بازبینی کلی
باشگاه شاهنامه پژوهان _ یادداشت: کتاب جشنواره ملی عکس شاهنامه دربردارنده ۵۷ عکس برگزیده نخستین جشنواره ملی عکس شاهنامه است.
این آثار از بین بیش از ۱۲۰۰ عکس از سوی داوران نخستین دوره جشنواره ملی عکس شاهنامه برگزیده و سپس در نمایشگاه هایی در تهران، آرامگاه فردوسی و چند شهر دیگر به نمایش درآمدند.
کتاب نخستین جشنواره ملی عکس شاهنامه با مقدمه سه تن از برجسته ترین شاهنامه پژوهان جلال خالقی مطلق، میرجلال الدین کزازی و قدمعلی سرامی منتشر شده است. این سه استاد شاهنامه پژوه پس از مشاهده ۵۷ عکس برگزیده دور نخست یادداشت هایی را برای مقدمه این کتاب نوشتند.
پیش از این نسخه انگلیسی این کتاب از سوی دانشگاه کمبریج و نسخه دیجیتالی آن در ایران منتشر شده بود.
آنچه در ادامه می آید یادداشت جلال خالقی مطلق بر کتاب نخستین جشنواره ملی عکس شاهنامه است که برای نخستین بار در فضای مجازی منتشر می شود.
جلال خالقی مطلق / عکس از شرمین نصیری
نگارنده این سطور در زندگی خویش کتابهای مصوّر از شاهنامه و آثار دیگر ادب فارسی اثرِ نگاره گران دیروز و امروز بسیار دیده است، ولی کتاب حاضر بر دل او تأثیری دیگر داشت و احساسی را زنده کرد که غربی ها بدان “نوستالژی” می گویند. این اصطلاح در اصل به معنی “دلتنگی برای میهن” است، ولی امروزه عموما به معنی “دلتنگی و اشتیاق و میل و آرزو به گذشته” به کار می رود و شاید بتوان آنرا کوتاه “گذشته گرایی” و یا “گذشته یادی” و یا “گذشته دلی” گفت. در کتاب حاضر “نوستالژی” در هر دو معنی کهن و نوی آن بخوبی نمود می کند.
من بر ارزش هنری مینیاتورهای قدیمی واقفم. ولی از سوی دیگر، دیدن اینکه رستم با آن همه ابهّت و یال و کوپال در آن تصویرها با سرِ تراشیده و چشمهای مغولی، مانند کودکان یتیم در گوشه ای کِز کرده است، راستش چنگی به دل من نمی زند. در مقابل، بیشتر نگاره ها و تندیس های کتاب حاضر ادعائی در زمینهء هنر رسمی و سنتی ندارند، بلکه مجموعه ای از هنر مردم است؛ ساده تر بگویم، سفره دل مردم است که اگر خوراکهای رنگین در کاسه های زرّین ندارد، ولی نان و پنیر و سبزی اش لذّتی ویژه دارد.
در این مجموعه گوئی فردوسی و شاهنامه اش جزو لاینفکّ زندگی مردم شده، فرزانه طوس با مردم در خانه و کوی و بازار در رفت و آمد و گفتگوست و در غم و شادی آنها شریک است.
یکجا تصویر حکیم را به دیوارکوچه یا خانه ای کشیده اند، چنانکه گوئی او بر رفتار مردم نظارت می کند.
در تصویری دیگر، بر طاقچه یک اطاق محقّر که انباشته از بوی فقر است، تصویر حکیم در کنار عکس پدر و پسر و برادر قرار گرفته و آنها را گلدان گلی، نه از هم جدا، بلکه به یکدیگر وصل کرده است، چنانکه انگار حکیم نیز یکی از اعضای خانواده است، عموجان یا پدربزرگ.
در عکسی دیگر، دختری جوان و زیبا با شور و هیجان سرگرم نقّالی است، چنانکه گوئی فریادزنان می خواهد مردمی را که در این قرن کج آئین مدام در تلاش معاش روزانه اند، دمی به یاد تاریخ و فرهنگ گذشته اشان بازخواند.
در تصویری دیگر، صحنه ای از شاهنامه را نشان می بینیم که دو پهلوان با یکدیگر گفتگو می کنند و زنان پنجره ها را گشوده و کنجکاوانه و پچ پچ کنان ناظر بر صحنه اند. این تصویر “نوستالژیک” بیننده را دور از این زمانهء پرهیاهو، به روزگارِ مه آلودِ راز و رمزها می برد، روزگاری که خاطره آن در کسانی که انبان عمرشان پر از سال است، هنوز زنده است.
یکی از نگاره های بسیار دلپسند این کتاب، نمایش نخستین دیدار شبانه زال و رودابه است. در این نگاره تصویر رودابه را بر بالای سردرِ خانه ای می بینیم که گیسوی بلند خویش را به پائین افکنده و زال که تصویرش را بر پائین دیوار خانه کشیده اند، گیسوی رودابه را در دست دارد. آنچه بر زیبائی این تصویر میافزاید اینکه در عکسی که از این نگاره گرفته اند، زن و مرد جوانی از جلوی آن خانه در حال گذراند، بی آنکه نگاهی به آن نگاره بیاندازند. البته نه از بی اعتنائی، بلکه از اینرو که آن نگاره را قبلا بارها دیده اند و برایشان دیگر تازگی ندارد. ولی در بیننده با دیدن این عکس این احساس پدید میاید که گوئی داستان عشق زال و رودابه جزوی از زندگی روزانهء مردم شده است. نگارنده با دیدن این عکس به یاد داستانی مشابه از روزگاران کهن افتاد:
بارسالار اسکندر مقدونی به نام خارس میتیلنی در پایان شرحی که از داستان زَریاد̊رِس و اُداتیس ( که روایت کهنتر داستان گشتاسپ و کتایون در شاهنامه است)، می نویسد: ایرانیان نام دختران خود را اُداتیس می گذارند و این داستان عاشقانه را به آواز می خوانند و پرده های آنرا در پرستشگاه ها و کاخ های شاهی و حتّی در خانه های خود می نگارند.
آری، دیدنِ نگاره نخستین دیدار شبانه زال و رودابه ـــ داستان عاشقانه ای که ثعالبی آنرا “احسن القصص” نامیده است ـــ ، بر بالای سردرِ و پائین دیوار آن خانه، نگارنده را به یاد توصیف خارس از آن داستان عاشقانه کهن انداخت و با خود گفتم که اهالی آن خانه لابد از بازماندگان همان مردمی هستند که نگارهء عشق ورزی زریادرس و اُداتیس یا گشتاسپ و کتایون را بر دیوار خانه خود می کشیدند.
نگارنده در خانه ایرانیان تابلوهای خنک و بی محتوا بسیار دیده است. از جمله تابلوهائی که در آنها پیرمردی ژنده پوش و ژولیده موی که گویا خیّام یا حافظ است، نیمخیز شده تا دستش را به دامان زن جوان و رعنائی که سازی یا قرابه ای در دست دارد برساند. ای کاش صاحبان این هنرهای بازاری بهرهء اندکی از ذوق مردم آن خانه داشتند.
شما را نمی دانم، دیدن برخی از نگاره ها و تندیس های این کتاب مرا که عمری میان کوهِ کیومرث و آسیابِ یزدگرد همچون روحی سرگردان پَرسه می زنم، دلتنگِ روزگاران رفته کرد و در عین حال سپاسگزار گردآورندگان این مجموعه زیبا.
جلال خالقی مطلق
هامبورگ، مهرماه ۱۳۹۵
برای مشاهده عکسهای برگزیده نخستین جشنواره ملی عکس شاهنامه اینجا بزنید