باشگاه شاهنامه پژوهان _ گفتار : مدارا و مماشات خصوصیت ویژه فرهنگ و تاریخ ایران است . از خصوصیات فرهنگ ایرانی مدارا با قدرتمندان است و این مدارا کاری کرده است که همه آن کسانی که قدرتنمایی کردهاند، بعدها در برابر این مدارا به زانو درآمدهاند. ایران بهدلیل موقعیتی که داشته است، همواره در معرض رفت و آمد و هجوم اقوام مهاجم بوده است که برخورد با همین اقوام مهاجم بعدها سبب شده که یک هویت و غیرت قومی و ملی پیدا شود که این غیرت در صفحات و دورههای مختلف تاریخی حضور و ادامه داشته است. غالبا ایران از…
امتیاز کاربر: اولین نفر باشید!
0
باشگاه شاهنامه پژوهان _ گفتار : مدارا و مماشات خصوصیت ویژه فرهنگ و تاریخ ایران است . از خصوصیات فرهنگ ایرانی مدارا با قدرتمندان است و این مدارا کاری کرده است که همه آن کسانی که قدرتنمایی کردهاند، بعدها در برابر این مدارا به زانو درآمدهاند.
ایران بهدلیل موقعیتی که داشته است، همواره در معرض رفت و آمد و هجوم اقوام مهاجم بوده است که برخورد با همین اقوام مهاجم بعدها سبب شده که یک هویت و غیرت قومی و ملی پیدا شود که این غیرت در صفحات و دورههای مختلف تاریخی حضور و ادامه داشته است.
غالبا ایران از نظر نظامی در ظاهر شکستخورده و عموما به تصرف مهاجمان درآمده و همیشه لطمهخورده است، اما کاری که کرده این است که بهتدریج این مهاجمان را در خودش حل کرده، بسیاری از آنان را به رنگ خودش درآورده است، آنها را عوض کرده، تغییر داده، هویت تازهای به آنها بخشیده و با آن قدرت فرهنگی و بومی که در خود داشته، توانسته است با اقوام مهاجم کنار بیاید و آنها را آرامآرام در خودش حل کند که نمونه بارز آن یونانیها بودند که اتفاقا برنامه تغییر در ایران داشتند که در نهایت خودشان تغییر کردند.از خصوصیات فرهنگ ایرانی مدارا با قدرتمندان است و این مدارا کاری کرده است که همه آن کسانی که قدرت نمایی کردهاند، بعدها در برابر این مدارا به زانو درآمدهاند، یعنی ایرانیها گاه با یک صلاح نرم توانستهاند قدرتهای بزرگ را با مدارا به هماهنگی، همراهی و تبدیل به هویت داخلی کنند که این کار در دورههای مختلف اتفاق افتاده است.
این خصلت همیشه در فرهنگ ما شاخص بوده است، بنابراین با مدارا توانستهایم دشمنان را به زانو درآوریم، با جریانهای غالب کنار بیاییم و آنها را آرام کنیم، تصور من این است که فرهنگ ما برای برخورد با اقوام مهاجم و احراز هویت همیشه صلاح نرم مدارا و خرد را در اختیار داشته که در دورههای مختلف از آن استفاده کرده و بعد آن را به یک حرکت فرهنگی تبدیل کرده است، یعنی بهجای مبارزه مسلحانه و سیاسی به این ترتیب و با حرکت از مسیر عقل، خرد، اندیشه و کتاب توانسته به مبارزه ادامه دهد که اگر ما به سیر تکوین فکر و غرور ملی و مراحل کمال و تکوین شاهنامه توجه کنیم، این قضیه کاملا بای ما روشن میشود. هر وقت که تهاجمی بوده، مردم با خاطرههای قومی زندگی کردهاند و نه تنها توانستهاند که خودشان را سرپا نگه دارند، بلکه مهاجم را مجبور به تسلیم کردهاند. اولین دورهای که این روایات ملی و قومی به نحو کتابت درآمد و تثبیت شد، دوره ساسانی و زمانی بود که ایرانیان با دو یا سه قوم مجاور خود در تضاد و برخورد بودند که این جنگها حس غرور ملی را بیدار کرد و جامعه به این نتیجه رسید که باید خاطرات و هوی قومی خود را تثبیت و تسجیل کند و این همان دورهای است که «خداینامه»ها، یعنی کتاب تاریخ گذشته ایران تدوین شد و به عنوان یک برگه هویتی خود را برای اقوام مهاجم و بیگانه نشان داد. در دوره اسلامی در ایران، آنهایی که اسلام را پذیرفته بودند، با زبان و فرهنگ غالب کنار آمدند و یک فرهنگ ترکیبی با زبانفارسی و هیات تازی به وجود آمد. اولین کار و حرکتی که بعد از این ضرورت پیدا کرد، تدوین تاریخ به زبان جدید بود؛ بنابراین ما به عنوان نخستین کتاب نثر فارسی تاریخ گذشته خود یعنی ترجمه همان «خداینامه» را داریم.
مجموع کار این بود که زبان فارسی جدید هویت مستقلی پیدا کرد که نه عربی بود و نه پهلوی قبل از اسلام و در عین حال بسیاری از آموزههای فرهنگ غالب یعنی فرهنگ اسلامی را در خود داشت، اتفاقا خیلی از آموزهها و اشارههایی که بعدا در آثار بزرگان و از جمله سنایی پیدا شد، بخشی از آن از همین فضای فرهنگی گرفته شده است، یعنی اشارهای به قهرمانان و پهلوانان پیش از اسلام، اشارهای به سنتها، آداب و رسوم باورها و اعتقاداتی که در دورههای گذشته وجود داشته، غالبا به صورت جریانی ملایم در فضاهای فرهنگی بوده که البته فردوسی خیلی آنها را برجسته و شاخص کرده است. در این دوران ادبیات ایرانی که تا آن زمان رنگ و بوی ملی داشت جای خود را به معرفت اسلامی و داستانهای سامی دینی داد و شاعران عارف عمدتا به عربگرایی متمایل بودند که سنایی هم به این وضع دچار بود. سنایی در یک مرحله گذار و برزخی قرار دارد که این برزخ انتقال به یک دوره جدید است.
سنایی شاعر قرن پنجم و آغاز قرن ششم است، بنابراین سنایی در یک مرحلهای است که دیگر آن دوران طلایی حاکمیت و فرهنگ ایرانی که اندیشه شاهنامه و ایرانشهری بود، عملا رو به فراموشی بود و دوران جدیدی رو به آغاز بود که این دوران بیشتر متمایل به فرهنگ سامی است و از رهگذر آموزههای دینی و اسلامی برخوردار شده و از نظر فکر، مشی و فرهنگ، مشی محافظهکار و کمتحرک جناح دینی است که به آن اشاعره میگفتند. سنایی در مرحله انتقال در این مسئله است، سنایی آدم فرهیختهای بوده و بسیاری از مایههای فرهنگ ایرانی را میشناخته و احتمالا درون او کلنجار بین جناح عربگرایی و ایرانگرایی وجود داشته است. سنایی پرچمدار ادبیات زهد و تعلیمی فارسی است و این ادبیات تعلیمی عمدتا از فضای قرآن و معارف دینی سرچشمه میگیرد و به شدت تحت تاثیر این فضاها است. از یک طرف دانستهها و دانش او از منطقهای که زندگی میکرده یعنی خراسان و غزنین، نی خود به خود او را تحت تاثیر آموزههای ایرانی و سبک خراسانی قرار میدهد و قطعا این آموزهها در آموزهها در آثار او کاملا خود را نشان میدهد، اما چون هویت سنایی دینی و زهد است، در نتیجه تحت تاثیر این بخش از آموختهها قرار گرفته و فکر عربگرایی غلبه پیدا کرده است.
در این دوران آدمهای عجیب، متفاوت و متناقضی به وجود آمده است که خیام هم در همین دوره است. خیام کسی است که در آثار فکری و شعر خود قطعا به جناح و گفتمان ایران و ایرانگرایی تمایل دارد، حتی بعدترها حافظ هم به همین صورت است. حافظ با وجود اینکه بسیار در دل فرهنگ عربگرا غوطهور بوده و معارف دینی را خوب میشناخته، اما یک حس ایران گرایی خاصی در حافظ و خیام است که این دو را میتوان برادران شاهنامه و فردوسی دانست اما سنایی نتوانسته این تناقض را در خود حل کند و دوگانه عمل کرده است. سنایی در آغاز راهی است که قضیه به زیان فرهنگ ایران رقم میخورد اما سنایی هنوز نتوانسته خود را از آن تعارض قومی و ملی نجات دهد و گاهی به آن و گاهی به این تمایل دارد و این شخصیت سنایی است که در مجموع از او یک چهره زهدآفرین، سرآمد در ادبیات تعلیمی و … میسازد.
منبع : ایبنا