بازبینی کلی
درمتون پهلوی مدارکی وجود دارد که «منش ایرانی» را شرح داده است. درحقیقت در دوره ساسانی ایده «ایران» ابداع شد که این ایده نه تنها ایدهای سیاسی که ایدهای جغرافیایی نیز بوده است. توجه داشته باشیم که موبدان زرتشتی در قرن سوم میلادی مرزهای «ایرانشهر» را مشخص میکردند. بنابراین نه تنها ایدهای جغرافیایی از ایرانشهر وجود داشت، ایده فرهنگی که یک ایرانی چه باورهای دینی دارد و چگونه باید باشد هم تعریف شده بود. همه اینها جزئی از منش ایرانشهری و ایرانی بودن است. در قرن پنجم شاهان ساسانی کاری کردند که این ایده فراتر از باورهای زرتشتیان باشد و هرکسی که قانون (داد) شاه را قبول دارد میتواند مرد یا زن شهر باشد و لازم نیست که حتما زرتشتی باشد. یک مثال برای درک بهتر میآورم. در قرن نهم میلادی مصادف با قرن دوم هجری که ساسانیان فروپاشیدند و دیگر موجودیتی به نام ایرانشهر وجود نداشت، یک مسیحی از فلات ایران به قسطنطنیه رفت و در آنجا فوت کرد. بر روی تابوت او نوشته شده بود «نام من فرخ گورنیو از دیار ایرانشهر آمدهام.» چرا باید یک مسیحی در قرن دوم هجری که از فلات ایران به قسطنطنیه میرود خود را یک ایرانی بداند؟ این اقدام نشانگر این مساله است که یهودیان و مسیحیان به همراه زرتشتیان، منش ایرانشهری و ایرانی بودن را قبول کرده بودند و جزئی از دنیای ایرانی محسوب میشدند.
تورج دریایی