰۲).
سبک، شیوه و نیز محتوای مقدمهها همانند است و بیشتر به داستانها و افسانههای زندگی فردوسی پرداختهاند که برخی از شاهنامه پژوهان نادرستی و بیپایه بودن بسیاری از این افسانهها را نشان دادهاند. و یا مانند مقدمه بایسنقری به ستایش سلطان زمان و زمینه و علت صدور فرمان بازنویسی شاهنامه و چگونگی انجام آن پرداختهاند. از این رو وارونه بسیاری از متنهای کهن این مقدمهها کمکی چندان در یافتن پاسخ پرسشهای این پژوهش نمیکند.۵
۲-۲-۲- دیباچه شاهنامه فردوسی (به نظم)
یازده بخش دارد۶:
۱- آغاز سخن ۱۵ بیت: نام خدا و ستایش او و ویژگیهایش و ناتوانی انسان در درک و ستایش بایستهاش.
۲- ستایش خرد ۱۸ بیت: نخستین آفرینش است و بسیار ارجمند.
۳- آفرینش جهان ۲۶ بیت: گوهران چهارگانه، آسمان، دوارزده برج، زمین، کوه، گیاه، جانور.
۴- آفرینش مردم ۱۶ بیت: چیرگی آدمی بر گیتی، پند به آدمی که ارزش خود را بداند.
۵- آفرینش آفتاب و ماه ۱۴ بیت: گردش و خویشکاری خورشید و ماه (گویا این بخش برافزوده است).
۶- ستایش پیامبر ۱۸ بیت: بیشتر ستایش امام علی است (برخی دستنویسها ستایش دیگر خلفای راشدین را هم دارند).
۷- فراهم آوردن شاهنامه ۱۸ بیت: پراکنده بودن این دفتر و دستور گردآوری از سوی پهلوان دهقان نژاد.
۸- دقیقی توسی ۹ بیت: آغاز سرودن شاهنامه منثور به دست دقیقی.
۹- دوست مهربان ۱۱ بیت: فردوسی شاهنامه منثور را از دوست مهربان میگیرد.
۱۰- امیرک منصور ۱۵ بیت: ستایش مهتری گردنفراز که به فردوسی یاری داده است.
۱۱- ستایش محمود ۴۹ بیت: ستایش محمود غزنوی، برادرش، نصر ناصرالدین و یک سپهدار. (فردوسی، ۱۳۸۹: ج۱، ۳-۱۸)۷ (باقر پرهام)
عناصر اصلی دیباچه: یزدانشناسی. جهانبینی. جهانشناسی: جهانهای گیتیگ (مادی) و مینوی (معنوی): تن و جان: نام و جای. آغاز آفرینش و ماده نخستین- خرد نخستین (عقل اول) در هیچ متن تاریخی یا حماسی دیگری پس از ستایش خدا، ستایش خرد نیامده و این نگاه فردوسی یگانه است. – گیتیشناسی و ترتیب آفرینش گوهران چهارگانه و سپس دوازده برج در آسمان و هفت فلک و گردش آنها و زمین و کوهها و باران، گیاهان، جانوران، خویشکاری و فلسفه وجودی آدمی: برتری و چیرگی آدمی به دلیل خردمندی و ویژگیهایش. دین شاعر. گردآوری شاهنامه منثور و کار دقیقی و اهداف و نیاز به این کار و ستایش و سپاس از پشتیبانان کار.
۲-۲-۳- درونمایه (محتوا)ی شاهنامه فردوسی
شاهنامه را میتوان نماد و نمونه برتر تاریخنویسی ایرانی انگاشت. از مهمترین ویژگیهای سبکی و درونمایههای اصلی هستیشناسی و جهانبینی فردوسی و شاهنامه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
– کیهانشناسی: آفرینش آغازین گیتی و ترتیب آن از ماده نخستین تا آدمی، تا حد زیادی همانند استوره آفرینش در اوستا و متنهای پهلوی (مانند بندهش) است. تنها بخشها و حلقههایی مانند «مشی و مشیانه» و یا نبرد اهریمن و دیوان با امشاسپندان افتاده که میتواند نمایانگر از جهان بینی و یزدانشناسی اسطوره زدایانه فردوسی یا زمانه او باشد.
– خرد: همچون «خرتو» (xratu) اوستایی، جایگاهی بسیار ویژه در شاهنامه دارد چه در دیباچه که پس از ستایش خدا، ستایش خرد آمده که کاری یکتاست، و چه در متن شاهنامهکه بسامدی بالا دارد. خرد ویژگی آرمانی شاهان و پهلوانان است و نیز در اندرزها و پندهای شاهنامه برای همگان بهترین ابزار آدمی در دو جهان دانسته شده است.
– داد (پیوند داد و دولت): که پیامد «داته» (dāta) پارسی باستان و «قانون» هخامنشی است، از مهمترین پایههای فرمانروایی و آیین شهریاری در ایران باستان بوده و مایه نگاهداری کشور و امور گوناگون مردم قلمداد میشده است. پس از آن و در روزگار فردوسی بیشتر به معنای «عدالت» و جلوگیری از ستم به فرودستان پنداشته شده است.
– فره: یا «خورنه» و «خوره» کهنتر، از پایههای جدانشدنی و دیرپا و زنده اندیشه شهریاری ایران زمین بوده و هست که ردپای آن را با نامهای گوناگون تا
«ولی الله» و «ظل الله» میتوان یافت. مشروعیت سیاسی شاهان در قالب رویاها و الهامات آسمانی از جانوارن حامل فره (قوچ و شاهین) در ایران باستان تا هاله نور و خورشید در دوران صفوی و قاجار، نیاز دولتها بشمار میرفته است. فره در شاهنامه شایستگی و مشروعیت فرمانرواست که گاهی یک شاه با کژروی و رفتار نادرست آن را از دست داده و خود و ملت را به بدبختی کشانده است که بهترین نمونهاش جمشید است.
– نبرد خیر و شر: شاید بنیادیترین درونمایه اندیشه دید زرتشت، نبرد همیشگی و اساسی نیک و بد است که از اهوره مزدا و اهریمن به عناصر گیتی (چون نور و تاریکی) و جانوران و گیاهان راه یافته است. این دوگانه انگاری و هستیشناسی دوگانه در آدمی و اندیشه، گفتار و کردارش نقش اساسی دارد و خویشکاری اصلی او مبارزه و نبرد با جهان تاریکی و سودرسانی به جهان نیکی است که در ورود به هریک از این دو جبهه «گزیداری» یا اختیار تام دارد. این اندیشه پایگاه نبرد بیرونی و جنگها، پهلوانیها و دلاوریها بوده که در اسطورهها و حماسههای هند و اروپایی بروشنی آشکار است. پس نیرومندی و زورمندی و جانبازی در این راه سپند و ستوده است و بن مایه بسیاری از داستانهای حماسی ایرانی است. این رویکرد و انگاره آنچنان نیرومند است که تاریخ و فرهنگ ایران زمین را به رنگ خود درآورده و بدون دیدن و درک درست آن، فهم و تفسیر تاریخ و فرهنگ ایران زمین بسی دشوار مینماید.
– تصویر محوری: بتصویر کشاندن صحنهها و حالات شخصیتها با جزییات و دقت بیمانند و روایت دیداری و نمایش مانند رخدادها، بیان رنگها و اندازهها و چگونگی اشیا و موقعیتها، از این روست که کشیدن صحنهها و پهلوانان شاهنامه برای نگارگران پردههای نقالی و تابلوهای شاهنامه و نیز نمایش داستانهای آن کاری شدنی و دلپذیر بوده است.
– شرم و ادب: بکار نبستن واژهها و مفاهیم زشت و بیپرده، پردهپوشی و اختصار در بیان ناگزیر موارد خلاف اخلاق و ادب از برجستگیهای شاهنامه است. آن پرده دریها و بیادبیهایی که در آثار شاعران بزرگ سده ۷و۸ میبینیم (مانند مولوی، سعدی و عبید زاکانی) به هیچ روی در شاهنامه دیده نمیشود. این ویژگی حتّی در هجونامه منسوب به فردوسی درباره محمود نیز رعایت شده است. این نکته از چشم نولدکه هم بدور نمانده و به رعایت کامل آن (بجز در یک مورد) اشاره کرده است (نولدکه، ۱۳۶۹: ۱۰۸).
– شعر و آهنگ (موسیقی): روایت منظوم و آهنگین تاریخ که دست کم ریشه در روزگار ماد و هخامنشی دارد. گوسانهای پارتی و همراهی شعر و آواز و نواختن ساز در روایت تاریخ که رفته رفته به گونه متنهای نوشتاری منظوم درآمده است تا به شاهنامه رسیده است. برخی -مانند الگا دیویدسن- بر این ویژگی بعنوان مهمترین پایه ی ساختار حماسه ها پافشاری بسیار نموده اند و از بازآفرینی های پیاپی در هنگام سرایشهای داستانها سخن گفته اند(دیویدسن،۱۳۸۸: ۲۱-۲۵)
– تاریخ جهان: از کیومرث تا فریدون، شاهنامه بیانگر تاریخ آدمی است نه ایرانیان، و سخن از سرزمینی ویژه به نام ایران، یا ملت ایرانی یا شاهان ایرانی و انیرانی نیست. تاریخ اسطورهای، آفرینشهای نخستین و کشفها و دریافتهای آدمی است و به گونهای تاریخ فرهنگ و یا مردمشناسی پیش از تاریخ است.
– اشه: یا اشا که راستی، قانون ایزدی و پاکی(پورداود ،۱۳۷۸:۸۱)و نیز نظم، سامان، و دادگری(دوستخواه،۱۳۸۸: ج۲،۹۱۹) معنی شده و از کلیدواژه های مهم، پربسامد(نزذیک۱۸۰ بار در گاهان آمده) و پیچیده ی گاهان اوستا و اصول دین مزدیسنی است. اشه را به هر یک از این معانی بگیریم، از درونمایه های اصلی اندیشه و جهانبینی ایرانی است و در متون تاریخ، حماسی و دینی ایرانی نمودار است. مفهوم اشه در شاهنامه در سویه های شهریاری، اجتماعی و دینی آن بکار رفته است.
– ایران محوری: میهن دوستی و مهر و دلبستگی به ایران و تاریخ و فرهنگشاز مهمترین درونمایهها و آموزههای شاهنامه است و شاید هدف بنیادین سرودن آن باشد. بنظر میرسد از رمزهای ماندگاری شاهنامه و مهر ایرانیان به آن و کارکرد و به روز بودنش در دورههای بحرانی هم همین باشد. پاسداری از یکپارچگی ملی و جلوگیری از گسیختگی میان قومها و خرده فرهنگهای ایران زمین از پیامدهای خجسته این ویژگی مینماید.
– اسطوره/ آغاز تاریخ (آغاز از آفرینش): در شاهنامه تاریخ با اسطوره آغاز شده و آن دو از هم جدا نشده است. به زبانی دیگر تاریخ جهان و ایران را از فرمانروایی سلسلهای ویژه آغاز نکرده و یا تاریخ ایران را از تاریخ آدمی جدا نکرده است. همه را همراه و پیوسته دیده است که این ویژگی از روزگار کهن در تاریخنویسی ایرانی وجود داشته است.
– به روز کردن اسطوره: در شاهنامه برخی اسطورههای کهن نیامده و برخی دیگر در پوششی خردمندانه جلوه کرده است. شاهان و جانوران اسطورهای را تاریخی و واقعی نمودار ساخته تا با خرد آن روز ایرانیان در ستیز نباشد. از دیگر سو برخی داستانها و کردارهای شگفت را نمادین و رمزگونه دانسته و خواننده را به پیام و مراد درونی آن توجه داده است. با این کار هم اسطوره را در تاریخ ملی نگاه داشته، هم تاریخی واقعی و خردمندانه بدست داده است.
– یکپارچگی متن: نولدکه به دلیل این یکپارچگی آن را «حماسه ملی» ایرانی نامیده است (نولدکه، ۱۳۶۹: ۹۳). بیشک شاهنامه منثور دستنویس اصلی کار فردوسی بوده، اما تنها منبع نبوده و فردوسی از اسکندرنامه، اخبار رستم و برخی روایات شفاهی نقالان و نیز کتابهایی چون یادگار زریران و گشتاسپنامه دقیقی سود جسته است. از سوی دیگر شاهنامه منثور هم از منابع گوناگون و به دست چهار تن گردآوری شده که احتمال چندگانگی و نایکسانی در آن میتوان داد. اما فردوسی همه را در کنار هم به گونهای بکار بسته که چندگانگی در محتوا و زبان بچشم نمیآید و خواننده با یک روایت، تاریخ یک ملت و یک زبان یگانه روبهروست. نیز این یکپارچگی را از نخستین شاهان اسطورهای تا واپسین شاهان تاریخی و در گفتار و کردار آنها میتوان دید. این همانندی تا آنجایی ایجاد شده که دیگرگونی و بریدگی آشکاری بجا نماند که خود کاری سترگ و شگفت مینماید.
– اخلاق: منش و اخلاق انسانی که در برخی شاهان و پهلوانان چون کیخسرو و رستم نمودار است، نشانگر انسان آرمانی از دید شاهنامه میتواند باشد. فردوسی از فروکاستن الگوهای اخلاقی به دین یا مذهبی ویژه، زمان و دورهای ویژه و نیز سرزمین و ملتی ویژه بشدّت خودداری کرده است. در میان تورانیان از مردان و زنان نیکاندیش و خردمند (مانند سیندخت، پیران و دیگران) به نیکی سخن گفته و در میان ایرانیان حتّی شاهان بزرگ- زبان به نقد و ایراد گشوده است (مانند: کی کاوس، جمشید و دیگران). همه جا به پندهای اخلاقی و گفتار و کردار نیک و پسندیده اشاره کرده و از رواج و آموزش نکات اخلاقی غافل نبوده است.
– پیوند با نیاز روز: همانندی و کاربست جنگهای ایران و توران برای جنگهای ایرانیان با ترکهای آسیای میانه (غزنویان، و بعدها سلجوقیان و مغولان). و نیز همانندی و کارکرد یورش و بیدادگری ضحاک و نبرد فریدون و کاوه با او در برابر رویارویی ایرانیان و برخی از فرمانرواییهای ایرانی منطقه دربرابر تازیان. (نیز نگاه کنید به صفحه ۹)
– استناد و اعتبار ( نگاه کنید به صفحه ؟ همین جستار)
در این میان به ۶ گروه از دلایل و اهداف فردوسی و ویژگیها و بایستگیهای تاریخنویسی او که مستقیم به آنها اشاره داشته، میپردازیم که شامل:
۱-شکل ۲- استناد ۳- ماندگاری ۴- بازسازی تاریخ ۵- خویشکاری تاریخی ۶- نیاز سیاسی/ اجتماعی، است و در ادامه با گواهی سخن و اندیشه فردوسی روشنتر خواهند شد:
۱- شکل (تصویر ذهنی) تاریخ۸:
درخت برومند و سرو سایه افکنی که میتوان بر فراز آن نشست:
اگر بر درخت برومند جای
نیابم که از برشدن نیست پای
توانم مگر پایگه ساختن
بر شاخ آن سرو سایه فگن
(همان: ج۱، ۱۱)
نخل بلندی که برای زیستن و آسودن سایهای خوب دارد:
کسی کو شود زیر نخل بلند
همان سایه زو باز دارد گزند
(همان: ج۱، ۱۱)
درخت پرمیوه و ثمر و سودرسان بر همگان:
اگر زندگانی بود دیر یاز
برین دین خرم بمانم دراز
یکی میوه داری بماند من
که بارد همی بار او برچمن
(همان: ج۲، ۲۰۲)
کاخی بلند و پایدار و استوار در برابر آسیبها و گزندها:
بناهای آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پی افگندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
(همان: ج۴، ۱۷۴)
درفش و نماد خرد که نماینده و نشان خردمندان در آینده و برای همیشه باشد:
نگه کن که این نامه تا جاودان
درفشی بود بر سر بخردان
(همان: ج۶، ۱۳۶)
۲- اعتبار و استناد:
راویان معتبر
ز هر کشوری موبدی سالخورد
بیاورد کین نامه را گرد کرد
(همان: ج۱، ۱۲)
و اشاره به نام مراجع یا کتابهایی که آبشخور و منبع کارش بودهاند:
یکی پیر بود نامش آزاد سرو
که با احمد سهل بودی به مرو
دلی پر ز دانش سری پرسخن
زبان پر ز گفتارهای کهن
کجا نامه خسروان داشتی”
تن و پیکر پهلوان داشتی
امانتداری و سخت گیری در بیان کامل و جامع مطلب:
سر آوردم این رزم کاموس نیز
درازاست و نگشاد ازو یک پشیز
گر از داستان یک سخن کم بدی
روان مرا جای ماتم بدی
۳- یادگاری ماندگار و نگاه به آینده:
تاریخ به مثابه یادگاری که برای همیشه ماندنی باشد و برای آیندگان بکار آید:
ازین نامور نامه شهریار
بمانم به گیتی یکی یادگار
(همان: ج۱، ۱۱)
یکی بندگی کردم ای شهریار
که ماند ز من درجهان یادگار
(همان: ج۴، ۱۷۴)
سرآرم من این نامه باستان
به گیتی بماند ز من داستان
(همان: ج۵، ۴۳۹)
یادگاری که ستایش آیندگان را برانگیزد:
چو بشنید ازیشان سپهبد سخن
یکی نامور نامه افگند بن
چنین یادگاری شد اندر جهان
برو آفرین از کهان و مهان
(همان: ج۱، ۱۲)
بر این نامه بر سالها بگذرد
همی خوانَد آن کس که دارد خرد
ماندگاری و پایداری اثر و آفریننده آن و ستایش آیندگان:
چو این نامورنامه آمد به بن
ز من روی کشور شود پر سخن
از آن پس نمیرم که من زندهام
که تخم سخن من پراگندهام
هرآنکس که دارد هش و رای ودین
پس ازمرگ برمن کنند آفرین
(همان: ج۸، ۲۸۸)
همی خواهم از روشن کردگار
که چندان گذر یابم از روزگار
کزین نامور نامه باستان
به گیتی بمانم یکی داستان
(همان: ج۲، ۳۸۰)
اگر زندگانی بود دیر یاز
برین دین خرم بمانم دراز
یکی میوه داری بماند ز من
که بارد همی بار او بر چمن
(همان: ج۲، ۲۰۲)
۴- بازیابی و بازسازی تاریخ:
در دیباچه، «پهلوان دهقان نژاد» (سرپرست گردآوری شاهنامه) را بازجوینده تاریخ کهن دانسته است:
پژوهنده روزگار نخست
گذشته سخنها همه باز جست
آغاز شهریاری و آغاز تاریخ چگونه بوده است؟
سخن گوی دهقان چه گوید نخست
که تاج بزرگی به گیتی که جست؟
که بود آنکه دیهیم بر سر نهاد؟
ندارد کس آن روزگاران به یاد
(همان: ج۱، ۲۱)
نوسازی، بازگویی و یکپارچه سازی تاریخ و سرگذشت کهن و دیرین:
کهن گشته این داستانها ز بن
همی نو شود روزگار کهن
(همان: ج۲، ۲۰۲)
که این داستانها و چندین سخن
گذشته برو سال و گشته کهن
ز هنگام گرشاه تا یزد گرد
ز گفت من آید پراگنده گرد
بپیوندم و باغ بیخو کنم
سخنهای شاهنشهان نو کنم
(همان: ج۷، ۴۴۶)
نیاز و بایستگی بازگویی و نو کردن تاریخ و روزگار شهریاران کهن:
به تاریخ شاهان نیاز آمدم
به پیش اختر دیرساز آمدم
(همان: ج۸، ۴۸۶)
در آغاز داستان خسرو و شیرین آورده است:
کنون داستان کهن نو کنیم
سخنهای شیرین و خسرو کنیم
کهن گشته این نامه باستان
ز گفتار و کردار آن راستان
همی نو کنم نامهای زین نشان
کجا یادگارست از آن سرکشان
(همان: ج۸، ۲۵۹)
بمردند از روزگار دراز
به گفتار من زنده گشتند باز
۵- خویشکاری اخلاقی، ملی و تاریخی:
تاریخ را رهنمون و راهگشا به سرای جاودان و زندگی آن جهانی میداند:
همه رزم وبزم است و رای وسخن
گذشته بسی روزگار کهن
همان دانش و دین و پرهیز و رای
همان رهنمونی به دیگر سرای
زنده سازی یا بازسازی یک ملت هدفی بزرگ برای او بوده است:
بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
(همان: ج۸، ۴۸۷، پانویس)
زمان خواهم از کردگار زمان
که چندان بماند دلم شادمان
که این داستانها و چندین سخن
گذشته برو سال و گشته کهن
ز هنگام گرشاه تا یزد گرد
ز گفت من آید پراگنده گرد
بپیوندم و باغ بیخو کنم
سخنهای شاهنشهان نو کنم
همانا که دل را ندارم به رنج
اگر بگذرم زین سرای سپنج
(همان: ج۷، ۴۴۶)
به اهمیت و بزرگی این خویشکاری آگاهی داشته است:
نگه کن که این نامه تا جاودان
درفشی شود بر سر بخردان
(همان: ج۶، ۱۳۶)
چو این نامورنامه آید به بن
ز من روی کشور شود پرسخن
از آن پس نمیرم که من زندهام
که تخم سخن را پراکندهام
برین نامه بر سالها بگذرد
همی خواند آن کس که دارد خرد
کاری ثواب که پاداش و ستایش در پی خواهد داشت:
هر آن کس که دارد هش و رای و دین
پس از مرگ بر من کند آفرین
(همان: ج۸، ۲۸۸)
۶- نیاز سیاسی/ اجتماعی آن دوران به تاریخ ملی:
هنگام بیان انگیزه گردآوری شاهنامه ابومنصوری، به خواری و پستی شرایط موجود اشاره کرده و آورده است:
بپرسیدشان از کیان و جهان
وزان نامداران و فرخ مهان
که گیتی ز آغاز چون داشتند
که ایدون به ما خوار بگذاشتند
(همان: ج۱، ۱۲)
همه خردمندان و بزرگان ایران زمین به این نیاز روز آگاه بودهاند:
جهان دل نهاده برین داستان
همان بخردان نیز هم راستان
(همان: ج۱، ۱۳)
یادآوری روشهای سیاسی و آیینهای شهریاران کهن:
بپیوندم و باغ بیخو کنم
سخنهای شاهنشهان نو کنم
(همان: ج۷، ۴۴۶)
چه در زمان آنها داد گستری و آبادانی رواج داشت و امروز چنان نیست:
چو زان نامداران جهان شد تهی
تو تاج فزونی چرا بر نهی
نباشی بدین گفته همداستان
یکی شو بخوان نامه باستان
کز ایشان جهان یکسر آباد بود
بدانگه که اندر جهان داد بود
در زمان بسیاری از شاهان، داد و آبادگری رواج داشته است، حتّی دوران همای چهرزاد:
به رای و به داد از پدر برگذشت
همه گیتی از دادش آباد گشت
نخستین که دیهیم بر سر نهاد
جهان را به داد و دهش مژده داد
(همان: ج۵، ۴۸۷)
و نیز درباره داراب، اردشیر، شاپور و خسرو انوشیروان که بسیار از دادگری و آبادگری در روزگار ایشان سخن رفته است.
۳- اثر سبک تاریخ نگاری شاهنامه بر تاریخنویسی پس از آن
۳-۱- اثر بر تاریخ ها
شاهنامه از دید زبان حماسی و یا وزن و شیوه داستانسرایی بر منظومههای تاریخی زیر اثر داشته است:
مجملالتواریخ و القصص ۵۲۰ ق. در بخش تاریخ ایران، شاهنامه منبع اصلی نویسنده گمنام این کتاب است و بسیار از ارزش تاریخی شاهنامه سخن گفته است.
راحهالصدور راوندی ۵۹۹ ق. که بیش از ۶۰۰ بیت شاهنامه را آورده است.
تاریخطبرستان ابن اسفندیار۶۰۶- ۶۱۳ ق.
تاریخ جهانگشای جوینی ۶۵۰ ق.
تاریخ ابن بیبی در تاریخ سلجوقیان روم ۶۸۰ ق. (خالقی مطلق، ۱۳۹۰ (۳): ۲۴۴و ۲۴۵).
تجارب الامم و تعاقب الهمم ابوعلی مسکویه، از دید زرین کوب سنت تاریخنویسی آن بر خداینامهها استوار است (زرینکوب، ۱۳۹۰:۷۴).
۳-۲- اثر بر شاهنامهها و حماسهنویسیها
شاهنامه از دید محتوا و موضوع زبان حماسی و یا وزن و شیوه داستانسرایی بر منظومههای حماسی زیر اثر داشته است:
گرشاسب نامه اسدی توسی .سده ۵
بهمن نامه ایرانشاه پسر ابی الخیر. آغاز سده ۶
کوش نامه ایرانشاه پسر ابی الخیر
اسکندرنامههای: نظامی گنجوی، امیرخسرو دهلوی، عبدالرحمن جامی
برزونامه خواجه عمید عطایی رازی (ناکوک).سده ۵
ظفرنامه حمدالله مستوفی قزوینی (سده ۸)
فرامرزنامه- بانوگشسب نامه- جهانگیرنامه- آذربرزین نامه- شهریارنامه- شبرنگ نامه- کک کوهزاد- بیژن نامه- سام نامه- داراب نامه (طرسوسی- بیغمی)- شاهنامه قاسمی گنابادی (سده۱۰)- شاهنامه هاتفی (در وصف شاه اسماعیل)- شاهنامه نادری (در وصف نادرشاه)- شهنشاه نامه فتحعلی خان صبای کاشانی (سده ۱۳).
نتیجهگیری
بسیاری از اهداف و تعاریف فلسفه و فایده تاریخ را میتوان در شاهنامه ردیابی کرد. هدف والا و راستین «تاریخ» بسی فراتر از رخدادنگاری یا نقل بیهدف و سامان روایتهاست. شاهنامه از دل رخدادها و سرگذشت یک ملت به دنبال هدفهایی دیگر نیز هست که سازنده و قوام دهنده هویت و فرهنگ و منش آن ملت است.
ویژگیهای پایدار و جدانشدنی تاریخ نگاری ایران باستان، مانند: تاریخ روایی، آمیختگی استوره/ حماسه با تاریخ، برجستگی شاهان/ پهلوانان، اندرز و اخلاق، داد، هویت ملی و فره شهریاری را میتوان بسادگی در متن شاهنامه یافت که نشانه پایبندی و پیروی شاعر/ مورخ از سنت دیرین است.
از عناصر و درونمایههای اصلی تاریخنویسی شاهنامه میتوان موارد زیر را نشان داد: خرد، داد، فره، خیر و شر، تصویرمحوری، شرم و ادب و اخلاق، موسیقی (شعر)، ایران محوری، تاریخی کردن اسطوره، یکپارچگی متن، پیوند تاریخ به امروز، استناد و اعتبار.
از میان نشانههای تاریخی بودن متن و نیز انگارههای روشن و آشکار شاعر/ مورخ در خلال بیتها، واژهها و عبارتهایی که راهگشا به این آرمان است، در این ۶ دسته جای گرفتند:
۱- تصویر ذهنی تاریخ ۲- اعتبار و استناد ۳- کوشش برای ماندگاری متن ۴- بازسازی تاریخ ۵- خویشکاری اخلاقی، ملی و تاریخی ۶- نیاز سیاسی/ اجتماعی به تاریخ.
بر این اساس میتوان نتیجه گرفت که شاهنامه با وجود جنبههای غیر تاریخی و اسطورهایاش و نیز با وجود منظوم بودن و ویژگیهای ادبی و خیال پردازانهاش، متنی است تاریخی، مستند و امانت دار به متنهای تاریخی پیش از خود. این کتاب بر اساس اصول و سنتهای دیرینه تاریخنویسی ایرانی پیش رفته و آن را به اوج خود رسانده است. با وجود اینکه خویشکاری فردوسی فراتر از تاریخنویسی صرف و گزارش نوشتههای گذشته بوده و آرمانهایی فراختر و والاتر داشته است، اما این نکته مانع وظیفه تاریخنویسی او نبوده و متن را غیر تاریخی نکرده است. در پس اندیشه فردوسی و در انگارههای او شاهنامه تاریخ واقعی ایران زمین بوده است و بارها به آن اشاره داشته و کوشیده است داستانهای افسانهای و فراتاریخی را تاریخی جلوه دهد یا برداشتی خردمندانه، و واقعی و تاریخی به خواننده منتقل کند. همچنین شاهنامه بر متنهای تاریخی و حماسی پس از خود اثری مهم داشته و الگویی ارزنده قلمداد میشده است.
پینوشت
۱٫ برای آگاهی بیشتر از سنجش استوره های هندی و ایرانی در آثار برگردان به فارسی شده بنگرید به: ژرژ دومزیل، سرنوشت شهریار، ترجمه مهدی باقی و شیرین مختاریان. ژرژ دومزیلّ، بررسی اسطوره کاووس در اساطیر ایرانی و هندی، ترجمه شیرین مختاریان و مهدی باقی.
۲٫فوتیوس مقدس خلاصه ای از کتاب کتزیاس را در سده ۹ میلادی به زبان یونانی در ۲۴ جلد انجام داده است. کامیاب خلیلی از برگردان فرانسوی خلاصه ی فوتیوس، برگردانی به فارسی با حاشیه نویسی به چاپ رسانده است. نیز بخشهای از کتاب کتزیاس را می توان در کتابخانه ی دیودوروس سیسیلی یافت.
۳٫ افسانه هایی مانند زاده شدن کورش یا پرورش او یا هخامنش بدست جانوران، یا افسانه هایی درباره ی برخی شاهان مادی.هرودت و کتسیاس به برخی از این افسانه های حماسی اشاره کرده اند.
۴٫نام آن ۴تن: شاج پسر خراسانی از هرات، یزدانداد پسر شاپور از سیستان، ماهوی خورشید پسر بهرام از نشابور و شادان پسر برزین از توس.
۵٫نیز برای آگاهی بیشتر از این مقدمهها نگاه کنید به مقدمه سعید نفیسی بر ترجمه بزرگ علوی از حماسه ملی ایران نوشته نولدکه.
۶٫در همه ی دست نویسها این بخشها کامل از هم جدا نشده اند یا عنوان ندارند.
۷٫جمع بیتهای دیباچه در: ویراسته ی کزازی(نامه ی باستان):۱۹۹ بیت. چاپ مسکو: ۲۲۵ بیت. ویراسته ی خالقی مطلق: ۲۰۹ بیت. در پژوهش باقر پرهام: ۱۶۵ بیت.
۸٫اهمیت خود انگارهی ذهنی مورخ از تاریخ و امکان شکل دار بودن تاریخ و برخی دیگر از ویژگیهای تاریخ نگاری ایرانی را از استاد گرامیام دکتر محمد باقر وثوقی آموختم که تندرست بزیاد و دیر.
۹٫در واپسین بیتهای شاهنامه در برخی دستنویسها مانند: لندن، کراچی، پاریس و برلین آمده، اما خالقی مطلق آن را برافزوده دانسته است.
چاپ شده در پژوهشنامه ادب حماسی، شماره پانزدهم، سال هشتم، بهار و تابستان ۱۳۹۲
کتابنامه
– آموزگار، ژاله (۱۳۸۳)؛ تاریخ اساطیری ایران، تهران: سمت، چاپ ششم.
-اشپولر و دیگران (۱۳۸۸)؛ تاریخ نگاری در ایران، ترجمه یعقوب آژند، تهران: گستره، چاپ دوم.
– انزابی نژاد، رضا (۱۳۹۰)؛ «ابن مقفع»، فردوسی و شاهنامه سرایی (برگزیده مقالات دانشنامه زبان و ادب فارسی)، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ نخست.
– بویس، مری (۱۳۶۹)؛ « گوسان پارتی و سنت نوازندگی در ایران»، بررسی و تحقیق، ترجمه مسعود رجب نبا، تهران: توس.
– پورداود، ابراهیم (۱۳۷۸)؛ گات ها(کهن ترین بخش اوستا)،تالیف و ترجمه، تهران: اساطیر.
– ثاقبفر، مرتضی (۱۳۸۷)؛ شاهنامه فردوسی و فلسفه تاریخ، تهران: قطره و معین، چاپ دوم.
– خالقی مطلق، جلال (۱۳۸۶)؛ «از شاهنامه تا خداینامه»، نامه ایران باستان، تهران، ش۱و۲٫
– خالقی مطلق، جلال (۱۳۹۰) (۱)؛ «حماسه»، فردوسی و شاهنامه سرایی (برگزیده مقالات دانشنامه زبان و ادب فارسی)، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ نخست.
– خالقی مطلق، جلال (۱۳۹۰) (۲)؛ «شاهنامه سرایی در ایران»، فردوسی و شاهنامه سرایی (برگزیده مقالات دانشنامه زبان و ادب فارسی)، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ نخست.
– خالقی مطلق، جلال (۱۳۹۰) (۳)؛ «شاهنامه فردوسی»، فردوسی و شاهنامه سرایی (برگزیده مقالات دانشنامه زبان و ادب فارسی)، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ نخست.
– دریایی، تورج (۱۳۹۱)(۱)؛ «ساخت گذشته در ایران اواخر عهد باستان»، ناگفته های امپراتوری ساسانیان، ترجمه آهنگ حقانی و محمود فاضلی بیرجندی، تهران: کتاب پارسه، صص۱۲۱-۱۴۰
– دریایی، تورج (۱۳۹۱)(۲)؛ «سندیت تاریخی شاهنامه»، ناگفته های امپراتوری ساسانیان، ترجمه آهنگ حقانی و محمود فاضلی بیرجندی، تهران: کتاب پارسه، صص۹۱-۱۰۹
– دوستخواه، جلیل (۱۳۸۸)؛ اوستا:کهن ترین سرودها و متنهای ایرانی، گزارش و پژوهش، تهران: مروارید، چاپ چهاردهم.
– دیویدسن، الگا.ام (۱۳۸۸)؛ «متن شاهنامه فردوسی و بار سنگین گذشته»، ادبیات تطبیقی و شعر کلاسیک فارسی(هفت مقاله)، ترجمه فرهاد عطایی، تهران: فرزان روز، چاپ دوم.
– ریاحی، محمد امین (۱۳۸۲)؛ سرچشمههای فردوسیشناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم.
– زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۹۰)؛ تاریخ در ترازو (درباره تاریخنگری و تاریخ نگاری)، تهران: امیرکبیر، چاپ پانزدهم.
– شهبازی، علیرضا شاپور (۱۳۷۶)؛ «خداینامه در منابع یونانی»، سخنواره، به کوشش ایرج افشار و هانس روبرت رویمر، تهران.
– شهبازی، علیرضا شاپور (۱۳۹۰)؛ زندگینامه ی تحلیلی فردوسی، ترجمه هایده مشایخ، تهران: هرمس.
– صفا، ذبیح الله (۱۳۶۹)؛ حماسه سرایی در ایران، تهران: امیرکبیر، چاپ پنجم.
– غیبی، بیژن (۱۳۹۰)؛ «یادگار زریران»، فردوسی و شاهنامه سرایی (برگزیده مقالات دانشنامه زبان و ادب فارسی)، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، چاپ نخست.
– فردوسی، ابوالقاسم (۱۳۸۹)؛ شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران: مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی،۸جلد، چاپ سوم.
– کزازی، میرجلالالدین (۱۳۹۰)؛ سخنی از سیمرغ، گفتگو از سامان اصفهانی، تهران: شورآفرین، چاپ نخست.
– کتاب مقدس (۱۳۸۰)؛ ترجمه فاضل خان همدانی و دیگران، تهران.
– کوک، جان منیوئل (۱۳۸۶)؛ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران: ققنوس، چاپ دوم.
– کویین، شعله آلیسیا (۱۳۸۷)؛ تاریخنویسی در روزگار فرمانروایی شاه عباس صفوی، ترجمه منصور صفت گل، تهران: دانشگاه دانشگاه تهران، چاپ نخست.
– نولدکه، تئودور (۱۳۶۹)؛ حماسه ملی ایران، ترجمه بزرگ علوی، تهران: جامی و سپهر، چاپ چهارم.
– یارشاطر، احسان (۱۳۵۵)؛ «چرا در شاهنامه از پادشاهان ماد و هخامنشی ذکری نیست؟»، ایران نامه، س ۳،صص۱۹۱- ۲۱۳٫
– یارشاطر، احسان (۱۳۸۷)؛ «تاریخ ملی ایران»، بخش دهم(ب) در: تاریخ ایران کمبریج، ج۳، بخش۱، گردآورنده احسان یارشاطر، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر،چاپ پنجم.