بازبینی کلی
در جغرافیای فارسی، سهشهر بر من تاثیر روحی فراوان داشته است. وقتی از سمرقند و بخارا برگشتم، یکماه پیهم شعر سروده بودم. پس از آنها، اصفهان یا سپاهان شهریست که تاثیرات ژرف درونی برمن نهاده است. مدتی پیش از مسیر تهران به اصفهان رفتم. همینکه وارد شهر شدیم، جوشش عجیبی در دلم پیدا شد، خاموشی درونی من دوباره زبانه زد و به نوشتن شروع کردم. از آنروز تا امروز هرچه سرودهام انگار از همان چشمهی جان سرچشمه گرفته است. اصفهان را شهری با صفا، با مردمان خوب، با بناهای تاریخی، با محیط گردشگری خاص، و با تمام خوبیها و نیکوییهای جهان یافتم. از بخت نیک با کسی آشنا شدم که بسترشناسی اصفهان میدانست و معارف معنایی از بناهای تاریخی این شهر داشت. در توضیح و تشریح او، عظمت تمدنی ایران بزرگ را میدیدم چنانچه بیهوده نبوده است که این شهر را (نصف جهان) لقب دادهاند. علی دهباشی گفته بود، همانگونه که حج تکمیل کنندهی ایمان مسلمانان است، بدون دیدار بخارا ایرانیت ما ناتکمیل است. اما من میگویم، در کنار سمرقند و بخارا، هر فارسی زبان و ایرانشهری، اصفهان را نیز بایست زیارت کند. کثرتگرایی فرهنگی باعث شده است که هر گوشهی شهر رنگ دیگری داشته باشد، در این میان اما محلهی ارمنیها زیبایی خاص داشت و غذاهای بیادماندنی. به امید روزی که زایندهرود، بر زیبایی این شهر ویژه بیفزاید و مشکلات مردم آن نیز در این شهر جادویی با خردمندی حل گردد.
نجیب باروز