باشگاه شاهنامه پژوهان_ یادداشت(احمدرضا قائم مقامی): آقای خطیبی هرگاه پیامی برای من میفرستاد آن را به یکی از این دو خطاب آغاز میکرد: حضرت دوست درودها حضرت قائم درودها. یک بار به شوخی گفت که در نام تو پیامبر و امامان جمعند؛ من اختصار میکنم و تو را به آخرین مینامم: قائم. روزی از من از اشتقاق بیژن پرسید. چیزکی گفتم و جواب دقیقتر را موکول به آینده کردم. نمیدانم چه شد که غافل شدم و روزهای بعد نیز آن پرسش را پاسخ نگفتم. اکنون نیست که پاسخ من را بشنود. مگر باد که در خیال شاعر چنین صورت بسته…
امتیاز کاربر: 4.65 ( 1 امتیازات)
0
باشگاه شاهنامه پژوهان_ یادداشت(احمدرضا قائم مقامی): آقای خطیبی هرگاه پیامی برای من میفرستاد آن را به یکی از این دو خطاب آغاز میکرد:
حضرت دوست درودها
حضرت قائم درودها.
یک بار به شوخی گفت که در نام تو پیامبر و امامان جمعند؛ من اختصار میکنم و تو را به آخرین مینامم: قائم.
روزی از من از اشتقاق بیژن پرسید. چیزکی گفتم و جواب دقیقتر را موکول به آینده کردم. نمیدانم چه شد که غافل شدم و روزهای بعد نیز آن پرسش را پاسخ نگفتم. اکنون نیست که پاسخ من را بشنود. مگر باد که در خیال شاعر چنین صورت بسته که به نزهتگه ارواح راه دارد بویی از این سخن به او برد. لاجرم بر من خنده خواهند زد که به دامن خرافه آویختهای و خواهند گفت که این چه ماخولیاست که میگویی. اما نه آن است که این چند کلمه را به یاد او مینویسم که در روزهای بیماری نیز چون دوستی راستین که او بود من را دلگرم میداشت و در دلم شوق میانگیخت و میخواست که به حرفهای پوچ فلان و بهمان گوش ندهم و به کار خود سرگرم باشم؟
بیژن، که نام یکی از پهلوانان شاهنامه است، نامی است اشکانی. در کتیبهٔ شاپور بر کعبهٔ زردشت نام او با پسوند نسبت “گان” آمده که آن را ظاهراً باید ویزَنَگان خواند (شاپورِ ویزنگان)، به یاء مجهول. دربارهٔ نام او در گذشته دانشمندانی مانند ایلیا گرشویچ، میخائیل باک، و دیگران سخنانی گفتهاند و پارهای از این سخنان نیز در نوشتههای فارسی، از جمله فرهنگ نامهای شاهنامه از آقای رستگار، تکرار شده. اما آنچه امروز بیشتر پذیرفتهٔ پژوهندگان است این است که این ویزن یا ویژن را باید به یک صورت کهنترِ ویجن بازگرداند و آن یک را به یک صورت کهنتر در ایرانیِ باستان که وَیجَنَه باشد. این وَیجَنه لابد صفتی است از ریشهٔ وَیج یا وَیگ به معنای حمله بردن و انداختن نیزه و مانند آن. پس قابل قیاس است با نام وَیژیَرشتی در اوستا، که جزء اولش از همین ریشه است و جزء دومش برابر است با خشت فارسی به معنای نیزهٔ کوچک (مقایسه فرمایند با یادداشت “چند نام ایرانی در کتاب سیاست ارسطو”، در همین یادداشتها).
آن ویزنگان که در کتیبهٔ شاپور آمده صورت یونانیش چیزی است مانند گویزنگان. پیداست که نام بیژن از گویشی به فارسی رسیده که در آن گویش مصوت اول کلمه یک واو لبی-دندانی بوده نه دولبی، و این چیزی است که در شناخت منشأ روایات شاهنامه نباید آن را از نظر دور داشت. (به خلاف آن، نام پدر بیژن، گیو، در شاهنامه با گاف وارد شده و در بعضی مراجع دیگر با باء: بیب!)
در اسنادی که از زبان بلخی بازمانده نامی هم به شکل بیزن یافتهاند که ممکن است همین نام باشد. این نام را پژوهندگان به شکل ویزن در منابع ارمنی و سریانی نیز یافتهاند (دربارهٔ اینها رجوع فرمایند به شرح آقای هویزه بر کتیبهٔ شاپور، و مجلدات نامهای بلخی و پهلوانی در نامنامهٔ آکادمی علوم اتریش، از آقای سیمزویلیامز و آقای اشمیت).
بدرود آقای خطیبی.