بازبینی کلی
نیزهداری از آموزهها و مضامین مهم در اساطیر و حماسههای ایرانی است. گرشاسپ، سام و نریمان هریک نیزهدارِ ویژۀ خود را دارند (نک: دنبالۀ مقاله). گمان بر این است که رستم نیز باید نیزهداری شناختهشده داشته باشد که همواره و همیشه در کنار وی باشد، اما در شاهنامه از الوای بهعنوان نیزهدار رستم تنها دو بار سخن گفته شدهاست؛ بار نخست در داستان کاموس کشانی که وی به دست کاموس کشته میشود:
یکی زاولی بـود الـوای نام سبک تیــغ تیز برکشید از نیام
بسی رنج بـرده به کار عنـان بیاموختــه تیر و گـرز و سنان
… بزد نیــزه و برگرفتش ز زین بیـــــنداخت آسان ورا بر زمین
عنان را گرانکرد و او را به نعل همیکوفت تاخاک ازو گشتلعل
(شاهنامه، ۳/ ۱۹۲/ ۱۴۳۲-۱۴۴۰)
و بار دیگر در داستان رستم و اسفندیار از الوای یاد میشود که به دست نوشآذر، پسر اسفندیار، کشته میشود:
یکی نامـــور بود الـوای نـام سرافراز و اسپافکن و شادکام
کجا نیـــزۀ رستـم او داشتی پسِ پشت او هیــچ نگذاشتی
چو از دور نوشآذر او را بدید بزد دست و تیغ از میان برکشید
یکی تیغ زد بــر سر و گردنش به دو نیـمه شد پیلپیــکر تنش
(همان، ۵/ ۳۸۳/ ۱۰۸۱-۱۸۰۴)
همانگونه که آشکار است نیزهدار رستم در شاهنامه نقشی ندارد. گذشته از آن این نقش کمرنگ نیز با تناقض همراه است؛ زیرا وی پس از کشتهشدن، بار دیگر در رویدادی ظاهر و دوباره کشته میشود.
خالقی مطلق (حماسه، ص ۹۸-۹۹) علت این تناقض را تعلق روایات به منابع گوناگون میداند که بسیاری از آنها در زمانی بهگونۀ مستقل وجود داشته و سپس به مجموعههای بزرگتر همچون خداینامهها، شاهنامهها و مجموعههای حماسی دیگر راه یافتهاند؛ بیآنکه ناهمخوانی آنها در همۀ جزییات برطرف و هموار شده باشد. نظر وی دربارۀ الوای آن است که حضور نخست وی در شاهنامه مربوط به حلقۀ روایات حماسی رستم و خاندان او ست که شاید در کتاب سکیسران بوده، در حالی که ظهور و کشتهشدن دوبارۀ الوای در داستان رستم و اسفندیار در اصل مربوط به یک داستان مستقل دیگر از روایات اسفندیار (شاید از کتاب پیکار) بودهاست.
از آنجا که حماسهسرایی در ایران را میتوان به دو شاخۀ شرق؛ بر محور شاهنامۀ فردوسی به زبان فارسی (= ایران خاوری) و غرب؛ با محوریت زبان گورانی (= ایران باختری) تقسیم کرد. شاخۀ ایران باختری ادبیات حماسی بسیارغنی و سرشاری دارد که سرچشمههای آن به پیش از دوران مادها بازمیگردد و نکتههای ناب و اصیلی که در روایتهای آن دیده میشود، در نوع خود بینظیر و شایستۀ پژوهشهای دقیق و بلندمدت است؛ روایتهای منحصر به فرد و شاخص رزمنامۀ کنیزک، رستم و زنون و رستم و زردهنگ که نمونهای در ادبیات شرق ندارند ــ از نمونههای ناب ادبیات حماسی ایران در این شاخه است.
بنابراین میتوان نقش و جایگاه نیزهدار رستم را در این دو سپهر مکانی بررسی کرد، همانگونه که بیان شد نیزهدار رستم در شاخۀ شرقی حماسهسرایی ایران نقش و جایگاهی ندارد، اما در شاخۀ غربی نیزهدار رستم با نام «زرعلی» جایگاه ویژه و شایستهای دارد؛ وی همواره و همیشه در کنار رستم است و پس از رخش بیشترین سهم را در زندگی این پهلوان دارد تا آنجا که در گسترۀ حماسههای ایران باختری همراه رستم پدیدار و با مرگ رستم بیآنکه گزارشی از مرگ زرعلی در دست باشد ناپدید میشود. این مقاله پس از واژهشناسی و ریشهشناسی نام زرعلی به بررسی و شناخت بنیادهای اساطیری، حماسی و داستانی شخصیت زرعلی و همچنین سرگذشت وی در حماسههای ایران باختری میپردازد.
نام و شخصیت زرعلی در حماسه های فارسی درحدّ بررسیهای نگارنده نیامده است. این نام در سراسر حماسه های گورانی به گونۀ زرعلی (در مواردی: زرآلی، زرالی) با خوانشهای /Zar̊’ali:, Zar̊a:li:, Zar̊âli:/ و در اندک مواردی در طومارهای نقالی فارسی که کهنتر می نماید، ازجمله در داستانوارۀ کوتاه «رفتن رستم به مغرب زمین برای نجات برزو» به گونۀ زرعیل (طومار نقالی شاهنامه ۱۱۳۵ق، ص۶۶۴-۶۶۷؛ رستم نامه ۱۲۴۵ق مجلس، برگ ۱۰۵الف؛ هفت لشکر ۱۲۹۲ق، ص۲۷۹-۲۸۱؛ رستم نامه ۱۳۲۱ق، برگ۸۴-۸۵) و گونۀ ناقص رعیل (رستم نامه ۱۲۴۵ق ملک، برگ ۸۹الف) و راعیل (رستم نامه، حسینی، ص۷۵) آمده است. در طومار شاهنامۀ فردوسی (ج۲، ص ۷۹۷-۸۰۵) و یک روایت گفتاری از همین داستانواره (انجوی، ج۲، ص۳۰-۳۲) اشاره ای به زرعیل نشده است. احتمالا زرعلی صورت تازه ای از زرعیل است که به دلیل همخوانی با نام علی (ع) و قداست این نام در غرب کشور در نزد شیعیان و اهل حق در قیاس با نام «سبزعلی» رایج شده است. اگرچه می توان زرعلی را ترکیبی از زر+ علی پنداشت، اما باتوجه به عدم کاربرد این نام در متون بنیادی اهل حق این پندار درست به نظر نمی رسد. گذشته از آن زرعلی شخصیتی اساطیری ـ حماسی است و کاربرد آیینی ندارد؛ زیرا در غیر این صورت به دلیل قداست ویژۀ علی (ع) در نزد اهل حق، حتماً در متون آنان به کار می رفت (نک: دنبالۀ مقاله)؛ بنابراین در مورد ریشه شناسی این نام می¬توان ۳ فرضیه را مطرح کرد:
۱- باتوجه به نیزه دار بودن زرعلی، این نام می تواند با الوای، نیزه دار رستم در شاهنامه (۳/۱۹۲، ۵/۳۸۳؛ خالقی، حماسه، ص۹۸-۹۹) و صفت ویژۀ زال یعنی «زر» که به گونۀ نام خانوادگی دستان (طبری، ج۲، ص۵۹۸، پانویسc: دستان بن ذر) و رستم (اسعد گرگانی، ص۱۷، ب۱۹: رستم زر) هم آمده در پیوند باشد. الوایِ زر> زرالوای > *زراَلی > زرعلی.
۲- این نام می تواند با صورتی از ساختار پهلوی نام «زریر» (یادگار زریران: zlyl /zarēr/) مرتبط باشد. این نام در اوستا (آبان یشت، بند۱۱۲-۱۱۴؛ فروردین یشت، بند۱۰۱) به گونۀ زئیری وئیری آمده است (نک: هوبشمان، p.69, no.654؛ یوستی، ۳۸۲b-383a؛ مایرهوفر،I/104, no.414). گونه ای از آن به-صورت زریادرس در روزگار هخامنشی رایج بوده است (آثنایس، ص ۵۵-۵۷؛ بویس، ۱۴۷بب). در یک متن پارتی مانوی صورت zlyl /zalēl/ نیز آمده¬است (بویس، ۱۵۳-۱۵۴). باتوجه به دو خوانش zarēr و zalēl می توان خوانش /zarēl/ (زرئیل/ زرعیل) را هم در نظر داشت که زرعلی صورت دیگری از آن است. ساخت دیگری از زریر به گونۀ «زرین»(طبری، ج۲، ص۹۷۷) نیز ذکر شده¬است.
۳- صورت زرعیل/ زرئیل در زبان پارتی به گونۀ zryl /Zarēl/ (بهرامی، ص۲۱۰) و در ساخت همسان واعیل /wāēl/ (نک: گوتشمید، ص۱۷۲) به عنوان نام خاص آمده است. صورت زرعیل/ زرئیل یادآور کاربرد ‘yl /ēl/: ئیل (خدا) در متون مانوی است (نک: زوندرمان، ص۲۱۸) که زرعلی را با زَرمان (دیو پیری. بندهشن: بهار، ص۱۲۱، پاکزاد، بخش۲۷، بند۲۹) و زروان (Zurwān: خدای زمان، zarwān: پیری. مکنزی، ص۹۸-۱۰۰) که با خوانشهای زَرمان، زَردان، زَربان و زَرهون در فارسی (برهان، ج۲، ص ۱۰۰۸-۱۰۱۹) و زَرهان در گورانی (هفت لشکر، الفت، برگ۳۲۶الف) رایج بوده و هستند و همچنین «زر» صفت زال به معنای «پیر» (برهان، ج۲، ص۱۰۰۸) پیوند می دهد که در این صورت زرئیل به معنای خدایِ زر بوده است. نام فرزند وی «زرداد» که همسان با الله داد، یزدان داد، خداداد و به ویژه زروانداد (طبری، ج۲، ص۸۰) است، می تواند ویژگی خدایی زر را تأیید کند. باتوجه به ویژگیهای اساطیری زرعلی می توان وی را یکی از خدایان کهن آریایی پنداشت که احتمالاً در پیشینۀ خود *زردیو بوده باشد. روایت گورانی داستان رستم و ببر بیان که در آن زرعلی همان دیو گلیمینه گوش است تأییدکنندۀ این نگرش است (نک: به جلو). ممکن است در پس این نام گذاری و دگرگونی زرئیل/ زرعیل به زرعلی داستانی مربوط به دورۀ اسلامی نهفته باشد همانند داستان دیوی که حضرت علی (ع) در روزگار آدم (ع) دستان وی را می بندد و در روزگار پیامبر (ص) بند از دستان وی می گشاید (حملۀ حیدری، ج۱، ص۸۲-۸۶؛ جیحون آبادی، ص۱۹۱-۱۹۲؛ بیضایی، ص۸۲ بهبعد؛ شاملو، ج۹، ص۳۸۶-۳۹۵). به عبارتی ممکن است در داستانی دیگر گلیمینه گوش نیز با حفظ نام و ویژگیهای کهن خود یعنی «زر»، به حضرت علی (ع) منسوب شده و زرعلی حاصل انتساب این دیو به علی (ع) باشد.
زرعلی همراه با رستم در عرصۀ حماسۀ ملی ایران گام نهاده و نقش ویژه ای در داستانهای نوجوانی رستم دارد. از چگونگی کودکی، نوجوانی و جوانی زرعلی اطلاعی در دست نیست. نخستین حضور وی در روایتی از داستان رستم و ببر بیان (نک: رونوشت صفری) است. در این روایت که رستم برای کشتن اژدهای ببربیان روان می شود، در میانۀ راه به دیوی برخورد می کند که بال و بازویش مانند قلۀ کوه است. دود نفسش مانند آتش بالا رفته و صحرای بیکران را چون ابر تاریک می کند. بالای بلندش تا آسمان، پهنای سینه اش همانند بیستون، سرش مانند گنبد و تنش همچون مار است. شعلۀ چشمانش چون ستارۀ روشن در شب تاریک پیدا ست و برگ گوشهایش به پاهایش می رسد. دیو به سپاه زال یورش برده، آنان را فراری می دهد. راوی در این بخش از این دیو با نام «زرعلی» یادمی کند. زرعلی به سوی رستم سنگ پرتاب می کند. رستم از رخش به زیر می آید و با زرعلی گلاویز می شود؛ دیو سهمگین را بالای سر برده، بر زمین می زند و دست بر گلوی وی می گذارد. زرعلی طلب بخشش می کند تا برای همیشه غلام رخش و خدمتکار رستم باشد. رستم با زرعلی که «گلیم گوش» خوانده شده، به چادر بازمی گردد. گودرز با دیدن گلیم گوش شگفت زده می شود. بامدادان زرعلی رخش را می آورد؛ گرز رستم را بر دوش می گیرد و پیشاپیش آنها به راه می افتد. زرعلی که «ببر گلیم گوش» خوانده شده، بارها با اژدهای ببر بیان جنگیده و می داند که گرز و گوپال و تیر و تبر به آن «ببر» کارگر نیست؛ ازاین رو برای رستم صندوقی دو در می سازد. رستم درون صندوق وارد شکم اژدها شده؛ جگر اژدها را می-درد، جگرگاهش را پاره می کند و بیرون می آید؛ با گرز بر فرق اژدها می کوبد و او را نقش زمین می کند. زال شادمان دست در گردن ببر گلیم گوش می اندازد. پس از آن در نامه ای برای منوچهرشاه شرح می دهد که رستم، زرعلی؛ دیو گلیم گوش را گرفتار کرده، اما از آنجا که زرعلی شاطریِ (پیک بادپا) رستم و غلامی رخش را پذیرفته، او را بخشیده است. بامدادان زرعلی رخش گلگون را برای رستم می آورد و به سوی ایران به راه می-افتند. در داستان سیاوش گورانی (ص۲۲۸) کیخسرو در نخستین دیدار خود با زرعلی از دیدن این دیو گلیم-گوش شگفت زده می شود. گیو داستان زرعلی را در چند بیت برای کیخسرو شرح می دهد. بنابر روایت گیو: زمانی که رستم برای کشتن ببر بیان رفته، این دیو را گرفتار می سازد. از آن پس دیو بندگی رستم را می پذیرد؛ در این راه سختیهای بسیاری را تحمل می کند و مردانه تمام پیمانهای خود را به جا می آورد.
این داستان از داستانهای شگفت حماسۀ ملی ایران با زیرساختهای اساطیری کهن و پیچیده است. نیزه دار، یار و یاور رستم در حماسه های گورانی شخصیتی دیوی دارد و نام وی از همان آغاز زرعلی است و گرفتاری وی از افتخارات رستم به شمار می رود (هفت لشکر، الفت، برگ۲۴۲ب). پیدایش این شخصیت در داستان رستم و ببر بیان تفاوتهای ویژه ای با زرعلی در دیگر حماسه های گورانی دارد، مثلاً در این داستان زرعلی دیوی بلندپیکر است، اما در رزمنامۀ کنیزک (هفت لشکر، الفت، برگ۲۹) انسانی است که به خاطر کوتاهی قد نمی تواند بر پشت رخش سوار شود. توصیفهای گلیم¬گوش (رستم و بور بیان، ص۷۴-۷۶؛ فرامرزنامه، ص۱۵؛ خالقی، گل رنجهای کهن، ص۳۲۰) با تصاویر زرعلی (هفت لشکر، سیدبهاء، برگ۱۱۲الف؛ رستم¬نامه ۱۳۲۱ق، برگ۸۵) نیز تفاوت چشمگیری وجود دارد. اما در برخی حماسه های گورانی اشاره¬هایی در تأیید شخصیت دیوی وی دیده¬می¬شود. در دو روایت از داستان رستم و زردهنگ (رونوشت صفری، ص ۶۰؛ شاهنامۀ کوردی، ص۶۴۵) جم¬جم دیو، زرعلی را «دیو/ شوم گلیم¬گوش» می¬خواند و در داستان سیاوش گورانی با عنوانهای «دیو»(ص۲۲۴، ۲۲۲۷)، «دیو پُرسَهم»(۲۰۹)، «دیو کین/ پرکین»(ص۲۲۳، ۲۲۶) و «دیو زبردست/ پرهنر»(۲۲۴، ۲۲۷) از وی یاد می شود.
حضور دیو گلیمینه گوش در روایتهای نقالی نمونه های کهنتری نیز دارد؛ نریمان «گلیمینه گوش ابن ضحاک»(هفت لشکر فارسی، ص۵۳۸) و سام «گوش بن گوش گلیم گوش» را «با بیست اَرش قد و قامت و دو گوش چون گلیم» (طومار نقالی شاهنامه۱۱۳۵ق، ص۳۷۵-۳۷۷) می کشند. یکی از آموزه های مهم اساطیری در روایت گورانی رستم و ببر بیان آن است که پهلوان پس از پیروزی دیو گلیم گوش را نمی کشد، بلکه او را در اختیار گرفته و به عنوان یارو یاور، دوست و فرزند از وی یادمی¬کند. نیاکان رستم نیز دیوانی در حلقۀ بردگی خود دارند. دیو سپید حلقۀ بردگی شَم، نیای گرشاسپ، را در گوش دارد (طومار کهن شاهنامه، ص۱۵۸؛ انجوی، ج۱، ص۵۹). منهراس دیو، غلام گرشاسپ (هفت لشکر فارسی، ص۷۹) و فرهنگِ دیوزاد بندۀ سام است (سام نامه: چ بنشاهی، ج۱، ص۲۲۵بهبعد، چ رویانی، ۲۸۹بهبعد). هنگامی که سام ابرهای دیو را بر زمین می زند، فرهنگ دیو همراه سام است و دست و گردن ابرهای دیو را می بندد (هفت لشکر فارسی، ص۱۳۸-۱۳۹). گرشاسپ بر باد اهریمنی شده پیروز می شود و با او پیمان می¬بندد که فرمانبردار اهورامزدا باشد (دینکرد،II/803/1-2=9/15/2؛ نیبرگ، ص۲۸۷؛ روایت پهلوی، ص۷۰-۷۱= بخش۱۸، بند ج¬ـ۲۰-۲۳). ادامۀ داستان و بندگی باد اهریمنی در شخصیت «زنگی دونده» در گرشاسپ نامه (ص۱۱۱-۱۱۵) دیده می شود.
رستم در شاهنامه و متون نقالی چنین خدمتگزاری ندارد. الوای (شاهنامه، ۳/۱۹۲، ۵/۳۸۳) و فرهنگِ دیوزاد (طومار نقالی شاهنامه ۱۱۳۵ق، ص۴۲۷) نقش بسیار اندکی در همراهی رستم دارند. نبودن زرعلی یا نمونۀ همسان وی در روایات حماسی و نقالی فارسی را باید در سنتهای حماسی غرب جست که دارای روایتهایی مستقل از حماسه سرایی در شرق کشورند. زرعلی بازتابی از شخصیتها و داستانهای این نوع روایتهای حماسی است. این شخصیت با داشتن ویژگیهای کهن و ناب اساطیری (نک: دنبالۀ مقاله) نمی تواند شخصیتی تازه یا ساختگی توسط شاعران یا راویان گورانی زبان باشد، بلکه حضور این شخصیت اصیل در کنار رستم در انتقال از غرب به شرق ایران احتمالاً برای برجسته کردن رستم یا هر دلیل دیگری حذف شده است. این همراهی دیو با پهلوان به فرزندان رستم نیز منتقل شده است. صلصال دیو پس از شکست از جهانبخش غلامی وی را می پذیرد (هفت لشکر، الفت، برگ ۲۹۵ب). رستم یکدست، دیوی شگفت که برزو را ربوده، آرزو می کند همانند زرعلی که در خدمت رستم است، در خدمت برزو باشد (برزو و فولادوند گورانی، ص۳۸).
در رستم و ببر بیان گورانی و ماندایی (خالقی، گل رنجهای کهن، ص۳۰۷-۳۰۸) و همچنین روایتهای فارسی منظوم (فرامرزنامه، ۵-۲۵؛ خالقی، گل رنجهای کهن، ۳۰۰-۳۲۴) و برخی روایتهای نقالی (هفت لشکر فارسی، ۱۵۳-۱۵۶) با یک دیو و یک اژدها روبه رو هستیم. توصیف دیو گلیمینه گوش به¬خوبی یادآور ویژگیهای اژدهای شاخدار در روایت پهلوی (ص۶۶-۶۷= بخش۱۸، بند ج ـ۵) است، به ویژه در یک ویژگی منحصر به فرد؛ یعنی گوشهایی که به اندازۀ «چهارده نمد» است. توصیف اژدهای شاخدار و اژدهای ببر بیان و چگونگی کشته شدن آنها نیز همسان است. در هر دو داستان پهلوان مسافتی را بر پشت/ در درون اژدها طی کرده برروی سر وی می رسد و اژدها را با گرز می کشد. راوی گورانی به خوبی متوجه این اژدهاکشی بوده و از آن یاد کرده است. با توجه به این شباهتها می¬توان دریافت که دیو گلیم گوش و اژدهای ببر بیان هر دو درواقع یک شخصیت هستند که در روایت پهلوی به درستی و شیوایی توصیف شده است؛ یعنی اژدهایی با گوشهایی بسیار بزرگ. اژدهای شاخدار روایت پهلوی در انتقال به حماسه های گورانی، ماندایی و فارسی به دو شخصیت اژدها و دیو دگرگون شده و از ویژگی گوشهای بسیاربزرگ وی دیوی به نام گلیم گوش/ گلیمینه گوش ساخته و پرداخته می شود. درپی به وجود آمدن این شخصیتِ جدید ویژگی گوشهای بسیار بزرگ از اژدها ستانده می شود.
نکتۀ درخور نگرش آن است که در حماسه های گورانی ویژگیهای دیوی به سرعت از زرعلی زدوده شده، به شخصیتی انسانی دگرگون می شود تا آنجا که عبارت «دیو/ شوم گلیم گوش» از روایتهای دیگر داستان رستم و زردهنگ (دستنویسهای شمـ۹۷۷۶، برگ ۱۵ب، شمـ۹۵۰۴، برگ۴۲ب؛ شاهنامۀ کردی، ج۲، ص۱۳۸) زدوده می شود و به پیرو این دگرگونیها زرعلی از نامهای محبوب در غرب کشور است. آنچه این روند را شتاب می بخشد، حضور دوست گرشاسپ آخرورگ ، در روایت پهلوی (ص۶۸، بخش۱۸، بند ج ـ۱۱) است که در اوستا (فروردین یشت، بند۱۳۷) فروهر وی ستوده شده است؛ بنابراین زرعلی ویژگیهای اهریمنی و دیوی (ویرانگری، خونریزی و گلیم گوشی) را از اژدهای ببر بیان و دوستی و ارادت خود را به پهلوان از آخرورگ دارد.
زرعلی (= دیو گلیم گوش) در روایت گورانی رستم و ببر بیان در مقایسه با دیگر روایتها از نقش و اهمیت بیشتری برخوردار است. او نخست زال را شکست می دهد، اما در نبرد با رستم شکست خورده و تسلیم می شود. همو ترفند صندوق را به رستم می گوید و خود آن را می سازد. در برخی روایتهای فارسی دیو در آموزش و ساختن صندوق نقشی ندارد (هفت لشکر فارسی، ۱۵۴-۱۵۵) و گاه از این شخصیت خبری نیست (طومار نقالی شاهنامه ۱۱۳۵ق، ص۴۲۶-۴۳۱؛ انجوی، ج۱، ص۲۱۷-۲۲۰). در حذف ترفند ساختن صندوق یک روند منطقی وجود دارد. این ترفند را نخست آدمیان از دیوان فرامی گیرند. سپس این ترفند به یک شخصیت انسانی مثلاً پدر/ مربی پهلوان (طومار نقالی شاهنامه ۱۱۳۵ق، ۴۲۹؛ انجوی، ج۱، ص۲۱۸-۲۱۹) و سپستر به خود پهلوان (فرامرزنامه، ص۲۰؛ خالقی، گل رنجهای کهن، ص۳۱۷؛ هفت لشکر فارسی، ۱۵۴-۱۵۵) منتقل می شود.
احتمالاً حذف گلیمینه گوش تحت تأثیر حذف زرعلی در روایتهای فارسی قرار گرفته است. از سوی دیگر حذف این داستان فرعی ریشه ای در روایتهای تازه تر داستان اژدهای شاخدار روایت پهلوی دارد. در گزارش صد در بندهش (دَرِ۲۰، بند۶-۱۰)، روایت منظوم آن (جنگ…، ج۱، برگ۳۷ الف) و روایت دستنویس م. او۲۹ (بخش۱، بند۱۳-۲۰) ویژگی گوشهای چهارده نمدی اژدها حذف شده است. البته به این ویژگی اژدها در اوستا (یسن۹، بند۱۰؛ زامیادیشت، بند۴۰) و دینکرد (II/802/21-22=9/15/2؛ نیبرگ، ص۲۸۷) هم اشاره نشده و این عدم اشاره ممکن است به دلیل گزیده گویی این دو متن باشد، اما حذف آن در روایتهای تازه تر می تواند از سر آگاهی و کاستن از ویژگیهای باورناپذیر اسطوره باشد.
نکتۀ بسیار مهم در روایت گورانی آن است که زرعلی همراه با رستم به ایران می آید و از آن پس در کنار رستم و رخش می ماند. وی در برخی از داستانها نقشی بسیار پررنگ دارد و در برخی بسیار کم رنگ. در داستان هفتخان (هفتخوان رستم، ص۱۱) وی تنها رخش را برای رفتن به مازندران آماده می کند و به رستم می-سپارد. یکی از مهمترین نقشهای زرعلی در رزمنامۀ کنیزک است:
زرعلی پس از شنیدن خبر هجوم افراسیاب سه شبانه روز تمام سرزمین سیستان را درپی رستم درمی نوردد. او به ناگاه با رخش روبه رو می شود. رخش وی را به پیش رستم می برد. زرعلی با فریاد رستم را از خواب بیدار و به دلیل خوش گذرانی سرزنش می کند. سپس به سرعت رخش را برای رستم زین می کند. رستم سوار بر رخش و زرعلی پیش روی آنها به راه می افتند. شب هنگام در میانۀ راه در جایی استراحت می کنند. بامدادان زرعلی گوری را شکار و کباب می کند. سپس رستم را از خواب بیدار و از او پذیرایی می کند. آن دو به راه می افتند و شب هنگام به میدان نبرد فرامرز و سام با تورانیان می رسند. رستم از زرعلی می خواهد تا صحنۀ نبرد را به دقت برایش توصیف کند. زرعلی به درخواست رستم همانند «اژدها» دوان¬دوان به میدان می رود و گزارشی کامل از صحنه های نبرد را به رستم می دهد. رستم و زرعلی به سپاه توران هجوم می برند و زرعلی به سرعت خبر آمدن رستم را به فرزندان وی می رساند (هفت لشکر، الفت، برگ۸الف-۴۵ب؛ شاهنامۀ لکی، ص۱۸۳-۲۸۶).
زرعلی در روایتهای داستان برزو و فولادوند از شخصیتهای اصلی داستان است. نقش زرعلی در این داستان آنقدر پررنگ است که حتی راویان متون نقالی به فارسی هرچند که زرعلی را نمی شناخته اند با عنوان «دلاوری»(طومار نقالی شاهنامه ۱۱۳۵ق، ص۶۶۴؛ هفت لشکر فارسی، ص۲۷۹) به او اشاره کرده اند (نک: آغاز مقاله). پیکی خبر هجوم تورانیان به ایران و شکست سنگین زال و کیخسرو را به رستم می رساند. زرعلی به سرعت رخش را برای رستم زین می کند و هردو روانۀ میدان نبرد می شوند. در این نبردها زرعلی در کنار جهانبخش حضور دارد. هنگامی که جهانبخش با گرز بر فرق جمشیدشاه می کوبد و او را درکمند گرفتار می کند، زرعلی تاج او را به چالاکی می رباید. زال که رستم را در میدان نمی بیند، زرعلی را برای آوردن خبر به میدان می فرستد. زرعلی رستم و رخش را در محاصرۀ دشمن می بیند و این خبر را به زال می رساند. کیخسرو جهانبخش را به یاری رستم می فرستد. ایرانیان پیروز می شوند و زرعلی این مژده را به کیخسرو می رساند (نک: برزو و فولادوند؛ شاهنامۀ کوردی، ص۲۴۱-۴۱۶).
در داستان سیاوش پس از آنکه گیو، کیخسرو و مادرش را از جیحون می گذراند و همراه آنان در قلعه ای پناه می گیرد، تورانیان آنان را محاصره می کند. گیو نامه ای برای رستم می نویسد. رستم پس از دریافت نامه از زرعلی می خواهد رخش را زین کند. زرعلی رزم ابزارهای رستم را برمی دارد و پیشاپیش رخش به راه می افتد. سپس به سرعت پیامی از رستم برای زال برده، پیام زال را برای رستم می آورد و با جهان پهلوان به میدان کارزار می رود. رستم زرعلی را برای آوردن خبر از کیخسرو و فرزندانش به میدان می فرستد. او به سرعت به سپاه توران می رسد و با تورانیان به نبرد می پردازد. سپس خود را به برزو می رساند و با آگاهی از خبر سلامتی کیخسرو به یاری فرامرز و جهاندار می رود. زرعلی خود را به قلعه ای که کیخسرو در آن پناه گرفته، می رساند؛ با کمند وارد قلعه می شود و بر کیخسرو سجده می کند. کیخسرو از زرعلی می خواهد هرچه زودتر رستم را به یاری فرابخواند. زرعلی دیده¬ها و شنیده های خود را به رستم گزارش می دهد و همراه رستم برای نجات کیخسرو بازمی گردد. در پایان رستم کیخسرو را نجات داده و او را به پادشاهی می نشاند (داستان سیاوش گورانی، ص۱۹۵-۲۴۰).
در داستان رستم و زنون، زرعلی پیش از رستم در صحنه های جنگ حضور دارد. او در یکی از نبردها پیران را به بند می¬کشد، اما پس از مدتی سپاه ایران به سختی شکست می خورد و زرعلی با سایر پهلوانان به ایران بازمی گردد. زرعلی با حالتی سرگردان در خواب زال پدیدار می شود و در خوابی دیگر خبر زخمی شدن سام را به زال می دهد. زال و رستم به صحنۀ نبرد می روند. زرعلی گریه کنان گزارش شکست را می دهد. آنان در کنار هم با سپاه زنون می¬جنگند و چندین تن از آنان را می کشند. زرعلی گزارشی از حال و روز زنون برای رستم می آورد و در این میان پهلوانی تورانی را گرفتار می¬کند. سپس خبر گرفتاری برزو را به فرامرز می رساند. رستم در نبردهای پایانی سر یکی از پهلوانان تورانی را جدا می کند و آن را به زرعلی می دهد تا برای کیخسرو ببرد. او که کیخسرو را زخمی در عرصۀ میدان یافته؛ با گرز گاوسر به یاری کیخسرو می شتابد و تورانیان را تار و مار می کند. سپس با سرعتی شگفت خود را به رستم می رساند و از وی می خواهد تا به یاری کیخسرو بشتابد. رستم به همراه زرعلی به راه می افتند. جهاندار پیل¬گوش را از پشت فیل بر زمین می کوبد. زرعلی دست و پای پیل گوش را می بندد و همراه جهاندار و طوس آنقدر می جنگد تا سپاه پیل گوش شکست می¬خورد. زرعلی به جستجوی رستم می رود و او را در میدان جنگ می یابد در حالی که رخش زخمی شده و رستم در آستانۀ شکست است. او به¬سرعت این خبر را به کیخسرو و زال می رساند. کیخسرو پهلوانان را به یاری رستم می فرستد و زرعلی مژدۀ پیروزی را برای کیخسرو می¬آورد (هفت لشکر، الفت، برگ۱۵۳-۲۰۶؛ مثنوی شاهنامه).
پس از داستان رستم و زنون دو فرزند زرعلی، زرداد و زرپوش، نیز به حماسه های گورانی افزوده می-شوند. در داستان هفت لشکر (یا جواهرپوش) که زرعلی، زرداد و زرپوش گرفتار جادوی قرنطوس می شوند، رستم با آوردن نام خدا جادوگر را می کشد و آنان را آزاد می کند (جواهرپوش، برگ۱۲۳؛ هفت¬لشکر، صفری، ص۴۶-۴۷). در پایان این داستان پس از آنکه جهانبخش رخش را بازمی¬گرداند. رستم سوار بر رخش به راه می افتد. آنان پیشاپیش رستم حرکت می کنند و در چپ و راست او با دشمن می جنگند و رستم یکدست را فراری می دهند (هفت لشکر، الفت، برگ۳۰۸-۳۱۰؛ جواهرپوش، برگ۱۴۰-۱۴۲). در پایان جواهرپوش (برگ۱۹۳بهبعد؛ هفت لشکر، سیدبهاء، برگ۱۴۰-۱۴۸) که با روایتهای داستان هفت لشکر الفت و صفری متفاوت است، کیخسرو و زال به سختی شکست می خورند. زرعلی و فرزندانش مانند باد به جستجوی رستم برمی خیزند. آنان سرانجام رستم را یافته، به پایش می افتند و خبر هجوم دشمن را به وی می رسانند. رستم زرداد را برای آوردن گنج روانه می کند و خود همراه با زرعلی و زرپوش به سپاه تورانی هجوم می برد. این نبرد با یاری سیمرغ به رستم با پیروزی ایرانیان به پایان می رسد.
در آغاز داستان رستم و زردهنگ زرعلی با دو فرزندش به یاری رستم و جهانبخش می شتابد. در نبرد میان رخش و تنزیل، اسب سرخاب¬شاه، زرعلی و پسرانش با مهتران تنزیل می جنگند. در این نبرد رخش پیروز می شود و تنزیل بیهوش بر زمین می افتد. زرعلی به دستور زال رخش را از میدان دور می¬کند تا تنزیل به هوش آید و پس از آن رخش را بازمی گرداند. در این نبردها زرعلی پیک میان زال، رستم و فرزندان اوست. زرعلی در کنار رستم و رخش در سخت ترین صحنه های نبرد حضور دارد. هنگامی که رستم برای نبرد تن به تن با نهنگ دیو از رخش پیاده می شود، زرعلی به شتاب رخش را به کناری می برد. هنگامی که جم جم دیو به سوی رستم می آید، زرعلی به همراه رخش به نبرد با دیو می رود. جم جم توسط رخش زخمی می¬شود، اما از زمین برمی خیزد و مشتی بر گردن زرعلی می زند. زرعلی بیهوش بر زمین می افتد. جم جم دست و پای او را می بندد و به گوشه ای می اندازد. رخش و رستم، جم جم و نهنگ را می کشند و زرعلی از بند رهایی می یابد.
حماسه های گورانی را باتوجه به نقش و جایگاه زرعلی در آنها می توان به ۴ دسته تقسیم کرد:
۱¬- داستانهایی که در آنها زرعلی یکی از شخصیتهای اصلی است. این داستانها منحصراً به زبان گورانی در غرب کشور رایجند و نمونۀ فارسی ندارند، ازجمله رزمنامۀ کنیزک، رستم و زنون، رستم و زردهنگ (نک: هـ م م).
۲- داستانهایی که زرعلی یکی از شخصیتهای اصلی آنهاست، اما در نمونۀ فارسی آنها یا به زرعلی اشاره نشده است، مانند رستم و ببر بیان، داستان سیاوش، جواهرپوش/ هفت لشکر و یا این اشاره بسیار ناچیز است، چون برزو و فولادوند (نک: آغاز مقاله).
۳- داستانهایی که زرعلی در آنها شخصیتی فرعی دارد مانند هفت خوان رستم و یا تنها از وی یاد شده است چون بهمن و فرامرز. احتمالاً نام زرعلی افزوده¬ای ازسوی راویان گورانی زبان به متن این داستانها ست.
۴- داستانهایی که زرعلی در آنها هیچ نقشی ندارد (بنابر روایتهایی که در دست نگارنده است)، ازجمله رستم و کک کهزاد، رستم و سهراب، بیژن و منیژه، پادشاهی لهراسپ (هفت لشکر الفت، برگ۳۲۶-۳۷۲)، رستم و اسفندیار، رستم و شمقال (نک: کتابنامه).
در بررسی این داستانها دو داستان رستم و ببر بیان، و برزو و فولادوند از اهمیت ویژه¬ای برخوردارند، اما کدام روایت (گورانی یا فارسی) از این داستانها اصیلترند؟ داستان رستم و ببر بیان گورانی در پیدایش شخصیت زرعلی، داستانی بنیادین است که رستم در آن نیزه دار و یاور همیشگی خود را می¬یابد و بدون این داستان شخصیت زرعلی در حماسه های گورانی ناشناخته است. ارزش این داستان در شکل گیری زرعلی هم-سنگ داستانهای تولد زال و رستم در شاهنامه است؛ از این رو این داستان یا دارای اصلی غربی و گورانی است که به زبان فارسی ترجمه و به شرق ایران راه یافته¬است و یا دارای اصلی شرقی است که زرعلی را در غرب ایران به آن افزوده اند. باتوجه به ساختارها و بن مایه های اساطیری اصیل داستان و پیوند آن با روایت پهلوی حدس نخست درست تر به نظر می رسد. در برزو و فولادوند نیز باتوجه به پیوند گستردۀ کلیت روایت گورانی با یادگار زریران می¬توان گفت روایت گورانی اصیلتر از روایت فارسی است.
نامشخص بودن تولد و مرگ زرعلی، نشان دهندۀ ویژگی خدایی او ست. پیمان نگهداری و ارزشی که وی برای پیمان قائل است نیز او را با خدایان مهری و آیین مهر پیوند می دهد، اما پیوند گستردۀ وی با خدای کهن آریایی «وای: باد» بارزترین جلوۀ اساطیری اوست. بی گمان باد به دلیل نقشی که در زندگانی مردم داشته، سرچشمۀ مرگ و زندگی به شمار می رفته است (هینلز، ۳۱). در اوستا رام یشت ازآن ایزد باد است که در آن اهورامزدا، پادشاهان و پهلوانان وی را ستوده و به یاری او بر اهریمن و آفریده های اهریمنی پیروز می شوند. در این یشت، باد چهره ای اهورایی دارد و اهریمن که درپی آسیب رساندن به او ست، موفق می شود باد را فریب دهد و او را بر ضد آفرینش اهورایی برمی آشوبد (بندهشن: بهار، ص۹۳-۹۴، پاکزاد، بخش۲۱a، بند۲-۵). در متون پهلوی از دو نوع باد یاد می شود: استویهاد «وای بدتر» و رام «وای نیکو». ایزد باد نگهبان هوای پاک و سودبخش است و دیو باد با دیو مرگ یکسان و دارای یک هزار بیماری است (همان، بهار، ص۵۵، پاکزاد، بخش۵، بند۱). خدای باد در ساختار دو شخصیت زرعلی و داوِد به¬ترتیب به متون حماسی و آیینی زبان گورانی راه می یابد.
در رویکرد حماسی زرعلی به «شاطر» نامبردار است (هفت لشکر، الفت، برگ۳۱۰الف، ۳۱۱ب؛ رستم و بور بیان، ص۸۲). شاطر پیک بادپایی است که پیشاپیش اسب و سوار حرکت می کند (هفت¬لشکر، الفت، ۷۲الف، ۲۷۸-۲۷۹، ۲۹۵ب؛ طومار نقالی شاهنامه ۱۱۳۵ق، ص۸۰۴) و همانند «باد شمال» در تکاپو ست(هفت لشکر، الفت، ۲۷۸-۲۷۹، ۲۹۵ب). او که «باد دمان» نامیده می شود (هفت لشکر، الفت، ۱۳۸الف)، چون «باد»(مثنوی شاهنامه، برگ۴۶الف؛ هفت لشکر، الفت، ۲۰۵الف)، «باد و باران» (داستان سیاوش گورانی، ص۲۰۸) و «رعد و برق» (هفت لشکر، الفت، برگ۳۵ب) زمین را طی می کند و همچون «برق تند»( هفت لشکر، صفری، ص۹۶) چنان سریع می دود که رخش نیز نمی تواند به وی برسد (داستان کودکی رستم، ۳۸الف). او با کوشش و شتاب و با جهیدن، راهها را طی می کند (داستان سیاوش گورانی، ص۲۰۸-۲۰۹) و «بَلَد: راهنما» نامیده می¬شود (هفت¬لشکر، الفت، برگ۳۲ الف). زرعلی به همراه دو فرزندش ۳۰۰ فرسنگ راه را در هم می نوردد (جواهرپوش، ۱۹۳ب) و به «باد» و «شهاب» تشبیه می¬شوند (همان، ۱۲۳الف؛ هفت لشکر، صفری، ص۹۷). اگرچه زرعلی در کنار ایرانیان چهره ای نیک و آبادگر دارد، دربرابر تورانیان چهره¬ای ویرانگر و خون¬ریز است و با عنوان «باد تند بی امان»(جواهرپوش، برگ۱۹۵الف)، «باد شمال»(داستان سیاوش گورانی، ص۲۲۳) و «باد صرصر» (همان، ۲۳۵) از او یاد می شود. با این وجود چهرۀ اهورایی وی بسیار پررنگتر است و به این دلیل احتمالاً با باد جنوب یا قبله یعنی«زَران» و «زَریان» (هژار، ص۳۷۸، ۳۸۶) پیوند دارد. صفت «مرغ بالدار» (داستان سیاوش گورانی، ص۲۲۲) توصیفی گویا و کامل برای زرعلی است.
نکتۀ بسیار مهم دربارۀ زرعلی آن است که برخلاف شخصیتهای اساطیری ـ حماسی ایران نام وی در متون آیینی اهل حق نیامده است (مجموعه¬های بررسی¬شده: سرانجام، نامۀ سرانجام، دیوان گوره، برزنجه، گنجینۀ یاری، سرودهای یارسان. نک: کتابنامه). این نکته بیانگر آن است که زرعلی بازماندۀ خدایان بسیار کهن آریایی است که در چهارچوبهای آیینی ایران به ویژه اهل حق که رویکرد مثبتی به آیین زردشت دارد نگنجیده است. به عبارتی وی از خدایان رانده شده ازسوی زردشت است؛ از این رو در حماسه های گورانی که با زردشتی زدایی گسترده ای همراه است، جایگاه خود را به خوبی یافته است. نمونۀ همسان زرعلی در متون اهل حق داوِد، نماد خدای باد (نک: سرانجام، ص۴۲۹، ۷۲۶) است.
داوِد، دومین فرشته از هفت فرشتۀ آیین اهل حق (جیحون آبادی، ب۱۱۶۵)، در پیکر مار آشکار (دیوان گوره، ص۲۳۲، ۲۳۸؛ نامۀ سرانجام، ص۴۷؛ گنجینۀ یاری، ص۱۵۰) و از او با تعابیر «باد شمال»(صفی زاده، ص۹۳؛ جیحون آبادی، ب۸۸۶۶)، «داود شمال»(دورۀ دیوانه گوره، بند۳۶۴)، «جاسوس باد»(شیخ امیر، بند۱۷۶) و «باد گردان»(گنجینۀ یاری، ص۱۵۲) یاد می¬شود. عنوانهای «سوار»(دیوان گوره، ص۱۶۷)، «شهسوار»(جیحون¬آبادی، ب۲۲۸۲) و «کبودسوار بادپا»(سرانجام، ص۵۹، بند۳۲؛ ۴۳۳، ۸۹) نیز دربارۀ وی کاربرد دارد. او که در گردش زمین و آسمان نقش مهمی دارد، «چرخچی (چرخانندۀ) جهان» (شیخ امیر، بند۴۰) خوانده می شود. داود در راهنمایی و دستگیری مردم نیز کارکردی ویژه بر عهده دارد و «دلیل» (دیوان گوره، ص۵۴۸) و «دستگیر» (شیخ امیر، بند۸۳؛ گنجینۀ یاری، ص۱۵۷) از القاب اوست. داود در رستاخیز «تبرزین» و «ترکۀ تَر و سبز»ی در دست دارد که بازتاب نقش دادگرانه و نجات¬بخشی او ست (شیخ امیر، بند۵۰، ۲۰، ۶۷). این نقش رستاخیزی داود یادآور سوارشدن کیخسرو بر «وای: باد» در رستاخیز است (دینکرد، II/817/16-18=9/23/1-3؛ تفضلی، ص۹۵). در شخصیت داود نمادهایی از اهریمن (در پیکر مار در آمدن: بندهشن، بهار، ص۵۲، پاکزاد، بخش۴، بند۱۰-۱۱؛ وزیدگیهای زادسپرم، بخش۲، بند۵)، دیوان (در شمال بودن: زامیادیشت، بند۱۲؛ وندیداد، بخش۱۹، بند۱، ۴۷) و اکوان دیو (چون باد شمالی بودن: شاهنامه، ۳/۲۹۰/۳۸) دیده می شود.
حضور عناصر اهریمنی در وجود ایزدان باد (زرعلی و داود) بازتابی از دیدگاه اهریمنی نسبت به آنها در برهه ای از زمانهای کهن است. این دوگانگی در شخصیت، داستانها و نام واژه های باد در غرب کشور چشمگیر است (عسکری، ص۷۵۷-۷۵۸). نکتۀ مهم دربارۀ داود آن است که نام وی در حماسه های گورانی نیامده است (در حد بررسیهای نگارنده)؛ از این رو می توان گفت که زرعلی و داود هر دو به یک سرچشمۀ واحد یعنی خدای کهن باد آریایی وابسته اند که در دو شاخۀ حماسی و آیینی به زندگی خود ادامه داده اند.
از زرعلی با عنوان «پهلوان» و «سرهنگ»(هفت لشکر، الفت، برگ۳۳الف) یاد می شود. وی در زمرۀ پهلوانانی چون گودرز، بهرام، طوس، میلاد و زواره در به شمار می آید و در کنار آنان به باده نوشی می پردازد (هفت لشکر، الفت، برگ۱۳۰-۱۳۲؛ رستم و زنون، ص۱۲-۱۹). او اگرچه نامه رسان ویژۀ رستم است، اما در موقع نیاز حضور در میدان نبرد را بر این کار ترجیح می دهد (همانها، برگ۱۲۴ب؛ ص۲۲). هومان از دیدن این شیر پیاده شگفت زده می¬شود. زرعلی با پرتاب کمند هومان را گرفتار کرده، از اسب به زیر می کشد، اما تورانیان او را نجات می دهند. زرعلی پس از آن جوانی تورانی را گرفتار کرده، همراه با تاج هومان به نزد رستم می آورد(هفت لشکر، الفت، برگ۳۴-۳۵). در آغاز نبردهای رستم و زنون به گونه ای می جنگد که زواره گزارشی از دلیریهای وی را به کیخسرو می رساند (همان، برگ۱۲۴-۱۲۵). در نبرد رستم و قاموس، زرعلی با دیدن ناتوانی رستم و رخش همانند باد جهاندار را به یاری رستم می آورد. جهاندار قاموس را در کمند گرفتار کرده، به زرعلی می سپارد. زرعلی سر وی را از تن جدا کرده، به پای درفش کیخسرو می اندازد و همراه با رستم به حضور کیخسرو می رود (مثنوی شاهنامه، برگ۴۵-۴۶؛ هفت لشکر، الفت، برگ۱۵۳-۲۰۶). در نبرد میان زواره و صمصام دیو پس از آنکه زواره صمصام را بر زمین می زند، زرعلی به¬سرعت دستان صمصام را بسته، او را کشان کشان نزد طوس می آورد و به دستور طوس با شمشیر وی را پاره پاره می کند (رستم و زنون، ص۱۰).
زرعلی همانند رعد و برق بهاری نعره می کشد (داستان سیاوش گورانی، ص۲۲۶). و با آواز بلند خبر آمدن پهلوان ایرانی را به تورانیان اعلام می کند (هفت لشکر، الفت، برگ۲۰۰ب). او به « دنگ دلیر/daŋ-dɛłe:r/: دلیرصدا»(داستان سیاوش گورانی، ص۲۰۹) نامبردار است. در برخی از رفتارهای وی ساز و کار عیاری و شبروی نیز دیده می شود. زرعلی به¬همراه بهرام در لباس بازرگانان با چند شتربار، خود را به سپاه توران می رساند و یکی از فرماندهان تورانی را گرفتار می کند(هفت¬لشکر، الفت، برگ۱۴۹ب؛ رستم و زنون، ص۴۳-۴۴). البته گاه مرامهای پهلوانی را رعایت نمی کند، از جمله هنگامی که رستم زرعلی را به جستجوی جهاندار می¬فرستد، وی جهاندار را در حال کشتی با پهلوانی تورانی یافته، با گرز بر فرق تورانی می کوبد و او را می کشد (هفت لشکر، الفت، برگ۱۹۹).
زرعلی از اعضای خانوادۀ رستم به شمار می آید. رستم وی را «فرزند دلبند»، «رفیق راه» و «پشت و پناه» می خواند(هفت لشکر، الفت، برگ۱۴۲ الف، ۱۹۸ب؛ رستم و بور بیان، ص۸۲). او در کنار رستم و تهمینه در خانۀ آنان زندگی می کند (رستم و زردهنگ، صفری، ۱۹-۲۰) و مشاور رستم است (هفت لشکر، الفت، برگ۱۴۲ الف، صفری، ۲۲۳). کیخسرو، زال، رستم و فرزندانش احترام بسیاری برای او قائل هستند (داستان سیاوش گورانی، ص۲۰۹، ۲۲۳-۲۲۵، ۲۲۸). زرعلی نیز در پاسداشت خانوادۀ رستم بارها تا پای جان پیش می رود. وی در شبیخون رستم و سام (فرزند فرامرز) برای نجات زال در کنار رخش حضور دارد. سام شبانه زال را از زندان رهایی داده، به زرعلی می سپارد تا بندهای زال را پاره کند. پس از آنکه فرامرز، رُخام تورانی را از اسب بر زمین می کوبد، زرعلی دست و پای وی را می بندد. در همین هنگام مرداس زنگی دوباره زال را گرفتار می کند. زرعلی و فرامرز سپاه مرداس را شکست می دهند و زال را آزاد می کنند (برزو و فولادوند گورانی، ص۱۶۴-۱۶۵، ۱۷۸-۱۸۱). زرعلی و پسرانش نقش مهمی در کشتن شیردَم و آزادی برزو دارند (جواهرپوش، برگ۱۹۲؛ هفت لشکر، صفری، ص۹۶-۹۷). آنان به عنوان «سلاحدار» رستم شناخته می شوند. زرعلی گرز هفتصد من رستم را به دوش می گیرد و زرداد و زرپوش دیگر وسایل رستم را برمی دارند. زرداد در هنگام خواب نگهبان رستم است. (رستم و بور بیان، ص ۷۸؛ هفت لشکر، الفت، برگ۳۰۸-۳۱۰؛ جواهرپوش، برگ۱۴۰-۱۴۲). همچنین هریک از آنان رزم ابزار ویژۀ خود را دارند: زرعلی، گرز؛ زرپوش، تبر و کمان و زرداد، ارّه (جواهرپوش، برگ۱۴۲؛ هفت لشکر، صفری، ص۹۷).
زرعلی پیوند عاطفی ویژه ای با رخش دارد. رخش با دیدن وی سرش را خم می کند تا زرعلی آن را ببوسد. زرعلی دست در گردن رخش از هجوم افراسیاب و ویرانی ایران شکوه می کند و از وی می خواهد جایگاه رستم را نشان دهد. رخش زانو خم کرده، زرعلی را سوار بر پشت خود به نزد رستم می برد وبار دیگر رخش بار دیگر زانو خم می کند تا زرعلی پیاده شود (هفت لشکر، الفت، برگ۲۹). در سفری زرعلی چهارصد مَن وسایل رستم را حمل می کند. رستم با دلسوزی می خواهد او را بازگرداند تا خود سریعتر به توران برسد و اسیران را نجات دهد، اما زرعلی پاسخ می¬دهد که بیش از رستم شتاب دارد و از رخش شکایت می کند که اگر تندتر بتازد چهار روزه به توران می رسند (هفت لشکر، الفت، برگ۳۲).
از سرنوشت و سرانجام زرعلی اطلاعی در دست نیست. در سوگ سرودی که در پایان داستان کودکی رستم (برگ۳۸) آمده و همچنین در لابلای ابیات داستان بهمن و فرامرز (ص۲۸، ۴۱، ۷۷) با افسوس از نبودن زرعلی یاد شده است. گویی زرعلی و دو فرزندش ، زرداد و زرپوش، برای همیشه زنده اند. از این دیدگاه آنان با زال و آذربرزین که در برخی روایتها همیشه زنده اند (طومار کهن شاهنامه، ص۹۵۸-۹۵۹)، پیوندی ناگسستنی دارند و آنان را در نام واژه، عمر طولانی و جاودانگی همسان می سازد. ازآنجا که رزم ابزار ویژۀ زرعلی «تَرکه» است (داستان سیاوش گورانی، ص۲۰۸، ۲۲۲، ۲۲۴-۲۲۵) ـ همان رزم ابزاری که داود در رستاخیز در دست دارد احتمالا زرعلی نیز از جاودانان و دارای نقش رستاخیزی است. در برخی قصه ها و روایتهای شنیداری در غرب کشور زرعلی، زرداد و زرپوش در کنار نادرشاه افشار می جنگند. پیوند زرعلی و نادرشاه به آن دلیل است که مردم غرب نادرشاه را از طایفۀ افشار غرب ایران می دانند که به¬دلیل رشادتهای خود جایگاه ویژه ای در حماسه های گورانی دارند. در داستان رستم و برزو، سهراب با شهرو، دختر قلیچ خان افشار که بعدها همراه پسرانش از یاوران کیخسرو به شمار می آید در منطقۀ کرمانشاهان ازدواج می کند، برزو ثمرۀ این ازدواج است (هفت لشکر، الفت، برگ۴۶ بهبعد) و «دهقان زادۀ افشارزمین» خوانده می شود (برزو و فولادوند، ص۵۷). برخی از این قصه گویان برآنند پیرمرد و دو سرباز کنار اسب پیکرۀ نادرشاه در آرامگاه وی در مشهد، زرعلی، زرداد و زرپوش هستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتابنامه
– آثنایس، ناوکراتیس، ایرانیات در بزم فرزانگان، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران، ۱۳۸۶٫
– اسدی طوسی، ابونصر، گرشاسپ¬نامه، به اهتمام حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۵۴٫
– اسعد گرگانی، فخرالدین، ویس و رامین، تصحیح ماگالی تودوا- الکساندر گواخاریا، تهران، ۱۳۴۹٫
– انجوی شیرازی، ابوالقاسم، فردوسی¬نامه، تهران، ۱۳۶۳٫
– بررسی دستنویس م. او۲۹، داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید، گِلشاه و متنهای دیگر، ترجمه کتایون مزداپور، تهران، ۱۳۷۸٫
– برزو و فولادوند (به¬زبان گورانی)، رونوشت اسدالله صفری، ۱۳۸۰، ش ثبت۲۹۱۹۳، کتابخانه دانشگاه رازی کرمانشاه.
– برزنجه، دورۀ برزنجه و ابتدای دورۀ پردیور، به¬کوشش سید امرالله شاه¬ابراهیمی، کرمانشاه، ۱۳۷۳٫
– برهان، محمد بن حسین خلف تبریزی، برهان قاطع، به اهتمام محمد معین، تهران، ۱۳۴۲٫
– بندهش فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران،۱۳۸۰٫
– بویس، مری، «زریادرس و زریر»، ترجمه کتایون صارمی، یشت فرزانگی جشن¬نامۀ دکتر محسن ابوالقاسمی، به¬اهتمام سیروس نصرالله¬زاده و عسکر بهرامی، تهران، ۱۳۸۴، ص۱۵۷-۱۶۸٫
– بهرامی، عسکر، «واژهنامۀ پارتی»، راهنمای زبان پارتی، تهران، ۱۳۸۵ ش، ص ۱۶۵-۲۱۴٫
– بهمن و فرامرز (به زبان گورانی)، رونوشت اسدالله صفری، ۱۳۸۰، شمـ ثبت۲۹۱۹۶، کتابخانه دانشگاه رازی کرمانشاه.
– بیضایی، بهرام، «گوشهای از تاریخ نمایش در ایران»، آرش، ش۱، ۱۳۴۰٫
– تفضلی، احمد، «تصحیح و ترجمه سوتکرنسک و ورشت ¬مانسرنسک از دینکرد ۹»، پایان¬نامه دکتری زبان¬شناسی و زبان-های باستانی ایران، دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات (چاپ نشده). ۱۳۴۴٫
– جُنگ روایات دینی و تاریخی منثور و منظوم زردشتیان، ج۱-۲، دستنویس ش۱۳۷۴۲، کتابخانه مجلس.
– جواهرپوش، ۱۳۰۷ق، روایت مصطفی بن محمود گورانی، دستنویس شمـ۴۶۱۶، کتابخانه ملک.
– جیحون¬آبادی، نعمت¬الله، حق¬الحقایق یا شاهنامه حقیقت، به¬کوشش محمد مکری، تهران، ۱۳۶۱٫
– خالقی مطلق، جلال، گل رنجهای کهن، به کوشش علی دهباشی، تهران، ۱۳۸۸٫
– ـــــــــــ، حماسه، تهران، ۱۳۸۶٫
– داستان سیاوش گورانی← شاهنامۀ کوردی، ص۱۳۷-۲۴۰٫
– داستان کودکی رستم و کشتن ببر بیان (به¬زبان گورانی)، دستنویس شمـ۹۷۷۳، کتابخانه مجلس.
– دیوانَ گَورَه، به کوشش محمد حسینی، کرمانشاه، ۱۳۸۲٫
– «رزمنامۀ کنیزک»، دستنویس ← هفت¬لشکر گورانی الفت، برگ ۸-۴۴٫
– «رزمنامۀ کنیزک»، چاپ عکسی← شاهنامۀ لکی، ص ۱۸۵-۲۸۶٫
– رستم¬نامه ۱۲۴۵ق، دستنویس شمـ۴۰۳۶، کتابخانه مجلس.
– رستم¬نامه ۱۲۴۵ق، دستنویس شمـ۶۴۲۴، کتابخانه ملک.
– رستم¬نامه ۱۳۲۱ق، دستنویس شمـ۹۱۶، کتابخانه مجلس.
– رستم¬نامه، چاپ حسینی، تهران، بی¬تا.
– رستم و اسفندیار ← شاهنامۀ کوردی، ص۶۵۵-۶۹۴٫
– رستم و بور بیان (به زبان گورانی)، رونوشت اسدالله صفری، ۱۳۸۰، شمـ ثبت۲۹۱۹۵، کتابخانه دانشگاه رازی کرمانشاه.
– رستم و زردهنگ (کتاب زردآهنگ)، ۱۳۲۱ق، دستنویس شمـ۹۵۰۴، کتابخانه مجلس.
– رستم¬ و زردهنگ ۱۳۴۹ش (به زبان گورانی)، دستنویس شمـ۹۷۷۶، کتابخانه مجلس.
– رستم¬ و زردهنگ (به زبان گورانی)، رونوشت اسدالله صفری، ۱۳۷۹، کتابخانه دانشگاه رازی کرمانشاه.
– رستم و زنون (به زبان گورانی)، رونوشت اسدالله صفری، ۱۳۸۰، شمـ ثبت۲۹۱۹۵، کتابخانه دانشگاه رازی کرمانشاه.
– رستم و شمقال ۱۳۰۸ق، (به زبان گورانی)، دستنویس شمـ۹۷۸۷، کتابخانه مجلس.
– رستم و کک کهزاد ← شاهنامۀ کوردی، ص۵۵-۶۱٫
– روستم و زوراب، ترجمه از هورامی به کردی: علی باپیر آغا، عراق، ۱۹۵۵٫
– روایت پهلوی، ترجمه مهشید میرفخرایی، تهران، ۱۳۹۰٫
– زوندرمان، ورنر، «ēl (ئیل) لقبی برای فرستادۀ سوم مانوی»، ترجمۀ امید بهبهانی، جشن¬نامۀ دکتر بدرالزمان قریب، به-کوشش زهره زرشناس و ویدا نداف، تهران، ۱۳۸۷، ص۲۱۷-۲۲۴٫
– سام¬نامه، منسوب به خواجوی کرمانی، چاپ اردشیر بنشاهی، بمبئی، ۱۳۱۹٫
– سام¬نامه، تصحیح وحید رویانی، تهران، ۱۳۹۲٫
– سرانجام (سه¬رئه¬نجام)، مجموعه کلامهای یارسان، به¬کوشش طیّب طاهری، عراق: سلیمانیه، ۲۰۰۷٫
– سرودهای دینی یارسان، ماشاءالله سوری، تهران، ۱۳۴۴٫
– شاملو، احمد ـ سرکیسیان، آیدا، کتاب کوچه، تهران، مازیار، ۱۳۷۹٫
– شاهنامۀ لکی، به¬کوشش حمید ایزدپناه، تهران، ۱۳۸۴٫
– شاهنامۀ کردی، به¬کوشش ایرج بهرامی، تهران، ۱۳۸۹٫
– شاهنامۀ کوردی (هه¬ورامی)، ئه¬لماس¬خان که¬نوله¬یی، به¬کوشش محمدرشید امینی، عراق، ۱۳۸۵٫
– شیخ¬امیر، دیوان، به¬کوشش سیدامرالله شاه¬ابراهیمی، کرمانشاه، ۱۳۷۴٫
– صد در نثر و صد در بندهش، ارواد مانکجی دابار، بمبئی، ۱۹۰۹٫
– صفی¬زاده، صدیق، ۱۳۶۱: نوشته¬های پراکنده درباره یارسان (اهل حق) به انضمام فرهنگ لغات گورانی، مؤسسه مطبوعاتی عطایی.
– الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، به کوشش دوخویه، لیدن: بریل، ۱۸۸۱-۱۸۸۲٫
– طومار شاهنامۀ فردوسی، به¬کوشش مصطفی سعیدی- احمد هاشمی، تهران، ۱۳۸۱٫
– طومار کهن شاهنامه، جمشید صداقت¬نژاد، تهران، ۱۳۷۴٫
– طومار نقالی شاهنامه، ۱۱۳۵ق، به¬کوشش سجاد آیدنلو، تهران، ۱۳۹۱٫
– عسکری عالم، علیمردان، ادبیات شفاهی قوم لر،تهران، ۱۳۸۸٫
– فرامرزنامه، به دستیاری سروش تفتی، بمبئی، ۱۳۲۴٫
– فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق و همکاران (ج۶-۷)، تهران، ۱۳۸۶٫
– گنجینه یاری، گردآورنده: سید کاظم نیک¬نژاد، نسخه عکسی به شماره ثبت ۱۱۸۵۷۴، مرکز دایره¬المعارف بزرگ اسلامی.
– گوتشمید، آلفرد فن، تاریخ ایران و ممالک همجوار آن از زمان اسکندر تا انقراض اشکانیان، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، ۱۳۸۸ ش.
– ملابمانعلی راجی کرمانی، حمله حیدری، تصحیح یحیی طالبیان ـ محمود مدبری، کرمان ۱۳۸۳٫
– نامه سرانجام، ترجمه صدیق صفی¬زاده، تهران، ۱۳۷۵٫
– نیبرگ، ساموئل، «افسانۀ گرشاسپ»، از گونه¬ای دیگر، ترجمۀ میرجلال¬الدین کزازی، تهران، ۱۳۶۸، ص۲۸۱-۲۹۵٫
– وزیدگی¬های زادسپرم، ترجمه محمدتقی راشد محصل، تهران، ۱۳۸۵٫
– وندیداد (حصه سوم کتاب اوستا)، ترجمۀ محمدعلی حسنی داعی¬الاسلام، دکن: حیدرآباد، ۱۹۴۸٫
– هژار، عبدالرحمن شرفکندی، فرهنگ کردی- فارسی، تهران، ۱۳۸۵٫
– هفت¬خوان رستم (به زبان گورانی)، ش ثبت۲۹۱۹۵٫ رونوشت اسد الله صفری، ۱۳۸۰، کتابخانه دانشگاه رازی کرمانشاه.
– هفت¬لشکر (طومار جامع نقالان ۱۲۹۲ق)، به¬کوشش مهران افشاری- مهدی مداینی، تهران، ۱۳۷۷٫
– هفت¬لشکر ۱۳۵۹ق (به زبان گورانی)، روایت سید بهاء الدین قطبیانی، دستنویس ش ۱۳۶۸۹، کتابخانه مجلس.
– هفت¬لشکر ۱۳۴۹ق (به زبان گورانی)، روایت منسوب به الفت، دستنویس ش۱۱۹۳۷، کتابخانه آستان قدس رضوی مشهد.
– هفت¬لشکر، رونوشت اسدالله صفری، ۱۳۷۹، کتابخانه دانشگاه رازی کرمانشاه.
– یادگار زریران، ترجمه ماهیار نوابی، تهران، ۱۳۷۴٫
– یسنا، ترجمه ابراهیم پورداود، تهران، ۱۳۸۰٫
– یشتها، ترجمه ابراهیم پورداود، تهران، ۱۳۷۷٫
– Bīžan-u Manīja, Mokri, M., Paris, 1966.
-Bundahišn, Zoroastrische Kosmogonie und Kosmologie, Pakzad, F., Tehran: Centre for Great Isiamic Encyclopaedia, 2003.
– Dawra-y Dīwāna-Gawra: La Grande Assemblée des Fidèles de Vérité au Tribunal sur le mont Zagros en Iran, Mokri, M., Paris. 1977
– Denkard, Book. 9, West, E. W., SBE, 1897.
– Hinnels, J. R., Persian Mythology, London. 1975.
– Hübschmann, H., Persische Studien, Strassburg, 1895.
– Justi, F., Iranisches Namenbuch, Hildesheim, 1963.
-Mackenzie, D.N., A Concise Pahlavi Dictionery, London, 1971.
– Mayrhofer, M.,Iranisches Personennamenbuch, Wien, 1979.
– The Complete of The Pahlavi Dinkard, Madan, D. M., Bombay, 1911.
– The Pahlavi Rivâyat, Dhabhar, E. B., Bombay, 1943.
نام زال (پیر) به عنوان پدر رستم هم در رابطه با همین نام علی کیشی (آلوو پیر) در اسطورۀ کوراوغلو و زر علی (پیر آلوو) شاهنامه گورانی و الوای شاهنامه فردوسی پیدا شده است.
نامهای الوای و زرعلی (علی پیر) به صورت علی مهتر در اسطورۀ آذری کوراوغلو (پسر کوروش، تخلص اوزانی بابک خرمدین تنبور زن) یاد گردیده است که برگرفته داستان مادی منسوب به کوروش است که کتسیاس ذکر کرده است که در آن آترادات (مخلوق آتش، آلوو) پدر کوروش است و مهتر اسبان کتک خورده از سرور مادی اش بر انگیزنده کوروش علیه مادها است. در اسطورۀ کوراوغلو، آترادات و مهتر اسبان ستمدیده فرد واحدی گردیده و پدر کوراوغلوی عصیانگر به شمار رفته اند. از قرار معلوم بابک خرمدین در ترانه های حماسی اوزانی خود سوای حماسۀ محوری عصیان کوروش بر اسطورۀ عاشقانه اردشیر و گلنار تأکید داشته است که به صورت کوراوغلو و نگار بازگویی شده است.
خود آترادات (مخلوق آتش= آلوو) قهرمان اساطیری مردم شمال ایران بوده است که سپاهیان آشوری به رهبری رئیس رئیسان آشوری شانابوشو (سردار آغاز حکومت آشوربانیپال) را در پای حصار شهر بابل شکست داده و خشثریتی (کیکاووس) و همراهان مادی وی را از محاصره نجات داده بود که حماسۀ آن تحت نامهای گرشاسب (کرسا-سپ= در هم شکننده راهزنان) کنار دریای فراخکرت و رستم هفتخوان مازندران و آذربرزین (آلوو مهتر) مخاصم بهمن (منظور دیوان دژ بهمن = آشوریان) انعکاس یافته است.