بازبینی کلی
باشگاه شاهنامه پژوهان _ ویدئو:
شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه براساس شاهنامه مسکو (بخش پانزدهم)
کیانوش و پرمایه بر دست شاه
چو کهتر برادر ورا نیک خواه
سری پر ز کینه دلی پر ز داد
چنان چون بود مرد دیهیم جوی
بتازی تو اروند را دجله خوان
لب دجله و شهر بغداد کرد
چو آمد به نزدیک اروندرود
فرستاد زی رودبانان درود
که کشتی برافگن هم اکنون به راه
از اینها کسی را بدین سو ممان
به کشتی و زورق هم اندر شتاب
نیامد بگفت فریدون فرود
چنین گفت با من سخن در نهان
جوازی بیابی و مهری درست
ازان ژرف دریا نیامدش باک
بران بارهٔ تیزتک بر نشست
به آب اندر افگند گلرنگ را
همیدون به دریا نهادند سر
به آب اندرون غرقه کردند زین
به بیتالمقدس نهادند روی
همی کنگ دژهودجش خواندند
برآورده ایوان ضحاک دان
کزان شهر جوینده بهر آمدند
یکی کاخ دید اندر آن شهر شاه
همه جای شادی و آرام و مهر
که گفتی ستاره بخواهد بسود
که جای بزرگی و جای بهاست
برآرد چنین بر ز جای از مغاک
مگر راز دارد یکی در نهان
شتابیدن آید به روز درنگ
عنان بارهٔ تیزتک را سپرد
که پیش نگهبان ایوان برست
تو گفتی همی بر نوردد زمین
فریدون جهان آفرین را بخواند
جهان ناسپرده جوان سترگ
طلسمی که ضحاک سازیده بود
سرش بآسمان برفرازیده بود
که آن جز به نام جهاندار دید
همه نامور نره دیوان بدند
نشست از برگاه جادوپرست
کلاه کئی جست و بگرفت جای
بتان سیهموی و خورشید روی
روانشان ازان تیرگیها بشست
ز آلودگی پس بپالودشان
سراسیمه برسان مستان بدند
به نرگس گل سرخ را داده نم
که نو باش تا هست گیتی کهن
چه باری ز شاخ کدامین درخت
ستمکاره مرد دلیر آمدی
ز کردار این جادوی بیخرد
بدین پایگه از هنر بهره داشت
و گرش آرزو جاه او آمدی
نماند به کس جاودانه نه بخت
که بگرفت ضحاک ز ایران زمین
نهادم سوی تخت ضحاک روی
ز پیکر تنش همچو پیرایه بود
چه آمد برآن مرد ناپاک رای
از ایران به کین اندر آورده روی
بکوبم نه بخشایش آرم نه مهر
گشاده شدش بر دل پاک راز
که ویران کنی تنبل و جادویی
گشاد جهان بر کمربست تست
شده رام با او ز بیم هلاک
چگونه توان بودن ای شهریار
که گر چرخ دادم دهد از فراز
بشویم جهان را ز ناپاک پاک
که آن بیبها اژدهافش کجاست