بازبینی کلی
داستان رستم به زبان سُغدی که ریشه اسطورهای دارد و به احتمال قوی مربوط به اساطیر اقوام ایرانی شرقی است، اگر چه جزء مجموعه متون سغدی بودایی که در چین پیدا شده میباشد، از نظر محتوا ارتباط با متون بودایی ندارد. داستانی کاملاً مستقل است و از هیچ یک از دیدگاههای فلسفی بودا متأثر نیست.
برای مقدمه بد نیست عرض شود که به طور کلی مدارک زبان سغدی را متون دینی تشکیل میدهد و این به خصوص درباره مدارک مکشوف در چین و در ترکستان چین صادق است.۱ چون اغلب مهاجرنشینهای سغدی در خاک چین و در طول راه ابریشم، تابع دینهای بودایی یا مانوی یا مسیحی بودند، و نوشتههای آنها متأثر از متون سه دین نامبرده میباشد و این تأثیر عمیق نه فقط در نوشتههای دینی و دستورات شرعی و داستانهای آفرینش دیده میشود، بلکه در داستانهای به ظاهر مستقل نیز تأثیر فلسفه و عقاید این سه دین بر متون و بر زبان سغدی مشهور است.
اضافه شود چنانچه داستانی نیز خارج از تأثیر مستقیم این سه دین کشف شده، آن داستان را با اصل و ریشه هندی یا یونانی یا لاتینی منطبق کردهاند. در میان تمام متون سغدی دو متن ویژگی به خصوص دارند و آن اصالت آنها و وابستگی عمیقشان به فرهنگ ملی و محلی است. این دو متن، یکی «داستان رستم» و دیگر متن مربوط به «طلسم باران» یا خواص سنگهای بارانزاست.۲
داستان رستم از دو صفحه تشکیل شده که نسخه اصلی یک صفحه آن در کتابخانه ملی پاریس و نسخه صفحه دیگر در موزه بریتانیا (امروز به نام کتابخانه بریتانیا) نگهداری میشود. اکنون ببینیم این صفحات کجا کشف شدهاند و چگونه بدین دو مرکز غربی راه یافتهاند؟
غارهای هزار بودا
محل کشف داستان رستم، غارهای هزاربودا نزدیک شهر توئن هوانگ (دون هوان) در ایالت کانسوی چین بوده و ـ در سال ۱۹۰۰ میلادی هنگام تعمیر یکی از غارها کتابخانهای کشف شد که مدت نه قرن بسته و دستنخورده مانده بود.
در سال ۱۹۰۷ سر اورل استین از غارهای هزاربودا دیدن کرد و داخل کتابخانه راه یافت و بسیاری از مدارک نوشته را با خود به موزه بریتانیا به لندن برد. بعد از او دانشمند چینشناس فرانسوی، پلیو به سراغ کتابخانه پنهان رفت و بیشتر مدارکی که به خط و زبان تا آن روز ناشناخته بود، همراه خویش به کتابخانه ملی پاریس برد. بعدها معلوم شد که مدارک سغدی است و داستان رستم ما همراه همین جهانگردان دانشمند، از چین به اروپا سفر کرد و قطعه بزرگ آن با گنجینه پلیو وارد کتابخانه ملی پاریس و قطعه کوچکتر آن همراه سر اورل استین به موزه بریتانیا راه یافت.
از آنجا که اول و آخر نسخه سغدی افتاده، محتملاً متن موجود سغدی قسمتی از داستان مفصلتری بوده که موضوع اصلی آن داستان جنگ رستم با دیوان است. با آنکه روایت سغدی رستم در شاهنامه و یا در آثار دیگر نویسندگان دیده نمیشود و همان طور که دکتر یارشاطر نوشته: «جنبه افسانهای این قطعه بیشتر از صورت مشهور جنگ رستم و دیوان است.»۳ ذکر نام رخش و جامه پوست پلنگ تردیدی در هویت داستان باقی نمیگذارد.
ترجمه متن سغدی داستان رستم، با قسمت دوم یعنی قطعه موزه بریتانیا شروع شد. رایخلت در مجموعه «دستنوشتههای سغدی» موزه بریتانیا در سال ۱۹۳۱ آن را به آلمانی ترجمه کرد. در ۱۹۴۰ بنونیست قسمت اول داستان را که در کتابخانه ملی پاریس بود، به انضمام قسمت دوم، به فرانسه ترجمه کرد و در مجموعه نفیس متون سغدی منتشر نمود.
در همین سال نسخه خطی داستان نیز (با خط سغدی) در مجموعه کپنهاگ چاپ شد. بنونیست علاوه بر ترجمه و حرفنویسی، یادداشتهای فراوانی نیز درباره تعبیر و تفسیر بعضی لغات مشکل داد. هنینگ در نقدی که بر کتاب بنونیست نوشت، بعضی از تعبیرات او را تغییر داد و همچنین نظر او را که دو قطعه کاملاً با هم منطبق نیستند، رد کرد. بنا بر نظر هنینگ قطعه موزه بریتانیا مستقیماً قطعه اول را دنبال میکند. دکتر یارشاطر در مجله مهر، سال هشتم، شماره ۷، سال ۱۳۳۱، داستان رستم را به فارسی ترجمه کرد. ترجمه او نزدیک به ترجمه فرانسه بنونیست با در نظر گرفتن بعضی تغییرات هنینگ بود.۴ سالهای بعد بنونیست در مقالههای خود بسیاری از نظریات قبلی را تجدید کرد و همچنین گرشویچ در «دستور سغدی مانوی»، معنی چند واژه این داستان را با اطلاعات جدیدی که در زبان سغدی به دست آمده بود، اصلاح کرد.
آخرین ترجمهای که از داستان رستم شده، ترجمه به زبان انگلیسی است که توسط سیمز ویلیامز در ۱۹۷۶ در مجله هند و ایرانی منتشر شد. سیمز ویلیامز با مطالعه دقیقتر نسخه خطی، قسمتهایی را که توسط بنونیست ناخوانده مانده بود، خوانده یا بازسازی کرده و با استفاده از نظریات جدید بنونیست، هنینگ و مخصوصاً گرشویچ و شوارتز ترجمه کاملتری از این داستان جالب داده است.
شیوه خط
مطلب دیگری که درباره این متن باید یادآوری کرد، شیوه خط آن است. اگرچه خط داستان رستم همان خط سغدی است که همه متون بودایی و تعداد کمتری از متون مانوی و مسیحی و همچنین تمام متون غیردینی مثل نامههای باستانی و مدارک کوه مُغ و کتیبههای سغدی بدان نوشته شده، ولی مطابق گونه معمولی این خط که به نام خط سوترا معروف است (و خط بیشتر متون بودایی است) نمیباشد، بلکه خط این متن از گونه شکسته آن است و در این نوع خط به خصوص، تشابه میان بعضی حروف که از صفات برجسته خط سغدی است، به مراتب بیشتر به چشم میخورد و از این جهت تشخیص حروف ن و ز، و الف و ی و ر، و س و ش، و ش و غ بسیار مشکل است.
در ترجمه فارسی زیر، بیشتر بازسازیهای و بازخوانیهای سیمز ویلیامز که بسیاری از آن را خود مرهون راهنمایی گرشویچ است و گرشویچ نیز این اطلاعات را به قول سیمز ویلیامز شفاهاً یا کتباً از هنینگ کسب کرده، رعایت شده است؛ ولی بعضی تعبیرات قدیم بنونیست نیز که بر بازسازیهای جدید، هم از نظر اشتقاق و هم از نظر فهم متن، بهتر به نظر میآمد محترم شمرده شده است. در ترجمه زیر سعی شد تا حد امکان به مفهوم متن سغدی نزدیک باشد.۵
قطعه اول:
دیوان همان دم به شهر گریختند. رستم همچنان به دنبال آنها تا دروازه شهر رفت. بسیاری از پایمال شدن مردند. یک هزار [تن] با زحمت توانستند به شهر درآیند. دروازهها را بستند. رستم با نیکنامی بزرگ برگشت. به چراگاهی نیکو رفت، ایستاد، زین برگرفت، اسب را در سبزه رها کرد، جامه درآورد، غذایی خورد، سیر شد، بستری گسترد، دراز کشید [و] به خواب رفت. دیوان در انجمن به شورا ایستادند و به یکدیگر چنین گفتند: «بزرگ زشتی بود و بزرگ شرمساری از طرف ما که از یکتنه سوار چنین به شهر پناه بریم. چرا نجنگیم؟ یا همگی بمیریم و نابود شویم و یا کین خدایان خواهیم».
دیوان آنان که از جنگ جان به در برده بودند، با ساز و برگ گران و سلاح نیرومند مجهز شدند. با شتاب فراوان دروازه شهر را گشودند. بسیار کمانگیر، بسیار گردونهسوار، بسیار پیلسوار، بسیار سوار بر … بسیاری سوار بر خوک، بسیار سوار بر روباه، بسیاری سوار بر سگ، بسیاری سوار بر مار و سوسمار، بسیاری پیاده، بسیار در حال پرواز مانند کرکس و خفاش میرفتند و بسیاری واژگون، سر به پایین و پاها به بالا. غرشی برکشیدند [و] زمانی دراز باران، برف، تگرگ [و] تندر بزرگ برانگیختند. دهان را باز گشودند [و] آتش، شعله، دود رها ساختند و به جستجوی رستم دلاور رهسپار شدند. آنگاه آمد رخش تیزهوش [و] رستم را بیدار کرد. رستم از خواب برخاست، در حال، جامه پوست پلنگ پوشید، ترکشدان بربست، بر رخش سوار شد، به سوی دیوان شتافت. چون رستم از دور سپاه دیوان را دید، به رخش چنین گفت: «بیا ای سرور کمکم بگریزیم، کاری کنیم که دیوان را به سوی جنگل ….
قطعه دوم:
[بکشانیم]. رخش پسندید. در دم رستم بازگشت. وقتی دیوها چنین دیدند، بیدرنگ هم سپاه سواره و هم پیاده به پیش تاختند و به یکدیگر گفتند: «اکنون اراده سردار شکسته [و] دیگر با ما توان نبرد نخواهد داشت. هرگز رهایش نکنید، او را نبلعید، بل چنان که هست، زنده بگیرید تا او را تنبیه دردناک و شکنجهای سخت نشان دهیم.»
دیوان یکدیگر را سخت برانگیختند. همگی فریاد برکشیدند و از پی رستم روان شدند. در آن هنگام رستم بازگشت و بر دیوان حمله برد، چون شیر دژم بر نخجیر و یا کفتار بر گله رمه و یا شاهین بر خرگوش و یا خارپشت بر اژدها …
سبک نگارش
داستان سغدی رستم چه از نظر سبک و چه از نظر ریشه حماسی، موضوعی قابل بحث است. بدون شک سبک نگارش آن با سبک نگارش نوشتههای دیگر سغدی فرق دارد و آن بیان داستان در جملههای کوتاه و سریع و بدون حرف عطف است؛ سبکی که در تمامی ادبیات سغدی بینظیر مینماید. چون زبان سغدی حرف عطف را بیشتر از هر زبان دیگر به کار میبرد و حتی ابتدای هر جمله مستقل را با واژه رتی [rty] به معنی «و» شروع کند.
علاوه بر این در متون سغدی استعمال حرف ربط و اضافه و ادات تأکیدی که بعضی از آنها معنی و مفهوم خاصی ندارند و گاه فقط برای جدا کردن اجزای جمله به کار برده میشوند، بسیار به چشم میخورد و افراط در این سبک به قدری است که بعضی نوشتههای پارتی را که در آن حرف عطف بیش از حد به کار رفته، نوعی سغدگرایی پنداشتهاند. ایجاز سبک داستان رستم در مقابل اطناب سبک متون دیگر سغدی احتمال تعلق این متن را به دوران قدیمتر زبان سغدی بیشتر میکند، به خصوص که محتوای داستان نیز پیوند عمیق آن را با قومی ابتدایی آشکار میسازد.
ریشه حماسی داستان
اما بحث درباره اصل و ریشه داستان رستم موضوعی مشکلتر است. بنونیست با تردید از خود میپرسد: آیا وجود این داستان دلیل بر وجود ادبیات زردشتی در سغدی است؟ گرشویچ در تحشیهای که بر مقاله سیمز ویلیامز نوشته و در آن بعد از تحلیل قطعه ۴ موزه بریتانیا و تشخیص دعای «اشم وهو»ی اوستایی در دو سطر اول آن، آن قطعه را سغدی زردشتی شناخته است. وجود اقلیت بسیار قدیمی زردشتی را که از اواخر دوران هخامنشی در سغد مستقر شده بودند، یقین میداند. از آنجا که خط و کاغذ قطعه رستم با خط و کاغذ قطعه ۴ موزه بریتانیا تطبیق میکند، آن دو را از یک مجموعه میشمارد.
در هر حال، طبق آخرین اظهارنظر که درباره داستان رستم شده و این از دیدگاه گرشویچ است، قطعه داستان سغدی رستم را باید در جُنگ ادب زردشتی یا در مجموعه نوشتههای مانویان سغدی دانست.
رستم در شاهنامه و نوشتههای اسلامی
اکنون باید دید آیا داستان رستم در شاهنامه و نوشتههای اسلامی ریشه زردشتی دارد؟ در اوستا از زال و رستم سخنی نرفته، اگر چه گرشاسب(که در شاهنامه جد آنهاست) قهرمان بزرگی شمرده میشود و درباره او اوستا داستانها میسراید. در متون پهلوی نیز آنجا که از رستم نامی رفته، مثل «درخت اَسوریک» و «بُندهشتن»، به نظر میرسد که از سنتهای غیر زردشتی وارد آن متون شده باشد.
به عقیده کریستن سن موضوع ریشه داستان زال و رستم از پیچیدهترین مسائل تاریخ حماسههای ایران است. کریستن سن در تحلیل عالمانهای که در کتاب «کیانیان» میکند، ریشه این داستان را در روایتهای ملی که در مقابل روایتهای دینی، در زمان ساسانیان، وجود داشته میداند. مقایسه شجرهنامه رستم در کتاب فردوسی و نویسندگان دیگر اسلامی و اختلاف نظر آنها درباره هویت گرشاسب، سام و نریمان این نظر را تصدیق میکند. مارکوارت با شباهتهایی که میان زندگی گرشاسب و رستم پیدا کرده، آن دو را یک شخصیت و رستم را لقب گرشاسب میداند(نظری که به حق از طرف کریستن سن رد شده است).
نولدکه برعکس، داستان زال و رستم را از گرشاسب جدا میکند و ریشه داستان رستم را در فرهنگ ملی و محلی مردم سیستان یا زرنگیان و الرخج یا آرخوزیا میداند و آن قسمت از قهرمانیهای او را که جنبه فوق بشری دارد، محصول و زاییده اندیشه اقوام ابتدایی و قسمتی از دلاوریهای او را که مربوط به مهارت و هنرهای انسانی است، اضافات بعدی میداند.
به عقیده کریستن سن در زمان ساسانیان دو روایت وجود داشت: یکی درباره خاندان قارن و گودرز که محتملاً از بازماندگان خاندان اشکانی بودند و داستان قهرمانیهای اجداد خود را نسل اندر نسل نگهداری میکردند، و دیگری درباره پهلوانیهای خاندان امارتنشین سیستان بود.
اگرچه روایت اولی خیلی قدیمیتر از دومی بود، سنت دومی در اواخر دوران ساسانی توسعه یافت و رستم از همان زمان جای پایی محکم در حماسه ایران پیدا کرد. نخست نجاتدهنده کاووس از چنگ پادشاه یمن و بعد مربی سیاوش و راهنمای او در جنگ با تورانیان شد و افراسیاب را شکست داد. بعد در دوران اسلامی محبوبیت او بیشتر شد و داستانهایی نظیر فتح دژسپند(که تقلیدی از داستان اسفندیار است) و گذشتن از هفت خوان و رفتن او به البرز کوه برای آوردن کیقباد(که باز تقلیدی از آوردن گیو کیخسرو را از توران است) و دیگر داستانهای رستم گسترش یافت و کم کم رستم به عنوان دلاوری شکستناپذیر در همه داستانها نفوذ کرد.
شک نیست که داستان رستم در اواخر ساسانیان میان مردم شناخته و معروف بود و شخصی مثل موسی خورن ارمنی که در قرن هشتم میلادی میزیسته، از رستم و پهلوانیهای او یاد کرده است و همچنین داستان رستم و اسفندیار را شخصی به نام نضربنحارث در زمان پیغمبر(ص) به عربی روایت میکرده است.
کریستن سن داستان رستم را از اختلاط داستانهای مختلفی که بعضی اصیل و بسیار قدیمی و بعضی اضافی است، میداند و مأخذ آن را نه خداینامه، بلکه کتابهای دیگر از جمله کتابی که مسعودی به نام «السکسین» یا «السکیسران» نامیده، و در معنی «سران سکایی» است، میشمارد که هر دو کتاب توسط ابنمقفع به عربی ترجمه شده و بعد نویسندگان اسلامی مطالب آنها را با هم تلفیق کردهاند.
اگر داستان رستم ریشهاش در فرهنگ محلی مردم سیستان باشد، از آنجا که این ناحیه از دورانهای کهن به دست اقوام سکایی افتاده و این اقوام مهاجر نام آن را نیز از «زرنگیان» به «سکستان» و «سیستان» تغییر دادهاند، پیدا شدن متن سغدی داستان رستم فرضیهای را که بنابر آن، داستان اصلی رستم و میراث فرهنگ آسیای میانه و فرهنگ اقوام ایرانی سکایی است، و ریشه آن را در گذشته بسیار دور اقوام سکایی ساکن در جلگه ماوراءالنهر جستجو میکند، نزدیکتر به یقین میسازد.
اگر چه در ادبِ مردمِ سکایی دوران وسطی که به زبان ختنی متجلی است، نامی از رستم نرفته، ولی قوم همسایه سکاها، یعنی سُغدیها یادبود آن قهرمان باستانی ایران شرقی را در نوشتههای خود گرامی داشته و دلاوریهای او را در این داستان کوتاه منعکس کردهاند. با آنکه داستان رستم در زمان ساسانیان ناشناخته نبوده و دیگر نویسندگان اسلامی نیز از او یاد کردهاند، تنها فردوسی بود که توانست با سخن سحرآفرین خود چهره رنگرفته رستم را درخشندگی دهد و خاطره آن قهرمان را در دلها زنده کند و او را محبوب مردم سازد. و ما به یادبود این تجدید حیات یا تولد دوباره رستم، مقاله را با جمله سغدی نقل از داستان Paru wazark sirnam xo rustami ziwart «رستم بازگشت با آوازه بزرگ» به پایان میرسانیم.
پینوشتها:
۱ـ به استثنای «نامههای باستانی» که نامههایی است که بین بازرگانان سغدی و خانواده آنها نوشته شده است.
۲ـ رجوع شود به نشریه انجمن فرهنگ یران باستان، سال هفتم، فروردین ۱۳۸۴٫
۳ـ مجله مهر، سال ۸٫ ش ۷٫ ۱۳۳۱٫ ص۴۰۹٫
۴ـ دکتر یارشاطر علاوه بر ترجمه داستان رستم، مقدمه مفصل درباره زبان سغدی نوشت که تا آنجا که یاد دارم، اولین نوشته درباره زبان سغدی به فارسی است.
[۵ـ استاد قریب در پاورقی این بخش، احتمالات متعددی را نیز مطرح میکنند که چون فراتر از متن معمول روزنامهای است، از آوردن پینوشتهای مفصل آن خودداری میکنیم و دوستداران میتوانند به متن اصلی چاپ شده در کتاب «مطالعات سغدی» مراجعه نمایند.]
منبع : روزنامه اطلاعات