باشگاه شاهنامه پژوهان _ گفتگو: بین هنرمندان سرشناس معاصر، تعداد معدودی هستند که فعالیت در چند ژانر مختلف را تجربه کرده باشند و علیاکبر صادقی یکی از آنهاست؛ هنرمندی که با تصویرگری کتابها جوایز بینالمللی بسیاری را به خانه برد و ۶انیمیشن ساخت که با آنها جوایز بینالمللی را تصاحب کرد و در ۸۲سالگی بهعنوان یکی از نقاشان صاحب سبک معاصر شناخته میشود و تابلوهایش زینت بهترین گالریهای جهان است. استاد علی اکبر صادقی در زمره هنرمندانی است که فرازوفرودهای بسیاری را تجربه کرده و یک دوره کوتاه و البته دشوار را در خارج از مرزها از سر گذرانده اما…
امتیاز کاربر: 4.52 ( 3 امتیازات)
0
باشگاه شاهنامه پژوهان _ گفتگو: بین هنرمندان سرشناس معاصر، تعداد معدودی هستند که فعالیت در چند ژانر مختلف را تجربه کرده باشند و علیاکبر صادقی یکی از آنهاست؛ هنرمندی که با تصویرگری کتابها جوایز بینالمللی بسیاری را به خانه برد و ۶انیمیشن ساخت که با آنها جوایز بینالمللی را تصاحب کرد و در ۸۲سالگی بهعنوان یکی از نقاشان صاحب سبک معاصر شناخته میشود و تابلوهایش زینت بهترین گالریهای جهان است. استاد علی اکبر صادقی در زمره هنرمندانی است که فرازوفرودهای بسیاری را تجربه کرده و یک دوره کوتاه و البته دشوار را در خارج از مرزها از سر گذرانده اما عشق به سرزمین مادری او را به خانه برگردانده تا با سبک منحصربهفردش، فرهنگ و هنر ایرانی را به دنیا معرفی کند و به همین دلیل بیش از هر هنرمند زنده معاصر دیگری از او تجلیل شده است. با علیاکبر صادقی که این روزها در جشنواره بینالمللی فیلم فجر از او تجلیل شد گفتوگو کردهایم.
استاد صادقی! شما از ۵سالگی به نقاشی علاقهمند شدید و چند اثر شما مربوط به دوران کودکی است.هنر در خانواده شما موروثی است یا جنبه اکتسابی دارد؟
هنر در خانواده ما یک امر اکتسابی است و محیط هم در اینکه من هنر نقاشی را انتخاب کنم بیتأثیر نبوده است. پدر من کارمند بانک و تکنیسین ماشینهای چاپ بود.وقتی نمونههای چاپی را به خانه میآورد، از روی آنها نقاشی میکشیدم. پدرم کلکسیون تمبر هم داشت و یکی از سرگرمیهایم این بود که از روی تمبرهای قدیمی نقاشی میکشیدم. بچههای همسن و سالم در کوچه و خیابان فوتبال و والیبال بازی میکردند اما من مدام در خانه مینشستم و نقاشی میکشیدم. پدرم همیشه مرا به درس خواندن توصیه میکرد اما رؤیای من نقاشی بود و علاقه چندانی به درس خواندن نداشتم. علاقهام به نقاشی به حدی بود که در مدرسه به من میگفتند «اکبر نقاش» و از اینکه مرا با لقب صدا میزدند مشکلی نداشتم. به کلاس هفتم که رسیدم بهدلیل علاقه بیش از حد به نقاشی رفوزه شدم و پدرم مرا از نقاشی کشیدن منع کرد. چند روز بعد با این شرط که درسم را بخوانم وسایل نقاشی را به من برگرداند اما هر سال تجدید میشدم و برخی سالها با تکماده کارنامه قبولی میگرفتم و این روند ادامه داشت تا کلاس نهم که باز هم رفوزه شدم. پدرم با اینکه عصبانی بود متوجه شد که علاقه بیش از حد به نقاشی مرا از درسخواندن غافل کرده و از سر ناچاری قبول کرد که مرا در آموزشگاه نقاشی آراک هاراپتیان ثبتنام کند.
نزد استاد هاراپتیان با الفبای نقاشی آشنا شدید یا دورههای پیشرفته را پشت سر گذاشتید؟
قبل از اینکه به کلاس های آقای هاراپتیان بروم، دکور نمایشهایی که در دبیرستان اجرا میشد را میساختم و کار گریم هم انجام میدادم و با اینکه در نوجوانی لکنت زبان داشتم در گروه نمایش مدرسه رل هم بازی میکردم. در همان سالها عکس معلمها را روی بشقاب میکشیدم و هدیه میدادم و آنها هم کمک کردند که سال ششم متوسطه را بدون تجدیدی قبول شوم.بعد از اخذ دیپلم در نخستین دوره آزمون عمومی شرکت کردم و قبول شدم و توانستم در کنکور دانشکده هنرهای زیبا ثبتنام کنم و در کمال ناباوری خودم رتبه اول رشته هنر را کسب کردم. در آموزشگاه آقای هاراپتیان شیوههای صحیح نقاشی را آموختم و متوجه شدم برای تبدیلشدن به یک نقاش حرفهای راهی طولانی را در پیش دارم.
تلاش به خرج دادن برای تبدیل شدن به یک هنرمند کافی است یا هنر باید در نهاد فردی باشد که به هنر علاقهمند است؟
هنر نقاشی چندین وجه مختلف دارد که مهمترین آن خلاقیت است. هنرمندی مثل ونسان ونگوگ در نوجوانی به اوج خلاقیت میرسند اما برخی دیگر اگر تلاش هم به خرج بدهند، هرگز به این مرحله نمیرسند. در سالهای دور نقاشی کلاسیک طرفداران زیادی داشت اما حالا کارهای مدرن را بیشتر میپسندند. منظور از سبک مدرن این نیست که نقاش، رنگ را روی بوم بپاشد و اسمش را بگذارد نقاشی مدرن. برای این کار باید گذشته هنری خوبی داشته باشی و در این زمینه مطالعه کرده باشی. در آلمان با یک نقاش آلمانی که کارهای انتزاعی میکرد آشنا شدم. وقتی زندگینامهاش را تعریف کرد متوجه شدم چقدر آثار کلاسیک خلق کرده تا به مرحلهای برسد که بتواند آثار انتزاعی هم تولید کند. در مورد آثار پیکاسو این رویه کاملا رعایت شده است. مهمترین آثار پیکاسو کلاسیک است و او با همین کارها به خلاقیت میرسد و تابلوهایش گرانترین تابلوهای نقاشی جهان میشود.
اعتقاد دارید هنرمند باید مسیری نسبتا طولانی را طی کند تا به کمال برسد؟
هنر را میتوانم به سراب تشبیه کنم. هنرمند برای رسیدن به سرچشمه هنر باید عطش داشته باشد.
در ۸۲سالگی چنین عطشی را دارید؟
هنر به حدی بیانتهاست که حتی داوینچی هم به نقطه مطلوبی که مدنظرش بود نرسید. من هم در ۸۲سالگی، افتان و خیزان به راهم ادامه میدهم. روزی چند ساعت کار میکنم و هر شب هنگام خواب همه کسانی که در حق من ظلمی روا کردهاند را میبخشم تا فردا برایم سرآغاز یک زندگی تازه باشد. حتی به یک سارق یا هر بزهکار اجتماعی دیگر عشق میورزم چون معتقدم اجتماع، این شرایط را برای آنها رقم زده است. هنرمند باید عاشق باشد؛ عاشق نقاشی باشد و به سرزمینش و مردمش عشق بورزد.
این نگاهی که به زندگی دارید در آثارتان متجلی است؟
بدون تعارف به شما بگویم که در ۲سال اخیر چهره دیو و غول در نقاشیهایم برجسته شده است چون با وجود داعش و طالبان و القاعده، دنیای ما به دنیای غولها و دیوها بدل شده و این مسئله مرا آزار میدهد. چهره دیوها را در نقاشیهایم برجسته میکنم تا به نوعی هشدار بدهم و بگویم دنیای ما نباید تا این حد زشت و پلشت باشد. میخواهم بگویم همه انسانها میتوانند با مهر و مودت دنیا را از این همه زشتی برهانند. سرزمین ما در طول تاریخ مورد تاخت و تاز قومهای مختلف قرارگرفته اما مردم نیکو سرشت ایران هرگز باور خودشان را از دست ندادند و آثاری مثل مسجد گوهرشاد نشانه اندیشه زیبای ما ایرانیهاست. همه انسانها میتوانند سرزمین خودشان را به مدینه فاضله بدل کنند. کافی است خودخواهی را کنار بگذاریم و دنبال ثروت اندوزی و قدرتطلبی نباشیم.
بهعنوان هنرمند چقدر برای شکلگیری چنین مدینه فاضلهای تلاش کردید؟
بهعنوان هنرمند با آثارم ذهن مخاطبم را با این مسائل درگیر میکنم اما بهعنوان انسان وظیفه دیگری دارم. وظیفه دارم بخشش و گذشت را ترویج کنم. وقتی جواب بدی را با خوبی بدهم، یک تلنگر به آن طرف مقابلم زده خواهد شد تا همین رفتار مثبت را با شخص دیگری داشته باشد. این زنجیره ادامه پیدا خواهد کرد و کمک میکند مدینه فاضلهای که از آن سخن میگوییم آرامآرام شکل بگیرد.
کمی به گذشته برگردیم. شما فعالیت هنری را با ویترای شروع کردید، بعد در کار تصویرگری به درجه استادی رسیدید و بعدها چندین انیمیشن ساختید که جوایز بینالمللی را بهخودشان اختصاص دادند. چطور شد که یکباره به سمت نقاشی سوق پیدا کردید؟
من نخستین کسی بودم که در ایران انیمیشن ایرانی ساختم. اولین کارم «هفت شهر» بود که گفتار متنش را احمد شاملو خوانده. همزمان تصویرگری کتاب هم میکردم؛ مثل سخنان حضرتعلی(ع) و سخنان حضرت محمد(ص) که در لایپزیک جایزه بهترین تصویرگری کتاب را گرفت. اصلا راه گرفتن جایزه از جشنوارههای خارجی با کارهای من هموار شد. شاید برایتان جالب باشد که بگویم وقتی شروع به ساخت انیمیشن کردم هیچ تجربهای در این زمینه نداشتم. من نقاش بودم و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مجبورم کرد فیلم بسازم، درحالیکه با دکوپاژ و تدوین و سناریو بیگانه بودم. بعد از ساخت هفت شهر، درباره سینما و ساختار فیلم مطالعه کردم تا عیبهای کارم را برطرف کنم. نتیجه این مطالعات، انیمیشن«گلباران» بود که در خارج از ایران جایزه گرفت. ۴ فیلم دیگر ازجمله زال و سیمرغ را هم ساختم که جوایز زیادی گرفتند. بعد از ساخت ۶ فیلم مستند، فیلمسازی را کنار گذاشتم و با تصویرگری کتاب و ویترای هم خداحافظی کردم. نه اینکه دلزده باشم یا از کارها راضی نباشم؛ فقط میخواستم خودم را تکرار نکنم. میخواستم در مسیر تازهای قدم بزنم و دنیای جدیدی را کشف کنم؛ آثار تازه، تکنیکهای امتحان نشده یا مضامین نو در هنر. به همین دلیل برگشتم بهکار اصلی که نقاشی بود.
تنوع و پرهیز از تکرار، در نقاشیهای شما هم به وضوح قابلمشاهده است؛ مثلا تابلوهایی دارید که ترکیبی از نقاشی و میخهای فلزی است. استفاده از سبکهای مختلف هم بهخاطر گرفتار نشدن در ورطه تکرار است؟
بله همینطور است. در نوجوانی شاگرد نجار بودم و مدتهای زیادی کارم صاف کردن میخ بود اما برای آموختن فوت و فن نجاری تقلا میکردم. بعد از انقلاب هم که کسی تابلو نمیخرید، از صبح تا ظهر قابهای چوبی میساختم و بعد از ظهرها نقاشی میکشیدم. امروزه تابلوهایی دارم که در بسیاری از آنها میخ بهکار رفته و با این کارها روزهایی را بهخودم یادآوری میکنم که کارم صاف کردن میخ بود و همه انگشتانم زخم میشد. البته با این تابلوها یک سبک جدید را هم ابداع کردم.
در زمینه تصویرگری و ساخت انیمیشن از جشنوارههای بینالمللی جوایز متعددی گرفتید و اکنون بهعنوان یک نقاش برجسته بینالمللی شناخته میشوید. فکر میکنید در کدام عرصه توانستهاید با دنیای پیرامون خودتان رابطه برقرار کنید؟
از آنجا که خودم را ایرانی متعصب میدانم، میخواهم به دنیا بگویم نقاش ایرانی میتواند حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد. نقاشی را بهعنوان مقصد نهاییام در هنر انتخاب کردم تا فرهنگ و هنر ایرانی را به دنیا معرفی کنم.
به همین دلیل شیوه شما بر پایه نقاشی سنتی و قهوهخانهای است؟
بر خلاف آنچه گفته میشود شیوه من قهوهخانهای نیست، بلکه بر پایه نقاشی ایرانی است که مدرنیزه شده و با دنیای امروز رابطه بهتری برقرار میکند. برایم خیلی مهم است که یک نقاش ایرانی باشم. وقتی اثر یک هنرمند مکزیکی را ببینید بلافاصله پی میبرید که کار یک نقاشی مکزیکی است و آثار نقاشان ژاپنی و چینی و اروپایی هم چنین ویژگی مشترکی دارند و با اینکه مدرن بهنظر میرسند، سنت و اصالت خودشان را حفظ کردهاند. من هم دوست دارم وقتی یک خارجی به تابلوهایم نگاه میکند بگوید این نقاشی مدرن، کار یک نقاش ایرانی به نام علی اکبر صادقی است.
فکر میکنید آثاری که هماکنون تولید میکنید امضای ایرانی دارند؟
فکر میکنم نقاشیهایم این ویژگی را دارند و خیلی برایم مهم است که امروزه مرا بهعنوان یک نقاش ایرانی میشناسند. رنگ و بوی نقاشی ایرانی در همه کارهایم مثل تابلوی خسرو و شیرین یا داریوش هخامنشی جاری است.
این روزها بیشتر سرگرم چه کاری هستید؟
بهشدت کار میکنم. البته معتقدم انسان نباید مثل روبات کار کند و کار و فعالیت باید توأم با فکر و خلاقیت باشد. انسان تا آخرین روزهای حیاتش باید کار و تلاش کند؛ چرا که جهان مدام در حال تغییر است و نباید از این قافله عقب بمانیم.
تا به حال آثار زیادی در زمینه ویترای، تصویرگری کتاب، انیمیشن و نقاشی خلق کردهاید. خودتان را هنرمند پرکاری میدانید؟
این همه کار باعث میشود فکر کنم هنوز جوانم اما واقعیت این است که به اندازه ۳۰۰سال کار کردهام. یکبار عباس کیارستمی که از دوستان صمیمیام بود میگفت اگر نقاشیهایت را در دوطرف خیابان ولیعصر(ع) بچینند به هم میرسند. هنوز هم در ۸۲سالگی بهطور منظم و روزی ۷ساعت نقاشی میکشم و احساس جوانی میکنم. اعتقاد راسخی هم به نظم و انضباط در کار دارم. هر روز ساعت ۹:۳۰ کارم را شروع میکنم و ساعت۱۳:۳۰ برای صرف ناهار، خواندن صفحه حوادث روزنامه همشهری و یک چرت مختصر دست از کار میکشم. ساعت ۱۶:۳۰ دوباره کارم را شروع میکنم و ساعت۲۰ چراغ کارگاه را خاموش میکنم تا کنار خانواده باشم و راس ساعت ۱۲شب به رختخواب میروم.
چرا شاگردان زیادی ندارید درحالیکه بهعنوان یکی از سرشناسترین نقاشان معاصر میتوانید شاگردان زیادی تربیت کنید؟
از معلمی خوشم نمیآید. یکبار با اصرار مرتضی ممیز به دانشگاه تهران رفتم تا به هنرمندان جوان تصویرگری درس بدهم. وقتی میدیدم دانشجوها تنبلی میکنند و پشتکار به خرج نمیدهند دلخور میشدم و نمیتوانستم درس بدهم. به همین دلیل عطای تدریس در دانشگاه را به لقایش بخشیدم اما خیلی از دانشجویان پایاننامه فوقلیسانس و لیسانس در تصویرگری و سینمای انیمیشن را با من میگذرانند.
با گذشت نزدیک به نیم قرن از فعالیت هنری، چه برداشتی از زندگی دارید؟
مهم این است که زندگی توأم با دلخوشی باشد. این دلخوشی به انسان انرژی مضاعف میدهد. باید در زندگی عشق داشته باشیم و زیباییها را ببینیم چون دنیا با عشق بهوجود آمده است. من عاشق مردم هستم. اگر کسی دست راستم را که برایم خیلی باارزش است قطع کند، فردا صبح به او سلام میکنم. سخت معتقدم با عشق و مهرورزی میتوانیم در برابر هر نیروی اهریمنی بایستیم.
آثار هنرمندان نسل جدید را دنبال میکنید؟
برای دیدن آثار هنرمندان جوان مدام به گالریها میروم و بهنظرم در زمینه تصویرگری و نقاشی هنرمندانی داریم که بعدها بیشتر از آنها خواهیم شنید. برایم جالب است که بیشتر آنها مدرن کار میکنند و از کارهای کلاسیک فاصله گرفتهاند.
میتوانیم به ظهور علیاکبر صادقیهای جدید در هنر ایران امیدوار باشیم؟
لزومی ندارد هنرمندی با سبک و شیوه من ظهور پیدا کند. خیلی از هنرمندان جوان میتوانند در آینده یک نقاش ایرانی خوب باشند. همین حالا آثار چند نقاش ایرانی در موزههای جهان در معرض دید عموم قرار گرفته و شهرت بینالمللی پیدا کردهاند اما نسل جدید بداند که در دنیای هنر باید سخت کار کرد تا به جایگاه قابلقبولی رسید.
نمایشگاه آثار شما در بهترین گالریهای سوئیس ، فرانسه و… برپا میشود. برای زندگی در کشور دیگری وسوسه نمیشوید؟
در ماههای ابتدایی پس از انقلاب، مدام از سوی عدهای که مرا هنرمند منتسب به دربار شاهنشاهی میدانستند مورد آزار واذیت قرار میگرفتم درحالیکه اصلا گرایشات سیاسی نداشتم و ارتباطی بین من و دربار نبود. به ستوه که آمدم تصمیم گرفتم به آلمان بروم تا کنار خیابانهای برلین نقاشی بکشم و امرار معاش کنم. وقتی به آلمان رفتم خیلی زود دلم برای سرزمین مادریام تنگ شد و به خانه برگشتم. تا ۲سال بعد از برگشتنم همسر و فرزندانم در آلمان زندگی میکردند اما آنها هم به ایران برگشتند و زندگی تازهای را شروع کردیم. ۴۰سال از آن روزها گذشته اما هنوز هم یک وجب از خاک تهران را با پاریس عوض نمیکنم.
در ۸۲سالگی چه آرزویی دارید؟
پدرم خیلی به من سخت میگرفت و میگفت اگر میخواهی رفتگر بشوی هم باید درس بخوانی. وقتی به شهرت رسیدم پدرم خوشحال بود و مدام میگفت به تو افتخار میکنم. روزی که بهعنوان چهره ماندگار هنر معرفی شدم حضور پدرم را در آن مراسم احساس میکردم. آرزوی محالم این بود که باشد و ببیند که اکبر نقاش، همان پسر بازیگوش و شاگرد تنبل مدرسه به چنین درجهای از هنر رسیده است.
کمالالملک تحتتأثیر هنر غربی قرار گرفت
خودم را یک جنگجو میدانم
تصاویر اساطیر ایرانی یا سلحشورانی که لباس رزم بر تن دارند، فصل مشترک بسیاری از آثار علیاکبر صادقی است. او میگوید با این کارها، مفهوم مبارزه با دشواریهای زندگی را به مخاطبانش منتقل میکند.
اساطیر ایرانی هم در آثارتان حضور پررنگی دارند. علاقه شما به اساطیر ایرانی از کجا شکل گرفت؟
به نقاشیهای دوران قاجار علاقه خاصی دارم. متأسفانه کمال الملک با وجود نبوغی که داشت وقتی به پاریس رفت، سبک و شیوه کاریاش به سمت نقاشی غربی سوق پیدا کرد درحالیکه میتوانست نقاشی ایرانی را بسط بدهد و بهعنوان یک سبک به دنیا معرفی کند. خیلی از کارهایم متاثر از دوران قاجار است و به همین دلیل نقش اساطیر ایرانی در این کارها پررنگ بهنظر میرسد.
در بسیاری از آثار شما یک یا چند سلحشور با پوشش جنگجویان ایرانی دیده میشود. با این کارها میخواهید چه پیامی را به مخاطب انتقال بدهید؟
معتقدم انسان از روزی که به دنیا میآید مدام در حال جنگیدن و مبارزه است. بشر همواره برای گرسنه نماندن و زنده ماندن، برای دفاع از جانش و سرزمینش میجنگد و حتی هنگام مرگ هم برای زندنماندن تقلا میکند. زندگی یکسره جنگ و مبارزه است اما جنگیدن برای دفاع از وطن و سرزمین مادری سرآمد همه جنگهاست و به همین دلیل در خیلی از کارهایم تجلی پیدا کرده. در این کارها هیچ نشانی از توپ و تانک نیست و بهنظرم وقتی مخاطب من جنگجویی را با شمشیر و سپر و لباس رزم میبیند بهتر ارتباط برقرار میکند.
البته چهره خیلی از این جنگجویان شبیه خود شماست.
این کار کاملا سهوی است. در برخی تابلوها تصویر خودم را با لباس رزم و در حال فریاد زدن کشیدهام چون خودم را یک جنگجو میدانم و چند دهه است که با هنر میجنگم. من اسمش را جنگ فرشته گونه میگذارم چون ذات هنر، مبارزه با زشتیها و پلیدیهاست.
گفتگو از مهرداد رسولی
منبع : روزنامه همشهری