بازبینی کلی
زاگرس زند*
صبا پژمان فر**
چکیده:
تصویری که در درازای تاریخ از دیگر ملتها و چهره ی فرهنگی/هویتی آنها در داستانها و روایات ملی ایرانیان شکل گرفته، بسیار مهم و دیرپا می تواند باشد. هند و ایران همواره از تمدنهای کهن و بزرگ جهان بوده که وارونه ی بسیاری از تمدنهای بزرگ، هنوز از میدان جهانی به در نشده و داد و ستد در میانشان وجود دارد. بی گمان برای شناخت کامل “هویت هندی” ناگزیر از دانستن تصویر تاریخی هند در فرهنگ ایران هستیم. فهم ما از رخدادها و زیست تاریخی/فرهنگی “خود” و “دیگران” در قالب اسطوره، حماسه یا تاریخ، صورت بندی و در حماسه ی ملی ما بازنمایی شده است. شاهنامه می تواند نمایانگر و نماینده ی “نگاه ایرانی” به هستی، تاریخ و جهان و از جمله هند باشد. این جستار می کوشد برداشت ایرانیان از سرزمین و فرهنگ هند را از راه آشکار سازی تصویر فرهنگ هند در درون شاهنامه روشن سازد. از اینرو چهره های سیاسی و فرهنگی، عناصر نمادین فرهنگی، آیینهای برجسته و رخدادهای تاریخی هند که در شاهنامه آمده است جداسازی و دسته بندی شده اند. نمادها و نشانهای بدست آمده در این تصویر، بازنمود فرهنگ هند در بخش های: دانش(حکمت ،پزشکی، موسیقی)، شهریاری(گونه ای شاهنشاهی، دوستی و گاهی ستیز با ایران، هم قواره ی ایران مانند چین و روم)، جغرافیا(سرزمینی دور دست، هم مرز چین و توران، جانوران شگفت)، فرهنگ(دلاوری، آیینهای شگفت، جادو، بت پرستی) می باشند. از این تصویر و شناختِ نزدیک به واقعیتِ چیستی فرهنگی هند، می توان به پیوند و شناختی کهن و ژرف میان ایران و هند و توجه ویژه و نگاه مثبت ایرانیان به آن سرزمین پی برد.
واژگان کلیدی
ایران، بازنمایی، تصویر فرهنگی، حماسه، شاهنامه، فردوسی، هند
* دانشجوی دکتری تاریخ ایران باستان، دانشگاه تهران. مدرس دانشگاه پیام نور کرج zagros.zand@gmail.com
** کارشناس ارشد زبان و ادب فارسی. مدرس دانشگاه جامع علمی کاربردی امام خمینی کرج saba_pezhmanfar@yahoo.com
مقدمه:
ملت های کهن بویژه تمدنهای نزدیک به هم یا همسایه، به دلیل داد و ستدهای بازرگانی و فرهنگی شناختی نسبی از هویت یکدیگر داشته اند که در درازای زمان صیقل خورده، کامل تر و گاهی نمادین شده است. این شناخت و تصویر از دیگر ملتها و چهره ی فرهنگی/هویتی آنها که بیشتر در داستانها و روایات ملی شکل گرفته، بسیار مهم و دیرپا می تواند باشد. هند و ایران همواره از تمدنهای کهن و بزرگ جهان بوده اند که وارونه ی بسیاری از تمدنهای بزرگ، هنوز از میدان جهانی به در نشده و داد و ستدهای چند سویه در میانشان وجود دارد. بی گمان برای شناخت کامل “هویت هندی” ناگزیر از دانستن تصویر تاریخی هند در فرهنگ ایران هستیم. اگر چه شناخت تاریخ درست و واقعی “دیگری” سودمند است اما بازسازی تصویر و فهم تاریخی/اسطوره ای “دیگری” بیشتر به شناخت بهتر “خود” و نگاه خودی و رسیدن به جهان بینی تاریخی ایرانی خواهد انجامید. فهم ما از رخدادها و زیست تاریخی/فرهنگی “خود” و “دیگری” در قالب های چندگانه ی اسطوره، حماسه و تاریخ، صورت بندی و در “حماسه ی ملی” ما بازنمایی شده است. شاهنامه می تواند نمایانگر و نماینده ی “نگاه ایرانی” به هستی، تاریخ و جهان و از جمله هند باشد.
بیان مساله:
پرسش اصلی که این جستار کوشیده به آن پاسخ دهد این است که؛ شاهنامه چه تصویری از فرهنگ هند و سرزمین هندوستان را ارایه داده است؟ این تصویر نمایانگر فهم و درک ایرانیان از هویت هندی می تواند باشد. نمادها و نشانهای موجود در شاهنامه که برگرفته از اسطوره و حماسه ی ایرانی است، چکیده شناخت و فهم یک ملت در درازای هزاره هاست. از این رو یافتن و تفسیر این تصویر در شاهنامه در درک رابطه فرهنگی میان هند و ایران بسیار بایسته می نماید.
این جستار می کوشد برداشت ایرانیان از سرزمین و فرهنگ هند را از راه آشکار سازی تصویر فرهنگ هند در درون شاهنامه روشن سازد. از اینرو چهره های سیاسی و فرهنگی، عناصر نمادین فرهنگی، آیینهای برجسته و رخدادهای تاریخی هند که در شاهنامه آمده است جداسازی و دسته بندی شده اند.
پیشینه پژوهش:
در این زمینه کتاب جداگانه یا فصلی از یک کتاب (تالیف یا ترجمه) یافته نشد و در میان مقالات اندک نیز بیشتر به نفوذ شاهنامه در هند یا چاپهای شاهنامه در هند پرداخته اند. برای نمونه مقاله ی « شاهنامه و هند» از امیرحسن عابدی در: فردوسی و ادبیات حماسی ۱۳۵۵ که در ۴ مجله و کتاب دیگر نیز به چاپ رسیده است، به نقش یا چهره ی هند در شاهنامه اشاره ای نکرده و به تمجید ادبای شبه قاره از شاهنامه و برخی چاپها یرداخته است(عابدی،۱۳۸۳،ص۵۵-۶۰).
اما دو یا سه مقاله را شاید بتوان پیشینه ای سودمند و مرتبط با این جستار بشمار آورد:
مقاله « روابط سیاسی و فرهنگی بین ایران و هندوستان(مطابق شاهنامه)» از ولی الحق انصاری در: نمیرم از این پس… ۱۳۷۴٫ مقاله « روابط ایران و هند بر مبنای روایات ملی آریایی های مشرق بویژه شاهنامه فردوسی» از مهدی غروی در: بررسیهای تاریخی ش۳، ۱۳۵۴٫ مقاله « پیوند ایران و هند در آیینه ی شاهنامه» از مریم ناطق شریف در: نامه ی پارسی ش۴،۱۳۸۰٫ (افشار،۱۳۹۰، بخش تحقیقات؛ مقالات). که در این مقالات هم بیشتر به نوع و چگونگی روابط و داد و ستدهای سیاسی، بازرگانی و فرهنگی این دو کشور پرداخته شده است.
بحث
در آغاز عناصر و نامهای در پیوند با فرهنگ و سرزمین هند گردآوری شده و سپس بر پایه ی موضوعات به ۸ گروه کلی دسته بندی شدند: ۱- نامداران ۲- جغرافیا ۳- همسایگان ۴- ابزار مادی و فرهنگی ۵- جانوران ۶- فرزانگان ۷- آیینها ۸- داستانها. که در ادامه به هر گروه با جزییات بیشتر و با نمونه هایی از بیت های شاهنامه پرداخته خواهد شد.
۱٫نامدارترین نامهای هندیان در شاهنامه:
شنگل : با ریخت “شنکل” هم آمده(اتابکی،۱۳۷۹،ص۲۹۶). شاه هند که در نبرد هماون، با سپاه پیران، و فرمانده سپاه خاقان بود. او برای کین خواهی کاموس کشانی با رستم روبرو شد اما جان به در برد.(رستگار فسایی،۱۳۸۸،ص۶۲۶). نیز نام شاه هند در دوران بهرام گور که سرکشی می کرد و باژ ایران را نمی فرستاد که بهرام در جامه ی فرستاده ای به دربار او رفت و پس از ماجراهایی سپینود دختر شنگل را به زنی گرفت و به ایران بازگشت(همانجا،ص۶۲۷). ثعالبی این نام را “شنکلت” آورده که(ثعالبی،۱۳۸۵،ص۲۶۸) با “شنکر بک” که در هند رایج است(برهان قاطع) همخوانی بیشتری دارد.در فرهنگ نظام آمده که لقب شیوا “شنکر” است و شاید به شنگل دگرگون شده باشد(دهخدا،۱۳۷۷ ،ج۱۰،۱۴۵۲۸). در جامع التواریخ در یک جا از حاکم و پادشاه “شنک” و “شنگ” در شهر وارنسی سخن رفته(همدانی،۱۳۸۴، ص۱۵۵-۱۵۷) و در جایی دیگر به شنکله ورسه از شاهان کشمیر اشاره شده(همانجا،ص۷۱) که می تواند با این نام در پیوند باشد. چهره ی این نام در شاهنامه ناپسند است.
فور : یا فور فوران نژاد، که می تواند نشانگر نامی خاندانی و عمومی باشد برای شاهان قنوج یا کشمیر. شاه هند در دوران دارا و اسکندر که به یارای ایران شتافت و در برابر سپاه اسکندر شکست خورد و خودش نیز در جنگ تن به تن با اسکنر دلاورانه کشته شد. چهره ی او در شاهنامه نیک است.
کید : پادشاه هند در زمان یورش اسکندر که ده خواب شگفت دید و “مهران” توانست آنها را بگزارد و گوشزد کرد که نباید با اسکندر بستیزد. نیز پادشاه هند در روزگار اردشیر ساسانی که اردشیر از او خواست آینده ی پادشاهی او و زمان آرامش در ایران را پیشگویی کند که او نیز چاره را در پیوند زناشویی میان پسری از خاندان اردشیر با دختری از نژاد مهرک دانست. در کارنامه اردشیر و زند وهومن یسن هم به نام کید اشاره شده است.(رستگارفسایی،۱۳۸۸،ص۸۲۹) اتابکی او را مردی دانشمند دانسته و نه پادشاه(اتابکی،۱۳۷۹،ص۳۱۲). تصویری زیرک از او در شاهنامه دیده می شود.
جمهور : اتابکی(اتابکی،۱۳۷۹،ص۲۶۱)، کزازی(کزازی،۱۳۸۶، ج۸،ص۱۵۷) و رستگارفسایی (رستگارفسایی،۱۳۸۸،ص۳۱۵) جَمهور آورده اند. از شاهان خوشنام و نیک در شاهنامه که در دوران نوشین روان با ویژگیهای پسندیده ای مانند: “خردمند”، “روشن روان”، “با دانش” و “فرهنگ جوی” همراه شده است. او از کشمیر تا مرز چین با دادگری فرمان می راند(فردوسی،۱۳۸۹،دفتر۷،ص۳۲۰).
مای: برادر جمهور که در دَنبَر شاه بود که با ویژگیهای “خردمند” و “شایسته” همراه شده (فردوسی، ۱۳۸۹،دفتر۷،ص۳۲۱)
طلخند: پسر “مای” شاه هند در دوران انوشیروان که برادری با نام “گو” داشت و بر سر جانشینی با هم جنگیدند و به دست برادر کشته شد. داستان شطرنج به دوران او بازمی گردد.
گَو : رستگارفسایی گُ و(gow) آورده و خالقی مطلق و کزازی، گَو(gaw) آورده اند. پسر “جمهور” شاه هند که در کودکی جانشین در شد اما بر کنار شد و بار دیگر با برادرش “طلخند” به رقابت برخاست و کین خواهی به اصرار “طلخند” ادامه یافت تا به دست “گو” کشته شد و صحنه ی نبرد آن دو بنیاد ساخت صفحه ی شطرنج شد.
مهران: از دانایان و درویشان هند که به شیوه ی مرتاضان و با خوراک بسیار اندک می زیست. پیش از یورش اسکندر تنها او توانست خوابهای کید را تفسیر کند.
سپینود : یوستی در نامنامه “sepinwad” هم آورده. در مجمل التواریخ و القصص، “سینوذ” آمده (مجمل التواریخ و القصص، ۱۳۸۹،ص۷۰). دختر شنگل که دلبسته ی بهرام گور شد و با او به ایران گریخت.
رای هند: به معنای شاه یا شهریار هند است که می تواند نامی عمومی برای پادشاهان هند بوده باشد. شاید در جاهایی(مانند دوران انوشیران) به عنوان نام خاص بکار رفته یا به دلیل ناآشکار بودن نام دقیق شاه هند تنها از این واژه استفاده شده است:
بیاورد پس نامه ای بر پرند / نبشته به نوشین روان رای هند (د۷ ،ص۳۰۵،ب۲۶۸۱)
۲٫جغرافیای هند:
۲٫۱٫دریای سند:
به معنای رود سند به کار رفته. رودی که امروز نیز در کشور پاکستان به همین نام خوانده می شود. و گاهی برای نشان دادن دو سوی خاوری و باختری سرزمین هند بکار رفته است:
مرا گفت کین شاه روم ست و هند / ز قنوج تا پیش دریای سند(د۱، ص۱۷ ب۱۷۹)
گاهی همراه دریای چین بکار رفته و شاید رود سند و رود گنگ منظور بوده و گاهی همراه کاول و دنبر و مای و یا دریای سند همراه دریای چین بکار رفته است(د۱ ص۱۷۷ ب۲۰۲)
در داستان سیاوخش- گفتار اندر پیوند کردن سیاوخش با افراسیاب- نامه از شاه به سپاه توران برای گردآوری سپاه نوشته شد که به چین و مرز هند و تا دریای سند برو(د۱،ص۳۱۲، ب۱۶۵۲)
۲-۲٫دریای هند:
به جای دریای سند بکار رفته و دو دریا یا دو رود نبوده اند. در برخی جاها شاید دریا به معنای امروزی – و نه رود- منظور بوده که ناآشکار می نماید. مانند داستان نوشین روان- رفتن او به هندوستان – که اشاره به دریای هند و اسپان و پیلان دارد:
ز دریای هندوستان تا دو میل / درم بود با هدیه و اسپ و پیل(د۷،ص۱۱۰،ب۳۷۸)
۲-۳٫کوه هندی:
با عنوان کلی آمده و به نامهای خاص کوههای هندوستان اشاره نشده اما جایگاه البرز کوه را می توان در هند انگاشت. گاهی برای اشاره به دوردست و گاهی برای نامیدن جایی اسرارآمیز به کار رفته است:
گفتار اندر آوردن کلیله و دمنه از هندوستان: کوه هند د۷
منوچهر- گفتار اندر خواب دیدن سام نریمان- د۱ ص۱۶۹ ب۱۰۵: چنان دید در خواب کز کوه هند / درفشی برافراختندی بلند- که یک موبد و یک خردمند همراه سپاهی نزد سام آمدند و او را سرزنش کردند و از برخورد بدش درباره ی راندن زال به او هشدار دادند
منوچهر- گفتار اندر نامه نوشتن زال بنزدیک پدرش سام- د۱ ص۲۰۶ ب۶۲۳- کوه هند
ضحاک- گفتار اندر زادن آفریدون از مادر- د۱ ص۶۴ ب۳۵۶- از زبان فرانک: به هندوستان و البرز کوه خواهم گریخت
۲-۴٫کشور و سرزمین هند:
هندوستان در سراسر شاهنامه به عنوان سرزمین و کشوری مستقل و جداگانه و به مثابه “دیگری” مهم و نیرومند به تصویر کشیده شده است. گاهی مرزهای جغرافیایی آن از چند سو بازگو شده و نیز شهرها یا بخشهای بزرگ هند نام برده شده اند. گاهی “هندوان” به معنی هندوستان آمده که شاید از “هندوگان” فارسی میانه آمده است که بجای هندوستان به کار می رفته(کزازی،۱۳۸۶،ج۳،ص۲۹۶).
همان مادرم دخت مهراب بود / بدو کشور هند شاداب بود(د۵،ص۳۴۷،ب۶۶۲)
اشاره به گستردگی هند از قنوج تا مرز سند:
به نزدیک شنگل سپهدار هند / ز دریای قنوج تا مرز سند (د۷،ص۱۱،ب۷۰۲۰)
مرا گفت کین شاه روم ست و هند / ز قنوج تا پیش دریای سند(د۱ ص۱۷ ب۱۷۹)
یا در بخش عرض کردن کیخسرو- اندر برگذشتن لشکر ایران بنزذیک کیخسرو- کیخسرو به فرامرز می گوید که سربسر هندوستان از قنوج تا سیستان از آن توست(د۳، ص۲۳ ،ب۳۳۷)
به دید کزازی قنوج شهری نزدیک رود گنگ بوده و سند هم پاکستان امروزی است و ایندو جایگاه نشاندهنده ی دوسوی خاوری و باختری هندوستان اند و کنایه از پهناوری کشور هند بوده (کزازی ،۱۳۸۵،ج۷،ص۸۸۴). جامع التواریخ کنوج را در غرب رود گنگ دانسته است(همدانی،۱۳۸۴،ص۲۲)
از نکات مهم از جغرافیای سیاسی هند اشاره به هفت شاه هند است که می تواند گویای گونه ای شاهنشاهی در هندوستان باشد چرا که هر یک از هفت بخش نام برده شده دارای شاهی ویژه بوده اند: “کاول- سند- سندل- مندل- جندل- کشمیر- مولتان” که همه با پیل و چتر از پر طاووس و زنگ درای و طوق و گوشوار آمدند (د۶،ص۵۹۹و۶۰۰،ب۲۴۱۰تا۲۴۱۸)
۳٫هند و دیگر همسایگان
۳-۱٫چین و هند:
هند گاهی همراه چین آمده که نشانگر هم قوارگی و هم پایگی این دو کشور از نگاه شاهنامه می تواند باشد که به برخی از این موارد اشاره می شود:
در بخش بهرام گور آمدن رسول قیصر بنزد بهرام به گستره ی “از هندوستان تا مرز چین” (د۶،ص۵۵۷ ،ب۱۸۸۰). در داستان منوچهرآمده که “از هندوستان تا چین(همه جهان) تو را می ستایند” (د۱،ص۱۸۸،ب۳۶۱). نیز همراه کاول و دنبر و مای ودریای سند همراه دریای چین (د۱،ص۱۷۷، ب۲۰۲)
در داستان گشتاسپ و کتایون: از آن پس فرستاد کس را به روم / به هند و به چین و به آباد بوم (د۵ ،ص۵ ،ب۲۷)
در جنگ بزرگ کیخسرو: خداوند هند و خداوند چین / خداوند ایران و توران زمین (د۴،ص۱۷۳،ب۵۶)
همی گفت هرجا از آباد بوم / ز هند و زچین اندرون تا به روم (د۴،ص۳۲۷،ب۲۴۳۹)
ز بس نافه و مشک و چینی پرند / از آرایش روم و از بوی هند (د۷،ص۲۸۴،ب۲۳۹۹)
۳-۲٫روم و هند:
هند گاهی همراه و در کنا روم آمده است و از آنجایی که روم مهمترین و نیرومند ترین همسایه ایران در باخترزمین بوده است، شاید هند این جایگاه را در خاورزمین داشته است:
ز روم و ز هند آنکه استاد بود / از استاد خویشش هنر یاد بود (د۷،ص۲۳۳،ب۱۷۳۷)
داستان داراب- آغاز داستان:
و زان پس ز هندوستان و ز روم / ز هر مرز با ارز و آباد بوم (د۵،ص۵۱۶ ،ب ۱۶)
جنگ بزرگ کیخسرو- گفتار اندر آگاهی یافتن افراسیاب از آمدن کیخسرو:
همه موبد آورده از هند و روم / بهشتی برآورده آباد بوم (د۴،ص۲۳۸،ب۱۰۵۷)
بفرمود کز روم و از هندوان / بیارند کار آزموده گوان (د۵،ص۵۱۶،ب۲۰)
در رزم یازده رخ- گفتار اندر رسیدن بیژن و گستهم بنزدیک کیخسرو، به پزشکانی از هند و روم و چین آمده اند اشاره دارد. (ص۱۶۴،ب۲۵۰۳)
داستان دارا- گفتار اندر کشته شدن دارا بدست وزیران خود:
ز هند و ز رومت پزشک آورم / ز درد تو خونین سرشک آورم (د۵،ص۵۵۵،ب۳۳۸)
مرا گفت کین شاه روم ست و هند / ز قنوج تا پیش دریای سند(د۱،ص۱۷،ب۱۷۹)
۳-۳٫کاول و هند:
کابل یا کاول گاهی سرزمین/ کشوری جدا از هند و گاهی از بخشهای تابع هندوستان دانسته شده. گاهی همراهی کاول و هند می تواند به هدف همراه کردن نام جزء با نام کل باشد و نه با هدف جدایی یا هم پایگی. در هر حال کمی آشفتگی و ناروشنی در این باره به نظر می رسد.
در “گفتار اندر نامه فرستادن پیران ویسه بنزدیک گودرز کشوادگان”:
ز کشمیر و از کاول و قندهار / روارو سوی هند هم زین شمار(د۴ ص۷۳ ب۱۱۴۶)
در داستان منوچهر گفتار اندر آگاهی یافتن شاه منوچهر از پیوند گرفتن زال با دختر مهراب- سام به منوچهر می گوید: به هندوستان و کاول آتش بیانداز(یورش ببر) (د۱،ص۲۲۶،ب۹۲۰)
هند در برخی جاها همراه کاول و دنبر و مای(د۱،ص۱۷۷،ب۲۰۲) و یا همراه کاول و زاول و مای (د۳،ص۱۶۷،ب۱۰۰۴) آمده است.
۴٫ابزار، وسایل مادی و فرهنگی هند:
۴-۱٫تیغ/ شمشیر هندی:
تیغ و شمشیر در شاهنامه به جای هم بکار رفته که در این مورد هم همینگونه است. در بسیار جاها که مهمترین و ارزنده ترین شمشیر منظور بوده است از گونه ی هندی آن سخن رفته که نشانگر نامداری شمشیرهای ساخت هند می باشد. این نکته در جامع التواریخ هم آمده: « و آلت جنگ ایشان تیغ پلارک هندی باشد، به تیر و کمان مهارتی ندارند»(همدانی،۱۳۸۴،ص۴۶)
در یسشتر موارد واژه ی “تیغ” آمده. مانند:
داستان منوچهر گفتار اندر نامه نوشتن سام بنزدیک شاه منوچهر (د۱ ص۲۳ ب۱۰۸۷).عرض کردن کیخسرو اندر برگذشتن لشکر ایران بنزدیک کیخسرو:(د۳،ص۲۱،ب ۳۱۷). داستان شیرویه: (د۸،ص۳۳۶،ب۱۶۲)
ز یاقوت و الماس و از تیغ هند / همه تیغ هندی سراسر پرند (د۷،ص۳۰۵،ب۲۶۷۷)
و کمتر واژه “شمشیر” هندی به کار رفته مانند:
چه اسپان تازی به زرین ستام / چه شمشیر هندی به زرین نیام (د۷،ص۵۷۸،ب۱۳۵۴)
۴-۲٫هندی درای:
واژه ی درای به چند معنی به کار می رفته که یکی از آنها که در اینجا مراد است به معنای زنگ، جرس و ناقوس است(بغدادی،۱۳۸۲،ص۱۵۲). گونه ی هندی این افزار که در جنگها کاربرد زیادی داشته، نامدار و مرغوب تر بوده است.
همه دشت پر زنگ و هندی درای / همه گوش پر ناله ی کر نای (د۷،ص۳۳۳،ب۳۰۳۷)
بیامد به دهلیز پرده سرای / بفرمود تا سنج و هندی درای (د۷،ص۵۲۹،ب۷۷۶)
در هنگام اشاره به هفت شاه هند آمده که همه با پیل و چتر از پر طاووس و زنگ درای و طوق و گوشوار آمدند(د۶،ص۶۰۰،ب۲۴۱۴).
۴-۳٫چتر هندی
به دلیل گرمای زیاد هند، بر روی سر بزرگان و پادشاهان چتر می گرفته اند که به مرور زمان به آیین ویژه با چترهای ارزنده و زیبا تبدیل شده. همچنین نشان بزرگی یا شاهی نیز بوده است(شامبیاتی،۱۳۷۵،ص۱۸۳) این کار و زیبایی چترهای هندی تصویری ویژه از فرهنگ درباری هند به شمار آمده است:
نوشین روان داستان در نهادن شطرنج:
که آمد فرستاده ی شاه هند / ابا پیل و چتر و سواران سند (د۷،ص۳۰۴،ب۲۶۶۸)
در هنگام حرکت هفت شاه هند که همه با پیل و چتر از پر طاووس و زنگ درای و طوق و گوشوار آمدند(د۶،ص۶۰۰،ب۱۴۱۶). و نیز به آراستن چتر هندی با زر اشاره شده است (د۶،ص۳۰۵،ب۲۶۷۴)
۴-۴٫عود هندی:
چوبی است که با سوزاندن آن فضا را عطرآگین می کرده اند. عود هند همواره نامدار بوده به ویژه ” عود تر” . “کید” کجاوه ای از عود تر به همراه دخترش برای اسکندر فرستاد. از “عود قماری” که منسوب به قمار در هند است، نیز نام برده شده(اتابکی،۱۳۷۹،ص۱۵۳). در جاهای زیادی برای اشاره به خوشبوکننده های مرغوب درباری به گونه ی هندی عود اشاره شده:
یکی دیگر از عود هندی به زر / برو بافته چند گونه گهر (د۷،ص۲۵۳،ب۲۲۲۶)
ز بس نافه و مشک و چینی پرند / از آرایش روم و از بوی هند (د۷،ص۲۸۴،ب۲۳۹۹)
۴-۵٫خط هندی:
در روزگار ساسانی و بیشتر در باره ی کلیله و دمنه به خط ویژه ی هندی اشاره شده. البته چون سخن از متنهای کهن تر از آن روزگار است شاید بتوان از آن آگاهی ایرانیان از خطهای کهن تر هندی یا سنسکریت را برداشت کرد.
سوی تو یکی بد بر پرند / نبشته چو دیدم من از خط هندی (د۸،ص۳۳۶،ب۱۶۴)
در گفتار اندر آوردن کلیله و دمنه از هندوستان، برای اشاره به کتاب کلیله و دمنه به “نامه ی هندوان” یا “دفتر هندوان” اشاره شده است:
من امروز در دفتر هندوان / همی بنگریدم به روشن روان (د۷،ص۳۶۲،ب۳۳۹۲)
۵٫جانوران هند:
۵-۱٫فیل:
یکی از مهمترین نمادهای هند فیل بوده و این جانور در آسیا تنها نمایانگر هند بوده است. در جنگهای هندوان و نیز حرکتهای شاهان و بزرگان هند همواره فیل نشان بزرگی بوده است. در جامع ااتواریخ درباره ی رسوم هندیان آمده: « … یک آلت حرب و طعن ایشان فیلان بسیار باشد »(همدانی،۱۳۸۴ ،ص۴۶)
در آمدن هفت شاه هند که همه با پیل و … آمدند (د۶،ص۶۰۰،ب۲۴۱۴)
نوشین روان رفتن او به هندوستان , اشاره به دریای هند و اسپان و پیلان (د۷،ص۱۱۰، ب۳۷۶ و۳۷۸)
رفتن گیو به ترکستان کیخسرو به شاه می گوید: چیزی از گیو دیدم که در هندوستان بت پرستان از پیل مست تمی بینند! (د۲،ص۴۵۴،ب۴۹۵)
نوشین روان- داستان در نهادن شطرنج: که آمد فرستاده ی شاه هند / ابا پیل و چتر و سواران سند (د۷،ص۳۰۴،ب۲۶۶۸)
۵-۲٫کرگ(کرگدن):
این جانور در شاهنامه و برخی متنهای کهن(مانند تاریخ سیستان) با ریخت “کرگ” آمده. همچنین به سپرهایی که از پوست این جانور ساخته می شده و نیز صفت” کرگ پیکر” نیز اشاره شده است. بهرام در هند با دو جانور شگفت و ترسناک روبرو شد که یکی از آن دو کرگدن بود.در این داستان، پس از اینکه بهرام کرگ و اژدها را کشت، شنگل دختر خود سپینود را به زنی بهرام می دهد.
در جامع التواریخ به کرگدن در کنار تمساح و فیل به عنوان جانوران ویژه ی هند اشاره شده است (همدانی،۱۳۸۴،ص۲۶)
۵-۳٫طاووس:
از پرندگان زیبا و شاهانه ی ویژه ی سرزمین هند دانسته می شده. بیشتر به پر آن و استفاده های آن اشاره شده است:
اشاره به هفت شاه هند: همه با پیل و چتر از پر طاووس و … آمدند (د۶،ص،۶۰۰،ب۲۴۱۶)
۵-۴٫اژدها:
گرچه این جانور افسانه ای ویژه ی کشور چین است اما در هند هم وجود داشته و بهرام برای بدست آوردن دختر شنگل با او نبرد کرد و اژدها را کشت شنگل دختر خود سپینود را به زنی به او داد.
۵-۵٫اسب:
اسب های هند همانند ابهای تازی و ترک نامدار و نژاده بوده اند:
نوشین روان رفتن او به هندوستان اشاره به دریای هند و اسپان و پیلان (د۷، ص۱۱۰، ب۳۷۶و۳۷۸)
از دیگر جانوران سرزمین هند می توان به طوطی، مار و گاو اشاره کرد که در روزگار فردوسی و پیش از او و نیز شاید در ایران باستان، به عنوان جانوران ویژه و نماد هند شناخته نشده بودند. شاید از این رو به آنها اشاره نشده است.
۶٫دانشمندان و فرزانگان هند:
۶-۱٫پزشکان هند:
هند جایگاه پرورش و رشد دانش پزشکی دانسته شده و پزشکاه هند نام آور بوده اند. گاهی همراه پزشکان روم و چین از آنها یاد شده و از داناترین و ماهر ترین پزشکان جهان شمرده شده اند.
دارا- گفتار اندر کشته شدن دارا بدست وزیران خود: ز هند و ز رومت پزشک آورم / ز درد تو خونین سرشک آورم (د۵ ص۵۵۵ ب۳۳۸)
در رزم یازده رخ- گفتار اندر رسیدن بیژن و گستهم بنزدیک کیخسرو به “پزشکان از هند و روم و چین” اشاره شده (د۴،ص۱۶۴،ب۲۵۰۳)
بزشکان و اخترشناسان همه / تو گفتی به هندوستان شد رمه (د۶،ص۳۴،ب۴۳۴)
گفتار اندر آزمودن اسکندر بزشک را(د۶،ص۳۴،ب۴۳۳)
۶-۲٫فیلسوفان هند:
حکمت و فلسفه از دانشهای کهن هند بوده و در شاهنامه هم به آن اشاره شده. برای نمونه به دیدار و آزمونهای میان اسکندر و فیلسوفان هند می توان اشاره کرد. در دفتر ۶ اسکندر فیلسوفان هند را آزمود
۶-۳٫دانایان هند:
از این ترکیب بجای دانشمندان، فلاسفه و وزیران هند سود برده شده که می تواند دلیل بر تصویر نخبگان هند در نگاه ایرانی باشد که هندوستان سرزمین دانش و حکمت است و از دید نمونه و الگو می توانسته باشد. به “دانای هندی” زیاد اشاره شده (د۷ ص۳۱۳ ب۲۷۷۷)
که این تخت شطرنج هرگز ندید / نه از کاردانان هندی شنید (د۷،ص۳۱۰ ب۲۷۴۲)
مهران – از دانایان و نهاندانان هند- توانست خواب اسکندر را بگزارد. چند جا دانا را بجای نام کید بکار برده است(د۶ ص۲۰۵) او با پیشگویی و راهجویی خود با صلاب و زیج اخترماری کرد تا بیابد اردشیر کی از جنگ آسود خواهد شد:
سوی کید هندی فرستیم کس / که دانش پژوه است و فریاد رس (د۶،ص۲۰۴،ب۱۶۵)
۷٫آیین ها و رسوم هند
در جاهایی از شاهنامه و لابلای داستانها گاهی به کوتاهی اشاره ای به آیین و رفتاری ویژه شده که نشانگر باورهای کهن و ژرف هند می تواند باشد. در این میان به آیین مهم سوزاندن جسد مردگان می تواند اشاره کرد. وجود جشنها، سرودها، رقصها و مراسم شادی و نیز بازی ها و ورزشهای رایج در هند را در برخی دوره های شاهنامه می تان دریافت:
که سوزد تن خویش بایین هند / زآن سوگ پیدا کند دین هند (د۷ ص۳۵۵ ب۳۳۱۴)
شرکت در بزم و موسیقی و خوراک و می و چوگان و تیر وکمان (د۶ ص۵۶۰-۵۷۰)
آوردن لوریان از هندوستان برای شادی مردم بهرام به شنگل نامه داد:
از آن لوریان برگزین دوهزار / نر و ماده بر زخم بربط سوار (د۶ ص۶۱۲ ب۲۵۶۰)
در رفتن گیو به ترکستان- کیخسرو به شاه می گوید: چیزی از گیو دیدم که در هندوستان بت پرستان از پیل مست تمی بینند! (د۲ ص۴۵۴ ب۴۹۵)
در هنگام آمدن هفت شاه هند از آداب سفر های درباری و تشریفات بزرگان سخن رفته است که همه با پیل و چتر از پر طاووس و زنگ درای و طوق و گوشوار آمدند (د۶ ص۵۹۹و۶۰۰-ب۲۴۱۰ تا۲۴۱۸)
۷-۱٫جادوستان:
در جاهایی که سخن از هند بوده، “هندوستان” با “جادوستان” هم قافیه شده است و کمتر به تنهایی بکار رفته ولی این کاربرد تنها به دلیل هم وزنی و هم آوایی دو واژه نیست، بلکه سرزمین هند بدلیل شگفتی و ناشناخته هایی که برای ایرانیان داشته است به سرزمین جادو نامدار شده است :
رستم و اسفندیار گفتار اندر نامه ی رستم زال بنزدیک گشتاسپ: پدی است نامت به هندوستان / به روم و به چین و به جادوستان (د۵،ص۳۲۴،ب۳۹۳)
نیز در جاهای دیگر مانند: د۶ ص۵۶۰ ب۱۹۲۴ ؛ د۶ ص۵۷۱ ب۲۰۷۴ ؛ د۸ ص۲۵۰ ب۳۲۷۷
۷-۲٫بت پرستان:
هندوان در جاهایی بت پرست دانسته شده اند. با وجود اینکه این ویژگی یا شبهه اتهام، باز نشده و داوری و نکوهشی را به دنبال نداشته، اما بار معنایی منفی و نکوهیده در برابر “یزدان پرستان” یا ” خداپرستان” دارد. در جامع التواریخ و در بخش “شاکمونی و وضع تناسخ”، پیروان شاکمونی را بت پرست نامیده است(همدانی،۱۳۸۴،ص۱۰۱). این انگاره هم می تواند بدلیل تفاوت دینهای بومی هند با دینهای آریایی بوده باشد و هم بدلیل آیینها و باورهای ناشناخته و پرشماری که از دید ایرانیان شگفت می نموده. همچنین در روزگار یکتا پرستی ایرانیان، باور به خدایان گوناگون بت پرستی تلقی شده است:
جنگ گشتاسپ با ارجاسپ گفتار اندر آمدن گشتاسپ به ایران به فرخی:
شه بت پرستان و رایان هند / گزیتش بدادند و شاهان سند (د۵ ص۱۵۲ ب)۸۲۳
جهان بستد از بت پرستان هند / به تیغی که دارد چو وشی پرند (د۷،ص۴۰۴ ب۳۸۶۶)
در رفتن گیو به ترکستان- کیخسرو با شگفتی به شاه می گوید: چیزی از گیو دیدم که در هندوستان بت پرستان از پیل مست تمی بینند! (د۲ ص۴۵۴ ب۴۹۵)
۷-۳٫دلاوری گردان هند/ سند:
در جامع التواریخ اینگونه از دلاوری هندی ها در جنگ سخن رفته اس: « و مبارزان و بهادران ایشان یک یک جنگ کنند، و تا کشته نشوند یا نکشند روی از معرکه نگردانند از غایت حمیت» (همدانی،۱۳۸۴،ص۴۶). در شاهنامه از دلیری و دلاوری سرداران و پهلوانان هندی چه در کنار ایرانیان و چه رویاروی آنها یاد شده و هندوستان را سرزمین گردان و پهلوانان دانسته است. از “گردان هند” و “گردان سند” برای این منظور استفاده شده است:
رستم و شغاد گفتار اندر کین خواستن فرامرز از شاه کاول:
بکشتند چندان ز گردان هند / هم از برمنش نامداران سند
که گل شد همه خاک آوردگاه / پراگنده شد هند و سندی سپاه (د۵،ص۴۶۲،ب ۲۸۶و۲۸۷)
در رزم اسکندر با فور هندی به تیغ هندی گردان هند هندوان و … اشاره شده.
چو دارای داراب و گردان سند / چو فور دلیر آن سرافراز هند (د۶،ص۶۸،ب۹۵۴)
در خواب دیدن طوس نوذر سیاوخش را؛ گزارش سپاهیان به پیران که پهلوانان از همه جا گرد آمده اند: …..چو شنگل ز هند (د۳ ص۱۵۲ ب۷۵۹)
دارب- بفرمود کز روم و از هندوان / بیارند کار آزموده گوان (د۵ ص۵۱۶ ب )۲۰
۸٫داستانها و رخدادهای مربوط به هند:
در این جا به عنوان برخی داستان هایی که با هند در پیوند است اشاره ای گذرا می شود:
گفتار اندر ساختن بوزرجمهر نرد را و بردن به هندوستان داستان طلخند و گو: (د۷،ص۳۱۹) نوشین روان؛ گفتار اندر آوردن کلیله و دمنه( د۷) شنگل باژها را برای بهرام نمی فرستد و بهرام در سیمای فرستانه نامه ی هشدار خود را به دربار شنگل می برد بهرام کرگ و اژدها را کشت تا شنگل دختر خود سپینود را به زنی بهرام دهد (د۷) – اسکندر؛ گفتار اندر نامه فرستادن اسکندر بنزدیک فور هندی (د۶) ضحاک؛ گریختن ضحاک به سوی هندوستان(د۱؛ص۷۷) داستان پیش گویی هندی برای اردشیر(د۶،ص۲۰۴).
تحلیل و نتیجه گیری
در میان شاهان و نامداران هندی که در شاهنامه آمده اند، بیشترشان چهره ای نیکو دارند که با ویژگیهایی چون: دلاوری، دانایی، پیشگویی، نیک کرداری، دوستی با ایران همراه اند. تنها موارد اندکی چون طلخند و شنگل چهره ای ناپسند و نابخرد دارند که از آن دو تنها شنگل با ایران دشمنی دارد.
جغرافیای هند در شاهنامه با ذکر نام بسیاری از شهرها و استانهای هند و نیز برخی کوه ها و رودها همراه است. گستره ی از خاور تا باختر با نامهای قنوج تا سند و زابل آمده است که تصویر درست را به همراه داشته است. هم راه و هم قد بودن نام هند در کنار روم و چین نشان دهنده ی اهمیت و بزرگی تصویر هند در ذهن ایرانیان و اهمیت هند در همه دوران ها می تواند باشد.
تیغ، درای، چتر، عود و خط هندی در کنار برخی بافته های هندی، نمونه های بارز در شاهنامه نماد هایی هستند که نمایانگر فرهنگ و هنر هند اند. برخی می توانند نشانگر صنعت و هنر پیشرفته ی آن دیار باشند.
فیل، اسب، طاووس، کرگدن و اژدها از جانوران مهم هند بوده اند. البته بر روی اژدها- به درستی تکیه نشده و حتا شاید به دلیل همسایگی با چین به آن اشاره شده باشد. از همه بیشتر به نامداری و مرغوب بودن فیلان و سپس اسبان هندی اشاره شده که بیشتر آموخته ی جنگ بوده اند.
دانایان و حکیمان هندی بسیار زبانزد بوده و به دانش و فرزانگی آنها در سراسر شاهنامه اشاره شده است. خوابگزاری و پیشگویی، هوشمندی و خردمندی از ویژگیهای بارز ایشان است. در میان دانشها نیز بیش از همه به پزشکی هند اشاره شده است.
هندوستان برای ایرانیان سرزمین شگفتیها بوده و فرهنگ، باورها و رفتارهای جمعی آنها نیز شگفت می نموده است. این تصویر در داستانها و مثالهای شاهنامه نمود یافته و به چشم می خورد. سوزاندن مردگان، موسیقی، رقص و جشنهای بزرگ، ورزشها و بازیهای گوناگون، و صفاتی مانند دلاوری و شجاعت از این گونه اند. ادیان و باورهای فرازمینی هندوان برای ایرانیان کم شناخته بوده و از اینرو برخی از بخشهای هند را بت پرست یا جایگاه جادو دانسته اند که فشرده ای از همه ی فهم ایرانیان در شاهنامه نمودار شده است.
نمادها و نشانهای بدست آمده در این تصویر را می توان بازنمود فرهنگ هند در بخش های: دانش(حکمت ،پزشکی، موسیقی)، شهریاری(گونه ای شاهنشاهی، دوستی و گاهی ستیز با ایران، هم قواره ی ایران مانند چین و روم)، جغرافیا(سرزمینی دور دست، هم مرز چین و توران، جانوران شگفت)، فرهنگ(دلاوری، آیینهای شگفت، جادو، بت پرستی) تلقی کرد. در بسیاری از این فهم ها همخوانی با چیستی هند و نزدیکی با هویت راستین/تاریخی هند بدست می آید. از این تصویر و شناختِ نزدیک به واقعیتِ چیستیِ فرهنگی هند، می توان به پیوند و شناختی کهن و ژرف میان ایران و هند و توجه ویژه و نگاه مثبت ایرانیان به آن سرزمین پی برد. اهمیت، میزان درستی و مثبت بینی این نگاه و برداشت را زمانی می توان به درستی دریافت که با تصویر دیگر ملتها – مانند توران، روم، تازیان در شاهنامه سنجیده شود.
دشوار است از کار ی که نشانه شور و شوق و علاقه بسیار نویسندگان آآست نکته گیری کنم به ویژه آنجا که روح مطلب و کلیت آن را درست میدانم . ضمن پوزش از حضورشان توجه را به ابیات شاهنامه جلب می کنم ، آنجا که عوامل حکومتی از شنگل شاه هند به بهرام گور شکایت می برند :
تو شاهی و شنگل نگهبان هند چرا باژ خواهد زچین و زسند
در بیت فوق چرا سند و هند متفاوت دانسته می شوند در نامه تهدیدآمیز بهرام به شنگل نیز چنین آمده است :
نیای تو ما را پرسـتـنـده بود پدر پیش شاهان ما بنده بود
کس از ما نبودست همداستان که دیر آمدی باژ هندوستان
اما دوستان نویسنده اعتقاد دارند و جنین نوشته اند : « هند گاهی همراه و در کنا روم آمده است و از آنجایی که روم مهمترین و نیرومند ترین همسایه ایران در باخترزمین بوده است، شاید هند این جایگاه را در خاورزمین داشته است . »
شاید بهتر این بود که دوستان نویسنده نگاهی هم به تاریخ هند باستان می انداختند . و با نگاه مورخین هند به ایران نیز آشنا می شدند . عرایض بیشتر در این زمینه را لطفاً در مقاله زیر مشاهده فرمایید .
http://kulaian.com/Content/Mazandaran-and-History/950822235128.html
اول از همه به جناب مهندس درویشعلی کولاییان سلامی عرض کنم . بنده را حتماً می شناسید سعی کردم با همه مخالفت و بدبینی به شما و دوستانتان تا حد امکان در گوشه ای صبورانه به نظاره اتان بنشینم. اما پس از چند سال اجازه دهید یکبار برای همیشه کلیت حرکتتان را با چند سئوال کلاً زیر سئوال ببرم.
1- شما متخصص زبان سانسکریت هستید؟ درسته؟ در کدام دانشگاه برجسته در هند مدرک گرفتید یا دوره گذارندید؟ آیا یک پژوهشگر هندی تبار یا متخصص زبان سانسکریت را می توانید در مورد صحت ادعاهای خود به خصوص در مورد نام گیاهان که خودتان بهتر می دانید غلط است نام ببرید؟!!
2- آن دفعه که درست پاسخ ندادید اما این بار به من پاسخ دهید که فرق سانسکریت باستانی و میانه چیست؟!! دو زبان کاملاً مجزا هستند؟ مرجع علمی اتان که احتمالاً معتبر است نام ببرید؟
3- علت بغض شما به انوشیروان دادگر و سلسله ساسانیان چیست؟ احتمالاً تعلقات مازندرانی شما بیشتر از اسپهبدان آن دیار بوده ؟ یا آنها مثل شما از خطر سلسله ساسانی بر فرهنگ مازندران مطلع نبودند؟!!
4- آقا پدرام دقیقاً در دانشگاه چه کار می کنند؟!! چرا مرتباً حول جریانات افراطی هستند؟ ایشان ارتباطی به سایت کاسپی سامون ندارند؟!! خودتان چطور؟ راستی کی وقتش هست؟ همان که خودتان بهتر می دانید!! چرا حاضر نیستید مکتوبات ارزشمندتان را دست داوری دانشگاهی بسپارید. شاید حرفهای بدیع شما برای داوران متخصص در زمینه تاریخ و زبان شناسی جالب باشد.
5- شما مهندس و بنده هم دکتری علوم زیستی کدامین ما در حوزه علوم انسانی دکتری تخصصی گرفتیم؟!! ای کاش نصیحت استاد ارجمند ستوده را جدی می گرفتید و …… راستی آیا حاضرید با دوستان ما در گروه تاریخ دانشگاه تهران یک مباحثه علمی بگذارید. کافی است نام دوستدار تالش و گیلک را در اینترنت جستجو کنید پیدایم می کنید در خدمتم.
درودبرشما . این مقاله نوشته دکتر زاگرس زند و بانو صبا پژمان فر هست . نامهایی که برده اید را نمی شناسیم و پیوندی با انها نداشته و نداریم . مخاطب پیام شما چه کسی است ؟ متن را درست نوشته ای؟
با عرض سلام ْ این یک یادداشت خصوصی برای admin و در ارتباط با پاسخ ایشان به یک کاربر مورخ ۲۳ اردیبهشت است اجازه می خواهم بپرسم اگر مخاطب در یادداشت معین نیست و متن را نا درست می دانید دلیل انتشار متنی توهین آمیز برای چیست ؟
درویش علی کولاییان هستم و چندی پیش یک یا دو مورد نکاتی را مودبانه خطاب به نویسنگان یک یا دو مطلب در سایت شما نوشته ام و همانطور که یادآور شدید انتظار من وکسی دیگر این نبود و این نیست که ما و شما همدیگر را بشناسیم و یا پیوندی با یکدیگر داشته باشیم ! پدرام کولاییان فارغ التحصیل سالهای پیشین در دوره فوق لیسانس تاریخ دانشگاه تهرانند و فرزند اینجانب هستند و استاد مرحوم دکتر منوچهر ستوده نیز استاد راهنمای رساله کارشناسی ارشد ایشان بوده اند تا آنجا که می دانم. نمره رساله ایشان از سوی استادان ستوده و وثوقی و روزبه زرین کوب نمره نوزده از بیست بوده است . علاوه بر این ها دکتر منوچهر ستوده مقدمه و هم تقریظ بر کتب اینجانب نوشته اند . در مورد پدرام مراتب را می توانید با استفسار از آقایان دکتر وثوقی و دکتر زرین کوب و یا سوال از سرپرست گروه تاریخ دانشگاه تهران جناب دکتر صفت گل معین نمایید و در مورد نظر مرحوم منوچهر ستوده به آثار اینجانب به دو کتاب منتشره به نام اینجانب مراجعه فرمایید . با آرزوی توفیق