بازبینی کلی
پژوهش و نگارش: سمیه ارشادی
جریره دختر پیران و گلشهر، همسر سیاوش و مادر فَرود که نقش کوتاه و حاشیه ای او تنها به واسطه داستان فرود سیاوخش تعریف می شود، صاحب مظلومیتی است بسیار و تنهایی دوچندان؛ و آنچنان که از دقت در شاهنامه و بررسی توصیفات از این زن در سایر منابع به دست می آید پس از ورود فریگیس به زندگی سیاوش، این مظلومیت و تنهایی در او ملموس تر بوده و بیشتر احساس می شود و در انتها هم که با سرنوشتی پر از اندوه و تلخی، اما پرغرور و پرافتخار از صحنه داستان کنار گذاشته می شود.
جریره زنی است که از سمت بیرونی و مناسبات خانوادگی و اجتماعی به همراه پسر، مظلوم واقع شده و در حاشیه قرار میگیرد و در این میان، رنجها و تنهایی هایی نیز بر او تحمیل می شود؛ اما با این وجود، او از درون زنی است محکم، بی باک، صاحب اندیشه، فداکار و تابع هنجارهای اخلاقی و اجتماعی؛ از این روی بررسی نقاط شخصیتی جریره و کنش های رفتاری او در شکلی از تضاد و تقابل و در قالب عنوان های پرسشی بهتر میتواند ابعاد شخصیتی و نوع حضور این زن را در داستان مشخص نموده و مورد ارزیابی قرار دهد که در ادامه چنین بدانها اشاره می شود:
- جریره (برزآفرید)؛ یا مادر فرود؟!
نام مادر فرود که تنها در شاهنامه فردوسی و مجمل التواریخ۱ به شکل «جریره» آمده و طبری نیز نام او را «برزآفرید»۲ خوانده،۳ در هیچ یک از منابع دیگر دیده نمی شود. از طرفی، دیگر تاریخ نگاران از جمله «بلعمی»، «ابن اثیر»، «مسکویه رازی» و «نویری» او را تنها به واسطه «مادر فرود بودن» و اینکه زنی از دیار ترکستان بوده معرفی کرده اند.۴ وابستگی هویت و شخصیت این زن به «مادر فرود بودن»، نه تنها در تمامی آثاری که به نوعی حضور این زن را به تصویر کشیده اند دیده میشود، بلکه این امر از اولین توصیف شاهنامه نیز به روشنی قابل برداشت است. به روایت شاهنامه، جدای از ابیات الحاقی که ازدواج جریره و سیاوش را توصیف کرده اند،۵ نخستین بار جریره به شکلی کاملاً واضح و رسمی در داستان فرود سیاوخش است که معرفی و شناخته میشود:
جریره زنی بود مامِ فَرود | ز بهر سیاوُش دلش پر ز دود |
(جلد یکم، کیخسرو، ۴۶۹: ۶۹)
جریره نه تنها از همین ابتدا به واسطه «مادر فرود بودن» به روند داستان معرفی و اضافه می شود، بلکه در ادامه هم زیر سایه پسرش فرود، قرار گرفته و هویت می یابد. او هر چند در صحنه هایی از داستان فرود، نقشها و کنش هایی پررنگ دارد، اما نقش او نقشی اصلی نیست و به تنهایی و به خودی خود هویتی ندارد، بلکه نقشی مکمل را در داستان ایفا میکند و پا به پای حوادثی که در انتظار پسرش است، گفتارها و کردارهایش معنا می یابد؛ تا آنجا که حتی پایان زندگی و خودکشی اش نیز تحت تأثیر سفارش و خواست پسرش فرود است و پس از مرگ پسر، او هم به سوی نیستی و مرگ میرود.
- پذیرش نادیده گرفتن ها، یا جبران و مقابله با آنها؟!
براساس اشارات فردوسی در داستان فرود، جریره با پسرش در دژ کلات جدا زندگی می کنند و این خود نشان میدهد که مادر و پسر به حاشیه رانده شده اند. نیز براساس آنچه در منابع دیگر از جمله «تاریخ طبری» و «تاریخ بلعمی» بر آن تأکید شده، جریره در زندگی سیاوش، زنی در حاشیه بوده که با پسرش فرود نیز جدا زندگی می کرده و حتی بر مبنای اشاره طبری، سیاوش، مادر فرود را در دوران بارداری رها کرده بوده: «سیاوخش… به وقت آبستنی او را ترک کرده بود». (طبری، ۱۳۶۲، ج۲: ۴۲۶) به گزارش تاریخ بلعمی نیز فریگیس پس از ازدواج خود با سیاوش، جریره را به نزد پدرش می فرستد: «سیاوش… دختر افراسیاب را به زنی کرد مادر کیخسرو را؛ آن زن مادر فرود را با پسر، نزدیک پدرش باز فرستاد و این پسرِ سیاوخش، بدان شهر پدر خویش بزرگ شد و پادشاهی آن شهر بگرفت». (بلعمی، ۱۳۵۳، ج۱: ۶۰۳) بنابراین جدا زندگی کردن جریره از همان ابتدای حضور فریگیس در زندگی سیاوش شروع می شود تا آن زمان که کیخسرو، پسر فریگیس در ایران پادشاهی میکند.
از سویی، گذشته از اینکه در همان بیت نخست شاهنامه، جریره زنی است که با «مامِ فرود بودن» به خواننده معرفی می شود، حتی نوع ورود او به صحنه داستان نیز با مظلومیت همراه است. اندوه، رنج، سختی و حس انتقامی که در دل جریره به واسطه کشته شدن سیاوش زبانه می کشد از همان مصرع دوم به وضوح آشکار است: «ز بهر سیاوُش دلش پر ز دود». جریره زنی است که از کشته شدن همسر آزرده خاطر است و زخم خورده؛ اما با همه اینها او بسیار منطقی، صبور، کاردان و زنی با استقلال کامل است و با وجود آنکه او و پسرش به جهت مرتبه اجتماعی پایین تر از فریگیس و کیخسرو بوده و بنابراین از همان ابتدا مجبورند که جدا زندگی کنند؛ و نیز به جهت آنکه در ادامه، این فرزند فریگیس است که به پادشاهی ایران می رسد، اما با این حال از حسادت ها، کینه توزی ها، توطئه ها و دو به همزنی های برخی زنان در داستانها و حتی گزارشهای تاریخی که شوهرانشان چند همسر دارند و همواره سعی میکنند که فرزند خود را در تقابل با فرزند زن مقابل در میزان دستیابی به قدرت قرار دهند هیچ خبری در وجود جریره نیست. روان این زن روانی آرام، پخته، عاقل، عاطفی و انسان دوست است. این امر از اولین کنش های فرود در برابر نزدیک شدن لشکر ایران کاملاً مشخص است. فرود به نزد مادر خود آمده و او را «مام روشنرُوان» خطاب میکند و پس از توصیف مسئلۀ پیش آمده، از او مشورت می خواهد و درواقع میخواهد بداند که نظر مادر چیست و او چه می گوید، تا بر اساس آن عمل کند؛ چراکه مادر خود را قبول دارد و او را بهترین مشاور سیاسی– نظامی و حتی عاطفی برای خود میداند:
بــر مـــادر آمــد فــرودِ جُـوان | چنین گفت کـای مام روشن رُوان | |
از ایـران سپـاه آمد و پیل و کوس | به پیشِ سپــه در سرافــرازطوس | |
چه گویی؟ چه بـاید کنون ساختن | نبــایـــد که آرد یَکی تــاختـن |
(همان، ۴۶۹– ۴۷۰: ۶۹– ۷۲)
جریره نیز در گفتگویی صریح و شفاف، فرزند را به آرامش و راهی درست و اندیشه ای نیک دعوت می کند. از مضمون سخنان پخته، حماسی، پرغرور، پرافتخار و در عین حال احساسی و متأثرکننده این مادر، «قدرت و اعتمادبنفس دادن به فرزند»، «ایجاد آرامش خاطر»، «دعوت به صلح جویی و پرهیز از جنگ با ایران»، «تأکید بر اهمیت پیوندهای خونی و خویشاوندی»، «انساندوستی»، «منش نیک و اخلاق محترمانه»، «دادن حس غرور و افتخار به فرزند از حیث نژاد»، «لزوم کین خواهی و پیوستن به کین خواهان»، «ایجاد حس شور و قدرت جنگاوری و مردانگی در پسر» و «توصیه به پیروی و اقتدای فرود از برادرش کیخسرو به عنوان شاه» به روشنی آشکار است:
جریره بدو گفت کـای رزمساز | بـدیـن روز هـرگـز مبــادت نیــاز | |
بد ایـران بـرادرت شاه نوست | جهــاندار و بیـــدار کیخسـروست | |
تو را نیک داند به نـام و گـهر | ز همخــون و از مهـــرهی یک پدر | |
بـدو داد پیـران مـرا از نخست | وُگــرنی ز ترکـان همی زن نجُست | |
نــژاد تـو از مــادر و از پـدر | همه تــاجــــدار و همه نـــامــور | |
بـرادرت اگـر کینه جـویدهمی | روان سیــــــاوش بشـویـــدهمی | |
تو را پیش باید به کیـن تاختن | کمــر بــر میـــان بستن و سـاختن | |
گــر او کینه جویدهمی از نیـا | تـــو را کینـه زیبــاتــر و کیمیـــا | |
برت را به خفتان رومی بپـوش | برو دل پُر از جوش و سر پُرخروش | |
ز پیشِ سپـــاه بـــرادر بــرو | تو کیــنخواه نو باش و او شـاهِ نو! |
(همان، ۴۷۰: ۷۳– ۸۰)
گذشته از اینها، براساس اشارات کاملاً واضح خود شاعر، این زن هیچگونه اندوه، نارضایتی و سرخوردگی از زندگی با سیاوش را در درون خود حمل نمی کند؛ همچنانکه فردوسی در توصیفاتی بسیار زیبا در مورد سیاوشِ پدر، از زبان جریرهِ مادر، خطاب به فَرودِ پسر میگوید:
که اندر جهان چون سیاوخش نیز | نبنــدد کمــر یَک جهــانبخش نیــز | |
به گُــردی و مـردی و فـرّ و نژاد | بداورنگ و فرهنگ و سنگ و به داد! | |
تو پورِ چُنان نــــامــورمهتــری | ز تخــــــمِ کَیـــانی و کَی منظــری |
(همان: ۸۵– ۸۷)
از طرفی احترام او به کیخسرو، پذیرفتن او به عنوان شاه ایران و توصیه به پسر برای پیروی از کیخسرو، خود نشان دهنده علاقه او به فرزند فریگیس است.
- جریره، مغز متفکر فرود؛ یا مادری منفعل و ناآگاه؟!
جریره در اولین توصیه های خود به پسرش فرود به مواردی اشاره میکند که نشان میدهد این زن به امور سیاسی و نظامی تاحدودی آشناست. شناسایی سپهسالار لشکر ایران و فراخواندن او و مهتران ایرانی به میهمانی و پذیرایی از آنان و دادن هدایا به ایشان برای جلب نظر و اعتماد و دوستی، و در دست گرفتن پیشرویی سپاه از سوی فرود از جمله مواردی است که جریره در توصیه های اول خود برای این بحران نظامیِ پیش آمده، به پسر خاطرنشان می کند:
به لشکر نگه کن که سالار کیست | وُ زان مهتــران نــامبــردار کیست | |
خرام آر و گـردنکشان را بخــوان | مَی و خلعت آرای و پالای و خوان | |
ز شمشیر و از تـرگ و بـرگستوان | ز خفتـــان و از خنجــرِ هنــدوان | |
به گیتی بـــرادر تــو را گنج بس | ممــان کیـن و آیین به بیگـانه کس! | |
سپه را تو بــاش این زمـان پیشرو | تو کیـن خواه نو بـاش و او شاهِ نو! |
(همان، ۴۷۰: ۸۹– ۹۳)
حتی در ادامه هم که فرود به مادر میگوید که من آنان را نمی شناسم، پس چگونه با آنان سخن بگویم و بنابراین باید کسی بین ما میانجی شود، جریره به عنوان مغز متفکر فرود، چنین توصیه میکند که هرگاه گَرد سپاه ایران آشکار شد، نَخوار با تو خواهد بود. از او نشان بهرام گودرز و زنگه شاوران را بپرس که نَخوار همه پهلوانان و بزرگان سپاه ایران را می شناسد:
جَــریــره چنین گفت کای شاهپور | تــو چون گَــردِ لشکر ببینی ز دور | |
نگـه کــن سُــواری ز گُنــداوران | ز بهــرام و از زنگـــهی شـــاوَران | |
نشـان خـواه ازین دو گَــوِ سرفراز | کــزیشان مــرا و تــو را نیست راز | |
همیشه ســر و نــام تو زنــده باد! | روان سیــــاوُش فُــروزنــده بــاد | |
ازیـن هــر دو هرگز نگشتی جــدا | کَنـــارنگ بــودنـد و او پــادشــا | |
تو زایــدر بــرو بی سپه با نَخـوار | مدار این سَخُن بر دل خویش خوار! | |
چــو پرسی ز گُـردان و گردنکَشان | نَخـــوارِ دلاور بگـــویــد نشــان |
(همان، ۴۷۰– ۴۷۱: ۹۴– ۱۰۳)
و این چنین است که در انتهای این مشاوره سیاسی– نظامی، فرود مادرش را شیرزنی خطاب میکند که باعث سرافرازیِ دودمان و خاندان است:
بدو گفت: رای تو ای شیرزن | درفشان کند دوده و انجمن |
(همان، ۴۷۱: ۱۰۴)
در پی خواب جریره مبنی بر به آتش کشیده شدن دژ و سوختن کنیزکان، این زن با روانی پر از درد و اندوه به باروی دژ رفته و ناگاه همه کوه را پر از جوشن و نیزه می بیند. آنگاه با دلی پرخون و سری پر از اندیشه، خردمندانه نزد پسر آمده و بدون اینکه خواب بد خود را برای پسر تعریف کند او را با واقعیت پیش آمده رودرو میکند و به او میگوید: ای پسر بیدار شو؛ زیرا که اخترمان بد به سرمان آورده؛ سراسر کوه پر از دشمن و پیشِ درِ دژ پر از نیزه و جوشن است:
به خـواب آتشی دیـد کــز دز بلند | بـرافـروختی پیشِ آن ارجمنـد | |
ســراســر سپــدکــوه بفـروختی | پــرستنده و دز همی ســوختی | |
دلش گشت پــردرد و بیـــدار شد | روانش پر از درد و تیمــار شد | |
به بــاره بــرآمــد، جهـان بنگرید | همه کــوه پرجوشن و نیزه دید | |
دلش گشت پرخون و سر پر ز دود | بیامد دمــان تا به نــزد فــرود | |
بــدو گفت: بیــدار گَــرد ای پُسر | که ما را بد آمد از اختـر به سر! | |
سراسر همه کــوه پُــر دشمنست | درِ دز پُـر از نیزه و جَوشنست |
(همان، ۴۸۴: ۴۳۰– ۴۳۵)
آنچه جریره و پسرش در عالم واقع با آن روبه رو هستند، در خواب به شکل رویایی صادقه بر ناخودآگاه این مادر پدیدار میگردد که نشان می دهد این زن از روانی آگاه و خردمندانه برخوردار بوده و نظارهگر اتفاقات پیشرو، قبل از وقوع آن ها در خواب است؛ نکته دیگر آنکه جریره تا پیش از این، برخلاف زنان دیگر از جمله فریگیس در برابر اولین مسئله ای که با آن مواجه میشود خردمندانه و بی هیچ بیتابی و احساس یأس عمل میکند و اگر هم در اینجا از بدبختی و سرنوشت و بخت بدشان سخن به میان می آورد و شکایت میکند بدان دلیل است که در خواب، به وقوع حادثه ای هولناک یقین پیدا کرده است.
دیگر تدبیر نظامی– سیاسی جریره آنجاست که با وجود آنکه فرود در سفارش خود تنها به حفظ عفت زنان تأکید دارد، اما جریره با خردمندی و دوراندیشیِ خود، شرایط را سنجیده و گنج ها را آتش می زند و شکم همه اسبان تازی را می درد و کاری میکند که بیژن و طوس از هیچ غنیمتی نتواند بهره ببرند تا در این نبرد ناجوانمردانه، به معنای واقعی ناکام و سرخورده شوند:
جـــریـــره یَکی آتشی بـرفروخت | همه گنجهـــا را بَــدآتش بسوخت | |
یکی تیغ بگرفت از آن پس به دست | درِ خــانــهی تــازیاسپــان ببست | |
شکمشــان بــدریــد و ببـریـد پَی | همی ریخت از روی او خون و خوَی |
(۴۸۶: ۴۸۳– ۴۸۵)
- خودکشی یا حفظ غرور؟!
انتهای زندگی جریره با توصیه فرود گره خورده؛ او بنا بر سفارش پسر که نگذارید بیژن از شما بهره ای ببرد بعد از خودکشی کنیزکان و آتش زدن گنجها و دریدن شکم اسبان و بریدن پایشان، به بالین فرود آمده و با دشنهای شکم خود را میدرد و بر روی پسر جان میدهد:
بیـامد به بالینِ فـــرخفَــرود | بـر جــامهی او یَکی دَشنه بود | |
دو رخ را به روی پُسر برنِهاد | شکم بردرید، از برش جان بداد |
(۴۸۶: ۴۸۳– ۴۸۷)
در خودکشی جریره، حفظ پاکدامنی و غرور زنانگی، ترجیح مرگ با عزت بر زندگی با ذلت و اسارت، بر هم ریختن مناسبات نظامی بیژن و طوس مبنی بر تسخیر دژ و دست انداختن به اموال و زنان، و وارد آوردن فشار روانی بر لشکر طوس و نیز تاحدودی از بین بردن فشار عاطفی و سهمگین از دست دادن پسر و پایان دادن به تمام رنجها، ناملایمات و تنهایی ها برداشت میشود؛ همچنانکه به بیان تلخابی، «خودکشی جریره به مثابه نوعی اعتراض سهمگین به مناسبات موجود نظام اجتماعی و به تمامی گزندهای زندگی یک زن و تنهایی های بی امانش میتواند به حساب آید». (تلخابی، ۱۳۸۴: ۱۴۴) از این روی، خودکشی جریره هرچند که بسیار تلخ و اندوهبار است، اما با نوعی بار حماسی، غرورآفرین و درنهایت با اَدای احترام به مقام بزرگ این زن همراه است.
پینوشت:
- در مجملالتواریخ آمده است: «و فرود از جریره، دختر پیران ویسه و به روایتی گویند خواهر بود پیران را و فرود مهتر بود از کیخسرو». (مجملالتواریخ و القصص، ۱۳۱۸: ۲۹)
- در تاریخ طبری نام این زن برزآفرید خوانده شده: «فرود از زنی به نام برزآفرید، زاده بود که سیاوخش هنگام رفتن سوی فراسیات در یکی از شهرهای ترک داشته بود و به وقت آبستنی او را ترک کرده بود». (طبری، ۱۳۶۲، ج۲: ۴۲۶)
- به بیان خالقی مطلق: «در اینباره که آیا در مأخذ فردوسی نیز نام مادر فرود جریره بوده و یا فردوسی آن را به نیاز وزن بدینگونه آورده است، نمیتوان به یقین داوری کرد. در شاهنامه باز هم نامهای عربی یا عربیگونهای که اصل آنها نمیتوانند عربی بوده باشند هست و جریره نیز یکی از آنهاست. طبری نام مادر فرود را برزآفرید نوشته است که اصالت بیشتری از جریره نشان میدهد». (خالقی مطلق، ۱۳۹۱، ج۱۰، بخش دوم: ۱۰)
- به اشاره تاریخ بلعمی: «سیاوش آنگه که به زنهار شد زنی به زنی کرد به شهری از شهرهای ترکستان و وی را از آن زن پسری بود نام فرود. چون دختر افراسیاب را به زنی کرد مادر کیخسرو آن زن، مادر فرود را با پسر نزدیک پدرش باز فرستاد و این پسر سیاوخش بدان شهر پدر خویش بزرگ شد و پادشاهی آن شهر بگرفت». (بلعمی، ۱۳۵۳، ج ۱: ص ۶۰۳) در «الکامل» ابن اثیر نیز آمده: «یکی از برادرانش به نام فیروزد (فرورد) بن سیاوخش در آن ماندگار بود و پدرش در یکی از شهرهای ترکان مادر او را به همسری برگزیده بود». (ابن اثیر، ۱۳۸۳، ج۱: ۲۸۴) در «تجارب الامم» هم میخوانیم: «مادر فرود زنی از توران بود و هنگامی که سیاوش به نزد افراسیاب رفته بود او را به زنی گرفته بود که فرود از آن زن بزاد و تا سالهای جوانی در آنجا بماند». (مسکویه رازی، ۱۳۷۶، ج۱: ۷۰) و درنهایت، در «نهایه الارب» آمده: «سیاوش هنگامی که پیش افراسیاب میرفت با یکی از زنان ترک ازدواج کرد و فرود برای او متولد شد و فرود همانجا زندگی میکرد تا به جوانی رسید». (نویری، ۱۳۶، ج۱۰: ۱۵۶)
- از ابیات الحاقی مربوط به جریره چند نکته مهم برداشت میشود: ۱٫ پیران چند دختر دارد که جریره دختر بزرگ اوست؛ ۲٫ پیران برای سیاوش، جریره را پیشنهاد میدهد؛ ۳٫ به بیان پدرش پیران، جریره دختری سختپسند در انتخاب شوهر است؛ ۴٫ آرایش جریره را مادرش گلشهر انجام میدهد؛ ۵٫ جریره اموال و جهاز بسیار دارد؛ ۶٫ سیاوش وقتی روی جریره را میبیند از او خوشش آمده و بسیار شادی میکند؛ ۷٫ در هنگام به دنیا آمدن فرود، سیاوش در کنار جریره نیست و جریره دست کودک را بر زعفران زده و بر نامهای مُهر میکند و نزد سیاوش میفرستد. (شاهنامه نشر دائرهالمعارف، دفتر یکم، پاورقی ص ۲۹۶– ۲۹۷ و ۳۲۱)
منابع:
ابن اثیر، عزالدین، (۱۳۸۳)، «الکامل»، برگردن: سیدمحمدحسین روحانی، ج اول، چ سوم، تهران: انتشارات اساطیر.
بلعمی، ابوعلی محمدبن محمد، (۱۳۵۳)، «تاریخ بلعمی»، به تصحیح ملکالشعرای بهار، ج دوم، تهران: کتابفروشی زوار.
تلخابی، مهری، (۱۳۸۴)، «شاهنامه و فمنیسم»، تهران: انتشارات ترفند.
خالقی مطلق، جلال، (۱۳۸۹)، «یادداشتهای شاهنامه»، ج۱۰، تهران: مرکز نشر دائرهالمعارف بزرگ اسلامی.
طبری، محمدبن جریر، (۱۳۶۲)، «تاریخ طبری»، جلد دوم، چاپ دوم، تهران: انتشارات اساطیر.
فردوسی، (۱۳۸۶)، «شاهنامه»، به تصحیح جلال خالقی مطلق، ج دوم، تهران: مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی.
فردوسی، (۱۳۹۸)، «شاهنامه»، به تصحیح جلال خالقی مطلق، ج اول، چ چهارم، تهران: انتشارات سخن.
مجملالتواریخ و القصص، (۱۳۱۸)، به تصحیح ملکالشهرای بهار، تهران: چاپخانه خاور.
مسکویه رازی، احمدبنمحمد، (۱۳۷۶)، «تجاربالامم»، ج۱، ترجمه علینقی منزوی، تهران: انتشارات توس.
نویری، شهابالدین احمد، (۱۳۶۷)، «نهایه الارب فی فنون الأدب»، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، جلد دهم، تهران: انتشارات امیرکبیر.