خانه / مقالات شاهنامه پژوهی / بررسی نورومیتولوژیک شاهنامه (سیامک) / عبدالرضا ناصر مقدسی
کلیک کنید

بررسی نورومیتولوژیک شاهنامه (سیامک) / عبدالرضا ناصر مقدسی

بررسی نورومیتولوژیک شاهنامه بخش دوم: سیامک عبدالرضا ناصرمقدسی داستان سیامک بخش بسیار کوچکى از شاهنامه را شامل مى شود.در واقع او در میانه داستان شاهان گم شده است.همانند آنچه که در مورد کیومرث گفته شد، بررسى نورومیتولوژیک داستان سیامک صرفا از طریق یک بررسى بینامتنى مقدور و میسر است.در واقع تفاوت روایت شاهنامه با آنچه که از متون اوستایى و پهلوى در دست داریم به ما کمک مى کند که نحوه ى برخورد مغز با یک اسطوره را بخصوص در روند دگردیسى آن درک کنیم .همانطور که در کتاب "درآمدى بر نورومیتولوژى"  (۱) ذکر شد یکى از مهم ترین اهداف…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: 4.9 ( 1 امتیازات)
0

عبدالرضا ناصر مقدسی

بررسی نورومیتولوژیک شاهنامه

بخش دوم: سیامک

عبدالرضا ناصرمقدسی

داستان سیامک بخش بسیار کوچکى از شاهنامه را شامل مى شود.در واقع او در میانه داستان شاهان گم شده است.همانند آنچه که در مورد کیومرث گفته شد، بررسى نورومیتولوژیک داستان سیامک صرفا از طریق یک بررسى بینامتنى مقدور و میسر است.در واقع تفاوت روایت شاهنامه با آنچه که از متون اوستایى و پهلوى در دست داریم به ما کمک مى کند که نحوه ى برخورد مغز با یک اسطوره را بخصوص در روند دگردیسى آن درک کنیم .همانطور که در کتاب “درآمدى بر نورومیتولوژى”  (۱) ذکر شد یکى از مهم ترین اهداف این علم بررسى چگونگى دگردیسى اسطوره هاست و اینکه چگونه پردازشهاى مغزى ما مى تواند دگردیسى یک اسطوره را تحت الشعاع خود قرار دهد.پس در وهله اول به آنچه که متون در باب سیامک مى گویند توجه مى کنیم.

همانطور که در بحث کیومرث گفته شد، در متون پهلوى این مشى و مشیانه هستند که اولین انسانها محسوب مى شوند.کیومرث یا گیومرتن در واقع بیش از آنکه نماد یک انسان باشد، یک پروتوتایپ انسانی بوده که انسانهای ابتدایی با یک روش کاملا ناملموس از او خلق و پدیدار گشته اند.شاید برای جدا شدن مشی و مشیانه از گیاه ریواسی که از نطفه ی کیومرث می روید همین واژه پدیدار شدن لفظ بهتری باشد تا اینکه بگوییم آنها بدین طریق متولد شده اند.

در متون پهلوى، شاهى و شهریارى نیز بصورت ناگهانى و با خلقت انسان رخ نمى دهد.ما نه با خلقت کیومرث و نه با خلقت مشی و مشیانه هنوز نیازی به حکومت و شهریاری نداریم.زیرا حکومت صرفا در حضور جمعی قابل از توجه از آدمیان قابل توجیه می باشد.

از این رو در ادبیات باستان ما با یک فاصله و اصطلاحا  دوره اى زمانی از مشی و مشیانه  تا زمان ایجاد حکومت روبرو هستیم.حکومتى که نه به دست کیومرث بلکه بدست هوشنگ پیشدادى بوجود مى آید.در ادبیات اوستایی اولین کسی که به پادشاهی هفت اقلیم می رسد همانا هوشنگ پیشدادی می باشد (۲).

این دوره میانى، زمانى است که از نسل مشى و مشیانه سایر انسانها بوجود آمده و هر یک به یکى از هفت اقلیم مى روند و در آنجا نژادى را بوجود مى آورند.این گونه وقتى مردمان در هفت کشور پراکنده شدند شهریاری و حکومت نیز شکل مى گیرد.ذهن اسطوره اى به خوبى مى داند که براى حکومت باید اقلیم یا بعبارت تکاملى، زیستگاه شکل بگیرد و زیستگاه نیز شکل نخواهد گرفت مگر با حضور مردمان.پس در فاصله مشى و مشیانه تا هوشنگ ،ما با ایجاد زیستگاه روبرو هستیم و این زیستگاه که از کثرت مردمان شکل مى گیرد همانا همان هفت اقلیم است و هوشنگ نیز پادشاه هفت اقلیم مى شود.بسخن دیگر فاصله مشى و مشیانه تا پادشاهى هوشنگ همان سیر ملموس خود را در تکامل انسان طى مى کند.انسان بوجود مى آید و بعد نسل او رو به تزاید مى گذارد.این نسل دست به مهاجرت مى زند و با ایجاد زیستگاههاى جدید، نژادهاى جدیدى نیز بوجود مى آید.کمى نگاه به این تزاید نسل چندان خالى از لطف نیست.

در این مورد در بندهش می توانیم توصیفی مشروح ببینیم:« شش جفت نر و ماده از ایشان پدید آمد.برادر خواهر را به زنی همی کرد.همه، با مشی و مشیانه که جفت نخستین بودند، هفت جفت شدند.از هریک ایشان تا پنجاه سال فرزند بیامد،خود به یکصد سال بمردند.از آن شش جفت یکی سیامک نام،مرد و زن وشاگ بود.از ایشان جفتی زاد که مرد فرواگ و زن فرواگین نام بود.از ایشان پانزده جفت زاده شد که از هر جفتی گونه گونه ای بود و بسیاری جهانیان از ایشان بود» (۳).می بینیم که طبق این متون سیامک یکی از فرزندان مشی و مشیانه بوده که با ازدواج با خواهر خود به تزاید نسل کمک می کند.اما یک نکته بسیار مهم است: سیامک و همسرش وشاگ، نیای بسیاری از نژادهای انسانی از جمله ایرانیان می باشد.

حال که دانستیم متون پیشینى چه در باب سیامک مى گویند نگاه به شاهنامه مى تواند ما را به درکى بالاتر از مقوله نورومیتولوژى برساند.

در روایت شاهنامه سیامک فرزند کیومرث است.همانطور که در مقاله قبلى گفتیم در شاهنامه اثرى از پیدایش انسان نیست. ما در اقلیمى که در ابتدا نمى دانیم کجاست براى اولین بار پادشاهى به نام کیومرث داریم .مى توان در یک چشم انداز وسیع تر به موضوع نگاه مى کرد.مى توان ناگفته هاى شاهنامه را اینگونه نیز متصور بود:انسان طبق روندى که ناگفته مى ماند بوحود آمده است.انسانها بتدریج رو به تزاید گذاشته و در گوشه کنار جهان اسطوره اى پراکنده شده اند.حال در یکى از این زیستگاه ها بنا به ضرورتى اجتماعى، حکومت شکل مى گیرد.از منظر آیین این سرزمین خونیرس نام دارد.محلی که در آن هوشنگ نیز زاده می شود.و قابل توجه است که ایرانیان همه از نژاد هوشنگ می باشند.اما در شاهنامه این گونه نیست.

حکومت از ابتدا در محلى هست که بعدها مى توان به حدس و از روى ساختار شاهنامه نام سرزمین ایران را به آن نسبت داد.باید توجه داشت که مرکزیت شاهنامه از منظر زیستگاه، همانا ایران است.گرچه اقلیم ها و زیستگاههاى متعدد دیگرى نیز در متن شاهنامه معرفى مى شوند اما مهم ترین زیستگاه و در واقع آنچه این زبان و ادبیات حول محور آن شکل گرفته همانا ایران مى باشد.پس بخوبى مى توان فهمید که چرا مقوله ی مهاجرت آدمیان و پراکنده شدن انها در گوشه و کنار جهان حذف شده و سیامک طورى مطرح گردیده که هر گونه تشتت نژادى از معناى آن حذف گردد.

زیستگاه در ادامه داستان سیامک نیز بخوبى خود را نشان مى دهد.داستان سیامک در شاهنامه با مرگ او پیوند خورده است.بنیان این رزم طورى سامان داده شده که بصورت نبرد بین خیر و شر جلوه نماید.در واقع از منظر ادبیات زرتشتى این رزم بازتاب همان رزم اهریمن و اهورامزداست.از همین روست که سیامک بسیار مهم بوده و بنوعى اولین شهید انسانى در نبرد بین خیر و شر محسوب مى گردد.اما از دید نورومیتولوژیک که بنوعى ریشه هاى یک اسطوره را واکاوى مى نماید این یک نبرد بر سر زیستگاه است.نبردى که در بین تمام گونه های جانوری بسیار شایع و مهم است.

طبق روایت شاهنامه دیو بچه که فرزند اهریمن بوده به حکومت و شهریاری کیومرث رشک می برد.و از این رو آهنگ حمله به سرزمین کیومرث و قلمروی پادشاهی وی می نماید.

جهان شد برآن دیوبچه سیاه

ز بخت سیامک وزآن پایگاه

سپه کرد و نزدیک او راه جست

همی تخت و دیهیم کی شاه جست

وقتی سروش، سودای این دیوبچه را بگوش سیامک می رساند او به جوش امده و با لشکری اندک به جنگ این دیو رفته و کشته می شود.

سخن چون به گوش سیامک رسید

ز کردار بدخواه دیو پلید

دل شاه بچه برآمد به جوش

سپاه انجمن کرد و بگشاد گوش

بپوشید تن را به چرم پلنگ

که جوشن نبود و نه آیین جنگ

پذیره شدش دیو را جنگجوی

سپه را چو روی اندر آمد به روی

سیامک بیامد برهنه تنا

برآویخت با پور آهرمنا

بزد چنگ وارونه دیو سیاه

دوتا اندر آورد بالای شاه

فکند آن تن شاهزاده به خاک

به چنگال کردش کمرگاه چاک

سیامک به دست خروزان دیو

تبه گشت و ماند انجمن بی‌خدیو

در اینجا باز نکته بسیار مهمی وجود دارد که اهمیت اقلیم و زیستگاه را در بحث سیامک به ما یاداوری می نماید.اولین جنگ در شاهنامه بعد از ایجاد حکومت و شهریاری رخ داده است.در ادبیات زرتشتی هر جنگی سایه و انعکاسی از جنگ اهورامزدا و اهریمن است.لذا هیچ ضرورتی برای پیوند جنگ با زیستگاه وجود ندارد.اما در داستان شاهنامه این زیستگاه است که عامل جنگ می شود.موضوعی که دقیقا یک نکته ی نورومیتولوژیک محسوب می گردد.می توان طور دیگری نیز به این موضوع نگاه کرد.این ایران است که رشک دشمنان را در شاهنامه بر می انگیزد و باعث نبرد و جنگ می شود.اگر از این منظر به داستان سیامک توجه کنیم وحدت مستتر در عمق داستان با تمام شاهنامه ما را به شگفتی فراوان می رساند.

من در جابجای این جستارها، گاها و عمدتا آنجا که بسیار از دقت نظر و عمق تفکر فردوسى به وجد مى آیم این سوال را مطرح خواهم کرد که آیا او در هنگام سرایش به چنین نکاتى توجه داشته است؟آیا واقعا انتساب مستقیم سیامک به کیومرث که عملا به حفظ وحدت در مقوله زیستگاه (ایران) منتهى مى شود از دخالت هاى او بوده و یا نه در متن اصلى یعنى شاهنامه ابومنصورى وجود داشته است؟ این سوالیست که در نهایت ما پس از اتمام این سلسله جستارها باید بدان پاسخ دهیم.

منابع:

  • عبدالرضا ناصر مقدسی، در آمدی بر نورومیتولوژی، انتشارات فرهامه، ۱۳۹۵
  • آرتور کریستن سن،نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانه ای ایرانیان، ژاله آموزگار-احمد تفضلی، نشر چشمه، ۱۳۸۳
  • فرنبغ دادگی، بندهش، مهرداد بهار، انتشارات توس، ۱۳۸۰

کلیک کنید

یک نظر

  1. جواد مفرد کهلان

    با درود. شاید این نکات زبانشناسی در این رابطه جالب باشند: نام نخستین انسان اسکیتان (سکاها) یعنی تارگیتای به زبانهای سانسکریت و اوستایی در هیئت تار-گیتای معنی پدر سرود گوی را می دهد. نام کیومرث (گیومرد، گیه مرتن) را در سنت ایرانی زندۀ گویا (مرد گویا) معنی کرده اند. در این رابطه نام سیامکَ در سانسکریت به معنی فریاد کشنده و نام فرواک در زبانهای ایرانی به معنی پُر سخن است.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
گفتگو
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس