خانه / یادداشت ها / داستانی از مرزبان‌نامه و دو نظیر آن / احمدرضا قائم‌مقامی
کلیک کنید

داستانی از مرزبان‌نامه و دو نظیر آن / احمدرضا قائم‌مقامی

داستانی در مرزبا‌ن‌نامه هست که در زمان ضحاک، که هر روز دو جوان را به خوراک ماران او می‌دادند، زنی بود هنبوی نام که روزی قرعه به نام برادر و شوهر و پسر او افتاد. تظلم به پیش شاه برد که از خانهٔ من بدبخت سه مرد را چرا باید آخر کشتن؟ ضحاک او را مخیّر کرد که از این سه هر که را خود خواهد برگزیند که او را نکشند. زن پس از کشمکش سخت درونی آخرالامر برادر را برگزید: "زنی جوانم، شوهری دیگر توانم کرد و تواند بود که…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: 3.65 ( 2 امتیازات)
0
داستانی از مرزبان‌نامه و دو نظیر آن / احمدرضا قائم‌مقامی

نقاشی اثر استاد حجت شکیبا

داستانی در مرزبا‌ن‌نامه هست که در زمان ضحاک، که هر روز دو جوان را به خوراک ماران او می‌دادند، زنی بود هنبوی نام که روزی قرعه به نام برادر و شوهر و پسر او افتاد. تظلم به پیش شاه برد که از خانهٔ من بدبخت سه مرد را چرا باید آخر کشتن؟ ضحاک او را مخیّر کرد که از این سه هر که را خود خواهد برگزیند که او را نکشند. زن پس از کشمکش سخت درونی آخرالامر برادر را برگزید: “زنی جوانم، شوهری دیگر توانم کرد و تواند بود که از او فرزندی آید … لیکن ممکن نیست که مرا از آن مادر و پدر که گذشتند برادری دیگر آید.” (تصحیح مرحوم قزوینی، ۱۶-۱۷) چون حکایت به گوش ضحاک رسید، فرزند و شوهر را نیز به زن بخشید.
در تاریخ هرودوت (۳، ۱۱۹) داستانی مشابه آمده است. از هفت کسی که گوماتهٔ مغ را کشتند یکی نیز وِندَفَرنَه نام بود (Intaphrenes). این شش تن (نفر هفتم شاه بود) می‌توانستند که بی اذن شاه وارد کاخ شوند، مگر آنکه شاه در خلوت حرم خود باشد. روزی وندفرنه خواست به کاخ درآید، ولی دربان و پیام‌رسان مانع شدند که شاه در خلوت حرم است. وندفرنه باور نکرد و بینی و گوش ایشان ببرید. ایشان قصه پیش شاه بردند. شاه ترسان شد که مبادا هر شش به اتفاق نظر چنین کرده باشند و بعد از تفحص، چون معلومش شد که چنین نیست، وندفرنه و فرزندان و خویشان ذکور او را بازداشت که بکشد. زن پیوسته به در کاخ می‌آمد و به لابه عارض می‌شد که شاه از گناه ایشان درگذرد، تا اینکه شاه یکی را پیش او فرستاد که داریوش شاه یکی از اینان را به اختیار تو نمی‌کشد و باقی را به دست مرگ می‌سپرد. زن آخرالامر برادر را بر دیگران اختیار کرد. داریوش در شگفت ماند و یکی را پیش او روانه کرد که سبب را بپرسد. زن در پاسخ گفت که مرا ممکن است که در آینده شوهری بر سر آید و از او فرزندان یابم، اما بی پدر و مادر، که گذشته‌اند، مرا برادری نخواهد بود. داریوش جز برادر، پسر بزرگ او را نیز بدو بخشید و باقی را کشت.
در آنتیگونهٔ سوفوکلس (۹۰۴-۹۱۲) نیز داستانی شبیه این هست. شاه همه کس را از به خاک سپردن و به جا آوردن مراسم خاکسپاری Polyneices منع می‌کند. آنتیگونه، خواهر او، حکم را نقض می‌کند و به جزای آن زنده به گور می‌شود. پیش از مرگ سخنی دربارهٔ سبب رجحان برادر بر شوهر و فرزند می‌گوید که آن طور که منتقدان گفته‌اند اقتباسی است از داستان هرودوت. داستان در اثر سوفوکلس در سر جای خود نیست. باری سخن آنتیگونه، که ارسطو نیز در کتاب خطابه (۱۴۱۷ الف) آن را به مناسبتی تکرار کرده، چنین است که آنتیگونه بیشتر نگران برادر خویش بود، “زیرا اگر شوهر و فرزند بمیرند، جانشین خواهند داشت، ولی چون مادر و پدر من به پیش هادس رفته‌اند، دیگر برادری برای من زاده نمی‌شود.”
دربارهٔ اعتبار و اصالت این عبارت آنتیگونه، آن طور که از یک جست‌وجوی ساده معلوم می‌شود، منتقدان مباحث بسیاری کرده‌اند، ولی آن چیزی است بیرون از حیطهٔ سواد بنده.
مضمون این داستان، با آنکه لابد در جای دیگر هم هست، ممکن است در مورد وندفرنه حقیقتاً اصل ایرانی داشته باشد و ساختهٔ هرودوت نباشد. تشابه داستان هرودوت و سوفوکلس و مرزبان‌نامه از نظر کسانی از محققان و نویسندگان ایرانی هم دور نمانده و کسانی هم با بستن آب به آن از آن مقالهٔ بلند ساخته‌اند (مقالهٔ آب‌دوغ‌خیاری)، ولی، اگر بنا باشد نویسنده وارد مباحث ظریف مربوط به نقد ادب نشود، یک یادداشت کوتاه دربارهٔ آن کفایت است (کی می‌شود بساط این آب بستن برچیده شود؟). آن یادداشت کوتاه را دانشمند ایتالیایی، فرانچسکو گابریلی، سالها قبل نوشته و این یادداشت تلخیص آن است برای معلوم کردن سابقهٔ بحث دربارهٔ این موضوع:
F. Gabrieli, “Un passo di Erodote e uno del Marzbān-nāmeh,” Rivista degli studi orientali, 1937/1939, pp. 111-113.
در جهانگشای جوینی، مانند این داستان در “ذکر صادرات افعال قاآن” مذکور است (تذکر دوست گرامی، آقای فرحی). استاد امیدسالار در مقالهٔ استادانه‌ای که ابتدا در بخارا و سپس در کتاب مقالاتی در باب تاریخ، ادب و فرهنگ ایران با عنوان “هردوت در خانهٔ سایه” چاپ شده از نمونه‌های دیگر نیز یاد فرموده‌اند. از آن مقاله معلوم می‌شود که استاد نولدکه سالها پیش از استاد گابریلی در یادداشتی از این تشابه یاد کرده بوده (و پیش از او نیز بعضی کسان دیگر از وجود داستانهای مشابه خبر داده بوده‌اند) و پیداست که استاد گابریلی از نوشتهٔ آنها بی‌اطلاع بوده است (تذکر دوست گرامی، آقای ارحام مرادی).
هنبوی، که نام زن داستان است، اگر نامی ایرانی باشد، دو احتمال در مورد آن می‌توان داد: اسمی مصغر است از اسم کاملی که یافتن آن محتاج حدس است؛ یا برابر است با هُمبوی و خُمبوی در متون مانوی پهلوی و اشکانی به معنای خوشبوی، تا حدی مانند طیّبه در عربی (نون در هنبوی و میم در کلمات مانوی اختلاف در املا است؛ تلفظ یکی است: میم). این اخیر مرجّح است.

منتشر شده در کانال تلگرامی یادداشت‌های سید احمدرضا قائم‌مقامی

کلیک کنید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
باز کردن چت
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس