بازبینی کلی
باشگاه شاهنامه پژوهان _ چکامه: ایراندوستیِ شهریار در سرودههایش، همچون «سرودهٔ تختِ جمشید» یا در «ستایشِ فردوسی» بازتابی گسترده دارد. شهریار که خود از آذربایجان بود و بدان بوم مهری بسیار داشت، آذربایجاندوستیاش بر پایهٔ ایراندوستیاش بود. از همین رو بود که گفت:
ترکی ما بس عزیز است و زبانِ مادری
لیک اگر ایران نگوید، لال باد از وی زبان
مرد آن باشد که حق گوید، چو باطل رخنه کرد
هم بایستد بر سرِ پیمانِ حق تا پایِ جان
شهریار در جایی دیگر نیز پیش از خواندن غزل «پر میزند مرغ دلم با یاد آذربایجان» میگوید:
«کانون زبان پهلوی آذربایجان بوده، مرکز ایران آذربایجان بوده، دروازهٔ شرق، دروازهٔ غرب، همه، آذربایجان بودهاست».
او همین سخنان را در سرودهای دیگر بازگفته است:
تو همایون مهدِ زردشتی و فرزندانِ تو
پورِ ایراناند و پاکآیین نژادِ آریان
اختلافِ لهجه ملیت نزاید بهرِ کس
ملتی با یک زبان، کمتر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتند ایرانی نهای
صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان
مادرِ ایران ندارد چون تو فرزندی دلیر
روزِ سختی چشمِ امید از تو دارد همچنان
بیکس است ایران، به حرفِ ناکسان از ره مرو
جان به قربانِ تو ای جانانه آذربایجان
آنچه در ادامه می خوانید سرودهٔ دیگری است از شهریار در ستایشِ فردوسی که در آن مهر به میهن و زبان فارسی بازتاب یافته است.
در قعر هزارسالۀ غار قرون
از کشور یادهای یک قوم اصیل
کآنجا قُرُق غرور قومیّت اوست
یک منظرۀ شکوهمندی خفتهست
یک دورنمای دلفروز تاریخ
ایران قدیم
گسترده سواد سرزمینی بشکوه
با حلقۀ کوههای روئینپیکر
با کنگرهها که بر افقهای عمیق
با سایۀ تودههای ابهاماندود
پیچیده و لولیده به هم جنگلها
با روشن آبگینۀ دریاها
با پرتو رودهای سیمینسیما
ایران عظیم
آن گوشه، سواد سهمگین کوهیست
بر سینۀ آن کوه کلان بنشسته
چون صخره سواد هیکلی روئینتن
آنگونه که سیمرغ نشیند بر قاف
میدانی کیست؟
او شاعر ایدهآل ما فردوسیست
او پیکرۀ غرور ملیّت ماست
فردوسی طوسی آن نبوغ قهّار
طرّاح و مهندس بناهای قصص
نقاش قرون ماورای تاریخ
رنگینکن فیلم فولکلورهای کهن
اسپهبد افسانهسرایان جهان
در سبک ظریف مینیاتورسازی هم
سهمی و صلابت شگرفی دارد
در غرّش ازاو حماسههای ملّیست
توفنده ازاو حمیّت احساسات
دانندۀ راز انفجار کلمات
افتاده به روی نقشههای جنگی
فرمانده جنگهای فرهنگی ماست
خلاّق غرور قومیّت ما
او شاعر ایدهآل ما فردوسیست
منظومۀ شاهکار جاویدانش
شهنامۀ او سمبُل فیروزیهاست…
هر سطری ازآن صفی سپاه جاوید
هر صفحه یکی لشکر سیروس کبیر
او شاعر قهرمان ما فردوسیست
… او را قلم آن کرد که شمشیر نکرد
شجعان فصاحت و بلاغت همه را
با گرز حماسههای ملّی کوبید
احیای نوامیس عجم جمله ازوست
او کاخ زبان فارسی کرد بلند…
… اکنون نه به تبریز و به ایران تنها
دنیا همه یک دهان به پهنای فلک
بگشوده زبان و ترجمان دل و جان
در گوش تو با دهان پر میگویند:
فردوسی و شاهنامه جاویدانند