بازبینی کلی
باشگاه شاهنامه پژوهان _ ویدئو:
شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه براساس شاهنامه مسکو (بخش یازدهم)
ز مردان جنگی یکی خواستی
به کشتی چو با دیو برخاستی
به پرده درون بود بیگفتگوی
نه بر رسم دین و نه بر رسم کیش
چو از روزگارش چهل سال ماند
نگر تا به سر برش یزدان چه راند
به خواب اندرون بود با ارنواز
سه جنگی پدید آمدی ناگهان
به بالای سرو و به فرّ کیان
به چنگ اندرون گرزهٔ گاوسار
نهادی به گردن برش پالهنگ
کشان و دوان از پس اندر گروه
بدرّیدش از هول گفتی جگر
که لرزان شد آن خانهٔ صدستون
از آن غلغل نامور کدخدای
که شاها چه بودت نگویی به راز
بر این سان بترسیدی از جان خویش
دد و دام و مردم به پیمان تو است
که چونین شگفتی بشاید نهفت
شودتان دل از جان من ناامید
که بر ما بباید گشادنت راز
که بیچارهای نیست پتیارهای
همه خواب یک یک بدیشان بگفت
که مگذار این را ره چاره جوی
جهان روشن از نامور بخت تو است
دد و مردم و مرغ و دیو و پری
از اخترشناسان و افسونگران
پژوهش کن و راستی بازجوی
ز مردم شمار ار ز دیو و پریست
به خیره مترس از بد بدگمان
که آن سرو سیمین برافگند بن
همانگه سر از کوه بر زد چراغ
بگسترد خورشید یاقوت زرد
سخن دان و بیداردل بخردی
بگفت آن جگر خسته خوابی که دید
ز نیک و بد و گردش روزگار
که را باشد این تاج و تخت و کمر
و گر سر به خواری بباید نهاد
زبان پر ز گفتار با یکدیگر
به جانست پیکار و جان بیبهاست
بباید هم اکنون ز جان دست شست