باشگاه شاهنامه پژوهان _ یادداشت: بارها از این حریف سرا پا تقصیر پرسیدهاند که در شاهنامه عرفان چه جایگاهی دارد؟ و من هم هماره پاسخ دادهام هیچ. برخی یکّه خوردند و گفتند: کتابها در این باره نوشتهاند. راستش هیچگاه نفهمیدم که هفت خوان رستم و هفت خوان اسفندیار چه ربطی به هفت مرحلۀ سیر و سلوک عرفانی دارد. میگویند: در اولی پهلوان آزمونهای پهلوانی را مرحله به مرحله پشت سر میگذارد و کارآزموده میشود و در دومی عارف سیر و سلوک روحانی و معنوی را تا به سرچشمۀ الهی وصل شود. گفتم: سلّمنا، ولی این دو چه ربطی به هم…
امتیاز کاربر: 4.78 ( 2 امتیازات)
0

باشگاه شاهنامه پژوهان _ یادداشت: بارها از این حریف سرا پا تقصیر پرسیدهاند که در شاهنامه عرفان چه جایگاهی دارد؟ و من هم هماره پاسخ دادهام هیچ. برخی یکّه خوردند و گفتند: کتابها در این باره نوشتهاند. راستش هیچگاه نفهمیدم که هفت خوان رستم و هفت خوان اسفندیار چه ربطی به هفت مرحلۀ سیر و سلوک عرفانی دارد. میگویند: در اولی پهلوان آزمونهای پهلوانی را مرحله به مرحله پشت سر میگذارد و کارآزموده میشود و در دومی عارف سیر و سلوک روحانی و معنوی را تا به سرچشمۀ الهی وصل شود. گفتم: سلّمنا، ولی این دو چه ربطی به هم دارند؟ اینکه میگویند: افراسیاب نفس امّاره است یعنی چه؟ حتی بارها تفسیر شیخ اشراق از داستان رستم و اسفندیار و تفسیرهای آن را خواندهام، ولی هربار دست از پا درازتر و تهیمغز بازگشتهام و در مشتم هیچ نبود جز باد. توجه بفرمایید: فرشته میگوید: درسیمرغ آن خاصیت هست که اگر آیینهای برابر آن بدارند، هر دیده که در آن آیینه نگرد کور شود. پس زال افسونگر به جای تیر گز، جوشن و کلاهخود و آیینههای آهنی بر رستم و رخش میپوشاند و هنگامی که رستم از برابر سیمرغ به رویارویی اسفندیار میرود، انعکاس پرتو سیمرغ از آیینههای رستم به چشم اسفندیار اصابت میکند و کورش میکند. تیر گز همان دو پر سیمرغ بود. این تفسیر خیالآمیز را مفسران دوباره تفسیر کردهاند و نتیجه آن شد که برخی اسفندیار را پیروز این مبارزه دانستهاند. چون، چشم ظاهرش کور شد و چشم باطن و حواس روحانی او گشوده شد (هانری کربن) و برخی دیگر رستم را پیروز میدان: رستم مظهر نفس مطمئنه و مؤید از حق است و اسفندیار مظهر نفس امّاره و پیروزی رستم پیروزی در جهاد اکبر و مبارزه با نفس است (استاد عزیز پورنامداریان). شاید که نه حتماً، مشکل از بنده است که این تفاسیر عرفانی را درک نمیکند. شاید یک چیزی در مغز من یا در دل من فعال نیست یا جابه جا شده است. این حقیر سراپا تقصیر معتقد است که عرفان و حماسه دو ژانر (نوع ادبی) متفاوتاند، با دو دنیای متفاوت. در هر یک به گونۀ خاص و متفاوتی به جهان و هستی و انسان نگاه میشود. برای تفسیر و تحلیل هریک از این دو دنیای جدا از هم، اصول و سنجههای ویژهای را باید به کار بست و نمی توان با سنجههای یکی آن دیگری را میزان کرد. میگویند: سیاوش دو آزمون الهی را پشت سر گذاشته است: یکی آزمونِ (وَرِ) گرم و دیگری وَرِ سرد. میگویم: من وَرِ گرم را میفهمم، همان که از آتش سوزان گذشت، ولی وَرِ سرد کجاست؟ میگویند: بنا بر شاهنامه یکبار سیاوش از جیحون گذشت. جل الخالق! من هم یک بار از رودخانۀ حبلهرود خودمان در گرمسار گذشتم، پس وَرِ سرد انجام دادم؟! بیت:
خطیبی گذشت از سر حبلهرود / دقیقی فرستاد زی او درود
این بیت در نسخۀ چخِ شاهنامه هست. خودم دیدم!!!!