نقدی بر بوطیقا و سیاست در شاهنامه / مجتبی عبدالله نژاد
بهمن 21, 1397
دریادداشت ها
باشگاه شاهنامه پژوهان _ یادداشت : بوطیقا و سیاست در شاهنامه نوشته محمود امید سالار با ترجمه فرهاد اصلانی و معصومه پورتقی در سیزدهمین دوره از جشنواره شعر فجر به عنوان کتاب برگزیده در بخش پژوهش درباره شعر انتخاب شد . این اثر همچنین در سی و ششمین دوره جایزه کتاب سال به عنوان کتاب شایسته تقدیر در بخش نقد ادبی شناخته شد . به همین مناسبت باشگاه شاهنامه پژوهان نقد زنده یاد مجتبی عبدالله نژاد بر این کتاب را که در زمان چاپ این اثر منتشر شده بود بازنشر می کند . یکی دو ماه پیش…
امتیاز کاربر: 4.72 ( 7 امتیازات)
0
باشگاه شاهنامه پژوهان _ یادداشت : بوطیقا و سیاست در شاهنامه نوشته محمود امید سالار با ترجمه فرهاد اصلانی و معصومه پورتقی در سیزدهمین دوره از جشنواره شعر فجر به عنوان کتاب برگزیده در بخش پژوهش درباره شعر انتخاب شد . این اثر همچنین در سی و ششمین دوره جایزه کتاب سال به عنوان کتاب شایسته تقدیر در بخش نقد ادبی شناخته شد . به همین مناسبت باشگاه شاهنامه پژوهان نقد زنده یاد مجتبی عبدالله نژاد بر این کتاب را که در زمان چاپ این اثر منتشر شده بود بازنشر می کند .
یکی دو ماه پیش خواستم یادداشتی بنویسم دربارۀ کتاب «بوطیقا و سیاست» در شاهنامه تألیف آقای محمود امیدسالار. ننوشتم. بعد قرار شد نقد مفصلی بنویسم و کتاب را از جهات مختلف معرفی کنم. بعد دیدم معرفی کتاب، از همه جهات، ممکن نیست. این کتابی است پر از اشکال. فکتهای آن اشکال دارد. مبانی نظری آن اشکال دارد. نتایجی که گرفته اشکال دارد. چطور میتوان کتابی را که سراسر اشکال است معرفی کرد؟ اگر نویسنده کتاب کس دیگری غیر از آقای امیدسالار بود و کتاب در جایی غیر از بنیاد موقوفات افشار منتشر شده بود، باید کتاب را ندیده میگرفتیم. این کتابی است که خواندنش بیفایده و بلکه گمراهکننده است.
ولی آقای امیدسالار هر کسی نیست. سالها در دانشگاههای آمریکا ایرانشناسی و ادبیات فارسی خوانده. ادبیات تطبیقی درس داده. بخشی از شاهنامه را تصحیح کرده. هر حرف او دربارۀ شاهنامه دیگران را کنجکاو میکند. آن حرف ماندگار میشود. ما نمیتوانیم آقای امیدسالار را ندیده بگیریم. باید به ادعاهای او جواب داد. امیدوارم دیگران جواب بدهند. من عجالتاً به یکی دو نکته اشاره میکنم و بقیه را میگذارم برای وقت و موقع مناسبتری.
آقای امیدسالار در همان صفحه دوم مقدمه میگوید: «آلن داندس استاد مسلم مطالعات فولکلور روانکاوانه در آمریکا به من آموخت که در جستجوی مفاهیم مضمر و ناخودآگاه به ورای آنچه بدیهی و خودآگاه است بنگرم. او به من یاد داد که زمینههای اجتماعی و فرهنگی تحقیق چقدر بر محتوای آن مؤثر هستند.» آنچه آقای امیدسالار از قول آلن داندس نقل میکند تازگی ندارد و آقای امیدسالار اگر در این باره اطلاعات بیشتری داشت، ذوقزده نمیشد. اینها مسائلی است که متفکران عالم صد سال است دارند دربارۀ آنها بحث میکنند. از کوهن تا کویره تا کاوایه تا باشلار تا پوپر تا فوکو دربارۀ این مسائل حرف زدهاند. پارادایمهای کوهن یا رژیمهای معرفتی فوکو یا گسستهای باشلار یا حتی زیستجهان مفاهیم در نزد هوسرل به همین معناست. تحقیقات ادبی که هیچ، نظریههای علمی هم متأثر از لایههای فکری و فرهنگی عمیقتری است. امروزه حتی عدهای از الهیات هندسه و هندسه مدرنیستی و هندسه محافظهکارانه و تأثیر جنبش رمانتیسم در ریاضیات حرف میزنند. آقای امیدسالار اگر در این باره اطلاعات بیشتری داشت، از حرفهای استادش، آلن داندس، ذوقزده نمیشد. ایشان از بحثهای مربوط به تأثیر زمینههای اجتماعی و فرهنگی بر تحقیقات علمی شگفتزده شده، بعد این تأثیرگذاری را تأثیرگذاری سیاسی و روانشناختی تلقی کرده، بعد آن را به وسیلهای برای نقد تحقیقات علمی دربارۀ شاهنامه تبدیل کرده، بعد به شیوههایی متوسل شده که نه اخلاقی است و نه ارزش علمی دارد.
آقای امیدسالار در این کتاب عقاید شاذی دارد. تصویری از فردوسی نشان میدهد که جز در خیالات او در هیچ جای دیگری وجود ندارد. مبتنی بر هیچ واقعیت تاریخی نیست. برای اینکه عقیده خود را به خواننده تحمیل کند چهکار میکند؟ اول تحقیر محققان اروپایی و آمریکایی. در سراسر کتاب از محققان اروپایی با نفرت و تحقیر یاد میکند. تحقیقات آنها را «آلوده به گند پیشداوریهای دوران استعمار» میداند. ادب حماسی غربی را «بدیههسراییهای مشتی خواننده دورهگرد قرون وسطایی» معرفی میکند. هومر و سایر حماسهسرایان غربی را بیسوادهایی میخواند که اشعار دستوپاشکسته دارند. بعد نوبت دانشمندان ایرانی میرسد. در خصوص دانشمندان ایرانی میگوید: «بسیاری از محققان ایرانی به غرب خیره شدهاند و میخواهند آزاداندیشانی هندواروپایی به نظر برسند و نه شیعیانی از غرب آسیا. تحت تأثیر بقایای تجربیات مستعمراتی و احساسات خودکمبینی و حقارت منتج از آن تجربیات، آنچه را هستند، به امید اینکه به چیز دیگری تبدیل شوند، نفی میکنند.» آقای امیدسالار مکرر در این کتاب محققان ایرانی را به داشتن عقدۀ حقارت متهم میکند. نمیداند که عقدۀ حقارت به دو صورت بروز میکند. اول به صورت وادادگی، دوم به صورت نفرت از طرف مقابل، و از قضا این صورت دوم رایجتر است. اینکه آدم عقایدی شاذی دربارۀ فردوسی بیاورد که در قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشود و بر هیچ واقعیت تاریخی مبتنی نیست و هیچ عقل سلیمی آن را نمیپذیرد و بعد برای تحمیل عقیده خود به خواننده، به شیوههای پوسیدۀ ژورنالیستی روی بیاورد و مخالفانش را به داشتن عقده حقارت متهم کند، نه اخلاقی است و نه ارزش علمی دارد. آقای امیدسالار معتقد است فردوسی یک آدم دائمالخمر بود که از زور بیکاری شعر میگفت. برای امرار معاش. نه تعلق خاطری به ایران و فرهنگ ایران داشت و نه اساساً بین او و محمود اختلافنظری وجود داشت. محمود هم به اندازه او دوستدار فرهنگ ایران بود… این حرفها هیچ معنایی ندارد جز ندیده گرفتن فکتهای تاریخی. شعارهای تبلیغاتی است که به درد کارزار سیاسی میخورد.
در ادبیات تطبیقی معمولاً شاهنامه را با کارهای هومر مقایسه میکنند. ببینیم آقای امیدسالار در این خصوص چه میگوید: «احتمالاً پیوند نامناسب هومر و فردوسی به اوایل دورۀ مطالعات اروپایی شاهنامه برمیگردد، زمانی که تنی چند از محققان اروپایی شاعر ملی ایران را هومر شرقی خواندند و بسیار مراقب بودند که این عنوان به هیچ وجه تداعی برابری فردوسی با هومر را نکند…. طولی نکشید که در ایران گرایش به یافتن تشابهات بین حماسه ملی ایران و اشعار هومر شیوع یافت. ظاهراً علت تمایل به ایجاد پیوند میان شاهنامه با متون هومری نه تنها ناشی از آرزوی غربی بودن، بلکه معلول احساس نیاز به توجیه شعری کاملاً شرقی از طریق پیوند دادن آن با متنی بسیار مهم در سنت ادب غربی است. روشنفکران ایرانی بدین خاطر چنین ارتباطات بیمعنیای را ترویج میکنند که سابقه طولانی مستعمره بودن به ایشان آموخته است که خود را از اروپاییان کمتر بدانند و خودشان را نیازمند تأیید اروپاییها و یا به گونهای پیوند با آنها بببیند.»
خب. تلقی آقای امیدسالار از ادبیات تطبیقی مایۀ شرمساری است و ظاهراً آقای امیدسالار درکی از تئوری شناخت ندارد. بشر سه هزار سال است که دارد دربارۀ شیوههای شناخت حرف میزند. از افلاطون تا ویتگنشتاین موضوع بحثشان همین بوده و من نمیدانم چطور ممکن است آدم از این چیزها بیاطلاع باشد. شناخت جز از راه مفهومسازی و آنالوژی غیرممکن است. شما اگر بخواهید شاعری را از فرهنگ و زبانی که برای مخاطب شما بیگانه است معرفی کنید، فقط یک راه وجود دارد. باید او را در ذیل طبقاتی معرفی کنید که برای خواننده آشناست. این درس اول فلسفه، درس اول ادبیات تطبیقی، درس اول تاریخ ادبیات است. برای معرفی فردوسی به خواننده غربی هیچ راهی وجود ندارد جز اینکه اولاً کار او را poetry بدانید. ثانیاً کار او را epic معرفی کنید. ثالثاً او را با با یک شاعر شناختهشدۀ حماسی مثلاً هومر مقایسه کنید. اینها از بدیهیات است و من نمیدانم چطور ممکن است آقای امیدسالار آنها را ندیده بگیرد! بعد ربط دادن این چیزها به عقدۀ حقارت و «مستعمره بودن» ایران چه معنایی دارد؟ اسلامی ندوشن که آقای امیدسالار مشخصاً از او اسم میبرد عقدۀ حقارت دارد؟ کتابی که موضوع آن شاهنامه است، جای این بحثهای عوامانه و ژورنالیستی است؟ عرض کردم اگر قرار باشد وارد بحثهای روانکاوانه شویم، عقدۀ حقارت به دو صورت بروز میکند: اول به صورت وادادگی، دوم به صورت نفرت از طرف مقابل، و از قضا این شکل دوم رایجتر است.
کتاب آقای امیدسالار پر از این گزارههای ضدعلمی است. اگر حوصله کنم، باز به این موضوع برمیگردم.
بوطیقا و ساست در شاهنامه شاهنامه فردوسی مجتبی عبدالله نژاد محمود امید سالار 1397-11-21
آن چه در سرودن شاهنامه از سوی فردوسی مشخصا هویدا هست، سی سال سرودن شاهنامه بدون دریافت پولی از سلطان محمود بوده است و
در آخر کار قرار بوده که پولی از سوی سلطان دریافت کند که گویا کم بوده و فردوسی را آزرده خاطر کرده است.
یعنی فردوسی به اندازه کافی پول و دارائی داشته است، که سی سال خرج خودش و قلم و کاغذ را پرداخت کند، و بدون دریافت پولی از سلطان، شعر بنویسد.
این حرف بی معنی که یکی بگوید:
«فردوسی یک آدم دائمالخمر بود که از زور بیکاری شعر میگفت. برای امرار معاش. نه تعلق خاطری به ایران و فرهنگ ایران…»
یکی از همان حرف های ایران ستیز ها و دشمنان ایران است که افتخار های ایرانی ها را به نحوی انکار کنند و سعی در بی اعتبار کردن و
بی اهمیت جلوه دادن افتخارات ایرانی دارند.