بازبینی کلی
تا حدود سی سال پیش، کلمه ایران را نمیتوانستیم زیاد بهکار ببریم و من برای یک متن باید مجوز میگرفتم و ناچار شدم برخی ایرانزمینها را حذف کنم در حالی که ایران یک مقوله تاریخی بسیار مشخص است و نمیتوانید آن را حذف کنید. کلماتی هستند که در حدود ۱۴۰۰ سالی که زبان فارسی، زبان ما و زبان ملی ما است، همه جا به کار رفتهاند و نمیتوانیم آنها را سانسور کنیم. بعدا که بحران بهتدریج عمیقتر و عمیقتر میشد، من بعضی از آن ایرانزمین ها را دوباره برگرداندم و دوباره وارد متن کردم. اینها جزو واقعیتها است و به قول یک اقتصاددان، واقعیتها سمج اند.در ایران، دین اسلام سه چهار قرن قبل از نظامالملک، دین رسمی شده بود اما بهخلاف بسیاری کشورهای دیگر که به جهان اسلام پیوستند و امروز به آنها میگوییم کشورهای اسلامی، نظام اندیشه سیاسی در ایران، از ورای اسلام، حفظ شد و به دوره بعد از اسلام نیز انتقال یافت. این تداوم اندیشه ایرانِ پیش از اسلام در دوران اسلامی را «اندیشه ایرانشهری» نامیدم.اروپاییها گفته بودند که ایران ادامه پیدا کرد و ضمن این که وارد دنیای اسلام شد، در بیرون دنیای اسلام ماند و بنابراین، ایران متفاوت است با کشورهای عربی. ایران جایی است که زبان فارسی در آن تداوم پیدا کرده است یعنی ایرانیان زبانشان را حفظ کردهاند در حالی که کشورهای دیگر در قلمرو دنیای اسلام، زبانشان را از دست دادهاند. چیزی که من افزودم و سی سال است میکوشم توضیح دهم این است که: آری! زبان فارسی یعنی زبان فارسی جدید که حدود ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ سال است به آن حرف میزنیم، زبان ملی ماست و مهم است که این زبان را حفظ کردهایم ولی زبان اگر صرفِ زبان بود و اگر با خودش یک چیز متراکمتر و اساسیتری بار نمیآورد که آن زبان را حفظ کند، باقی نمیماند. زبان چیزی است که با آن، مطلب و آنچه در ضمیر است را بیان میکنیم اما زبان باید چیزی را بگوید. اگر زبان چیزی را نگوید، نمیماند و زبانهای مهم، زبانهایی هستند که چیز مهمی میگویند. و زبان فارسی به این اعتبار، زبان مهمی است، چون حداقل این است که در سه دوره یعنی زبان فارسی باستان، چند شاخه زبان پهلوی و زبان فارسی جدید، توانسته است چیزهای مهمی را بیان کند. برای نمونه، نهتنها فردوسی بلکه دیگران همچون حافظ هم اشارههایشان به جمشید و جام و… تمامش متوجه ادبیات ایران باستان است و تداوم فکر ایرانی است آنچه که از ایران باستان مانده بود و بهرغم اسلام یا ورای اسلام (تردید دارم که کدامیک از این دو بهتر است) ماند و به دوره اسلامی منتقل شد، این را بهتر است بگوییم اندیشه ایرانشهری. آن چیزی که تداوم ایران را درست کرد و آن چیزی که پایه و اساس تداوم ایران است، زبان فارسی نیست بلکه اندیشه ایرانشهری است که زبانش فارسی است. اندیشه ایرانشهری در زبانهای دیگری هم بیان شد و زبانهای دیگر غیرعلمی و غیرملی را هم، همین وارد شدن اندیشه ایرانشهری و بیان اندیشه ایرانشهری، تبدیل به زبان علمی و ملی کرد و در نتیجه آنها هم بخشی از میراث بزرگ ایرانشهری هستند که به ایران سیاسی کنونی تعلق ندارند، بلکه به ایران بزرگ فرهنگی متعلق هستند و ما میراث دار بخش کوچکی از آن در مرزهای کنونی ایران هستیم اما ایران فرهنگی بزرگ فقط این ایران نیست.زمانی که خواستند ترکیه را به ترکیه جدید تبدیل کنند، آتاتورک کار اصلی را انجام داد و بند ناف ترکیه را از زبان قبل از خودش قطع کرد. دلیلش این بود که اگر همچنان آن زبان ترکی عثمانی را صحبت میکردند و آن زبان را مینوشتند، ناچار میبایست فرهنگ ایرانی را مینوشتند و در این صورت، فرهنگ جدید ترکیه میشد ادامه فرهنگ ایرانی. او این ارتباط زبانی را قطع کرد. کلمات جعلی بسیاری برایش درست کردند، همینطور که اکنون میبینید، این زبان ربطی به ترکی عثمانی ندارد. این کارها برای این بود که ملتسازی جدید نیازمند است به زبان و ایجاد یک فرهنگ جدید که ارتباطش با گذشته قطع باشد.
قسمتی از سخنرانی دکتر جواد طباطبایی در نخستین نشست از رشته نشست های ایرانشهری -مشهد بیست ویکم تیرماه ۱۳۹۶