گفتار : میرجلال الدین کزازی آنچه ما در هنر نمایش، صحنهآرایی می نامیم در شاهنامه بسیار برجسته است. فردوسی با کمترین واژگان صحنه را آنچنان می آراید که خواننده و شنونده خود را در دل و متن رویداد می یابد. استاد توس با کمترین واژها نهاد و فضای عاطفی، داستانشناختی و دراماتیک را در داستانی که می سراید به شایستگی پدید می آورد. ما در شاهنامه دست کم با سه قلمرو جداگانه روبرویم. هنگامی که نکتهای را در شاهنامه برمی رسیم باید مرزهای این سه قلمرو را پاس بداریم و گرنه به بیراهه در خواهیم افتاد. یکی از آن سه…
امتیاز کاربر: 1.47 ( 1 امتیازات)
0
گفتار : میرجلال الدین کزازی
آنچه ما در هنر نمایش، صحنهآرایی می نامیم در شاهنامه بسیار برجسته است. فردوسی با کمترین واژگان صحنه را آنچنان می آراید که خواننده و شنونده خود را در دل و متن رویداد می یابد. استاد توس با کمترین واژها نهاد و فضای عاطفی، داستانشناختی و دراماتیک را در داستانی که می سراید به شایستگی پدید می آورد. ما در شاهنامه دست کم با سه قلمرو جداگانه روبرویم. هنگامی که نکتهای را در شاهنامه برمی رسیم باید مرزهای این سه قلمرو را پاس بداریم و گرنه به بیراهه در خواهیم افتاد. یکی از آن سه قلمرو فرهنگ ایران است چون شاهنامه نامه هزارههاست. یکی دیگر قلمرو پندارینه و زیباشناختی شاهنامه است، این قلمرو به تمامی از آن فردوسی است. سومین قلمرو پیکره داستانها را می سازد و دیدگاه فردوسی تنها در آن قلمرو دوم است که می تواند بر ما آشکار شود. ما بر پایه نشانههایی می دانیم که برخورد فردوسی با داستان ایران برخورد و پیوندی کمابیش آئینی است. روا نمی دارد که کمترین دگرگونی و فزود و کاستی در آن نامه انجام گیرد.
در پیوند رستم و اسفندیار همواره مهر و کین، آشتی و ستیز در کنار یکدیگرند و این گفت و ناسازی آشکارا در ابیات شاهنامه به روشنی آشکار است به همین دلیل فردوسی داستانسرایی بیمانند بهشمار می رود. ما دم به دم ستیز ناسازها را در داستان رستم و اسفندیار به شیوههای گوناگون می بینیم. در این داستان حماسی روئینتنی اسفندیار بسیار کم فروغ آورده شده و تنها یک بار رستم آشکارا از روئینتنی اسفندیار در ستیزههای سخن یاد می کند. شاید شما هم خواندهاید که کسانی برآنند که فردوسی با زنان بر سر ستیز بوده و هر زمان که می توانسته آنان را می نکوهیده است. بهراستی چنین نیست.
من به آواز بلند می گویم که در پهنه ادب پارسی سنجیدهترین و به آیینترین چهره زن را ما در شاهنامه می یابیم. زنان در شاهنامه به هیچ روی فروتر از مردان نیستند حتی گاه برتر از آنانند. اگر زنان پلشت، نیرنگ باز، فریبکار را ما در شاهنامه می یابیم به مردانی چنین هم باز می خوریم. اگر فردوسی زنان را خوار می داشت ما زنانی با چهرههایی درخشان و بی مانند در شاهنامه نمی دیدیم و نمی شناختیم. یکی از آن زنان نامدار «سیندخت» بانوی مهراب کابلی و مادر «رودابه» است. این زن نماد چارهاندیشی، کاردانی و گرهگشایی است. او گرهای کور را می گشاید که مردانی مانند «سام»، «منوچهر» و «مهراب» از گشودن آن درماندهاند.
درست است که در داستان «رستم و اسفندیار» زنان نکوهیده شدهاند اما این هنجاری پایدار، در فرهنگ و منش ایرانی و دیدگاه فردوسی درباره زن نیست. آنچه در داستان آمده دیدگاه اسفندیار است حتی می توان گفت که دیدگاه همیشگی اسفندیار هم نیست، اسفندیار خشمگین است و به پاس آن خشم، زنان را نکوهش می کند. در داستان «رستم و اسفندیار» سخنی است که ارج و ارز والای زنان را در فرهنگ ایرانی و در اندیشه فردوسی به درخشانترین وگمانزداترین شیوه آشکار می دارد. در پیامی که اسفندیار برای زابلیان می فرستد از آنان می خواهد که انجمن، فرمانروایی را سامان بدهند و خواست او را بررسند. اسفندیار می داند که خواست او کاری نیست که به آسانی انجام بپذیرد. پس می خواهد که آن انجمن به او پاسخ بدهد که سرانجام رستم بند را می پذیرد یا نه؟ این انجمن نمونهایست از مردم سالاری. اما نغزتر از آن اعضای این انجمن است که اسفندیار آنها را نام می برد، «زواره»، «فرامرز» و «سام»، اسفندیار می گوید که این کسان گرد بیایند و آن انجمن را بیارایند. چهارمین تن رودابه است. زنی در انجمن فرمانروایی عضو است و سر رشتهها را در دست دارد. استاد توس چگونه از رودابه سخن می گوید؟
او از زواره و فرامرز و دستان سام بی هیچ ویژگی یاد می کند اما درباره رودابه می گوید: «جهان دیده رودابه نیکنام». هنگامی که از رودابه سخن می گوید او را با دو ویژگی می ستاید، یکی جهان دیده است که کنایه از دانا، آزموده و کاردان است و دیگر نیکنامی است که همه ارج و پایه زن در فرهنگ ایرانی در این بیت جای گرفته است. به هر روی زن در جهانبینی ایرانی و اندیشه فردوسی که ایرانیترین ایرانی است که من می شناسم، جایگاهی بلند دارد.