باشگاه شاهنامه پژوهان _ گزارش : عصر چهارشنبه، بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، دویست و نود و سومین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینۀپژوهشی ایرج افشار، دایره المعارف بزرگ اسلامی و کتابفروشی آینده به شب «سعید نفیسی» اختصاص یافت. در این شب از پرترۀ سعید نفیسی عکسی از مجموعه آثار فخرالدین فخرالدینی رونمایی شد. ویژه نامه بخارا برای سعید نفیسی با پرتره ای کار فخرالدین فخرالدینی به گزارش باشگاه شاهنامه پژوهان به نقل از بخارا در ابتدای جلسه علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به…
امتیاز کاربر: 4.07 ( 1 امتیازات)
0
باشگاه شاهنامه پژوهان _ گزارش : عصر چهارشنبه، بیست و هفتم اردیبهشت ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، دویست و نود و سومین شب از مجموعه شب های مجلۀ بخارا با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینۀپژوهشی ایرج افشار، دایره المعارف بزرگ اسلامی و کتابفروشی آینده به شب «سعید نفیسی» اختصاص یافت.
در این شب از پرترۀ سعید نفیسی عکسی از مجموعه آثار فخرالدین فخرالدینی رونمایی شد.
ویژه نامه بخارا برای سعید نفیسی با پرتره ای کار فخرالدین فخرالدینی
به گزارش باشگاه شاهنامه پژوهان به نقل از بخارا در ابتدای جلسه علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست متنی از زنده یاد ایرج افشار در وصف استاد نفیسی را قرائت کرد که قبل از درگذشت وی بود.
«آشنایی با او زود میسر است، و به سادگی دل در مهر او می توان بست. شیرین سخن است و هم صحبت خود را از گفتارهای ملیح خویش لذت می بخشد.
او زمان را در میان کتابها از دست می دهد و با آنها بام را به شام می رساند. از دیدار یاران خود سخت خوشنود می شود. محضرش هیچگاه سرد و ناراحت نیست. از هر دری می گوید و بسیار میخندد. از طعنه برکار جهان زدن باکی ندارد.
شناسایی او زود میسر نیست و به سادگی به کمال خلق و علم او پی نمیتوان برد. بیننده به یک بار او را نمی شناسد. هر کس مدتها با او ننشسته و سالها با قلم او هم آواز نبوده باشد نمی داند که در اندرون جسم نحیف او چه نهفته است.
علی دهباشی متن زنده یاد ایرج افشار را درباره سعید نفیسی خواند
او هیچگاه چشمداشت به تعلقات دنیا ندارد. در خانهای پی گسسته می نشیند، چون می داند که اگر به کاخی هم در مین شست به جز این نبود. باید دانست که قدر و منزلتش به چیزی دیگر بستگی دارد، به دانش و بینش او.
در کاری که به عهده او تعلق می گیرد سخت شتاب می ورزد. کوشش دارد که کار را زود به پایان برد. نمی خواهد دلی را بیازارد. ناچار باید به تعجیل بکوشد و بسیار بکوشد تا حاجت اهل توقع را روا کند.
در همه کارها تند و شتابنده است. کوچه و خیابان را هم به تندی در مینوردد. از تعارف میپرهیزد. با سلامی دیدار را آغاز میکند و در بدرود هم به کلامی گفتگو را پایان میدهد.
زود به دوستی دل می بندد. دیر از دوستی دست میکشد. اما از آن کسان که بریده و با دوستان رمیده و دشمنان خویش به سختی می جنگد. در این حال به هیچ چیز نمی نگرد. و یاد گذشته هم مفید فایده نمی باشد. خاطره دوستیها برایش زنده می شود اما افسوس که بی تأثیر است. دیگر باید کار را به جنگ یکسره کند.
***
سالیانی است که او مرد سخن و فرهنگ است. در دوره [رضاشاه] پهلوی از ناموران جهان ادب بود. از جمله جماعتی بود که فرهنگ و ادب به دستشان می گشت. صاحب رأی و نظر و در دانشگاه و فرهنگستان عضوی مؤثر بود.
او هیچگاه از نبشتن و خواندن فارغ نماند و هیچگاه از تألیف و ترجمه و تصحیح کتاب دست نشست. دوران کار علمی او از سال ۱۳۰۰ آغاز می شود. و هماکنون نیز ادامه دارد.
اینک از استادان برازنده دانشگاه است. مردی است که جوامع علمی اروپا او را می شناسند و به او ارزش می نهند.
شوق و تمنای خاصی که وی نسبت به ادبیات و تاریخ دارد توانسته است او را همیشه در این محیط نگاه دارد. اگر غم نان هم داشته باز دل از کار خودش برنداشته…
***
این مرد سعید نفیسی است. در کار و کوشش بی همتاست. از سال ۱۲۹۳ که به امضاء سعید بن ناظم الاطباء به نوشتن پرداخت و اولین مقاله را نوشت، به شوق تمامکار خود را دنبال کرد. چون همیشه به سیاستهای مملکت و احوال مختلف آن با بی نظری می نگرد توانسته است در هر زمان به کار خود فایق آید.
***
میلاد عظیمی و نصرالله پورجوادی در شب شعید نفیسی
باید او را بهتر شناخت. آثاری که از این جثه کوچک و از میان انگشتان لاغر او به جای مانده بسیار است:
به جز مقاله هایی که در روزنامه ها و ماهانه ها از قلم او نشر شده، بیش از شصت کتاب و رساله مستقل دارد که در رشته ها و مواضیع مختلف دانش می باشد.
وی نثر فارسی را در منتهای روانی و استحکام مینویسد، در استعمال لغات فارسی و اصطلاحات ادبی و استعمالاتی که در متون قدیم شده است، قدرت و برازندگی خاص دارد. به جز روانی، نثر او شیرین و دلکش است. شیوه نثرنویسی وی در داستانهای کوتاه و تاریخی اش به خوبی مشهود می باشد.
زنده یاد ایرج افشار
نفیسی به ادبیات گذشته ایران سخت دلبسته است. در احیای آثار نویسندگان و شعرای ما کوشش بسیار دارد. از آثار شعرای ایران رباعیات خیام، رباعیات باباافضل، سامنانه خواجوی کرمانی، قسمتی از شاهنامه فردوسی (مجلدات ۷ و ۸ و ۹ چاپ بروخیم و جلد اول چاپ خاور)، سیرالعباد الیالمعاد سنایی، دیوان جنید شیرازی، اشعار رودکی، دیوان قصاید و غزلیات عطار، اشعار شیخ بهایی، مقطعات دیوان ابن یمین، دیوان لامعی گرگانی را به چاپ رسانیده است.
وی از متون نثری فارسی نیز این چند کتاب مفید و نامدار را با تصحیحات و مقدمات لازم به چاپ رسانیده: قابوسنامه، منتخب قابوسنامه برای دبیرستانها، تاریخ بیهقی (در دو جلد)، رساله فریدون بن احمد سپهسالار، تاریخ گیتی گشا، دستور الوزرا، مواهب الهی، قسمتی از زین الاخبار، رساله مجدیّه، فرهنگ ناظم الاطباء (پنج جلد)، رساله گشایش و رهایش ناصر خسرو.
تحقیق در احوال شعرا و خاندانهای تاریخی و مطالعه و بحث در زمینه های مختلف تاریخ نیز همیشه مورد نظر سعید نفیسی است. تاکنون کتابها و رسالات جستجو در احوال و اشعار عطار نیشابوری، احوال و اشعار رودکی، در پیرامون احوال و اشعار حافظ، یزدگرد سوم، مدرسه نظامیه بغداد، آثار گمشده ابوالفضل بیهقی، مجدالدین همگر شیرازی، شیخ زاهد گیلانی، خاندان طاهریان، تاریخچه ادبیات ایران، خاندان سعدالدین حمویه، خاندان بابویه قمی، درفش ایران و شیر و خورشید، سخنان سعدی درباره خود، پندنامه انوشیروان از آثار قلم او نشر گردیده است. مهمترین کار عملی او که عبارت از تألیف تاریخ تمدن ساسانیان است.
ترجمه نیز یکی از رشته هاییست که نفیسی به آن علاقه دارد. او مهمترین کاری را که بایست در این زمینه انجام میداد و مورد نیاز عموم بود فراهم کردن فرهنگ فرانسه به فارسی بود. این کار انجام شد و فرهنگ فرانسه فارسی او اکنون مهمترین و بزرگترین فرهنگ به شمار میرود.
وی کتابهای نایب چاپارخانه اثر پوشکین (از روسی)، افسانه های گریلف، تاریخ عمومی قرون معاصر، تاریخ ترکیه و رساله سرانجام آلمان را به فارسی نقل کرده است.
از آثار گوناگون او کتابهای پیشرفتهای ایران در دوره رضاشاه پهلوی، پیشرفتهای فرهنگی اتحاد جماهیر شوروی، جلد اول فرهنگنامه پارسی، معالجه تازه برای دندانها، صنعت تخم نوغان ایران، یادبود گریلف، رساله پوشکین، تاگور و مقام شاعری او، افغانستان در عصر حاضر، هفتاد سال زندگانی (شرح حال آقای عبدالعظیم قریب) و مجله شرق در خور ذکر است.
***
نفیسی به جز تحقیق در مسائل مختلف ادبی و تاریخی نویسنده ای به معنای امروزی کلمه است. کتاب فرنگیس او تاکنون سه بار به چاپ رسیده و از روزگاری که نشر شده همیشه خواستار بسیار داشته است. مجموعه داستانهای کوتاه او به نام ستارگان سیاه که اولین بار در سال ۱۳۱۷ و بار دوم در سال پیش نشر شد گواهی است که نفیسی در زمره نخستین کسانی است که داستان کوتاه را در زبان فارسی مرسوم داشته است.
به مناسبت آشنایی که با تاریخ ایران دارد چند داستان تاریخی بسیار شیرین و خواندنی و مهیج نوشته که مجموعه آنها به نام ماه نخشب به چاپ رسیده است. نمایشنامه آخرین یادگار نادر شاه نیز شاهدی است از این که وی در نقل حوادث تاریخی به زبان ادبی توانایی دارد.
***
سخن درباره نفیسی و کارهای پُرارزش و بیشمار او را در این مختصر نمیتوان گنجانید. باید دانست که یاد سعید نفیسی همیشه در خاطرهها زنده خواهد ماند و برای تاریخ ادبی ایران وی مردی برجسته خواهد بود.
تهران- ۱۴ تیرماه ۱۳۳۰»
ناظم الاطبا،پدر سعید نفیسی
و سپس مدیر مجله بخارا نوشته ایرج افشار را پس از درگذشت سعید نفیسی خواند:
دم سرد تیرماه قدیم مردی نیکدل، انسانی گرامی و دانشمندی نامدار را از دم زدن باز ایستانید و یکی از نخبگان را از جمع اصحاب فضل دور ساخت. مرگ این مرد دوستان و آشنایان و هر کس را که از علم و دانش بهره داشت در غمی سنگین فرو برد. جامعه ادبی ایران نیک دریافت که یکی از ستونهای استوارش درشکست. مرگی بود با آوازه از پی زندگانی درخشنده و بارور.
در این مرگ جوامع علمی بسیار سوگوار شد. تمام کسانی که از چهل سال پیش تا امروز به خواندن و فراگرفتن ادب و تاریخ و زبان و فرهنگ ایران و پژوهش در زمینههای مختلف آن پرداختهاند از اینکه شمع حیات استاد سعید نفیسی فرومرد، فوق تصورّ متأثر شدند. چه نفیسی از وجودهای گرانقدر و با مایهای بود که جوهر حیات را از آغاز جوانی تا دم آخر زندگی بر زاد بوم خود موقوف ساخته بود و ایران از قلمش و پندارش دور نمیشد و اگر بر صدر داستانی از داستانهای ملّی خود نوشته است «به ایرانم، به ایران گرامیم، به ایران جاودانیم.» گزافه سخن نیست. ایران را دوست میداشت. به فرهنگ و تاریخ و زبان کشورش خدمات بسیار کرد، آن چنان که یادش همیشه در دلهای دوستان و شاگردانش بجا و در صحایف کتب زبان فارسی و تحقیقات ایرانی جاودان خواهد ماند و آیندگان بیش از همزمانان او بر آثارش خواهند نگریست.
تجلیل شایسته ای که از نفیسی شد، خواه در تشیع جنازه، خواه در مجلس ترحیم، خواه در مجالس یادبود، نشانی بود از اینکه استاد ما حسن سلوک داشت و افراد طبقات مختلف به او احترام میگذاردند. اگرچه در نویسندگی بیپروا بود و گاه نوشته اش باعث رنجش دوستان میشد. چون نیّتی پاک داشت زود با دوستان آزرده صفا میکرد و آسمان رفاقت و محبت از کدورت صافی می شد. تند برمی آشفت و تندتر از آن آرام می گرفت. زود میگسست و زود می پیوست.
سعید نفیسی به همراه هانری ماسه
نفیسی صاحب صفات برجسته ای بود که جمع آن صفات در یک فرد کمتر دیده می شد. تندکار و پُرکار بود. از بسیاری کار خستگی احساس نمیکرد. کتابها و رساله ها و مقاله هایی که چاپ کرده، مصاحبه و خطابه هایی که از او نشر شده، گوشه ای است از مقدار کار او. جز این، مقادیر کثیری نوشته های چاپ نشده و کتب استنساخ شده از او به جای ماند که مقدارش کمتر از آثار چاپ شده او نیست. عادتش بر این بود که چون نسخه ای مفید میدید، اگر از آن خبری نداشت به استنساخ آن می پرداخت. دوستانش دیده اند که در گردش و سفر هم نسخه ای خطی را با خود می برد و ساعات فراغت را به نسخه برداری می پرداخت. هم اکنون در میان کتابخانه اش آثار متعددی دیده می شود که به دست خویش کتابت کرده است.
نفیسی تندکار بود. در نوشتن توانا بود. مقاله ها و خطابه های خود را سریع و بی قلم خوردگی می نوشت. نثرش زیبا و استوار و فصیح بود. بسیاری از نوشته های او از بهترین آثار نثری عصر کنونی به شمار میآید. حافظه اش وسیع و قوی بود. بصیرت اطلاع او بر نسخ خطی و کتب چاپی و مقالات فرنگی درباره ایران کم مانند بود و غالب محققان امروز در این موارد از او مدد و ارشاد می گرفتند.
نفیسی مرد مادّی نبود. برای مال دنیا ارزشی قائل نبود. گشاده دست بود. کتب عزیز و نفیس خود را بی هیچ نگرانی و خسّتی به دوست و آشنا می سپرد و کم اتفاق می افتاد که خواستار برگرداندنش باشد، مگر اینکه بدان نیازمند شود. چون مادّی نبود در گرفتن حق التألیف سختگیر نبود. به آسانی و ارزانی قبول طبع کتاب برای هر ناشر و کتابفروش می کرد، بدان حدّ که حیرت رقیبان را برمی انگیخت و غالباً او را سرزنش می کردند. ولی نفیسی را عقیدتی دیگر و اندیشه ای بلندتر در سر بود. شور و اشتیاق در چاپ شدن آثار قدیم او را بر آن میداشت که پیشنهاد حق التألیف ناچیز کتابفروشان را بپذیرد. ارزش کاری که بر سر آن می کرد حتّی بدان حدّ که نسخه را رونویس و یکی دوبار غلط گیری و فهرستهایی برآن الحاق کند، بسیار بیشتر از آن چیزی بود که در بهای خدمتش و دانشش و نامش می دادند.
زندگی را آسان می گرفت. برآمدن آرزو و خوش آمدن دوستان را بر هر چیز برتری می نهاد. اگر از او در نشریهها و مجله ها و در مقدمه کتابها، مقالات کوتاه و بلند، پایدار یا باب روز، دیدهایم و سخنان و گفتارهای متعدّد از او هر نوع مطلبی در مجالس و مجامع شنیده ایم براساس همین نحوه و روش زندگی بود. رودی بود که از جوش و شور باز نمی ایستاد و درختان رودبار خود را منظّماً، تازه و شاداب نگاه می داشت. غالب این مقالات و سخنان را رایگان می نوشت و رضایت خواستاران را بر میراندن وقت خود مرجع می شمرد.
سعید نفیسی همراه تاگور
کتابخانه نفیسی خزانه ای بود با ارج و ارزش. از هر دست کتاب و نشریه، به هر زبان و خطی، در آن دیده می شد، که محقق و دانشجو و دوست و بیگانه از آن استفاده می کردند. در این کتابخانه نزدیک پانزده شانزده هزار کتاب و مجله و نسخه خطی بود که چند سال پیش قسمتی کوچک از آن را به کتابخانه های مجلس سنا و دانشگاه کلمبیا فروخت و قسمت بیشتر آن را در اختیار دانشگاه گذاشت که تقویم کنند و برای کتابخانه مرکزی بردارند. به هنگام تقویم نسخ خطی ملکی او، سعه صدرش را بیش از هر موقع دریافتم. در شگفت ماندم که یک بار هم به صورت تقویم دانشگاه نگاه نکرد و ندانست که هر یک از کتب خطی او را بر چه مبنا و بر چه میزان قیمت کردند، گرانبها کدام بود و کم بها کدام. هر چه گفتند و دادند گرفت. راضی بود که حاصل بیش از پنجاه سال از عمرش در مرکز دانش ایران برای شاگردان او به جای می ماند.
نفیسی شوقی وافر و عطشی شدید به تحقیق و تجسّس داشت. به همین ملاحظه بود که مشارکت در هر مجمع و کنگره علمی را واجب می شمرد. می خواست که همواره با جریان تحقیقات مربوط به ادب ایران همراه باشد. در دوران حیات سفرهای بسیار به اکناف و اطراف جهان کرد. ممالک و شهرهای بسیار دید و در بسیاری از دانشگاهها و مراکز علمی سخنرانی و تدریس کرد. نشان و جایزه و تقدیرنامه گرفت. نامی بلند یافت و بلند آوازه زیست. هر دعوتی را می پذیرفت و به هر مجلسی که مدعو بود با میل می رفت. حتی بیماری و ناتوانی جسمی را در این ایّام اخیر عمر نادیده می گرفت. عضویت مجامع علمی مختلف را در ایران و خارج از ایران داشت، و از فعالیتهای اجتماعی گریزان نبود.
نفیسی بیش از چهل سال درس گفت و نزدیک پنجاه سال مقاله و کتاب نوشت و در مسائل ایرانشناسی تحقیق کرد. کتابهای زیادی نوشت که بسیاری از آنها مفید و قابل استفاده خواهد بود. هزاران ایرانی و خارجی از مجلس درس و بحث او استفاده کرده اند و حق استادی و ارشاد بر اکثر کسانی دارد که امروز خود مردان راه تحقیق و تجسساند. خلاصه کلام آن است که زندگیش وقف بر علم شد و شمع وجودش تا قطره آخر در این راه چکید و فروغ و نور بخشید.
امیدش از چند سال پیش بر این بود که سالهای آخر عمر را در پاریس به سر آورد. معتقد بود که چون هوای آنجا مرطوب است آسانتر می تواند تنفس کند. آنجا خانه ای کوچک خرید و می رفت و می آمد. بار آخر برای شرکت در نخستین کنگره ایرانشناسان به تهران بازگشت. سرنوشتش آن بود که در خاک وطن چشم بر هم نهد و در کنار پدرش به خاک سپرده شود.
سرگذشت نفیسی شیرین و تلخ است و چون هر حیاتی فراز و نشیب دارد. خودش چند سال پیش وقایع ایام کودکی، جوانی و تحصیل خود را در یکی از مجله های هفتگی با آن نثر فصیح و دلپذیر نوشت، و به خواهش من نیز سرگذشتی برای درج در راهنمای کتاب نوشت.
می خواست صورتی کامل از آثار خود تهیه کند که با این سرگذشت درج شود، ولی روزگار به او چنان فرصتی نداد و من تا آنجا که توانستم فهرستی از کتب او فراهم آوردم که پس از این درج می شود.
نفیسی در همین ماههای اخیر زندگی همچون دوره جوانی آرزوهای بلند داشت. یکی از روزها می گفت که قرار طبع دیوان دلگشاد ملک خاتون را گذاشته است. عکسهای چندین نسخه خیام را تهیه می کرد که طبع جدیدی از رباعیّات خیّام انتشار دهد. نفیسی آثار زیادی دارد که چاپ نشده است. تذکره اش یکی از مفاصلترین آن آثار است.
آثار نفیسی در زمینه های مختلف است. داستان و نمایشنامه و قصّه تاریخی نوشت. کتابهایی در باب تاریخ ایران انتشار داد. چندین کتاب ادبی مهمّ عالم را به فارسی نقل کرد. چندین کتاب و دهها مقاله در باب ادبیات خارجی نوشت. عدّه زیادی از متون ادبی و تاریخی فارسی را به چاپ رسانید. کتابهایی در زمینه کتابشناسی و عرفان و دستور زبان منتشر ساخت. مدیریت چند مجله را به عده گرفت. مجموعه ای شعر از خود به جا گذاشت. مقالات فراوان نوشت و….
نفیسی به ادبیات گذشته ایران پیوستگی و دلبستگی تام داشت. از آن آثار مایه گرفت و مایه حیات خویش را در احیای آن آثار ریخت. بزرگترین خدمت او همین بود که عده ای زیاد از نوشته های منثور و منظوم بزرگان ایران را منقح ساخت و به چاپ رسانید. نه تنها خود بدین کار عمری گذراند، طالب علمان و دانشجویان و محققان را نیز برمی انگیخت که مآثر گذشته فارسی را چاپ کنند و بر غنای زبان و نثر فارسی بیفزایند.
گفتیم که نفیسی نثر را در نهایت زیبایی و روانی می نوشت. پختگی و شیرینی نثرش بی گمان از آن بود که متون قدیم را خوب می شناخت و از بس چنان آثار را استنساخ کرده بود ذهنش و قلمش تأثر پذیرفته بود. آری نفیسی عده ای کثیر از متون مهّم فارسی را چاپ کرد و برآنها مقدمه نوشت. جز این چندین کتاب مستقل در باب شعر و ادبا و نویسندگان ایران از خود به جای گذاشت که دو مجلّد تاریخ نظم و نثر در ایران از ممتازترین آنهاست. صورت این کتب در فهرست جداگانه آمده است و نیازی به نام بردن همه در اینجا نیست.
در کنار جواهر لعل نهرو
تاریخ ایران یکی از رشته هایی بود که نفیسی بر سر آن بسیار کار کرد. چند متن تاریخی قدیم را چاپ کرد و چند جلد کتاب منفرد در خصوص مباحث تاریخ ایران نوشت که تاریخ تمدن ساسانی، تاریخ اجتماعی ایران، مسیحیت در ایران از اشهر آنهاست. تعلیقاتی که بر متن تاریخ بیهقی الحاق کرده و آنچه به صورت دو جلد کتاب مفصل به عنوان در پیرامون تاریخ بیهقی انتشار داده و کتبی که درباره خاندانهای طاهریان، و سعدالدین حمویه و ابنبابویه تألیف کرده است، همه از آثاری است که بیگمان پایدار ماندن نام او را پایندان است.
نفیسی با تاریخ ایران نیک آشنا بود و روحش از وقایع تاریخ اثرپذیر شده بود. مجموعه داستانهای تاریخی که به نام ما نخشب نوشت، نشانی است از دید او در تاریخ و نمونه ای است از زیباترین نثر فصیح معاصر و بهترین نوشته نویسنده آن. عبارتی که در صدر این مقاله به نقل درآمده یکی از زیباترین و عمیقترین جملات آن کتاب است.
مرحوم نفیسی به ترجمه ادبیات اروپا نیز علاقه مند بود. دو اثر مهمّ همر، ایلیاد و ادیسه را با زبانی بسیار رسا و درخور حماسه از زبان فرانسه به فارسی نقل کرد. آثار دیگری مخصوصاً از ادبیات روسی به فارسی ترجمه کرد که همه یادگارهای برازنده از زندگی پُرثمر اوست.
این وجود پربرکت پس از هفتاد و یک سال زندگی بارور درگذشت. یادش به خیر و روانش شاد باد که قدرش بلند و مقامش روشن و یادگارهایش ارجمند و فرزندانش برومندند و فیض سخنش و ثمر آثارش قرنها پایدار خواهد ماند.
مجله راهنمای کتاب نه تنها استادی بزرگ بلکه یکی از بهترین همکاران خود را از دست داده است و خود را در این غم شریک همسر بزرگوار و فرزندان گرانمایه او می داند. برای روان تابناک مرحوم استاد نفیسی طلب مغفرت داریم.
ماده تاریخ
ز جمع اهل ادب سرور و رئیسی رفت
چون شد سعید نفیسی برون ز دار حیات
زگنج علم و ادب گوهر نفیسی رفت»
سنا به سال وفاتش نوشت: «ای بیداد»
در ادامه دکتر نصرالله پورجوادی با اشاره به تحقیقات خود در مورد خاندان های تأثیر گذار ایران بر فرهنگ و ادب و هنر و … این کشور، در مورد خاندان نفیسی ها گفت:
“ایشان در سال ۱۳۴۵ فوت کردند و من در آن زمان دانشجویی در خارج کشور بودم و افتخار دیدار ایشان را نداشتم. مرحوم نفیسی را کسانی می شناسند که به ایران و ایرانشناسی علاقه مند باشند و تحقیق کنند و محال است که کسی بخواهد در زمینۀ ادبیات فارسی، ایرانشناسی، شعر و نثر فارسی تحقیق کند و با نام ایشان روبرو نشود. ایشان یکی از پرکارترین محققان ما بودند و نثر روانی داشتند. مدتی است که موضوع خاندان های علمی و فرهنگی در ایران پیش از اسلام و بعد از آن، توجه من را به خود جلب کرده است. شاید عادت ما این است که بانی کارهای فرهنگی، دولت باشد ولی در قدیم کسانی که متولیان فرهنگ کشور این خاندان ها بودند.
خاندان نفیسی هم یکی از خاندان های مهم فرهنگی ما در هفت، هشت قرن گذشته بود. و این مطلبی است که مرحوم نفیسی هم بدان توجه داشته است. در مقاله ای که ایشان نوشته بودند و در بخارا نیز تحت عنوان فرازهایی از زندگی من چاپ شده است. می گوید:
در تاریخ فرهنگی و اجتماعی ایران بارها به این نکته برخورده ام که در روزگاران گذشته بسیاری از خاندان ها و دانشوران ما فرزندان خود را پشت در پشت در رشته و فن خود می پرورده اند. شک نیست که این کار دو سود آشکار داشته است.
این سنت در خاندان ها ادامه داشته است. دوم اینکه به حکم قانون وراثت که فواید آن هویداست در سرشت وی قریحه ای برای رشتۀ خانوادگی اندوخته بوده است و این جملۀ زبان تازی که «ولد العالم نصف العالم» چندان بی بنیاد نیست. خانوادۀ پدری من تا جایی که من خبر دارم یازده پشت همه پزشک بودند. نیای یازدهم من حکیم برهان الدین نفیس بن عوض بن حکیم کرمانی بود.
سپس ایشان شروع به معرفی نیای خود می کنند که در زمان الغ بیگ، تیموری ها قبل از سال ۸۲۴ ه.ق به سمرقند رفته است و در آنجا رصد خانۀ معروف الغ بیگ را تأسیس کرده است و بعد از فوت او به کرمان بازمی گردد و تا سال های قبل از فوتش در این مکان می ماند. و رساله هایی در طب دارد و شرحی بر کتاب قانون ابن سینا نوشته است.
دکتر نصرالله پورجوادی از خاندان های تأثیرگذار در ایران سخن گفت
خاندان ما معمولا در یک رشتۀ خاصی تخصص داشتند. مثلا وقتی طبیب بودند نسل در نسل به طب اشتغال داشتند. ما چندین خاندان بزرگ طبیب را در شهرهای مختلف می شناسیم. یکی از این خاندان ها جلال طبیب است که در زمان حافظ می زیست. یک خانوادۀ معروف دیگر طبیب رشید الدین فضل الله است که اجدادش همه طبیب بودند. حال خصوصیات آن ها این بود که به حکمت و فلسفه علاقه مند بودند. طب آن ها بخشی از حکمت و فلسفۀ طبیعیات بود. ما این ها در خانوادۀ نفیسی نیز می بینیم. پدرش عمادالدوله بوده است و پدربزرگش وفا الدوله این پسوند های «الدوله» در لقب مخصوص یهودی ها بوده است و رشید الدین فضل الله هم یهودی بوده است و بعدها به اسلام روی می آورد. اصولا خاندان های یهودی طبیب بودند. نفیسی ها ارتباطی با یهود نداشتند. ایشان همگی مسلمان و پایبند به اسلام و تشیع و برخی هم جزو سلسلۀ نعمتاللهی بودند.
مادر مادربزرگش که مادر مرحوم «ناظم الاطباء» که پدر مرحوم سعید نفیسی بوده است و مادربزرگش دختر ملا محمد کوهبنانی بوده است. ملا محمد معروف به هدایت علی از مشایخ سلسلۀ نعمتاللهی بوده است که در نیمۀ اول قرن سیزدهم کشته می شود. و او مرید ملا عبدالصمد همدانی بود و مستوفی الممالک به ناظم الاطباء توجه داشته و یکی از دلایل آن این بوده که این نوۀ دختری کوهبنانی بوده است. اما مهم تر از او شخصی به نام «مظفر علیشاه» که نامش «میرزا محمد تقی» بوده است و طبیب و در واقع پسرعموی جد ناظم الاطباء است. ایشان طبیب و اهل حکمت و صدرایی بوده است. و مرید مشتاق علیشاه کرمانی می شود. داستان مظفرعلیشاه شبیه به مولانا و شمس تبریزی است. مظفر علیشاه هم همچون مولانا دیوانی دارد با نام «مشتاقیه» هم پای دیوان شمس.”
دکتر پورجوادی در ادامه اظهار داشت:
“سومین شخصیت مذهبی دینی در خاندان نفیسی ها، میرزا عبدلحسین پسر میرزا عبدالرحیم است و این ها در واقع پسران میراز آقاخان کرمانی هستند. میراز آقاخان را قطعا بسیاری از کسانی که با نهضت مشروطه و قبل از مشروطه و نویسندگانی که اهل سیاست و مبارزه بودند و مقدمات مشروطه را فراهم کردند، می شناسند. میرزا آقاخان در سال ۱۲۷۰ متولد می شود تا ۱۳۱۴ فوت می کند. مادر ایشان دختر محمدکاظم نوۀ مظفر علیشاه بوده است. بنابراین میرزا آقاخان کرمانی نتیجۀ مظفر علیشاه کرمانی است که دیوان مشتاقیه دارد و به دست محمد علی بهبهانی کشته شده است. میرزا آقاخان یک مثنوی با نام «نامۀ باستان» و «نامۀ اسکندری در تاریخ قدیم ایران» و کتاب «رضوان» که به تقلید از گلستان و …. در کارنامۀ خود دارد.
چهارمین شخصیت میرزا حسن خان طبیب پدر ناظم الاطباء یعنی جد مرحوم سعید نفیسی است. مرحوم محمد حسن خان که طبیب بوده است، پیرو شیخ احمد احسائی می شود و مرید حاج محمد کریم خان کرمانی است. یعنی در واقع یکی از ابراهیمیه های اولیۀ کرمان به حساب می آید.
اما از همۀ این ها که بگذریم شخصیت پدر مرحوم نفیسی است. سعید نفیسی یک شخصیت کاملا متجدد و مدرن است. در سوئیس به زبان فرانسه تحصیل کرده است. کاملا به این زبان مسلط است و حتی ترجمه هایی دارد و ادبیات اروپای قدیم را می شناسد. احتمالا یونانی و لاتین را هم می داند. بعدها وقتی به ایران بازمی گردد یک شخص جدید و متجدد و اروپایی شده است و حتی سبک نگارش و کارش نشان از اثرگذاری این فرهنگ بر زندگی او دارد. اما پدرش ناظم الاطباء در مرز میان سنت و تجدد است. کارها و فعالیت ها و آثارش هم نشان دهندۀ این موضوع است. در سال ۱۲۶۳ متولد می شود. تا نوزده سالگی در کرمان است. طب قدیم و فلسفه و حکمت می خواند و در سال ۱۲۸۲ به اصرار محمد اسماعیل خان به تهران فرستاده می شود تا در دارالفنون طب بخواند. شش سال در این مکان تحصیل می کند و در آنجا با زبان فرانسه آشنا می شود.
در سال ۱۲۹۰ قمری به دستور ناصرالدین شاه اولین بیمارستان جدید را تأسیس می کند. که همین بیمارستان سینای فعلی است. ۱۲۹۸ رئیس بیمارستان است و در این سال به مشهد می رود و بیمارستان رضوی را به سبک جدید تأسیس می کند. در سال ۱۲۹۹ به تهران بازمی گردد و مورد توجه میرزا یوسف مستوفی الممالک صدراعظم قرار می گیرد (به خاطر اینکه نتیجۀ دختر کوهبنانی بوده است). ۱۳۰۳ به اصفهان می رود. به تهران بازمی گردد و مورد توجه ناصرالدینشاه قرار می گیرد و بعدها طبیب مخصوص مظفرالدین شاه می شود. در سال ۱۳۱۶ مدرسه ای جدید تأسیس می کند. در ۱۳۱۷قمری اولین کتاب درسی را برای تعلیمات ابتدایی طراحی می کند. و این نمونۀ یک شخصیت فرهنگی است. در سال ۱۳۱۶ نامۀ زبان آموز را در دستور زبان فارسی می نویسد. در سال ۱۳۱۷ کتاب پزشکی نامه را منتشر می کند. اما مهم ترین کار ایشان تألیف فرهنگ نفیسی است. واژه های فارسی و عربی و … و باز این توجه به زبان و نوشتن فرهنگ و روحیۀ تجدد که در عصر روشنگری از اروپا آغاز و وارد کشورهای اسلامی می شود در آثار او می بینیم. در سال ۱۳۴۲ ه.ق وفات می یابد. خب این یک گزارشی از خاندانش است بعد از آن شخصیت برجسته ای در زمینۀ فرهنگ و ادب فارسی به نام «سعید نفیسی» ظهور می کند و این پرچم را همچنان به دست می گیرد. پرچم فرهنگی که هشت قرن دست به دست گشته بود. البته اشخاص بسیاری هم در این خاندان بوده اند. من در اینجا تنها به برخی از چهره های برجستۀ این خاندان اشاره کردم.”
شب سعید نفیسی
در بخشی از این مجلس آلبوم عکس هایی از دوران زندگی سعید نفیسی ورق خورد. تدوین این بخش را مریم اسلوبی به عهده داشت.
سپس سردبیر مجلۀ بخارا بخش هایی از خاطرات پریمرز نفیسی (همسر سعید نفیسی) را قرائت کرد:
باید اقرار کنم که در طول زندگی مشترکمان فقط یکی دو سال اول که هنوز کانون خانواده کوچک بود و فراغتی دست میداد به کارهای ادبی و نویسندگی شوهرم بیعلاقه نبودم و در هر فرصت با رغبت کمک به استنساخ شاهنامه که در آن زمان در دست چاپ داشت و یا غلطگیری کتاب لغت فرانسه به فارسی و غیره میکردم و یا به اشعار سرودهشدهاش گوش میدادم و تبادل نظر میکردم.
ولی کمکم بر اثر زیاد شدن حجم مطالعه و نویسندگی او و حجم گرفتاریهای خانوادگی که سهم او را من به دوش داشتم، به غیر از نگاههای سرسری و کوتاه آن هم فقط به پشت کتابهای چاپ شدهاش، به تألیفات او چندان عمیق نمیشدم و چون کارهایش هم زیاد و هم متنوع بود، بعضی از آنها برایم بیتفاوت و یا اصلاً جالب نبود که وقت لازم را برای شناختن عمیق آنها به کار برم، فقط به دانستن اسم کتابها اکتفا میکردم، برای آنکه اگر کسی راجع به کتاب صحبت کند زیاد هم بیاطلاع نباشم.
خاطرم است رمان فرنگیس را در همان ماههای اول زندگانیمان با نظر من طرح و شروع به نوشتن کرد و اغلب اظهارنظرها و امیال مرا به تخیلات و خاطرههای خود میافزود.
اما حالا که دوران بازنشستگی را میگذرانم و فراغت بیشتری دارم و با دید و نظر دیگر در آثار مانده و چاپ شدهاش نگاه میکنم، رابطه نزدیکی بین خصوصیات اخلاقی او و اغلب نوشتههایش چه تحقیقی و چه داستان کوتاه و یا رمان مییابم و طبیعت کنجکاو و پژوهشگر او را یک ردیف کتاب تاریخ به اسمهای تاریخ بیهقی، تاریخ خاندان طاهری، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، تمدن ساسانی، تاریخ نظم و نثر در ایران، تاریخ ادبیات روسی، تاریخ عمومی قرون معاصر، و غیره را میبینیم که در قفسه کتابخانه کوچک اطاق نشستهاند و به جای خالی او به من چشمک زده و به نق و نقها و غر و لندهای که به شبزندهداری و بینظمیهای زندگیاش میزدم نیشخند میزنند و خجالتم میدهند!
سعید نفیسی همراه با پریمرز (همسر), نوشین و بابک فرزندان
سعید بچه کنجکاوی بود
از صحبتهای مادرش نقل قول میکنم:
میان بچههای من سعید از همه کنجکاوتر و پرحرفتر بود، گمان میکنم دایهاش دندان او را در سوراخ موش گذاشته بود که همه چیز را بازرسی و کنجکاوی میکرد. اصرار داشت تمام اشخاصی که به منزل پر رفت و آمد ما میآمدند بشناسد و از دین و ایمان و تعداد اولاد، وضع مالی و زن و بچه همه جویا شود و چند بار هم برای این کنجکاویها از طرف للـهاش تنبیه شد، ولی بیفایده بود.
میگویند در مدرسه شاگرد زیاد منظمی نبود، ولی هوش و حافظهاش عالی و طرف توجه بوده است. مطالعه را از همان اوایل جوانی دوست داشت و از وقتی که من او را شناختم باید بگویم که در مطالعه حریص بود. نسبت به هر نوع کاغذ نبشته خواه چاپ یا دستخط وسواس عجیبی داشت. اغلب میشد کاغذ باطلههای دکان عطاری که با شیئی به منزل میآمد چنانچه در دسترسش واقع میشد با عجله برمیداشت. اگر من در نظرش نبودم به استراحت میخواند، والّا برای فرار از نگاههای ناراحتکننده من آن را در جیب ربدشامبر یا پیجامهای میگذاشت تا سر فرصت بخواند. در سرمیز غذا کمتر اتفاق میافتاد که مطالعه نکند و چون با اعتراض رو به رو میشد ترجیح میداد تنها در کتابخانهاش صرف غذا کند و اغلب این غذا خوردن بیش از یکساعت الی یکساعت و نیم طول میکشید، زیرا در ضمن مطالعه فراموش میکرد که غذا میخورد. با مطالعههای طولانی شبانهاش مکرر آتشسوزی برپا کرده بود که اغلب به خواست خداوند نجات یافته است…
عاشق کرسی بود و به جرأت میتوانم بگویم که بیش از نصف تألیفاتش را زیر کرسی نوشته، حتی مکرر در تابستان به من میگفت آیا نمیشود یک کرسی از یخ برایم بگذاری؟
کرسی زمستان باید داغ داغ میبود بطوری که غیر از خودش کمتر کسی تحمل آن را داشت، با یک پوستین کوتاه (پستک) و یک شورت روی مخده مینشست و به مخده دوم پشت میداد و لحاف را تا بالای گردن میکشید و ساقهای پا را به موازات سینه بالا میآورد و زانوان را تکیه کاغذ میکرد.
چراغ کار و قلم و دوات و یادداشتهای لازم در یک سینی روی کرسی بود. کتابهای مورداحتیاج فوری در دو طرف پهلوها روی لحاف و تشک پخش بود و سنگینی آنها مانع از حرکت لحاف کرسی از روی زانوانش میشد. در این حال به غیر از کله بیمو و ریش ژولیدهاش، بقیه بدن را پوششی از لحاف کرسی مثل یک کیسه در برگرفته بود، تنها تحرکی که در اطراف این کیسه به چشم میخورد حرکات لغزنده قلم بود که با شتاب و نرمی بین انگشتانش نوسان داشت و به دیوار پشت مخده اردکوار سایه میانداخت. در چنین حالت و کیفیتی بود که میتوانست ساعتها کاغذهای سفید را سیاه کند و تاریخ زندگی اشخاص و حوادث ایام را در نظم و نثر با تیزبینی و دقت و کنجکاوی بخصوص خود و گاهی هم با طنز روحی درهمآمیزد.
هدفش از چاپ کردن انتشار بود و انتشار برای مردم بود نه برای بهرهبرداری مالی. عقیده داشت که کتاب باید چاپ شود و به دست مردم بیفتد. کتاب را نباید حبس کرد و جلوی پیشرفت فکری مردم را گرفت، باید وسیله به دست مردم داد تا هر کس هر قدر مایل است مطالعه کند، استفاده ببرد، روشنبین و روشنفکر شود و این راه را یک قدم اساسی برای پیشرفت جامعه و جوانان بخصوص میدانست، از این روی در امانت دادن کتاب حتی کتابهای کمیاب و منحصر به فرد خود به دوستان و دانشجویان مضایقه نداشت و در این راه هیچ ضابطه و رسید هم در کار نبود. واضح است با چنین طرز فکر هیچوقت با هیچ ناشری سخت نمیگرفت و آنها هم با بیانصافی تمام همه شرایط را به نفع خود و زحمت او در نظر میگرفتند و او هم بدون عاقبتاندیشی قبول میکرد. اغلب تمام حق خود را در ازای وجه ناچیزی برای همیشه به ناشر داده است، و چه بسیار که همان حقالتألیف ناچیز را هم با کتابهای دیگر معاوضه میکرد. بدین حال واضح است که همیشه در مضیقه مالی بود. طبعاً از بدخلقیهای من هم که به سهم خود با مشکلات مالی و گرفتاریهای چهار فرزند دست به گریبان بودم درامان نبود. ساعاتی که در منزل بود صرف نوشتن و مطالعه میشد و هیچ مسئولیت دیگر برای خود نمیشناخت.
بهترین مصرف پول را در خرید کتاب میدانست و سایر احتیاجات زندگی را از نظر خود چندان مهم نمیدید و در مخیله قویاش آن را به شیوهای حل میکرد و آن را پایان یافته میپنداشت.
رامین نفسی ـ پسر سعید نفیسی
در ادامه استاد فخرالدین فخرالدینی با یادی از ایرج افشار به خاطراتی از سعید نفیسی و داستان عکس هایی که از چهرۀ او ثبت کرده بود اشاره داشت و گفت: استاد نفیسی هر از گاهی نزد من میآمد و به طیب خاطر جلوی دوربین من مینشست و من خاطرات خوشی از این دیدارها دارم.
استاد فخرالدین فخرالدینی از خاطراتش با سعید نفیسی گفت
در قسمتی دیگر از این مجلس، افسانه یغمایی فرزند حبیب یغمایی بخش هایی از دست نوشته های پدر خود به نقل از سعید نفیسی را قرائت کرد:
به یاد مردی صمیم و پاکدل
سعید نفیسی از بزرگان نویسندگان معاصر، در سن هفتاد و اند از جهان رفت، و روز ۲۴ آبان ۱۳۴۵ مطابق دوم شعبان ۱۳۸۶ کالبدش با تشییعی عظیم از مدرسه عالی سپهسالار به مزار خانوادگیش (سر قبر آقا ـ جنوب طهران) حمل و بخاک سپرده شد.
نفیسی فرزند مرحوم میرزا علیاکبر خان ناظمالاطباء کرمانی از خاندانهای معروف ایران است، وی برخلاف بسیاری از افراد خانوادهاش که از رجال سیاست بشمار میآیند، تنها به ادب و فرهنگ و نویسندگی گرائید و نیکنامی اندوخت.
نفیسی پرکارترین و معروفترین نویسندگان این عصر است، تألیفات او به دویست و پنجاه کتاب و رساله میرسد و مقالاتش را نمیتوان تجدید کرد، و اوراقی را که بخط دست خود نوشته شاید از میلیونها سطر بدربگذرد. بسیاری ازدواوین شاعران قدیم را به خط خود نوشته، و همچنین اشعار بسیاری از شاعران معروف و غیرمعروف معاصر را فراهم آورده و کتابت فرموده که اگر آن همه یکجا شود تذکرهای از تمامی و کمال بیمانند خواهد بود. (از آن جمله جزوهای از اشعار مرحوم نظام وفا کاشانیاست که وقتی به بنده لطف کرده است.)
نفیسی در فارسینویسی مهارتی شگفتانگیز داشت، از نویسندگان معاصر کسی را نمیشناسم که بشتاب و سرعت چیز بنویسد، بیهیچ اشتباه و بیقلمخوردگی و در نهایت سادگی و روانی. نمونه مکتوبات مرحوم عبّاس اقبال در دست است که با تأمل و قلمخوردگی است، مرحوم فروغی هم آنچه مینوشت یکی دو بار میخواند و تصحیح میکرد، مرحوم محمد قزوینی که در اینباره وسواس داشت. همچنین دیگر نویسندگان معاصر کموبیش در نوشته خود تجدیدنظر میکردند و میکنند. هنرمندی نفیسی در این بود که یک بار مینوشت و روان و بیغلط مینوشت و اگر گاهی تساهلی در موضوعهائی معدود در نوشتههایش دیده شود به علت شتاب و حرارت و زبردستی اوست در نوشتن.
نفیسی مردی بود صمیم و معصوم و پاکدل و خوشنیت و یکرو، وقتی از کسی میرنجید، روی در روی بیملاحظه و شاید باتلخی و زنندگی گله میکرد، و چه رادمردی و بزرگواری که زبانش با دلش یکی بود، یعنی آب زیرکاه نبود.
افسانه یغمایی متن پدرش حبیب یغمایی را خواند
نفیسی در خارج از ایران هم در ادب و نویسندگی شهرت و معروفیت داشت، او در دانشگاههای بسیاری از کشورهای دور و نزدیک تدریس کرده بود، غالب بزرگان ادب جهان وی را میشناختند و با او مکاتبه داشتند، و تصور میرود از این روی بر دیگر ادبای معاصر امتیاز داشت.
من نخستینبار در اردیبهشت سال ۱۳۰۰ شمسی نفیسی را زیارت کردم. در آن موقع جوانی بود بیستوهفت هشت ساله، باریک و بلنداندام، با سبیلی سیاه و قیطانی که پاپیونی زده بود و جامهای تمیز و سیاهرنگ و اروپائی دوخت بتن داشت. از آن تاریخ همواره از محضر و فضایل وی برخوردار شدهام. با این که هیچگاه آمد و شد و روابط ما قطع نشد اتفاق نیفتاد که با وی همسفر شوم مگر یکبار که با او و دکتر حسین خطیبی در شهمیرزاد سمنان میهمان دکتر ذبیحاللـه صفا بودیم و شبانروزی گذراندیم.
در سال ۱۲۹۸ شمسی مجله ادبی دانشکده که از مجلات خوب فارسی است انتشار یافت. (فقط یکسال). ملکالشعراء بهار، عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشید یاسمی کرمانشاهی و سعید نفیسی، ارکان اربعه این مجله بودند. آن سه، پیش از نفیسی رفتند و نفیسی از پی آنان رفت.
گوید چه نشینی که سواران همه رفتند
آن گرد شتابنده که بر دامن صحراست
اگر از نفیسی کتابی به امانت میخواستند ــ و گرچه آن کتاب نفیس و قیمتی بود ــ دریغ نمیکرد. در کتابخانهاش کتابهائی ارجمند فراهم آورده بود که در این اواخر همه را فروخت، و چنانکه در آخرین ملاقات میگفت (دهه دوم شهریور ۱۳۴۵ در کنگره جهانی ایرانشناسان) مصمم بود در پاریس مقیم شود و ترک دیار گوید که اجل مجالش نداد.
نفیسی در زبان و ادبیات فرانسه در خواندن و نوشتن و مکالمه استادی مسلم بود، شعر هم میگفت و چون دیوانش بچاپ رسیده اهل فنوادب شعر وی را چونان که هست درمییابند.
نفیسی را چهار فرزند است: دودختر و دوپسر که همه بر آمدهاند و درخور خود مقامی ارجمند دارند. خانم نفیسی از زنان فاضله و تربیتشده ایران خواهر ارجمند مسعود فرزاد است.
سعید نفیسی چنانکه مرحوم پدرش ناظمالاطباء در صفحه اول قرآن نوشته در سال ۱۳۱۲ قمری متولد شده و چون در اوایل شعبان ۱۳۸۶ وفات یافت ۷۴ سال قمری هجری عمر کرده است. هر چند هفتادواند سال عمری کوتاه نیست ولی برای شخص دانشمند و بهره بخشیده بسیار کم است و دریغ بود که به این زودی بمیرد. زیرا مادر روزگار همانند اینگونه بزرگان را کم خواهد آورد. رحمهًْاللـه علیه.
یکی از پرتره هایی که فخرالدین فخرالدینی از استاد نفیسی گرفته است
دکتر میلاد عظیمی با یادی از سعیدی نفیسی سخنانی تحت عنوان «همیشه ایران» را ارائه داشت و گفت:
“۱- زندگی سعید نفیسی پویه ای مستمر برای شناخت و شناساندن ایران بود. کوششی دیرنده برای پاسبانی از زبان فارسی بود. تلاشی همیشگی برای تقویت انسجام ملی و گسترش پیوند با ممالک قلمرو زبان فارسی بود.این مردِ مردانه، یک عمر کتاب و مقاله نوشت، درس داد،سخنرانی کرد، به کشورهای مختلف سفر کرد تا ایران و فرهنگ و تاریخ و تمدن آن را بشناسد و بشناساند . تا تکه تکه های در معرض فراموشی فرهنگ ایران را ثبت و ضبط کند.
۲- نفیسی آمیزه ای از شوق سوزان طلب و پشتکار و کار مداوم بود.در کارش غرق بود.همسرش نوشت که استاد در شب زفاف با اوراق مطبعی وارد حجله شد و گفت: « اول این اوراق را غلط گیری می کنیم و بعد می خوابیم». البته همسرش نوشت که استاد این جمله تاریخی را با « چشمان مردد و نگران و لحنی خجالت زده و صدایی که به زحمت شنیده می شد » فرمود. باز همسرش نوشت که سرگرمی دو نفره ماه عسلشان نیز غلط گیری مطبعی برگه های کتابهای استاد بود. با این رویه و روحیه بود که نفیسی چنین کارنامه چشمگیری از خود به جا گذاشت و عجب مرد جستجوگر کوشایی بود این سعید نفیسی…چه تنوعی دارد آنچه از او برجا مانده! نفیسی رمان نوشت. نمایشنامه نوشت. خاطره نوشت .فهرست نسخه خطی نوشت. متن کهن تصحیح کرد. تاریخ ادبیات ایران و روس نوشت. ترجمه ها کرد. چقدر مقاله در موضوع های مختلف نوشت که هنوز فهرست منظم و کاملی هم از آنها تهیه نشده است.اگر دانشجوی زحمت کشی کتابشناسی کاملی از نوشته های نفیسی تهیه کند آن وقت مقدار خیره کننده کارهای این مرد مشخص خواهد شد. سعید نفیسی همه عمر نوشت. از اوان جوانی نوشت تا لحظه آخر. هر جا هم که از او مقاله می خواستند ، قبول می کرد. از نشریات پر خواننده عامه پسند تا مجلات علمی جا افتاده ، تا روزنامه ها ؛ از چپ و راست و میانه و بی طرف . کسی را نمی شناسم که مثل نفیسی دایره کارش با نشریات اینهمه گسترده باشد. گاهی فکر می کنم که انگار در نگاه سعید نفیسی معنای زندگی در روندگی مدام خلاصه می شد و انگار نفیسی مصداق اصلی روندگی را برای خود در خواندن و نوشتن می دانست. پس می خواند و می نوشت. می خواند و می نوشت تا زنده بماند.تا زنده بماند که به وطنش و به فرهنگ وطنش خدمت کند. همسر سعید نفیسی نوشت که او زنده بودن را سخت دوست داشت و به زندگی عشق می ورزید. باری نفیسی راه خود را یافت و راه خود را رفت و به مقصد رسید. سعید نفیسی زنده ماند . مرگ هم نتوانست زندگی را ، روندگی را از او بگیرد. او هنوز هم هست. چون نوشته هایش خوانده می شود. تا زمانی که ایران و فرهنگ ایران زنده باشد سعید نفیسی زنده خواهد ماند.او زندگی خودش را به زندگی ایران گره زد یعنی به جاودانگی …به همیشگی دمیدن صبح و برآمدن خورشید.
دکتر میلاد عظیمی از سعید نفیسی و ایران جاودانی اش سخن گفت
۳- نفیسی با همه تلخکامی مثبت اندیش و سازنده بود. مشوق جوانان بود و به آنان اعتماد و کمک می کرد.بر آثارشان مقدمه می نوشت و آنها را به جامعه معرفی می کرد. عُجب و بخل « علم» نداشت. ضنتی نداشت که به مثابه درخت کهن ریشه داری باشد که گیاهی نورُسته و نازک آرای بر او بپیچد و به او تکیه کند و ببالد و گل بدهد. آنچه را می دانست با روی گشاده در اختیار دیگران می گذاشت. با آن کتاب بارگی و عشق دیوانه واری که به کتاب داشت ، ارزشمندترین کتابهایش را به این و آن و به جوانان امانت می داد. مردی بلند نظر و والا همت بود.
۴- نفیسی ایران دوست بود و ایران دوستی اش از ایران شناسی سرچشمه می گرفت. آثارش پشتیبان و مقوّم وحدت ملی است. به ایران نگاهی جامع الاطراف داشت . «همه گاهِ ایران» و «همه جایِ ایران» را دوست داشت. در نتیجه هم تاریخ ساسانیان نوشته و هم تاریخ قاجار و پهلوی.هم درباره عطار کتاب نوشته و هم راجع به بابک خرمدین. او دانشمندی جامع نگر و آزاده و اهل مدارا بود.ضعفهای انسانی اش کرامت های اخلاقی اش را مخدوش نمی کند. نفیسی با توجه به امکانات کم روزگار خود بسیار کار کرد و در میان آثار پرشمارش کارهای پایدار و اساسی کم نیست.در کارهای علمی اش البته کاستی هست و در کار چه کسی کاستی نیست . نفیسی چون محقق و حق طلب بود لاجرم اهل اصلاح بود و مدام کارههایش را تکمیل و تهذیب می کرد. معتقد بود یک گام به پیش هم در عرصه مطالعات ایرانشناسی مغتنم است. از اینکه در کوران نقد قرار بگیرد ترسی نداشت. هم نقد می کرد و هم نقد می شد. صراحت او گاه حیرت انگیز است و برخی مواقع به مرزهای بی انصافی نزدیک می شد.اگر از نفیسی فقط « تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی» باقی مانده بود و آن همه آثار ریز و درشت را که بیشترشان با نثری استوار و پاکیزه و رسا نوشته شده ، به میراث نگذاشته بود ، باز نامش به عنوان یک محقق درجه یک بر جریده روزگار ثبت می شد .
۵- برای من نام سعید نفیسی یادآور نام بلند ایران است؛ ایرانی که در عبارت از دل برخاسته او ماندگار شده است: « به ایرانم، ایرانِ گرامیم، ایران جاودانه ام».
علی دهباشی در ادامۀ سخنان میلاد عظیمی بخشی دیگر از خاطرات پریمرز نفیسی را برای حاضرین خواند:
از آخرین شبهای بلند آذرماه ۱۳۰۸ شمسی بود تنها در اطاق کوچک گرم منزلی که برای زندگی مشترکمان تهیه شده بود زیر کرسی بلاتکلیف نشسته بودم، از تغییر و تحوّل زیادی که در ظرف چند روزه گذشته در زندگیم پیش آمده بود گیج و مبهوت و تمرکز فکرم را از دست داده بودم، حتی به چیزی نمیتوانستم فکر کنم، زیرا از آیندهای که در یک قدمی من بود هنوز هیچ نمیدانستم.
از تمام علایق زندگیم که با تمام وجود به آن دلبستگی داشتم بریده شده بودم (زندگی من در رفتن به مدرسه و خانه خلاصه شده بود). دوستان مدرسه، کتاب، قلم و جزوههایم در خانه پدری مانده بودند و به زندگی فرمایشی که بدون ذرهای رضایت و تعلق خاطر برایم در نظر گرفته شده بود رانده شده بودم. سنّت اطاعت کورکورانه از بزرگتر خانواده طبیعت ثانویم بود و زهره مخالفت و اظهار وجود نداشتم، ناچار باید با محیط تازه خود را همآهنگ کنم، ولی چطور؟ از کجا؟ ابهام در همین نکته بود. انتظارم طولانی نشد، با یک جلد کتاب لغت قطور فرانسه Petit Larousse و چند فرم چاپ شده مطبعه و مقداری صفحات نیمه چاپ برای غلطگیری داخل شد و آنها را روی کرسی گذاشت و با چشمانی مردد و نگران و لحنی خجالتزده که تقریباً به زحمت شنیده میشود گفت:
اول این غلطگیریها را میکنیم و بعد میخوابیم، چرا نگران و خجالتی بود مگر چه گذشته بود؟ این نگرانی از طرف او کاملاً طبیعی و بجا بود، زیرا اولین شب آشنایی ما بود که زیر یک سقف میخواست بگذرد. گر چه عقد ازدواج ما چند ماه قبل بسته شده بود، ولی تا روزی که در آن خانه قدم گذاشتیم با هم کوچکترین آشنایی را نداشتیم، حتی به رسم زمان داماد سر عقد هم نیامده بود که لااقل نگاهی در آیینه به هم انداخته باشیم و یا آهنگ صدای یکدیگر را با کلمهای شنیده باشیم.
استاد سعید نفیسی در کتابخانه اش
او مرد تحصیلکرده و باتجربهای بود، چطور میتوانست بدون نگرانی از یک جواب مثبت سئوال خود را طرح کند، چطور میتوانست حدس بزند که پیشنهادش به نظر یک عروس نورس که هیچ از او نمیداند عجیب و مضحک نباشد و با مخالفت یا لااقل اولین دلخوری شب آغاز زندگی تلقی نگردد. اطلاعاتش راجع به خصوصیات اخلاق و شخصیت من هیچ بود، فقط میدانست تا چند روز قبل در سر کلاس مدرسه بودهام و میل به ترک تحصیل نداشتهام، ولی این دلیل نبود که در چنین شبی غلطگیری مطبعه کند، قهراً نگرانی جا داشت. من تا آن ساعت هیچوقت صورت یک غلطگیری چاپخانه ندیده بودم. با کنجکاوی به اینکه یک نسخه غلطگیری چاپ چگونه باید باشد و همچنین رهایی از دست بلاتکلیفی با خوشحالی از پیشنهادش استقبال کردم. او میخواند و تصحیح میکرد و من مقابله میکردم و چند کلمه مترادف هم که از قلم افتاده بود و حاضر ذهن بودم تذکر دادم که سخت موردپسند واقع شد و از امتحان خوب درآمدم!!
این برنامه مدتها سرگرمی شبهای ماه عسل ما بود. متأسفانه من همراه چندان خوبی نبودم، زیرا بعد از یکی دو ساعت خوابم در میربود؛ ولی او تا ساعتها بعد از نیمه شب به کار یا سرگرمی ذوقیاش ادامه میداد. واقعاً عاشق کتاب و ذوق و خواست خود بود و در مقابل این تمنا همه چیز را زیر پا میگذاشت. تنها مصرف مفید و بجای پول را در خرید کتاب میدانست، چه بسا که ضروریترین احتیاجات شخصی خود و خانوادهاش را در این راه فدا میکرد. همه چیز زندگی او در کتاب خلاصه میشد. با درویشمسلکی و علوّطبعی که در مادیات داشت هرگز از کسی تقاضایی در هیچ مورد نمیکرد، مگر کتاب و مجله و مطبوعات. چنانچه کسی کتابی از او میخواست هر چقدر هم نفیس بود بیمضایقه با بلندنظری عجیبی بدون هیچگونه قید و شرط به دوستان و دانشجویان روا میداشت و عقیده داشت کتاب برای مطالعه همگان و طالبین مطالعه و علم است، نباید او را حبس کرد و نسبت به قیمت آن، آن را ارزشیابی میکرد. معشوق را با پول میخرید و شبها تا سحر با آن راز و نیاز میکرد. با حافظه خدادادی و تمرین شبانهروزی، نبوغ او شکفتهتر و حاصل کارش افزونتر میگردید. در هر زمینهای که میخواند کمتر فراموشی داشت، بخصوص در ضبط اسم مؤلف کمتر حافظهاش خطا میکرد.
سعید نفیسی و برادرش حسن مشرف نفیسی در دوران تحصیل در اروپا
این شبزندهداریها و نامتعادل بودن زندگی، برعکس حافظه قوی، جسمی علیل و ضعیف به او داده بود که زیاد حساس و زودرنجش ساخته و به اندک ناموافق آتشفشان خاموشش زبانه میکشید و ناخودآگاه باعث دلتنگی اطرافیان میشد که با قلب پاک و بیآزارش همآهنگ نبود.
نمیدانم دست تصادف به او کمک کرد که وجودی روشنبین و مطیع و بیتوقع به اسم زن در کنار او قرار گیرد، یا هوسبازی سرنوشت خواست طعم همسر مردان جاویدان را به این زن بچشاند!!!
بدن علیل و کار زیاد سعید نفیسی مجالی برای تنظیم کتابهایی که در سالیان دراز گرد خود جمع کرده بود نمیداد، وسواس اینکه اگر شخص ثالثی به آنها دست بزند نظم در هم ریخته آن را که فقط خود میدانست و میتوانست به آسانی کتاب مورد نظرش را بیابد بر هم زند، باعث گِردآمدن گرد و خاک زیاد لا به لای کتابها و یادداشتها شده بود و کمکم این میهمانان ناخوانده برای اظهار ارادت یکرنگی و یگانگی سری هم به روزنههای خانههای جگر و جهاز تنفس استاد زدند و آن راهی را که میتوانست بدون میهمان ده ساله بپیماید به پیشباز بردندش.
با تمام ضعف مزاج زنده بودن را دوست داشت و به زندگی عشق میورزید و این عشق را با شوق و امید فراوان اظهار میداشت. ناملایمات را نمک این شوریدگی میدانست و با یک دید عبرتآمیز و چند کلمه دلچسب به آن رنگ مزاح میداد. خاطر را شاد نگه میداشت، بدیها را زود میبخشید و فراموش میکرد.
از شهر پاریس که دوران تحصیل و جوانیش را گذرانده بود، خاطرات خوش داشت و چون ارتفاع کم آنجا کار تنفسش را سبکتر میکرد، در حومه این شهر آپارتمان کوچکی برای سکونت دوران کهولت تهیه دیده بود که متأسفانه نتوانست بیش از سالی در آنجا از لذت زندگی بهره گیرد. خوشحالم که این فرصت کوتاه در تجدید خاطره و روحیه او اثری نیکو و خوشآیند باقی گذاشت و بعد از فوت او هم اساتید و دوستان فرانسوی با تحریر و تقدیم مقالات ارزنده، این خاطرات خوش را برای او و من زنده و جاویدان ساختند.
خوشحالم که به یادبود پنجمین سال درگذشت او میتوانم باز یک «کتاب» به روح پاک و روان بیآزارش تقدیم نموده و به روح پر فتوحش درود فرستاده و از یزدان پاک طلب آمرزش نمایم
در ادامه علیرضا اعتصام مؤلف کتاب «به روایت سعید نفیسی»، گزارشی اجمالی از روند تألیف این کتاب را بیان داشت و تصریح کرد:
“نزدیک به ده سال از عمر من به تألیف این کتاب صرف شده است. در یکی از نخستین مقالات مرحوم نفیسی ایشان شعری از سعدی آورده اند و بعد خود اضافه کردند که ای کاش سعدی بعد از این شعر این بیت من را هم می آورد:
نام نیک رفتگان ضایع نکن
تا بماند نام نیکت برقرار
(سعدی)
گر نخواهی زشت گردد نام تو
نام زشت ناکسان را یاد دار
(سعید نفیسی)
استاد نفیسی اگر سرایندۀ ناموری نیست بی شک نویسندۀ نامداری است. نفیسی خود نخستین کسی که برای عمل به این اسرار منظوم و عمل به توصیۀ مشترک خود با سعدی در متن مقالات حاضر در حد توان کوشیده است. در این مقاله اشخاص و کاراکتر های متعدد و متنوع و حتی متضادی از دیدگاه وی کالبدشکافی شده اند و استاد نفیسی البته همچون هر نویسندۀ دیگری با بهره گیری از معیارها و ملاک های مورد قبول خویش نه صرفا از دیدگاه ادبی که از نظر روانشناسی و جامعه شناسی به تحلیل روحیه و شخصیت فکری شاعران و نویسندگان و هنرمندان و سیاستمداران ایران در سدۀ اخیر پرداخته است. استاد در فاصلۀ سال های ۳۴ تا ۳۸ بخشی از این مقالات را با عنوان خیمه شب بازی و بخشی را با عنوان خاطرات ادبی و بخش سوم را با عنوان خاطرات جوانی تدریجا به رشتۀ تحریر درآورده است و برای انتشار به مجلات سپید و سیاه و خواندنی ها سپرده است.
دکتر علیرضا اعتصام سعید نفیسی را یکی از پر کارترین پژوهشگران ایران نامید.
استاد نفیسی یکی از معروفترین مؤلفان و پژوهشگران سرزمین ما بوده است و شخصیت وی محتاج معرفی نیست. با اینکه دیرزمانی است از خاموشی استاد می گذرد، مردم کتابخوان و دوست دار دانش آن زنده یاد را نیک می شناسند. که خاموشی همیشه موجب فراموشی نیست! استاد انگیزۀ خود را در نگارش این خاطرات و بخصوص وجه تسمیۀ مقالات «خیمه شب بازی» چنین بیان می کند که بسیاری از دوستان از من که نزدیک پنجاه سال از عمر خود را در محیطی گذرانده ام که خواهی نخواهی با عدۀ بسیاری از گذشتگان ایران در هر فن و رشته نزدیک شده ام کراراً خواستار شده اند آنچه از خوب و بد ایشان به یاد دارم بنویسم و این سطور به درخواست ایشان و برای این مقصود فراهم شده است. اینکه عنوان بحث را خیمه شب بازی گذاشته ام برای این است که لااقل در میدان سیاست همۀ ایشان به تعبیر خاص حکما فاعل مختار نبوده اند و به تعبیر دیگر باید ایشان را آلت فعل نامید. شاید اگر ایشان رابه خود بازمی گذاشتند جز این می شدند و شاید جز این می کردند که کردند.
به عقیدۀ ما خاطرات سعید نفیسی واجد امتیاز و عبارات و اعتباراتی است که اهم آن از این قرار است:
-شخصیت و شهرت نویسنده ای نامدار پشتوانۀ آن است. صد البته اهمیت و ارزش این پشتوانه از نظر ما هیچگاه مطلق نیست.
-سبک و سیاق استاد نفیسی در نویسندگی از جمله نگارش این مقالات به گونه ای است که برای خوانندگان، جذاب و پر کشش و سرشار از تنوع و در عین حال ساده و روان است. نوشته های استاد حاوی نوعی نقل حال و زندگینامۀ مشاهیر تاریخ معاصر ایران در حیطۀ سیاست و فرهنگ نیز هست. آشنایی بیشتر با شخصیت سیاسی و اجتماعی، علمی، ادبی و اخلاقی بسیاری از این مشاهیر اعم از آنکه در تاریخ معاصر نام نیک یا بد یا هر دو، از خود به یادگار گذاشته باشند، می تواند زمینه ساز بررسی دقیق تر تاریخ معاصر باشد. مرحوم نفیسی در این میدان به هر سوی چشم دوخته و در نکات ظریف فراوانی دقیق شده است و اساس حسن نظر و حسن نگاه استاد در این است که بسیاری از آنچه دربارۀ مشاهیر سیاسی و ادبی کشور در اینجا آورده است، حاصل تجربه های عینی و مشاهدات شخصی وی در زندگی فردی و اجتماعی آنان از نزدیک بوده است. به عنوان مثال به خاطرات مکرری می توان اشاره کرد که نتیجۀ ارتباطات گستردۀ استاد نفیسی با اشخاصی چون: عبدالحسین هژیر، نسیم شمال، عارف قزوینی، علی اکبر دهخدا و دیگران بوده است.
قدر مسلم اینکه دست کم برخی از ظرایف این سلسله مقالات در معرفی نام آوران تاریخ اخیر منحصر به فرد است و از این حیث در این مجموعه نمونه های دقیقی می توان یافت. موضوعاتی هم که در واقع بخشی از اطلاعات عمومی است و صرفا مختص خاطرات استاد نیست، از این حیث جالب و جاذب است که آن ها را از زاویۀ دید وی و مکان و منظری که او به امور اشخاص می نگریسته است، می نگریم. صداقت در این نوشته ها به نوعی مشهود است. استاد نفیسی مطالب را بدون تصنع و تکلف و به عبارت دیگر راحت و روان نوشته است. گویی که حاجتی هم به تملق و اغراق نداشته است و به اصطلاح، مجیز کسی را نگفته است و به کسی باج هم نداده است. سعی وی بر آن بوده تا در حق هر کسی هر دو وجه خوب و بد و زشت و زیبا را حتی الامکان ملاحظه کند. و بدیهی است که در این ملاحظات به طور طبیعی از دیدگاه و طرز تلقی خویش نیز متأثر بوده است.
معمولا رسم روزگار آفرینان این است که وقتی شخصیت سیاسی کسی را مشعوف می پندارند وجوه دیگر شخصیت وی را نیز در عرصه های ادب و علم و … انکار می کنند اما استاد نفیسی جانب عدالت و انصاف نگه داشته است. قلم استاد در این مجموعه متعادل است و کم تر دچار افراط و تفریط می شود. غالبا نکات مثبت و منفی را ذکر کرده است و مطلب تاریخی و سیاسی ارزنده و آموزنده را شرح و بسط داده است. مهم تر از جنبۀ سیاسی و اجتماعی خاطرات، جنبۀ اطلاعاتی آن است و از این روی قوت دارد که مبتی بر تجربیات عینی و مشاهدات شخصی نویسنده است.”
وی در پایان بیان داشت:
“صرف نظر از انچه گفته شد، انتشار یادداشت های سعید نفیسی از زوایای دیگر نیز قابل ارزیابی است. این یادداشت ها هم برای نسل قدیم مفید فایده است و هم برای نسل جدید. برای نسل قدیم آینۀ عبرت است. کسان بسیاری این نوشته ها را در گذشته خوانده اند که آن روزها به گونه ای در میافتند و امروز به گونه ای دیگر. این نوع از مطالعه، درک تازهای از تاریخ می دهد. میان نگاه جدید و قدیم هر انسان فاصله بسیار است و امروز کسانی یادداشت ها را با نگاهی که بر تجربه های چندین ساله مبتنی است و در یک فاصلۀ زمانی چهل ساله شکل گرفته است، می نگرند و ناچار تلقی تازۀ خود را با برداشتی از گذشته مقایسه می کنند. شاید آنچه به درس گرفتن از تاریخ معروف شده باشد بدین گونه مؤثر است.
علی دهباشی از اهمیت کتاب دکتر اعتصام سخن گفت
وانگهی خاطرات هر انسان بخشی از شخصیت اوست نگاهی دوباره به یادداشت های امثال استاد نفیسی در واقع نگاهی به خاطرات تلخ و شیرین است. نسل نو به این کتاب به روزگاری که ندیده است، سفر می کند. نسل جدید نگاه رو به آینده دارد و می داند از گذشته های خود گذر کرده است. نسل جدید اینبار از دیدگاه کسی که بنای کارش گویا بر گزافهگویی و اغراق نبوده است، چشم به منظری دیگر می گشاید تا بداند چه کسانی بد یا خوب بر آن روزگاران می زیسته اند. مرحوم نفیسی ظرایف زندگی آنان را در زیر ذره بین نگاه خویش با دقت تمام ملاحظه کرده است.”
نمایی دیگر از شب سعید نفیسی
سپس مدیر مجلۀ بخارا بخشی از متن سخنرانی دکتر زرین کوب در وصف سعید نفیسی را قرائت کرد:
(متن سخنرانی در انجمن دوستی ایران و شوروی، آذرماه ۱۳۵۱)
از تمام آنچه آشنایان، ستایشگران، و منتقدان مشهور آنتون پاولویچ چخوف درباره این نویسنده بزرگ روسی نوشتهاند شاید هیچ چیز جاندارتر، صمیمانهتر، و شناسانندهتر از یادداشتهای زنش الگاکنیپر چخووا نباشد. الگا که فقط سالهای آخر عمر چخوف را دریافته بود در تصویری که از همسرش بدست میدهد او را در حال نفس کشیدن، در حال آفریدن و در حال رنج بردن مثل یک آدم واقعی ـ ساده و بینقاب ـ نشان میدهد. در صورتیکه حتی ماکسیم گورکی که سیمای چخوف را خیلی استادانهتر ترسیم میکند نمیتواند به آنسوی شخصیت اجتماعی یک دوست ارشد و یک رفیق ادبی خویش نفوذ کند. تصور میکنم آنچه برای ما بیان خواهد شد در شناخت این نویسنده و محقق پرکار و بزرگ عصر ما، از آنچه من درباره آثار او بیان میکنم بسیار تازهتر خواهد بود و جالبتر. نه آخر آنچه ایشان از دنیای خصوصی سعید درک کردهاند مبنای واقعی آن چیزی است که در آثار وی مورد بحث و قضاوت امثال من خواهد بود؟
دکتر عبدالحسین زرین کوب
در حقیقت آنچه بحث درباره سعید نفیسی و ارزیابی آثار او را مخصوصاً دشوار میکند بیشتر شخصیت ادبی چندبعدی اوست که از وجود وی، هم مورخ ساخته است و هم ادیب، هم منتقد ساخته است و هم نویسنده. این چندبعدی بودن شخصیت ادبی وی سبب شده است که نفیسی نه ادیب و منتقد سادهای باشد نه مورخ و نویسندهای معمولی. تاریخنویسی او رنگ ادیبی و نقادی دارد و نویسندگی او از چاشنی مورخی و ادیبی خالی نیست و البته در هیچیک از این ابعاد نمیتوان او را با مقیاس معمولی سنجید. نکته دیگر که نیز کار ارزیابی آثار نفیسی را دشوار میکند وسعت حوزه فعالیت اوست ـ در هر رشته. چانکه وی، بعنوان نویسنده هم داستان کوتاه مینویسد هم رمان، هم نمایشنامه و هم شعر، بعنوان منتقد، هم از ادبیات فارسی صحبت میکند هم از ادبیات روسیه و فرانسه. در تاریخنویسی هم، نه گذشتههای باستانی و حتی روزگاران پیش از تاریخ از قلمرو علاقه او بیرون میماند نه تاریخ معاصر ایران و دنیا. بعلاوه نفیسی در عین حال لغتنویس، زبانشناس، مترجم، محقق، و روزنامهنویس هم هست. در اینصورت آنچه در طی این چند دقیقه مجال محدود برای من مقدور است چیزی جز یک مرور کوتاه بر دورنمای آثار او چه خواهد بود؟ این آثار بقدری گونهگون، متعدد و پراکنده است که تنها فهرست آنها رسالهای مستقل خواهد شد و از آن میان آنچه بصورت مقالات در روزنامهها و مجلههای مختلف نشر یافته است برای کسانی که آنها را بموقع و در هنگام انتشار نخواندهاند دسترسنیافتنی خواهد بود و در اینجا باید آرزو کرد که کاش مجموعه تمام یا حتی گزیدهای از مقالات وی که انتشار آن از آرزوهای نفیسی بود و حتی طبع قسمتی از آن را خود وی در آخرین سالهای عمر آغاز کرده بود به همت خانم نفیسی یا به پایمردی دوستان او هرچه زودتر انتشار یابد.
چیزی که در تمام این آثار ـ بررغم تنوع و پراکندگی آنها ـ مشترک است و هیچیک از آثار نفیسی از آن خالی نیست شیوایی و دلاویزی انشاء است که حتی فنیترین و پیچیدهترین تحقیقات وی نیز با لطافت بیان همراه است. و اینجاست که چاشنی ادیبی و شاعری وی در تحقیق و تاریخش نیز آشکار میگردد. در این آثار، بقول ادیبان البته غث و سمین هست. بعضی حاصل اندیشههای زودگذر و شتابکارانه است و پارهای نتیجه تأملات دور و دراز و درنگآمیز. از این روست که در مجموع این آثار از حیث عمق و دقت تفاوتهای بارز هست و کدام نویسنده و ادیب هست که بررغم دگرگونیهای محیط بتواند خویشتن را همواره در یک سطح ثابت نگهدارد و تازه اگر نگهدارد از کجا که کاری کرده باشد ـ درخور ستایش و تحسین.
ظرفیت ذوق او برای التذاذ از تمام آنچه به قریحه انسانی مربوط است چنان وسعتی داشت که تمام ادبیات جهان از ادبیات یونانی تا ادبیات فرانسوی برای وی منبع لذت و خرسندی میشد. اگر در سالهای آخر حماسه بزرگ هومر یونانیان ـ ایلیاد و اودیسه ـ را به فارسی ترجمه کرد پارهای از سالهای جوانی را نیز وقف گردآوری، نقد، بررسی احوال و اشعار رودکی کرد که در قلمرو ادبیات ایران تقریباً مقام هومر را داشت در ادب یونان. با این ظرفیت ذوقی که او را در مسیر جریانهای ادبی و فکری آسیا و اروپا قرار داد و از هومر تا ماکسیم گورکی با تمام نویسندگان مشهور مربوط میکرد، نفیسی حوصله و پشتکار بینظیر عاری از ملالی را توأم کرده بود که به او اجازه میداد در هر رشتهای وارد شود، کارهایی عظیم را بر عهده گیرد که قدرت و همت یک پهلوان را طلب میکند. به همین سبب بود که در سالهای جوانی نه فقط تدوین اثری عظیم مثل احوال و اشعار رودکی را بر عهده گرفت بلکه سالهای درازی را نیز در همان ایام صرف جمعآوری، تدوین، و ترجمه کتاب لغت فرانسه به فارسی کرد. در سال ۱۳۰۸ شمسی که تألیف این اثر ارزنده وی در دو جلد و متجاوز از دو هزار صفحه تمام شد نفیسی فقط سی و چهار سال داشت و در آنچه به ادب و لغت فارسی مربوط بود نیز کارهای سنگین بر عهده گرفته بود. درواقع فرهنگ و ادب فارسی از همان ایام جوانی نفیسی را محسور کرده بود و اولین عشق او به شمار میآمد با آنکه قسمت عمده دوران دانشجویی او در اروپا گذشته بود، با تیپ «جعفرخان» که معرف طرز فکر اکثریت اروپادیدههای «غربزده» آن زمان بود هیچ سنخیتی نداشت. در وجود او چیزی بود که میخواست بین شرق و غرب پل بسازد تا شرق ما، بیآنکه از سیل تمدن غرب ویران شود بتواند از برکت هدیه آن بهره یابد. به همین سبب بود که وی از یک طرف دست به ترجمه ادبیات اروپایی زد، و از سوی دیگر به تدوین و احیاء متون قدیم همت گماشت، از یکسو شیوه اروپایی را در تاریخنویسی، داستاننویسی، لغتنویسی پیروی کرد و از سوی دیگر به تحقیق در سنتهای ادبی و در احوال و آثار شاعران و نویسندگان قدیم ایران پرداخت. اگر نفیسی توانست در عین اشتغال به تحقیق و مطالعه در متون ادبیات قدیم ایران همیشه عنوان یک ادیب پیشرو را نیز برای خود حفظ کند به همین جهت بود که نمیخواست ثروت و غنای فرهنگ ایران به همان ذخایر سنتها محدود بماند. لازم میدید که سودی هم از سرمایه غرب عایدش نماید و آن را از آنچه هست افزونتر و پرمایهتر کند. از این رو بود که وی پا به پای تحقیقات فراوانی که در باب رودکی، در باب فردوسی، درباره احوال و آثار عطار، درباره احوال و اشعار خواجوی کرمانی، مجدالدین همگر، رباعیات باباافضل، حافظ، احوال و اشعار شیخ بهائی همراه با متون قابوسنامه، شاهنامه، دیوان لامعی، دیوان انوری، دیوان رشیدالدین وطواط، نظامی گنجوی، کلیات فخرالدین عراقی، کلیات شاه قاسم انوار، دیوان ابن یمین و امثال آنها میکرد، مقالات، رسالات و ترجمههایی نیز مربوط به آثار هومر، برناردن دوسن پیر، بالزاک، پوشکین، ماکسیم گورکی و دیگران نیز نشر میکرد که مایه مزید آشنایی ایرانیان با ادبیات جهانی میشد.
• چند تن از نویسندگان و ادبا )عکس مربوط به سال ۱۳۰۵ است(. ردیف ایستاده از طرف راست: سیدرضا هنری، محمود عرفان، یحیی ریحان، رضا شهرزاد، سعید نفیسی ردیف وسط از طرف راست: رشید یاسمی، زینالعابدین رهنما، ملکالشعرا بهار، علیاکبر دهخدا، علی دشتی، حیدرعلی کمالی، سرکشیکزاده اتحاد، لطفاله ترقی ردیف پایین از طرف راست: موسی بهار، نصراله فلسفی، محمد سعیدی
تحقیقات راجع به تاریخ ایران نیز که نفیسی در تتبعات جانکاه درازآهنگ آن جاذبه و حلاوتی خاص مییافت سالهای دراز مایه اشتغال خاطر وی بود و قسمت عمدهای از حاصل عمر او مصروف این کارها میشد. در این زمینه غیر از مقالات فراوان که ذکر عنوان بعضی از آنها نیز در حوصله این مجلس نیست نفیسی رسالاتی مستقل هم در باب رجال یا مسایل مخصوص تاریخی بوجود آورد که از آنجمله بود رساله پورسینا، کتاب بابک خرمدین، رسالهای راجع به بحرین، کتاب در پیرامون تاریخ بیهقی که از آنها مخصوصاً وسعت حوصله و کثرت تتبعات او را میتوان دریافت بعلاوه مسایل مربوط به تاریخ خاندانها، تاریخ اجتماعی ادوار مختلف، و حتی تاریخ عمومی نیز از حوزه وسیع علائق وی دور نمیماند و در این زمینه نیز آثاری چون تاریخ ایران در دوره پیش از تاریخ، تاریخ تمدن ایران ساسانی، تاریخ اجتماعی ایران در دوره معاصر، تاریخ خاندان طاهری، و تاریخ عمومی قرون معاصر را بوجود آورد که غالب آنها در مسایل مورد بحث شامل معلومات تازه و بیسابقه نیز میشد. از اینها گذشته تصحیح و احیاء متون مربوط به تاریخ هم از کارهایی بود که نفیسی به آنها علاقه داشت. در این رشته نیز آثار ارزندهای نشر کرد که از آنجمله تاریخ ابوالفضل بیهقی، مواهب الهی در تاریخ آل مظفر، دستور الوزراء میرخواند، تاریخ گیتیگشای میرزا صادق نامی را در اینجا میتوان نام برد. بعضی از این متون با تعلیقات و یادداشتهای مفصل همراه بود که گهگاه بیش از حد طولانی و غالباً فوقالعاده گرانبها میشد. از جمله تعلیقات تاریخ بیهقی را میتوان ذکر کرد که چندین کتاب جداگانه را میتوان از آنها استخراج کرد. چنانکه آنچه نفیسی در طی این تعلیقات در ذیل کلمه قدرخان درباره خانان ترکستان معروف به آل افراسیاب آورده است و به تنهایی بالغ بر چهارصد و سی صفحه آن تعلیقاتست، خود کتابی است مفصل درباره این خاندان که نه فقط مکمل تحقیقات بارتولد در باب ترکستان است بلکه از حیث جامعیت و وسعت از کارهای این محقق بزرگ روسی که او را «گیبون ترکستان» خواندهاند نیز کاملتر است. همچنین آنچه در این تعلیقات در باب قرمطیان، در باب فرقه کرامیان، و در باب خاندان میکائیلیان آمده است از جهت دقت و تفصیل رسالات بالنسبه کامل به نظر میرسد و انسان را از حوصله و همت و اطلاعات نویسنده غرق اعجاب و حیرت میکند.
ردیف بالا از راست: نصراله فلسفی، علی دشتی مدیر روزنامۀ شفق سرخ، رضا شهرزاد . ردیف پایین از طرف راست: میرزا آقاخان مدیر روزنامه عصر انقلاب، رشید یاسمی، یحیی ریحان، سعید نفیسی، محمود عرفان.
تاریخ ادبی ایران نیز برای سعید نفیسی که نسبت به متون کهن و میراث تاریخ ایران عشق میورزید البته جاذبهای خاص داشت. نه فقط در ضمن احوال و اشعار رودکی و به مناسبت بحث در احوال شاعران عهد رودکی احوال و اشعار تمام گویندگان قدیم ایران را مورد تحقیق و تدقیق قرار داد بلکه در سالنامه پارس هم نشر یک دوره تاریخ ادبیات ایران را به سبک دایرهالمعارف و بر حسب ترتیب عصر شاعران و نویسندگان بر عهده گرفت که چندین سال ادامه یافت و متأسفانه باز ناتمام ماند و بعدها که در اواخر عمر آن را تکمیل کرد تحت عنوان تاریخ نظم و نثر در ایران تا قرن دهم هجری در دو جلد بزرگ نشرش داد. این کتاب هرچند فاقد وحدت در نظم و خالی از ملاحظات انتقادیست از جهت اشتمال بر معلومات مربوط به احوال و آثار نویسندگان و شاعران دارای اهمیت بسیار است. نه فقط تعداد زیادی از رسالات نفیسی و مقدمههایی که بر دیوانها نوشته است متضمن تحقیقات وی درباره شعرای مشهور است قسمت عمدهای از مقالات او نیز در مجلات شرق، باختر، ارمغان، مهر، پیام نو، یغما، سخن و مهرگان در باب شعرا و مسایل مربوط به تاریخ ادبی ایران است و همین نکته است که ضرورت ادامه طبع مجموعه مقالات سعید نفیسی را که خود او شروع کرده بود امروز بیشتر میکند. از جمله کسانی که مخصوصاً در احوال و آثار آنها مقالات نفیسی جالب و خواندنی است فردوسی، نظامی، و سعدی را میتوان نام برد. رسالهای هم در باب سرچشمه تصوف در ایران در همین اواخر عمر منتشر ساخته که درواقع حاصل تتبعات او را در این رشته که این اواخر در دانشکده ادبیات تدریس میکرد در بر داشت. بعلاوه در زمینه نقد متون نیز نفیسی به نشر و احیاء آثار گذشتگان علاقه داشت و کار عمدهای که در این زمینه کرد عبارت بود از نشر مجدد لبابالالباب عوفی ـ با حواشی و تعلیقات جدید. البته ادوارد براون و محمد قزوینی این کتاب لبابالالباب را سالها پیش و در ضمن انتشار اوقاف گیب طبع کرده بودند اما چاپ نفیسی که در عین حال تعلیقات قزوینی را نیز بی کم و کاست حفظ کرده بود در ضمن حاوی تعلیقات و ارجاعات بسیار مفید تازه نیز بود که نه فقط اشتباهات اتفاقی مرحوم قزوینی را گهگاه اصلاح میکرد بلکه غالباً مشتمل بر مقالات و تحقیقات تازه دیگری هم در باب احوال و آثار شاعران مذکور در لبابالالباب بود و البته برای تاریخ ادبی فواید بسیار داشت. علاقه نفیسی به تاریخ ادبیات ایران برخلاف بسیاری از ادبای دیگر آن زمان، به ادبیات قدیم منحصر نبود. نفیسی به ادبیات معاصر هم توجه خاص داشت حتی مجموعهای هم به نام شاهکارهای نثر فارسی معاصر نشر کرد. درواقع خود او نیز گذشته از مقام ادیب و مورخ بعنوان شاعر و نویسنده هم با ادبیات معاصر خویش پیوند داشت.
سعید نفیسی را بیاغراق میتوان از معماران واقعی نثر جدید ایران شمرد. وی در زمینه ابداعات ادبی نیز آثاری بوجود آورد که بعضی از آنها معرف درست احوال عصر ماست. در زمینه داستان کوتاه که فرانسویها نوول میگویند نفیسی از اولین کسانی است که در فارسی چیز قابلملاحظهای بوجود آوردهاند. اولین نمونه مشهوری که وی در این باب عرضه کرد «خانه پدری» نام داشت که بعدها در مجموعه ستارگان سیاه آمد و در اصل مربوط بود به سال ۱۲۹۵ یعنی وقتی که نویسنده فقط بیست و یک سال داشت. در آنچه رمان خوانده میشود، اولین تجربه او عبارت بود از داستان فرنگیس که سبک تحریر آن به شیوه ورتر گوته و نوول هلوئیز روسو شباهت داشت ـ با چیزی از همان شور و هیجانهای پوچ و گزاف رمانتیک. داستاننویسی را نفیسی دنبال نکرد و اشتغال به تاریخ و تحقیق به او مجال ابداع نداد. فقط یک نفرت و کینه شخصی هم در اواخر عمر وی را به تحریر رمانگونهای به نام نیمه راه بهشت واداشت که در عین حال ساتیریک بود و توصیف بیپردهای از معایب بعضی طبقات، همچنین مجموعهای از داستانهای کوتاه تاریخی که در ده دوازده سال آخر عمرش از وی انتشار یافت که «ماه نخشب» نام داشت و چیزی بود بین مقاله تاریخی و داستان کوتاه. تجربهای را که در ۱۳۰۵ با نمایشنامه «آخرین یادگار نادرشاه» آغاز کرد ظاهراً دیگر تکرار نکرد و این نمایشنامه روان و شیرین و خوشآهنگ نفیسی بود که چاشنی ملایمی از شعر نیز در آن احساس میشد و همین نکته آن را لطف و جاذبهای خاص میبخشید. آنچه در «ژورنال دو تهران» از وی انتشار یافت تبحرش را در این زبان نشان داد. چند مقاله علمی هم در نشریات خاورشناسی ـ از آن جمله در دایرهالمعارف اسلام نوشت که لطف بیان و قدرت ایجاز را با وسعت تتبع و دقت علمی همراه داشت.
در قلمرو اخلاق و مردمیگری نیز مثل دانش و ادب نفیسی چیزهای ارزنده داشت. اگر نسبت به ارباب دعوی خشن و مغرور بود با اشخاص بیادعا لطف و دلنوازی میورزید. در محضر او یک دانشمند گمنام بیش از یک وزیر آوازهگر مورد احترام میشد. کتابخانهاش به روی همه دوستان «باز» بود و گرفت و گیری در این باب نداشت. سفرهای متعدد که وی به اروپا، به آمریکا، به هند و افغانستان کرد و هنوز در کتابخانهها و دانشگاههای بیشترینه این کشورها یادگارهای ارزنده از آن سفرهای وی باقی است، از نفیسی مردی جهاندیده، باگذشت و مردمآمیز ساخته بود که خوشطبعی و نیکدلی وی این صفات را در وجودش برجستهتر میکرد. وجود همین صفات بود که او را بعنوان استاد واقعی نزد دوستان و دانشجویانش محبوب میساخت. درست است که در برخوردها با مدعیان و خودپسندان رفتار او نوعی سردی و غرور را نشان میداد اما این سردی و غرور چیزی بود که بدون آن هیچ دانشمند واقعی نمیتواند دنیایی را که همه چیز آن بر ضد لیاقت و نبوغ راستین مجهز است تحمل کند. در پشت این نقاب غرور و سردی آنچه بود گرمی و دلنوازی بود ـ و شفقت استادانه.
«در مکتب استاد» که خاطره درسهای رادیویی اوست نمونهای از متانت، دقت، و وقار او را که در درسهای دانشگاهیش نیز جلوه داشت نشان میدهد. اگر وی نسبت به مدعیان و مخالفان سختگیر و احیاناً ستیزهجوی بود با دانشجویان رفتارش دوستانه بود و توأم با گذشت و تشویق. بعضی مخالفان و حتی عدهای از دوستانش گهگاه بر وی اعتراض میکردند که «مقدمه»های ستایشآمیز و احیاناً گزاف بر کتابهای جوانان گمنام و نویسندگان و شاعران کمارج مینویسد و بعضی از این آثار به هیچ وجه لایق آن مقدمهها نیست.
این را خود وی نیز میدانست اما آنچه وی را به نوشتن این مقدمهها وامیداشت شفقت استادانهاش بود که میخواست تازهکاران را از راه تشویق در خط بیندازد و به کار درست وادار کند. تشویق معلم را که با ستایش اولین نمونه یک استعداد نوظهور میخواهد دانشجوی خویش را به ادامه کار جرأت بخشد نمیتوان به حساب ستایشی گزافهآمیز و خطا گذاشت.
نفیسی البته انسان بود و نمیتوانست از خطا مصون باشد. بعلاوه کار زیاد میکرد و کسی که کار میکند و خوب کار میکند خطا و اشتباه هم از دستش در میرود. به اقتضای همین امر بود که نفیسی گهگاه شتابکاریهایی در بعضی کارهای علمی خویش نشان میداد. بیپروایی هم در اظهار بعضی عقاید که خلاف دریافت همگان بود داشت، حتی پارهای سخنانش مبنی بر تجرید و تعمیم ناسنجیده میشد، لیکن این عیبها را که هیچ نویسندهای از آنها عاری نیست بعضی ستیزهجویان از آنچه بود بزرگتر جلوه میدادند و به این بهانه بر وی میتاختند. اگر رواست که امروز درباره چنان مردی داوری کنند نه آیا وی در برابر عیبهای اندک که داشت حسنهای بسیاری هم داشت که آن کاستیها را بکلی صرفنظرکردنی میسازد؟
نفیسی امروز در میان ما نیست اما هنوز و تا سالهای بسیار دیگر کمککار و راهنمای ما خواهد بود. که میتواند در تاریخ و ادب و لغت و فرهنگ ایران کار کند و گاه و بیگاه با نفیسی نباشد و به کتابهای لغت، به متنهای کهنه که او چاپ کرده است و حتی به پارهای تحقیقات ادبی و تاریخی او رجوع نکند؟ آنها که از ستیزهجویی بر حرف او انگشت مینهند، و چند خطای کوچک یا بزرگ را که در آثار او هست دستاویز ستیزهجویی خویش میسازند غالباً خردهگیران بیکارهای هستند که در تماشای یک بنای رفیع عظیم از اینکه خشت را کج کار گذاشتهاند یا فلان پنجره را به قدر کافی وسعت ندادهاند بر معمار بنا ایراد میکنند و درواقع در این ایرادها بهانهای مییابند که نالایقی و بیکارگی خویش را عذری بجویند. اما اگر معمار آفرینشگر چنان بنای رفیعی نساخته بود آنها چگونه میتوانستند قریحه عیبجویی و ناخرسندی خویش را ارضاء و جلوه بخشند؟
من وقتی نکتهگیریهای ستیزهجویانه این منتقدان را میبینم، که فقط در پرتو تابش فکر یک آفریننده واقعی مجالی برای خودنمایی مییابند، به یاد شعری میافتم که شیلر آلمانی در باب منتقدان فلسفه کانت گفت و من وقتی، آن را با قدری تصرف به فارسی نقل کردهام:
توانگر چو گسترد خوان کرم
گدا هم نصیبی برد لاجرم
شهان چون برآرند کاخ بلند
به خربندگان نیز کاری دهند
در واپسین لحظات این نشست، علی اصغر ارجی به تحلیل قلم و متون آثار استاد نفیسی پرداخت:
سعید نفیسی نثر ساده ای دارد. نثر او سه بخش است. اول مربوط به متون تاریخی و علمی و مقالاتش است. بخش دیگر مربوط به رمان ها و داستان های عاشقانۀ تاریخی و بخش سوم خاطرات ادبی ایشان است. سعید نفیسی نثر روان و ساده دارد. این نثر در نوشته های علمی فوق العاده متناسب با محتوا است. واژگان عربی و پیچیده ای استفاده نمی کند. به نظر می رسد که بگویم نثر علمی سعید نفیسی در میان منتقدان و نظریه پردازان ادبی بینظیر است. اما نثر رمان و داستان هایش به واسطۀ اینکه مربوط به آغاز نویسندگی و قبل از ۱۳۳۰ هست نثر ساده ای هست اما فاقد ویژگی داستانی است. برای خود من شگفت آور است که کسی با جمالزاده آشنا بوده است و سفر فرنگ رفته است و در آنجا درس خوانده درحالیکه این متون اینچنین زبان ساده و روان دارند و داستان های پر کششی هستند اما فاقد طرحوارگی و فضا و شکل داستانی به عنوان داستان مدرن است.
علی اصغر ارجی به تحلیل آثار استاد سعید نفیسی سخن گفت
شگفتی و برجستگی کار سعید نفیسی در این گزارش ها اتفاق افتاده است. به نظر می رسد این خاطرات یک شاهکار است. مطالبی در آن است که می شود گفت در کنار اینکه یک متن ادبی است، گزارش نابی نیز هست که از برهۀ تاریخی و مجموعه ای از اطلاعات و موضوعات و مطالب تشکیل می شود و این روند گزارش سعید نفیسی را گرم و پر انرژی می کند. در این مجموعه دو ویژگی وجود دارد که ما در خاطرات نویسندگانمان کم تر می بینیم. یکی اینکه متون گزارشات سعید نفیسی طرحواره دارد. به گونه ای که می داند در ابتدا و میانه و پایان چه مطالبی را ذکر کند. یا چکونه به توصیف فضا بپردازد.”
در خاتمه مهندس رامین نفیسی (فرزند سعید نفیسی) از خاطرات پدر خود و دوران کودکی اش چنین سخن گفت:
“از نظر من پدرم نمرده است و هنوز در کنار ماست! از گفتن لغت مرحوم معذورم که نمی توانم استفاده کنم. مرد نکونام هیچوقت نمی میرد. دو خاطره از زندگی پدرم می گویم که به خصوصیات اخلاقی او بازمی گردد. متأسفانه من در بین خواهر و برادرهایمان کم ترین مدت را با پدرم زندگی کردم. و خیلی جوان بودم که وقتی پدر را از دست دادم.
اولین چیزی که می توانم از پدر بگویم این است که حافظۀ بسیار خوبی داشت. هیچگاه یادم نمی رود. کلاس هشتم مدرسه بودم. معلمی در رشتۀ ادبیات داشتیم که از دانشجویان پدرم بود. من را صدا کرد و گفت که کتابی می خواهد و به احتمال خیلی زیاد در کتابخانۀ پدرت موجود است و من نمی توانم به ایشان بگویم. اگر می شود شما از ایشان سؤال کنید. من که با معلمم اختلافی داشتم و برای بهتر شدن رابطه ام با ایشان نزد پدر رفتم و به پدر گفتم. ایشان گفتند به کتابخانه برو و دیوار روبروی در و قفسۀ سوم از طرف پنجره، طبقۀ چهارم از پایین از آن دسته کتاب هایی است که به صورت افقی گذاشتم یک کتابی است که جلد زرشکی دارد و شیرازۀ نارنجی بردار. کتابخانۀ پدر من بیشتر به یک انبار کتاب شباهت داشت تا یک کتابخانۀ منظم. اما تمام این چندین جلد کتاب را با اسم و مشخصات و … می شناختند. و وقتی من این کتاب را برای دبیرم گفتم بسیار شگفت زده شد.
دوم مسئلۀ عشقش به ایران و کتاب بود. وقتی به تبعید خود خواسته اش بعد از ماجرای بازنشستگی اش بازمی گشت (به دانشگاه گمنامی در یک شهر مرکز هندوستان)، من تمام مدت با ایشان بودم. اولین چیزی که خریداری کرد یک رادیو بود. و خوشبختانه هنوز این رادیو موجود است. هر شب اخبار رادیو تهران را گوش می دادند. در همان دوران سفرهای متعددی ایشان داشتند. در ۵۶ دانشگاه دنیا تدریس و سخنرانی کرده اند. و این ها همگی باعث شد که ما به نبود پدر عادت کنیم. و تنها مادر را در کنار خود داشته باشیم. در همان دو سال در هندوستان من سه بار تنها ماندم. ولی این تنهایی را هیچگاه احساس نکردم چون با گوش دادن به رادیو به یاد خاطرات پدر می افتادم.”
رامین نفیسی از خاطرات خود و دوران کودکی اش حکایت کرد
وی در ادامه بیان داشت:
“خانواده دوست بود. ایشان هیچوقت در زندگی بر ما تحکم نکرد. همیشه هر زمان می خواستند نصیحتی بکنند اول استدلالش را می گفتند. مثلا نمی گفتند که “با کبریت بازی نکن!” بلکه می گفتند: “می سوزی ها!” همیشه به جای دستور ما را راهنمایی می کردند.
ما فرزندان ایشان بعد از اینکه پدر از بین ما رفتند تصمیم گرفتیم یادگارهایشان را نگاه داریم و همۀ وسیله ها و خانۀ ایشان را حفظ کردیم و این بار سنگین تنها به دوش من است. خانه اش را به عنوان میراث فرهنگی به ثبت میراث فرهنگی رساندیم و امیدوارم باقی بماند.
پدر برای من هیچگاه برای من نمرده و نخواهد مُرد! همانطور که برای فرهنگ ایرانی نمرده و نخواهد مُرد!”