بازبینی کلی
باشگاه شاهنامه پژوهان _ ویدئو: شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه براساس شاهنامه مسکو (بخش دوازدهم)
سه روز اندر این کار شد روزگار
سخن کس نیارست کرد آشکار
بر آن موبدان نماینده راه
و گر بودنیها بباید نمود
پر از هول دل، دیدگان پر ز خون
یکی بود بینادل و تیزگوش
کز آن موبدان او زدی پیش گام
گشاده زبان پیش ضحاک شد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
که تخت مهی را سزاوار بود
برفت و جهان دیگری را سپرد
سپهرت بساید نمانی به جای
به خاک اندر آرد سر و بخت تو
زمین را سپهری همایون بود
نیامد گه پرسش و سرد باد
به سان درختی شود بارور
کمر جوید و تاج و تخت و کلاه
به گردن برآرد ز پولاد گرز
بگیردت زار و ببنددت خوار
چرا بنددم از منش چیست کین
کسی بیبهانه نسازد بدی
از آن درد گردد پر از کینه سرش
جهانجوی را دایه خواهد بدن
بدین کین کِشد گرزهٔ گاوسر
ز تخت اندر افتاد و ز او رفت هوش
بتابید روی از نهیب گزند
به تخت کیان اندر آورد پای
همی باز جست آشکار و نهان
شده روز روشن بر او لاژورد
برآمد برین روزگار دراز
کشید اژدهافش به تنگی فراز
جهان را یکی دیگر آمد نهاد
همی تافت زو فر شاهنشهی
به کردار تابنده خورشید بود
روان را چو دانش به شایستگی
شده رام با آفریدون به مهر
ز گاوان ورا برترین پایه بود
بهر موی بر تازه رنگی دگر
ستارهشناسان و هم موبدان
نه از پیرسر کاردانان شنید
به گرد جهان هم بدین جست و جوی
شده تنگ بر آبتین بر زمین
برآویخت ناگاه بر کام شیر
تنی چند روزی بدو باز خورد
برو بر سر آورد ضحاک روز
که بر جفت او بر چنان بد رسید
به مهر فریدون دل آگنده بود
همی رفت پویان بدان مرغزار
که بایسته بر تنش پیرایه بود
خروشید و بارید خون بر کنار
ز من روزگاری بزنهار دار
وزین گاو نغزش بپرور به شیر
گروگان کنم جان بدان کت هواست
چنین داد پاسخ بدان پاک مغز
بباشم پرستندهٔ پند تو
هشیوار بیدار زنهارگیر
نشد سیر ضحاک از آن جست جوی
شد از گاو گیتی پر از گفتگوی
چنین گفت با مرد زنهاردار
فراز آمدست از ره بخردی
که فرزند و شیرین روانم یکیست
شوم تا سر مرز هندوستان
برم خوب رخ را به البرز کوه
چو مرغان بران تیغ کوه بلند
که از کار گیتی بیاندوه بود
منم سوگواری ز ایران زمین
همی بود خواهد سرانجمن
پدروار لرزنده بر جان او
نیاورد هرگز بدو باد سرد
از آن گاو برمایه و مرغزار