بازبینی کلی
باشگاه شاهنامه پژوهان _ چکامه: غفران بدخشانی از ۱۱ سالگی کشورش افغانستان را ترک کرد. یک سال در روسیه اقامت داشت و و سپس به انگلیس رفته تا پایان لیسانس در این کشور ماند. او اکنون در هلند مشغول تحصیل در مقطع دکتراست. غفران بدخشانی در نشستی گفته بود: خوشبختانه ما در زبانمان آواره نشده ایم. فقط از مرزی به مرز دیگر مهاجرت کردیم. وای به حال کسانی که هویت و حتی زبان مادریشان را گم کرده اند. غفران بدخشانی آثاری چون موسم خموش، بهار بیداری، پایان یک سکوت، من ایرانم و چند کتاب دیگر در دست چاپ دارد. من ایرانم از سروده های اوست.
درود ای همزبان، من از بدخشانم
همان مازندران داستان های کهن
آن زادگاه این زبان ناب اجداد و نیاکانت
تو از تهران، من از کابل
تو از سیستان، من از زابل
تو از مشهد ز غزنی و هَریوایَم
تو از شیراز و من از بلخ می آیم
اگر دست حوادث در سر من تیغ می کارد
و گر بیداد و استبداد می بارد
نوایَم را اگر دزدیده اند از من
سکوت تیره ای در خانه ی خورشید گُستَرده است گر دامن
سیه پوشان نیک اندیش و فوج ِ
سَر بداری در رگانم رخش می رانند
مرا بشناس، من آنم که دِماغم
بوی جوی مولیان دارد و آمویی میان سینه ام
پیوسته در فریاد و جریان است
و در چین ِ جَبین مادرم روح ِ فَرانک می تپد
از روی و از مویش فروهر می تراود، مهر می بارد
و سام و زال سام و رستم و سهراب و آرش را
من و این پاک کیشان کمانکش را
به قول رازهای سینه ی تاریخ پیوندیست دیرینه
نگاهم کن، نه!
نه با توهین و با تحقیر و با تصغیر
نگاهم کن، نگاهت گر پذیرد برگ سیمایم
ز بومسلم و سِیس و بو مقنع صورتی دارد
درست امروز شرح داستان و داستان با توست
و اما استخوان قهرمان داستان با من
تو گر نامی، نشانم من
تنت را روح و جانم من
من ایرانم!!
خراسان در تن من می تپد
پیوسته در رگ های ِ من جاریست
بشناسم
بنی آدم گر از یک گوهرند
ما را یکی تر باشد آن گوهر
درود ای همزبان
من هم از ایرانم