امروز با وجود تمام مشکلاتی که دارم و همه ایرانیان در این روزها دارند نور امیدی دیدم که تمام باورهای امیدوارانه ام را برای ایران تایید و تثبیت کرد. در کاخ نیاوران برای کودکان کار (بارکش های بازار تهران) از شاهنامه گفتم. از شاهان و پهلوانان شاهنامه. از جشن های سده و نوروز و مهرگان. آن بچه های زحمت کشیده و پخته و پیر شده در کودکی و نوجوانی به وجد آمده بودند. سوال می پرسیدند. مودب می نشستند و به بچههای شلوغ تر چشم غره می رفتند. گفتم ما همه ایرانی…
امتیاز کاربر: 4.18 ( 5 امتیازات)
0
جواد رنجبر درخشی لر
امروز با وجود تمام مشکلاتی که دارم و همه ایرانیان در این روزها دارند نور امیدی دیدم که تمام باورهای امیدوارانه ام را برای ایران تایید و تثبیت کرد.
در کاخ نیاوران برای کودکان کار (بارکش های بازار تهران) از شاهنامه گفتم. از شاهان و پهلوانان شاهنامه. از جشن های سده و نوروز و مهرگان.
آن بچه های زحمت کشیده و پخته و پیر شده در کودکی و نوجوانی به وجد آمده بودند. سوال می پرسیدند. مودب می نشستند و به بچههای شلوغ تر چشم غره می رفتند.
گفتم ما همه ایرانی هستیم و ایران وطن ماست.
چند نفر گفتند: ما افغانستانی هستیم. گفتم: ایران و افغانستان یکی است. هموطنیم.
همه یک صدا تایید کردند. ایرانی ها و افغانی ها.
وقتی جلسه تمام شد. بچه ها برخاستند. چند نفر جلو آمدند. تشکر کردند و خداحافظی. وقت رفتن دیدم که صندلی ها را یکی یکی سرجا می گذارند.
امروز روز دیدن نور امید ایران برای من بود. نوری که هست و من باور دارم که در آینده ای نزدیک پرفروغ خواهد شد.
پاینده ایران!
تصمیم گرفتم برای کودکان کار شاهنامه بخرم و در حد امکان برایشان آموزش بدهم. دریغا که در زمانه تنگدستی و گرفتاری به سر می برم و همه به سر می بریم. اگر کسی توان و رغبتش را داشت کاری ارزنده و ماندگار کرده است.
درود
استاد با این عمل خیرانه واندیشمندانه شما،اشک شوق درچشم هر ایرانی وطن پرست حلقه خواهد زد.خوشحالم هموطنانی چون شما در این خاک استوار ایستاده اندوبه دیگران سود میرسانند .شاد زی