باشگاه شاهنامه پژوهان _ گفتار (منصور رستگار فسایی) : سعدی شاعری جامع الاطراف و شگفتانگیز است و همه ادبیات ما را دربردارد. سعدی پس از فردوسی به اوج اعتبار، استقلال سبک و شیوه بیان و فکر می رسد. سعدی ادبیات غنایی و فردوسی ادبیات حماسی را برای ایرانیان و جهانیان سرودهاند.سعدی شاعری است که در انواع شعر به استادی می رسد، غزل وی به همان استواری قصاید اوست و قصاید او نیز به همان لطف و عظمت غزلیات اوست. سعدی نه تنها با دریافت آگاهانه و هوشمندانه شاعرانه خویش میتواند ابعاد مختلف یک هنرمند به تمام معنا را ایفا…
امتیاز کاربر: اولین نفر باشید!
0
باشگاه شاهنامه پژوهان _ گفتار (منصور رستگار فسایی) : سعدی شاعری جامع الاطراف و شگفتانگیز است و همه ادبیات ما را دربردارد. سعدی پس از فردوسی به اوج اعتبار، استقلال سبک و شیوه بیان و فکر می رسد. سعدی ادبیات غنایی و فردوسی ادبیات حماسی را برای ایرانیان و جهانیان سرودهاند.سعدی شاعری است که در انواع شعر به استادی می رسد، غزل وی به همان استواری قصاید اوست و قصاید او نیز به همان لطف و عظمت غزلیات اوست.
سعدی نه تنها با دریافت آگاهانه و هوشمندانه شاعرانه خویش میتواند ابعاد مختلف یک هنرمند به تمام معنا را ایفا کند، بلکه یک نثرنویس جامع و کامل است و به همان اوجی در نثر می رسد که در شعر رسیده است.
سعدی در ادبیات غنایی ایران یگانه است و تجربیات عاشقانه و عاطفی سعدی در غزلهای او بی تردید قابل فهمترین و همدلسازترین شیوههای شاعران غزلپرداز است و به همان سادگی شعر فرخی و انوری سعدی غزل می سازد و با مخاطب خویش ارتباط برقرار می کند.
در ادب تعلیمی و اخلاقی کار سعدی در نظم و نثر یگانه است. اگر سعدی غزل نداشت و شاعر غنایی ساز نبود، بهترین استاد، معلم و مربی شعر تعلیمی در ادبیات ایران بود. شعر تعلیمی، رسا و روشن و به لحاظ حسن و زیبایی پیکره شعر است. کلام تعلیمی سعدی نه تنها در زمینه شعری مانند بوستان است بلکه قصیدههایش به همان زیبایی نثر تعلیمی است و محتوای اشعارش تمام مقام سازهایی ساخته شده را دربردارد زیرا سعدی وزن را فدای لفظ نمی کند.
نثر سعدی ماندگار است و هیچ غرابتی مانند مقامات حمیدی ندارد. نثر عرفان که پس از سعدی آغاز شد در گلستان به حد اعلای خود می رسد و می تواند نثر عارفانه محسوب شود. ادب نمایشی در کلام سعدی در «جدال سعدی با مدعی» دارای چنان ارزشهای تصویری و نمایشی است که گویی برای نمایش امروزی نگاشته شده است و تمام فضاسازی ها به طوری فراهم آمدهاند که می توانید برداشت امروزی از ادب نمایشی داشته باشید.
ادب جهان چهار نوع است، ادب غنایی، ادب تعلیمی، ادب نمایشی و ادب حماسی. علیرغم اینکه سعدی شاعری غنایی ساز است بلکه شخصیتی ویژه دارد، سعدی تربیت مدرسهای نظامیهای داشته و به دلیل تحقیقی بودن کار و دامنه مطالعه، منابع فکری را در ناخودآگاه و خودآگاه خود تقسیم می کند.
همه این بخشها بازتاب خودآگاه سعدی است زیرا تجربه انسانی است که عاشق می شود و به مکتب میرود و بر کرسی وعظ می نشیند و به بیان اندیشه و فکر خود می رسد و گاهی می اندیشد که باید تصویری از آنچه می بیند بدهد. همه اینها رسالت شاعرانهای است که سعدی برای خود دارد. در روزگار سعدی دوره سیاه تاریخی حمله مغول به ایران است و چراغ فرهنگ و هنر آخرین شعاع خود را دارد.
بازگشت سعدی به شیراز بازگشت به آرامش است. سعدی در این مرکز، آرامش گمشده را بازمی یابد. بازگشت سعدی به وطنی است که در آنجا آرامش می یابد. سعدی برای کسب علم و دانش به شیراز رفته است. زیبایی غزل سعدی در کلام خورشیدی و درخشانی اوست که شفافیت و پاکی آن را از شاهنامه می گیرد. خودآگاهی سعدی ایجاب می کند که تمام ابعاد شخصیت خود را به یکبارگی بروز دهد زیرا شیراز اصحاب علم و فرهنگ و فضیلت را در خود جای داده است به همین دلیل در مقدمه گلستان، تواضع و احترام را به اصحاب علم شیراز می بینید.
سعدی یک درد ناخودآگاه دارد، ناخودآگاه جمعی که در همه جامعههاست مانند خودآگاه جمعی مطرح نیست. سعدی در ذهن ما به عنوان سخنور بزرگ و آخر زمان مطرح است.بذر سخنی که فردوسی پراکنده، ناخودآگاه آخر زمان سعدی را تحت تأثیر قرار می دهد و می توان در خلال نکتههای سعدی آن را مشاهده کرد. باید بیشتر بیندیشیم که ادب حماسی و اساطیری که در ناخودآگاه جمعی است چطور در اندیشه سعدی بروز میکند.
چرا می گوییم که سعدی شاگرد مکتب فردوسی است؟ سعدی انسان عصر پریشانی و عصر شکست و ناامیدی است. انسان عصری است که همه چیز در جامعه دچار بحران خاص فرهنگی شده و با حمله مغول دولتهای بزرگ و انجمن حمایت از شاعران از بین رفته است و سعدی جز غمی جانکاه چیزی ندارد اما امید فراوان می خواهد تا شعر بگوید. سعدی همه اندیشههایش را به سمت غزل می برد اما نمی تواند خود را راضی کند و به طرف قصیده، مثنوی و… پیش می رود.
فردوسی انسان روزگار امید است، روزگاری که تمدن ایرانی شکل مستقلی می یابد و بعد از سه، چهار قرن هویت ایرانی شکل می گیرد و احیا می شود و ایران به هویت دیرینه خود رنگ و روی تازه می دهد و می بینیم که یعقوب لیث نیز در احیای هویت ایرانی نقش بسزایی داشته است. یعقوب لیث که از جامعه برخاست زبان عربی حدود خود را با زبان فارسی از هم جدا کرد. رودکی آمد و رودکی تجربههای متفاوت شاعری را انتخاب کرد. ظهور رودکی مانند ظهور نیما در دوران ما بوده است، کشف آن چیزی است که بازتاب اندیشه زبان اوست رودکی نواندیشی خود را در شاعری نشان داد و اگر یعقوب لیث نبود اندیشههای رودکی متجلی نمی شد.
در دوره سامانی که فردوسی کودکی بیش نیست آزاداندیشی ایرانی، غرور ملی و استقلال ایرانی پهنای خراسان بزرگ را در بردارد و کمکم تبدیل به ایران بزرگ می شود و خورشید خراسان را به طلوع نور وادار می کند. فردوسی با این غرور ملی بزرگ و پرورده می شود، این شاعر حماسهسرا برای اندیشه ایرانی کتابی می خواهد که بازتاب اندیشههای ایرانی باشد و شناسنامه ملی می خواهد که دارای ارزشهای اخلاقی و دینی باشد. فردوسی ارادهای دارد که سی سال وقت خود را برای شاهنامه می گذارد اراده فردوسی مبتنی بر جامعه اوست.
فردوسی از قهرمانان سخن می گوید که برای ایران مبارزه کردند از آغاز پادشاهی کیومرث تا یزدگرد سوم. فردوسی از پهلوانان و قهرمانانی سخن می گوید که مدافع ایران بودند و مرگ برایشان معنایی نداشت و نامیرا و جاودان بودند. بینش سعدی در عصر خود بینش ناخودآگاه است ولی بینش فردوسی بینش آگاه و ارادهدار ذهنی است. طرح و برنامه فردوسی با سعدی متفاوت است. سعدی شاعر فصل محسوب می شود و بوستان را در یک فصل و گلستان را در فصل دیگری سروده است ولی فردوسی مرد اندیشه است و برای به دست آوردن منبع و مأخذ کوشش می کند و ادبیات پهلوی را از کشاورزان روزگار می شنیده و از هر سند و مدرکی درباره گذشته استفاده می کرده است.
سعدی ادبیات غنایی را سرود و بازتاب ناخودآگاه خود را در آثارش می توان مشاهده کرد. ادب غنایی برای فردوسی وجود دارد اما برای سعدی پرداختن به حماسه متفاوت است. فردوسی و سعدی به رغم اینکه سه قرن با هم فاصله دارند، ولی گاهی اوقات به هم نزدیک و گاهی از هم دور می شوند آنگاه فکر می کنی که بیش از سه قرن با هم فاصله دارند.
تمام اشعار و غزلهای عاشقانه سعدی تأثیر از ادبیات حماسی می گیرد و ناخودآگاه سعدی ریشه در فضایی دارد که فردوسی در آن بالیده است. سعدی و فردوسی بر جاودانگی می اندیشند زیرا اشعارشان در پیوند با فرهنگ است و مردم جامعه خواننده آثار ادبی اند که جاودانگی را به هنرمند می دهند و آثارشان را از نسلی به نسل دیگر منتقل کنند. سعدی در مسیری گام می نهد که فردوسی در آن مسیر گام برداشته است و خیرخواه مردم به شمار میی رود. فردوسی به وطنی به نام ایران می اندیشیده است که همه پهلوانان و قهرمانان آن نامآور بودهاند.
فردوسی انسانهای اساطیری و پیش از تاریخ و شخصیتهای بزگ تاریخی را به نماد تبدیل می کند و این شخصیتها نمادهای استقامت ایران محسوب می شوند. رستم یلی در سیستان و یگانه نماد استقامت و مقاومت برای ایران بهشمار می رود و پیروزی ساز و درخشنده است. در شاهنامه آمده است که رستم به چاه می افتد که ملت و جامعه در اوج افتخار باقی بمانند. سعدی مصلحت جامعه را با تفکر معاصر خود حل می کند ولی گاهی اوقات ضعف دارد و تسلیم می شود و در عین حال فروتنانه و اصلپذیر رفتار می کند.
فردوسی در تمام شخصیتهای شاهنامه یک نوع غرور ملی ایجاد می کند زیرا باورمند است که نام آنها باید پایدار باشد. در تصور فردوسی و تفکر خردمندانه او می بینیم که شخصیتهایش را نماد می کند تا بازتولیدی نظیر خود داشته باشد. از هنگامی که کاوه، فریدون، بهرام در شاهنامه بروز می کنند تا بزرگانی مانند گیو، گشتاسب و رستم بهوجود می آیند، نام آنها جاودان مانده است. فردوسی نماد انسانی است که بتواند اعصار را ببیند.
سعدی و فردوسی روشنگری و حقیقتجویی دارند و سوزی در کلامشان نهفته است که با درد و سوز و آه کلامشان را آغاز می کنند. انسان برای سعدی یک موجود مقدس است که باید در تمامی ابعاد مورد ارج و عزت قرار گیرد. سعدی در عصری زندگی می کند و نیت سعدی در روزگار پنهان خود است ولی در کلام فردوسی نام انسان و هویت انسان مشاهده می شود زیرا افتخار گودرز، رستم، بهرام، گیو و گشتاسب در نام است.
فردوسی به نوعی با سعدی در ارتباط همیشگی است. سعدی یکبار به صراحت در بوستان خویش از فردوسی نام می برد و بیتی از او تضمین می کند و نام فردوسی را چنان با احترام می برد که ناخودآگاه تبدیل به آگاهی می شود.
چه خوش گفت فردوسی پاک زاد / که رحمت بر آن تربت پاک باد
سعدی به فردوسی اوستادان می گوید، احترامی که سعدی به فردوسی می گذارد استثنایی است و در آثار منظوم و منثور سعدی احترام به این بزرگی به دیگر شاعران به چشم نمی آید. معنای ستایش سعدی از فردوسی را باید درک کرد و در اشعارش آنها را یافت.سعدی، در روزگار سکوت و شکست حمله مغول، به استادی چون فردوسی می رسد و از فردوسی با نام چه خوش گفت فردوسی پاکزاد یاد می کند زیرا معیار ارزشهای کلام فردوسی را می شناسد و به اندیشههایی که در شاهنامه متبلور است احترام می گذارد.
منبع : ایبنا ( همراه با ویرایش و دگرگونی )
خیلی عالی بود بنده همیشه فکر می کردم منظور فردوسی بزرگ از سرودن شاهنامه الگو سازی برای اینده است وقتی که می فرماید: فریدون فرخ فرشته نبود زمشگ وزعنبر زعنبر سرشته نبود اشکار است از زحمات شما سپاسسپاس
متاسفانه این روز ها کمتر از فردوسی بزرگ یاد می شود، تمام پارسی زبان امروزی فرهنگ و زبانشان مدیون فردوسی هستند.