نقل و نقش منتشر می شود
تیر 21, 1401
درآخرین خبرهای شاهنامه, خبر شاهنامه, هنر, ویدئو, گزارش
باشگاه شاهنامه پژوهان _ گزارش : نقل و نقش منتشر می شود. نقل و نقش با نگاه به بسترهای پیشین قصهگزاری از جمله قهوهخانه، زورخانه، تکیه و مقایسه آن با بسترهای امروزی بویژه اینستاگرام، شباهتها و تفاوتهایی بین این دو یافته و کوشش می کند تا اثری تازه را پیش چشم بگذارد. نقل و نقش تماشاگرهای نقل قهوهخانه را، همچون مخاطبان اینستاگرام می بیند که برای سرگرمی و وقتگذرانی گردهم آمدهاند. این اثر هنری با یادآوری این نکته که فرزانگان و دانشمندان و اهل خرد نیز در اینستاگرام به دنبال مقاله علمی و مطالب جدی نیستند و صرفا برای سرگرمی…
امتیاز کاربر: اولین نفر باشید!
0
باشگاه شاهنامه پژوهان _ گزارش : نقل و نقش منتشر می شود. نقل و نقش با نگاه به بسترهای پیشین قصهگزاری از جمله قهوهخانه، زورخانه، تکیه و مقایسه آن با بسترهای امروزی بویژه اینستاگرام، شباهتها و تفاوتهایی بین این دو یافته و کوشش می کند تا اثری تازه را پیش چشم بگذارد.
نقل و نقش تماشاگرهای نقل قهوهخانه را، همچون مخاطبان اینستاگرام می بیند که برای سرگرمی و وقتگذرانی گردهم آمدهاند.
این اثر هنری با یادآوری این نکته که فرزانگان و دانشمندان و اهل خرد نیز در اینستاگرام به دنبال مقاله علمی و مطالب جدی نیستند و صرفا برای سرگرمی یا خبر از اوضاع و احوال پیرامون به اینستاگرام سر میزنند باور دارد که سرزدن به اینستاگرام چیزی شبیه به “بریم قهوهخانه ببینیم دنیا چه خبره!” است.
پروژه نقل و نقش با چنین رویکردی خلق شده است و اکنون باشگاه شاهنامه پژوهان شادمان است که به پخش این کار نو می پردازد. امید که هر کوشش هنرمندان و دوستداران شاهنامه گامی نو در راستای ترویج شاهنامه باشد.
نقل و نقش را در تارنما، اینستاگرام و تلگرام باشگاه شاهنامه پژوهان تماشا خواهید کرد. آنچه در ادامه می آید مقدمه ای بر انتشار نقل و نقش و چرایی آن است.
۱٫نقش سنت شفاهی در ذهن و ضمیر ایرانیان برهیچ پژوهشگر و اهل خردی پوشیده نیست.
میان ما ایرانیان ، سنت شفاهی همواره وسیله انتقال عناصر فرهنگی، اعم از زبان و دین و هنر و اخلاق به صورت سینه به سینه بوده است.
انتقال سینه به سینه روایتها و داستانها و افسانهها از افراد کهنسال به جوانان، در میان ملتهای باستانی، یا نقل تاریخ و خاطره گذشته برای دیگران، گونهای روایت تودهای وقصه گزاری عامیانه را به ارمغان آورده است.
که ابزار گذار میراث فکری جامعه است.
این سنت شفاهی نه تنها در آموزش و یادگیری هنرها و فنها – چه موسیقی و هنرهای نمایشی، چه خوشنویسی و نقاشی، چه ورزش زورخانهای- دیده میشود بلکه در انتقال داستانهای تاریخی و اسطورهای و حماسی، از نسلی به نسلی نیز مشهود است
ما حتی در خرد و اندیشه و فلسفه ردپای نقل سینه به سینه اندوختههای معنوی را میبینیم . مباحث فلسفی و سخنرانیهای نغزی که از گذشتگان به ما رسیدهاند شاهدی بر این مدعا هستند.
گویا برای ما حفظ سینه به سینه میراث دینی و اجتماعی و هنری رسالتی مهم بوده و چندان میلی به مکتوب کردنش نداریم.
ما بیشتر خواستار “گفتن و شنیدن” ایم تا “خواندن و نوشتن”.
شاید گم راه نشویم اگر بگوییم برای ایرانیان راهی جز نقل سینه به سینه این میراث نیست!
سرانه مطالعه و شمارگان انتشار کتب در ایران جای تامل دارد!
۲٫اکنون، در آستانه قرن پانزدهم هجری شمسی، با تعدد بسترهای تولید و انتتشار محتوای ویدئویی و صوتی، این سنت شفاهی شکل تازهای به خود گرفتهاست.
شیوههای انتقال فکر و اندیشه هر روز نو میشوند و به رنگی می آیند. در این میان، قصه گزاریهای گوناگونی نیز به وجود میآیند که می توانند حامل میراث فکری ما برای آیندگان باشند.
در این بسترهای ارتباطی مرز میان ناشرین، تولیدکنندگان، مصرف کنندگان و منتقدین محتوا نا مشخص و مبهم شده است و ارتباط عمودی و یکسویه پیشین جای خود را به ارتباطی افقی و چندسویه داده است.
محتواهای امروزی شباهتهای بسیاری با گونههای ارتباطی شفاهی دارند. ازجمله میتوان به “استفاده از تصویر و فیلم و صدا و دریافت بازخورد از سوی مخاطب” اشاره کرد. همچنین همچون گونههای کتبی در زمان ماندگار خواهند بود و قابلیت تکثیر دارند.
پرسش:
آیا با حضور رسانه های نوین و در بسترهای ارتباطی تازه میتوان شکل نویی از قصه گزاری را تجربه کرد؟
کهنروایتهای ایرانی تا چه اندازه در این قصه گزاری نقش دارند؟
آیا میتوانیم در این بسترهای نوین، سهرابی بکُشیم و اشکی دربیاوریم؟
آیا برای انجام این منظور میتوانیم همان نقلی که در قهوهخانه اجرا میگردد را فیلمبرداری کنیم و در بسترهای نوین و دیجیتالی نمایشدهیم؟ یا باید گونهی جدیدی از روایت را تجربه کرد؟
یا برای قدم اول، تجربه خواندن مستقیم ابیات شاهنامه، که در بسترهای نوین ارتباطی، مخاطب را همراه کند چگونه میسر است ؟
پروژه عملی “نقل و نقش”
برای یافتن پاسخ این سوالها تجربهای عملی را در بستر اینستاگرام آغاز نمودم. با نگاه به بسترهای پیشین قصهگزاری از جمله قهوهخانه، زورخانه، تکیه و مقایسه آن با بسترهای امروزی بویژه اینستاگرام، شباهتها و تفاوتهایی بین این دو یافتم.
تماشاگرهای نقل قهوهخانه، همچون مخاطبان اینستاگرام، برای سرگرمی و وقتگذرانی گردهم آمدهاند.
یادمان باشد فرزانگان و دانشمندان و اهل خرد نیز در اینستاگرام به دنبال مقاله علمی و مطالب جدی نیستند و صرفا برای سرگرمی یا خبر از اوضاع و احوال پیرامون به اینستاگرام سر میزنند. چیزی شبیه به “بریم قهوهخانه ببینیم دنیا چه خبره!”
اما زمان، امروز سریعتر میگذرد!
تماشاچی نقل قهوهخانه بیشتر از یک ساعت هم پای نقل مینشست. اما حوصله مخاطب در اینستاگرام کمتر از چند دقیقه است.
شباهت و تفاوت دیگر که جای تامل دارد، تعاملی بودن هردو بستر، اما بامدلهای متفاوت است: درقهوه خانه،نقال، رو در روی تماشاچی به اجرا میپردازد و در لحظه، بازخورد مخاطب را دریافت میکند. در اینستاگرام این تعامل در کامنت و لایک و پیغامها با اندکی تاخیر اتفاق میافتد و در اجراهای لایو و آنلاین هم به گونه ای متفاوت به چشم می خورد.
نمایشهای ایرانی به عنوان آیینهایی بدون سازماندهی و ساز و کار معین و بوسیله هرکسی در هرجایی برپا میشده اند یا ادای نذر و خیریه بودند یا در عروسی و جشن، معرکه ای برپا میشدهاست. دربسترهای تعاملی امروزی نظیر اینستاگرام نیز تولیدکنندهها سازوکار و یا سازمان و الگوهای از پیش تعیین شده و مقررات خاصی برای تولید محتوا ندارند.
در شیوه اجرا هم با نگاه به آنچه از گونه های مختلف نمایشهای ایرانی تجربه کرده، دیده ایم و در خاطر داریم ( آرشیو تصویری فیلم و عکس) یا در روایات تاریخی خوانده ایم، در میابیم در همه گونههای تعزیه، نقالی، پرده خوانی، آیین های محلی، آیین های زورخانهای، عناصر مشترکی وجود دارد.
اتکا به داستان های اسطورهای و حماسی تاریخی و مذهبی سیال و مدور ویژگی مهم متون روایی و نمایشی ایرانی است.
در این نمایش ها دست اجراکننده (شبیهخوان، نقال، پردهخوان و …) باز است و با توجه به اتمسفر اجرا، بداهه گویی می کند ولی پایبند به نوشتهای است که طومار یا نسخه نام دارد. من، به سنت شاهنامهخوانان، ابیات شاهنامه را، ستون اصلی اجرا قراردادم. گاهی با اندکی توضیح کلمات و عبارات کوتاهی نیز، پیرامون متن شاهنامه گفته شده است.
(نظیر پست: طبقهبندی جامعه توسط جمشید)
اجراکننده شخصیتی دوگانه و چندگانه دارد. نقال بارها تغییر نقش می دهد. گاهی راوی ست و گاه ابلیس یا جمشید میشود. او حتی به نقش اشیای بیجان نیز در میآید. در تعزیه هم بارها دیدهایم که نقش خوان رو به تماشاچی کرده و قصه گویی میکند یا مدد میخواهد، “اگر خسته جانی بگو یا علی”
اما آنچه جای تامل دارد با توجه به مکانهایی نظیر زورخانه و قهوه خانه و تکیه به عنوان محل اجرا، با وسعت بسیار و گاه تعدد جمعیت (مردمی که درقهوه خانه گرد هم آمدهاند الزامی به رعایت سکوت حین اجرا ندارند) بازی ها بسیار غلوآمیز و با صدای بلند و پر طمطراق بودهاست.در نقالی، استفاده زیاد از کوبیدن پا بر زمین یا کوفتن دو دست برهم یا فریادهای ناگهانی، یا خوردن بخشی از کلام و… همه به ارتباط بهتر با تماشاچی کمک میکنند. اما آنچه مسلم است، اجرا، بی ریا و بی ادا ست. شاید این سختترین چالشی باشد که در این یک سال تجربه عملی گریبانگیرمان است! در اینستاگرام اما، مخاطب در تنهایی خود و بدون حضور شخص ثالث به تماشای نقل مینشیند. اجراکننده است و مخاطب، یک به یک، روبروی هم، البته از پشت قاب موبایل یا تبلت، با این توصیف، ارتباط بازیگر و مخاطب چگونه باشد که بی ریا و بی ادا بوده، صادق باشد ولی بیمایه و سست و سبک نشود و مخاطب را درگیر قصه سازد؟ من در اجراها به شکل نویی از این بیچیزی اندیشیدهام.
-
موسیقی:
استفاده از اشعار و لحنهای گوناگون و ساز و آواز، از عناصر جدانشدنی آیینهای نمایشی ایرانی است.
مننیز، هم از موسیقیهای آرشیوی و افکتهای صدایی گوناگون بهره بردهام و هم از نوازندگی در حین اجرا
از این روی، نوازندگی ساز سهتار (سیامک بیامد برهنه تنا) یا ساز تنبک(چو گیتی سرآمد برآن دیوبند) در حین اجرا به چشم میخورد.
-
صحنه و لباس، پرده و نقاشی
آنچه اینجا بسیار مهم است استفاده بسیار تجریدی و انتزاعی از امکانات صحنه و لباس است.
چوبی که در دستان نقال است – منتشا – به مینیمال ترین شکل، تغییر نقش می دهد و در نقش شمشیر،عصا، گرز، ساز، تکیه گاه و ستون خیمه، اسب تعلیمی و ترکه سوارکار، تیر و کمان ظاهر میشود.
صحنه پردازی نیز به شیوه ای انتزاعی و نمادین، بهکار میرود. در تعزیه، طشت آبی، جایگزین رود فرات میشود.
در پردهخوانی، نقاشیهای دو بعدی و تخت، صحنه را میآرایند و به کمک نقال میآیند. در اجراهای “نقلونقش” غیر از استفاده مینیمال و چندگانه از منتشا و ساز، پوشش بازیگر نیز بهگونهای راحت و بیپیرایه، به کمک روند قصه میآید. پارچهای بر سر، نماد فرّ پادشاهی میشود. یا کلاهی روی صورت یادآورابلیس میگردد.
اما نقاشی را بهگونهای متفاوت از آنچه در قهوهخانه دیدهایم، با استفاده از امکانات تدوین و کامپوزیتِ تصاویر، در مرحله تدوین به فیلم اضافه کردهام. نقاشیهایی آشنا و آثار هنری مشهور از سرتاسر جهان، به کمک آمدهاند تا قصه پیش برود.
بهرام بیضایی در “نمایش در ایران” روایتی از سرجان مالکم را اینگونه آورده است:
“از اسباب و اوضاع سلطنت ایران یکی قصه خوانست که آنرا نقال شاه گویند و صاحب این منصب شخصی با خبر از تواریخ و مستحضر از اخبار و اشعار و نوادر و نکات و دقیقه یاب و نکته سنج باید. ایرانیان اسباب تماشا بسیار دارند لکن به نوعی که تقلید در فرنگستان رسم است ندارند، مگر قصه خوانان اینان که به شخص واحد در حین تقریر حکایات، مجلسی بالتمام اند. از تبدیل حرکات و تغییر آواز، به مقتضای حالت اشخاص مختلفه، در حالت عدیده مثل، غضب و حلم و عشق و سرور و غم سلطنت و گدایی امارت و چاکری، عاشقی و معشوقی ، فرمانبری و فرمانروایی در یک شخص واحد دیده میشود.”
سجاد آیدنلو
: امروز “نقالی” در معنای ویژه و اصطلاحی بر خواندن داستان های ملی _ پهلوانی ایران ( غالبا در محدوده زمانی آغاز کار گیومرت تا پایان شهریاری بهمن اسفندیار) کاربرد دارد و “نقال” کسی است که این روایات را از حافظه یا منبعی مکتوب(طومار) به نثر برای شنوندگان نقل می کند.
: نقال در معنای فنی با شاهنامه خوانی متفاوت است
چنان که از ترکیب شاهنامه خوانی بر می آید، منظور خواندن عین متن ابیات منظوم فردوسی ست
چو از دفتر این داستانها بسی
همی خواند خواننده بر هر کسی
جهان دل نهاده بر این داستان
همان بخردان نیز و هم راستان
شاهنامه شاهنامه خوانی فردوسی نقالی نقل و نقش 1401-04-21