باشگاه شاهنامه پژوهان _ گفتار : بی تردید اگر شاهنامه نبود، ادبیات فارسی جریان دیگری پیدا می کرد. همه آثار بزرگی که در زبان ما پدید آمدهاند پرتوی از شاهنامه روی آنهاست؛ چرا که این کتاب افق بزرگی در مقابل جهان ادب فارسی باز کرد. شاهنامه به مردم ایران اطمینان داد که محکم روی پای خودشان بایستند چرا که پیش از آفرینش شاهنامه، ایرانیان گامهای لرزان داشتند.پرسشی که می خواهم سخنم را با آن آغاز کنم این است که چرا شاهنامه کتاب نخست ایران است؟ برای پاسخ دادن به این سوال باید ابعاد…
امتیاز کاربر: 4.7 ( 2 امتیازات)
0
محمدعلی اسلامی ندوشن
باشگاه شاهنامه پژوهان _ گفتار : بی تردید اگر شاهنامه نبود، ادبیات فارسی جریان دیگری پیدا می کرد. همه آثار بزرگی که در زبان ما پدید آمدهاند پرتوی از شاهنامه روی آنهاست؛ چرا که این کتاب افق بزرگی در مقابل جهان ادب فارسی باز کرد. شاهنامه به مردم ایران اطمینان داد که محکم روی پای خودشان بایستند چرا که پیش از آفرینش شاهنامه، ایرانیان گامهای لرزان داشتند.پرسشی که می خواهم سخنم را با آن آغاز کنم این است که چرا شاهنامه کتاب نخست ایران است؟ برای پاسخ دادن به این سوال باید ابعاد مختلف ایجاد شاهنامه را در نظر گرفت، چه از دید تاریخی، چه از لحاظ اجتماعی و روانی. از سوی دیگر باید به تاثیراتی اشاره کرد که این کتاب بر آثار بعد از خود گذاشته است.
من در اینجا از چند شاعر بزرگ نام می برم که اگر شاهنامه نبود وضع آنها تغییر می کرد. از همین رو آثار این شاعران رنگ شاهنامه به خود گرفته است. نخستین آنها خیام نام دارد، همین مقدار رباعی کمی که از خیام بجای مانده کاملا تاثیر پذیرفته از شاهنامه است. چون مضامینی که بکار برده بارها و بارها در شاهنامه تکرار شده است. یکی از آن مضامین، غنیمت شمردن عمر و با تامل زندگانی را به سر بردن است. شاهنامه از سرنوشت کسانی سخن می گوید که رویدادهای زندگانی شان مایه عبرت است. همچون پهلوانان، زیبارویان و شهریاران، که چند گاهی زندگی کردهاند و بعد بهدست نابودی سپرده شدهاند. بهترین کسی که از این سرگذشتها پند گرفت خود فردوسی بود. در تمام سالیانی که شاهنامه را میسرود سرگذشت قهرمانان خود را پیش چشم داشت . خیام هم از این تجربیات و سرگذشتها مایه گرفته و رباعیاتی را به ما عرضه کرده است که رنگ و روی شاهنامه دارند.
دومین شاعری که از شاهنامه رنگ پذیرفته، نظامی گنجوی است. پس از فخرالدین اسعد گرگانی در منظومه «ویس و رامین» نظامی نخستین سراینده داستانهای عاشقانه و درام است. هم فخرالدین اسعد و هم نظامی اگر به داستانهای پیش از اسلام پرداختند، برای این بود که سرمشقی همانند فردوسی داشتند. چرا که شاهنامه هم، چند داستان عاشقانه دارد. اتفاقا در میان منظومههای عاشقانه هیچکدام به پای داستانهای غنایی شاهنامه نمی رسند. فردوسی راه را برای نظامی کوفته بود پس پرداختن به چنان کاری، برای نظامی، امکانپذیر شد.
ویس و رامین نیز به همین گونه است. این منظومه از نظر مقدمه کار بسیار شبیه به شاهنامه است. از ستایش خرد گرفته تا موضوع برخورد با داستانها. به این علت که هر دو منبع مربوط به ایران پیش از اسلام است. اگر شاهنامه نبود به دشواری می توانستیم فکر کنیم که نظامی و گرگانی به این فکر می افتادند که منظومههای عاشقانه خود را بسرایند. شاعر سوم ناصر خسرو است. ناصر خسرو مرد بزرگ و انسان برجستهای است؛ اما خود را آواره میکند و در گیتی به گردش می پردازد، چون از اوضاع زمانه خودش دلآزرده بود. ناصر خسرو در چهل سالگی توبه می کند و راهی سفر می شود و پس از آن در انزوا می ماند و می میرد.
شباهتی که میان شاهنامه و قصاید ناصرخسرو هست ما را به این نتیجه می رساند که “مسیل” مشترک هر دو آنها مسیل خرد است؛ زیرا شاهنامه کتاب خرد بهشمار می آید و بارها تکرار می کند که باید خردمند بود. خرد، چکیده و مجموعه تجربههای بشری در دورانهای متمادی است. ناصرخسرو از این جهت با فردوسی هم گام است. کتاب او هم کتاب خرد است. در دیوان او بیش از هر کلمهای، کلمه خرد به کار رفته است. برای اینکه در دورانی زندگی می کرد که دوران اوهام و تعصبات بود. تفاوت ناصرخسرو با فردوسی در این است که خرد فردوسی ناب اما خرد ناصرخسرو مذهبی است. خرد او را باید خرد پای بند نامید. البته ناصر خسرو بسیار پاکک باز و شجاع است با این همه از خرد خالص خارج می شود.
یک موضوع دیگر که در شاهنامه برجسته بهشمار می آید طیف عرفان است. پیش از آن که عرفان اصلی ایران با سنایی، عطار و مولوی بتواند بشکفد و رشد کند، با شاهنامه پدید آمده است. عرفان فردوسی را میتوان عرفان زمینی و برای زندگی روزمره دانست؛ در حالی که عرفان اصلی یک نوع معنویتی است که در زمین پیاده نمی شود. جستوجوی عالم برتر است و بشر را از واقعیاتی که در زمین پای بند کرده جدا می کند. برخی از حالات قهرمانان شاهنامه بسیار شبیه به شخصیتهای عرفانی است. نخستین قهرمان ایرج است که مشی صوفیانه دارد و دومین آنها کیخسروست که رفتاری روحانی دارد. سعدی سومین شاعری محسوب میشود که از شاهنامه بسیار اثر پذیرفته است. سعدی رکن مهم ادبیات فارسی و بوستان او تقلید شاهنامه است. آن را میتوان کتاب خرد ایران در دوران بعد از اسلام دانست. خردنامهای است که پس از پست و بلندهای بسیاری که ایرانی طی کرد، پدید آمد. سعدی هم زمان با یورش مغولان بود و در این زمان مردم نیاز به تسلای خاطر داشتند تا روحیهای تازه بگیرند. از این روی سعدی بهفکر افتاد بوستان را بنویسد. سعدی میخواهد خردنامهای دیگر برای بازیافت شخصیت ایرانی ایجاد کند. تاثیر شاهنامه بر بوستان و اندیشه سعدی بسیار زیاد است. سعدی جا به جا از فردوسی یاد می کند و قهرمانان شاهنامه را در بوستان می آورد، با این تفاوت که شاهنامه دوران سرافرازی ایران را می سراید و بوستان دوران پژمردگی و سرخوردگی ایران را. این تکیه سعدی بر پند و اندرز است.
شاعر دیگر حافظ است. به نظر من دیوان حافظ شاهنامه کوچکی محسوب می شود که به گونه غزل سروده شده است. در دیوان حافظ قدرت در عشق خلاصه می شود. او میخواهد با نیروی عشق زندگی را پیش ببرد هر چند مبتکر این فکر نیست و این کشف عرفان ایران است. حافظ جنبههای دیگری هم دارد، او تشعشع جهان باستان را در دیوان خود منعکس می کند. کتاب دیگری نم شناسیم که اینقدر یاد گذشته و دوران باستانی در آن راه پیدا کرده باشد — قباد، افراسیاب، سیاوش، کیخسرو و… جا به جا در غزلیات حافظ آمده است. از سوی دیگر موضوع پیر مغان در دیوان حافظ بسیار اهمیت دارد. خود واژه پیر نشان می دهد که عمر بسیاری بر او گذشته و تجربه آموخته است و حافظ او را مراد و پیشوای خود م شناسد.قدرت فردوسی در این بود که نیمه بزرگ گذشته ایران را به نیمه دیگر آن پیوند داد و فرهنگ، تفکر و کوششهایی را که طی قرنها جمع شده بود به دوران بعد وصل کرد و پنجرهها را باز کرد تا بتواند افق دید ایرانی را وسیعتر کند.