خانه / خبر شاهنامه / شب دکتر سید محمد دبیرسیاقی برگزار شد
کلیک کنید

شب دکتر سید محمد دبیرسیاقی برگزار شد

باشگاه شاهنامه پژوهان _ گزارش :شب دکتر محمد دبیر سیاقی برگزار شد .عصر سه شنبه، بیست و هشتم دیماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، دویست و هفتاد و هفتمین شب از مجموعه جلسات مجلۀ بخارا با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار، کتابفروشی آینده و دایره المعارف بزرگ اسلامی به «دکتر سید محمد دبیر سیاقی» اختصاص داشت. به گزارش بخارا این جلسه با سخنرانی استادان: سید عبدالله انوار، محمد استعلامی، رضا یکرنگیان، منوچهر مشیری و محمد علی حضرتیها و با حضور:دکتر مهدخت معین، دکتر احسان اشراقی،دکتر عنایت‎الله مجیدی، دکتر نصرالله پورجوادی،دکتر مهدخت معین،…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: اولین نفر باشید!
0

شب دبیر سیاقی

باشگاه شاهنامه پژوهان _ گزارش :شب دکتر محمد دبیر سیاقی برگزار شد .عصر سه شنبه، بیست و هشتم دیماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، دویست و هفتاد و هفتمین شب از مجموعه جلسات مجلۀ بخارا با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار، کتابفروشی آینده و دایره المعارف بزرگ اسلامی به «دکتر سید محمد دبیر سیاقی» اختصاص داشت.

به گزارش بخارا این جلسه با سخنرانی استادان: سید عبدالله انوار، محمد استعلامی، رضا یکرنگیان، منوچهر مشیری و محمد علی حضرتیها و با حضور:دکتر مهدخت معین، دکتر احسان اشراقی،دکتر عنایت‎الله مجیدی، دکتر نصرالله پورجوادی،دکتر مهدخت معین، دکتر اکرم سلطانی و… برگزار شد. حضور دانشجویان رشته زبان و ادبیات فارسی در این نکوداشت چشمگیر بود و نیز جامعه ادبی و فرهنگی قزوین، متشکل از شاعران و نویسندگان و انجمن‎های ادبی، به صورت یک گروه مستقل در شب دکتر سید محمد دبیرسیاقی حضور داشت.

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در این نشست، از دوران فعالیت و همکاری استاد دبیر سیاقی با مرحوم دهخدا یاد کرد و بخش هایی از زندگینامۀ خودنوشت ایشان را برای حاضرین قرائت کرد :

علی دهباشی

«از دید طول زندگی، چون روز چهارم اسفند ماه یکهزار و دویست و نود و دو شمسی متولد شده‎ام، امروز که چهارم اسفند هزار و سیصد و نود و یک شمسی است، درست که به نود و دومین سال عمر پا نهاده‎ام و بی‎شک از اینکه چندگاه دیگر خواهم زیست، ناآگاهم، خدای تعالی داند و بس. عرض عمر حساب دیگری نیز دارد؛ بدین شرح:

۶۲ سال با پدر که در ۱۳۶۰ شمسی درگذشت، ۷۶ سال با مادر که در ۱۳۷۴ دار فانی را وداع گفت: تا امروز ۶۴ سال با همسر و ۶۰ سال با فرزندان. ۹ سال در مدرسه امید (شاهپور بعدی) قزوین با معلمانی سراپا اخلاص و شوق تعلیم دادن، دلسوز و با فضیلت چون شادروانان سیدمحمود مشیری، نصرت‌الله معینی، محمدتقی نوروزی، محمد شهیدی، ابوالقاسم دانش، سید محمد مصلایی، عبدالعلی پزشکیان، اسماعیل رشته داری، ناظم ثباتی، ساحر و مدیری باشخصیت چون مرحوم غلامرضا شمس فرزند شمس العلما از نویسندگان نامه دانشوران، برای گذراندن دوره ابتدایی و ۳ سال اول متوسطه؛ یک سال در خدمت فرهنگ قزوین به تدریس حساب در دبستان پهلوی و دبستان ۱۵ بهمن و اداره دفتر دبیرستان پهلوی و سالی در دانشکده حقوق برای کسب فیض و پنج سال در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران (دوره سه ساله لیسانس و دو ساله دکتری زبان وادبیات فارسی) با بهره مندی از محضر استادان ارجمندی چون شادروان احمد بهمن یار، سیدکاظم عصار، بدیع الزمان فروزانفر، ملک الشعراء بهار، دکتر لطفعلی صورتگر، فاضل تونی، علی اصغر حکمت شیرازی، محمدتقی مدرس رضوی، سیدمحمد تدین، دکتر محمدباقر هوشیار، دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی، دکتر علی اکبر سیاسی، ابراهیم پورداود، دکتر محمد مقدم، دکتر ولی الله خان نصر، دکتر جلالی، دکتر حسین خطیبی نوری. مدت ۹ سال با علامه مرحوم علی اکبر دهخدا در تنظیم مطالب حروف «ظ»، «ض»، «ل» و «پ» و ۱۱ سال با مرحوم دکتر محمد معین در لغت نامه دهخدا و در انجمن ایرانشناسی. ۴۲ سال با مرحوم دکتر سیدجعفر شهیدی در لغت نامه دهخدا برای اتمام تألیف و طبع لغتنامه دهخدا و تألیف لغتنامه فارسی که بنیانگذار آن بودم با یاری همکاران ارجمند در هر دو تألیف. مدت ۳۴ سال در خدمت دولت (وزارت دارایی، ادارات کل مالیات های غیرمستقیم و مالیات های مستقیم و شورای عالی مالیاتی) و نیز مجموعا ۴۵ سال تدریس در مدرسه عالی ادبیات که شادروان حکمت بنیاد نهاد و مرحوم یزدانفر اداره می کرد و در مدرسه عالی حسابداری و آموزشگاه عالی وزارت دارایی و دانشکده علوم ارتباطات و نیز دو بار دانشگاه پکن چین و دو بار دانشگاه عین الشمس مصر و دانشگاه بین‎المللی قزوین و دانشگاه ملی شهید بهشتی تهران و نیز بیش از ۷۰ سال صرف تصحیح و طبع و نشر متون منظوم و منثور حدود نود اثر در رشته های مختلف ادبی، علمی، تاریخی، لغوی، جغرافیایی و دستور زبان و کتب درسی و سفرنامه‎ها که بسیاری از آنها به دفعات تجدید طبع شده اند.

از سال ۱۳۲۵ شمسی تا سال درگذشت استاد پورداود (۱۳۴۸ شمسی) سمت دبیری انجمن ایرانشناسی را داشته ام و نیز عضویت هیئت علمی انجمن آثار ملی را از ۱۳۵۶ تا سال ۱۳۸۹ شمسی، چند سال نیز جزو هیئت تحریریه علمی مجله پیام نور در دانشگاه پیام نور در تهران و دو سال مدیریت مجله «نشریه مالیات» وزارت دارایی را عهده دار بوده ام؛ قوانین و مقررات مصوب مالیاتی مورد عمل از سال ۱۲۹۶ شمسی تا سال ۱۳۴۴ شمسی را گردآوری و به طبع رسانده ام و بیش از هشتاد مقاله در مسائل گوناگون نوشته ام که در مجلات مهم کشور به چاپ رسیده اند و نمونه همه را برای طبع جداگانه آماده ساخته ام؛ شرح احوال و آثار برخی رجال علمی و ادبی را برای نشر در دائرهالمعارف هایی که در داخل یا خارج کشور طبع و نشر می شوند تهیه و تقدیم آنان کرده ام. سخنرانی ها در تهران و مشهد و کرمان و قزوین و نیز در کشورهای آلمان و آمریکا و هند و چین به مناسبات مختلف ایراد نموده ام. سفرها با خانواده در ایران و نیز در اروپا و ترکیه و هند و کشور چین تنها یا با همسر و فرزندان داشته ام و ساعات بسیار با فرزندان صرف بررسی دروس و راهنمایی آنان کرده‎ام.

-مشاغل اداری و فرهنگی

الف. استخدام در اداره فرهنگ قزوین به مدت یک سال تحصیلی (مهرماه ۱۳۱۷ شمسی تا پایان شهریورماه ۱۳۱۸شمسی) با ماهی ۱۵ تومان حقوق، برای تدریس حساب در سال ششم دبستان پهلوی، دبستان ۱۵ بهمن و اداره دفتر دبیرستان پهلوی؛

ب. استخدام در وزارت دارایی به عنوان کارمند آموزشی، با ماهی صدتومان حقوق و اشتغال در اداره کل مالیات های غیرمستقیم از سال ۱۳۱۹ تا سال ۱۳۲۷ شمسی در خدماتی چون مأمور وصول مالیات در شعبه راه آهن، معاون دایره قوانین و رئیس دفتر اداره و سپس انتقال به اداره کل مالیات‌های مستقیم، از سال ۱۳۲۷ شمسی تا سال ۱۳۵۳ شمسی در خدماتی چون ریاست دفتر اداره کل مالیات های مستقیم، عضویت کمیسیون های مالیاتی بدوی و نیز تجدیدنظر، ریاست اداره قوانین پیشکاری دارایی تهران و عضویت شورای عالی مالیاتی و عضویت کمیسیون ناظر بر انتصابات وزارتخانه، بازرس مخصوص مدیریت کل در نظارت بر اعمال مأموران وصول مالیات و اعزام به کشور انگلستان طبق تصویب نامه هیئت دولت برای مطالعه در امور مالیاتی از فروردین تا پایان شهریورماه ۱۳۴۰ شمسی؛

ج. عضویت انجمن ایرانشناسی به مدیریت استاد مرحوم ابراهیم پورداود؛ با عنوان دبیر انجمن از سال ۱۳۲۵ تا سال درگذشت استاد پورداود در سال ۱۳۴۸ شمسی و شرکت در تألیف آیین نامه و کتاب جشن سده از سلسله انتشارات انجمن؛

د. اشتغال در لغتنامه دهخدا از خردادماه ۱۳۲۶ شمسی به مدت ۹ سال، با خود استاد مرحوم و طبع حروف «ظ»، «ض»، «ل» و قسمتی از حروف «پ»، نظارت بر کارهای همکاران تا پایان یافتن تألیف لغتنامه و طبع و نشر آن در سال ۱۳۵۹ شمسی؛

ه. تهیه مقدمات تألیف لغتنامه فارسی با استخراج لغات از متون منظوم و منثور طبع شده در سالهای اخیر، به یاری دو تن از دستیاران و نظرخواهی از استادان ادب و تنظیم قواعد نودودوگانه، برای تألیف آن لغتنامه و آغاز طبع آن بلافاصله پس از اتمام طبع لغتنامه دهخدا، در نیمه دوم سال ۱۳۵۹ شمسی و طبع شدن حرف «آ» و قسمتی از حرف «الف» به بعد تا سال ۱۳۸۸ شمسی به قطع رحلی و نیز در قطع وزیری و رقعی؛

و. عضویت هیئت علمی «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» از سال ۱۳۵۶ شمسی تا سال ۱۳۸۹ شمسی؛

ز. مدیریت مجله«نشریه مالیات» به مدت دو سال که اداره قوانین وزارت دارایی عهده دار طبع و نشر آن بود؛

ج. عضویت در هیئت تحریریۀ مجله «پیک نور» (علوم انسانی) در دانشگاه پیام نور تهران، سال اول بهار ۱۳۸۳ تا سال هفتم بهار ۱۳۸۸ شمسی که مجله دایر بود؛

ط. تدریس دستور زبان و متون فارسی در دانشگاه ملّی (دانشگاه شهید بهشتی)؛

ی. تدریس دستور زبان و متون فارسی در پژوهشکده فرهنگ ایران؛

ک. تدریس دستور زبان و متون فارسی در دانشگاه تهران؛

ل. تدریس شاهنامه در دانشگاه بین الملل قزوین (دانشکده ادبیات)؛

م. تدریس در آموزشگاه عالی وزارت دارایی دستور زبان و متون فارسی به مدت ۵ سال از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۵ شمسی و قانون مالیات بر درآمد در آبادان و خرمشهر فروردین ۱۳۴۶ شمسی؛

ن. تدریس در بخش فارسی دانشگاه پکن به دعوت آن دانشگاه به مدت چهار ماه. فارسی و دستور به دانشجویان چینی و دانشجویان تاجیک فارسیخوان (فروردین تا تیرماه ۱۳۶۴ شمسی)؛

س. تدریس در بخش فارسی (قسم اللغهالفارسی) دانشکده ادبیات دانشگاه «عین شمس» مصر (کلمهًْالآداب، جامعه عینشمس) دو نوبت، هر کدام به مدت یک ماه و سخنرانی در «جامع ازهر» و دانشگاه «فؤاد اول» قاهره، درباره مسائل مختلف ادبی و تاریخ ادبیات ایران و غیره؛

ع. جلسات هفتگی روزهای چهارشنبه از ساعت ۷ تا ساعت ۱۰ متشکل از استادان دانشگاه و ادیبان و مدیران برخی مطبوعات از بانوان و آقایان و قرائت شاهنامه به مدت ۵ سال و منظومه ویس و رامین و کلیات شاه داعی شیرازی و بوستان سعدی و تاریخ بیهقی و چهار مقاله نظامی عروضی تا آغاز تابستان سال ۱۳۹۰ شمسی؛

ث. سخنرانیهای متعدد درباره مسائل و مباحث ادبی و لغوی و تاریخی در دانشگاه کُلن آلمان و دانشگاه دهلی و نیویورک و تهران و قزوین؛

ص. تدریس دستور زبان و متن فارسی در مدرسه عالی حسابداری تهران؛

ق. تدریس دستور زبان و متون فارسی در مدرسه عالی ادبیات و زبان خارجه؛

ر. تدریس دستور زبان و متون فارسی در دانشکده علوم ارتباطات؛

ش. همکاری با مجله «دانشنامه ایران و اسلام» در تهیه مطالبی دقیق و فشرده برای عناوینی که در زمینه های مختلف از حروف «آ» و «الف» و «ب» مراجعه می شد؛

ت. همکاری با دائرهًْ المعارف ایرانیکا (انسیکلوپدیا ایرانیکا) که تحت نظر دکتر یارشاطر، در نیویورک به انگلیسی چاپ می شود، در تهیه مطالبی دقیق و جامع در زمینه های مختلف از حروف A و B که توسط دانشمندی انگلیسی به زبان انگلیسی برگردانده میشد؛

ث. متون منظوم و منثور تصحیح شده طبق فهرستی که به دنبال خواهد آمد؛

خ. مقالات تحریر شده در زمینه های گوناگون ادبی و تاریخی و علمی طبق فهرستی که به دنبال خواهد آمد.

ه. فهرست آثاری که تصحیح یا تألیف و یا ترجمه کرده و به چاپ رسانده‎ام»

علی دهباشی در پایان سخنانش به جایزه‎ی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار اشاره کرد که در سال ۱۳۷۰ به دکتر دبیرسیاقی اهدا شد.

عبدالله انوار

سپس استاد سید عبدالله انوار در ستایش و تقدیر از زحمات مدیر مجلۀ بخارا بیان داشت:

“اکنون که در این مجلس عالی گرد هم آمده تا در بزرگداشت یکی از فرهیختگان کم نظیر فرهنگ انسانی شادی کنیم نخست باید از آقای دهباشی تشکر کرد که چون آن فیلسوف خم نشین یونانی:دیوگنس(دیوجانس) با تشکیل این محافل در پی آن است که:”از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست.” و به واقع در این خشکسال عالم انسانی درست می گویم که از گم‌گشته های در این جوامع انسانی هستند که قوام جوامع بر آن ها تکیه داشته ولی به قول حافظ:

مزاج دهر تبه شد درین بلا حافظ / کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی.”

استاد انوار در ادامه به تحلیل تکنولوژی و مقابلۀ آن با انسانیت پرداخت و ادامه داد:

“امروز که حدود پنج قرن از قرن پانزدهم می گذرد؛ یعنی روزی که فیزیکدان ها به سر کردگی نیوتن بر آن رفتند با طرح ریاضی بی نهایت کوچک به جان طبیعت بیفتند و به دست فیزیکدان ها دهند. فیزیکدان ها بدون توجه به اینکه این بازی در ذهن با طبیعت بسیار خطرناک برای بشری است، دست به کارهای فیزیکی زدند. به سرکردگی نیوتن طرحی برانداختند که بشر به طبیعت بی محابا حمله کند و از آن چیزی به نام «ماشین» سازد و آن را به قول خود واسطۀ بین طبیعت و انسان قرار دهد و شادی کند که با این عمل، بشر بی سلاح را مسلح در برابر طبیعت کرده و به قول خودش طبیعت اگر هر نازی کند در این ساغر مینایی قابل حل است (تا حل کند این مشکل در ساغر مینایی/حافظ) ولی نمی دانستند که مغلوب اگر در قالب دست برد و تجاوز کند، به قول شاعر:”اگر نازی کند از هم فرو ریزند قالب ها.”

ولی باری آن ها ندانسته به دنبال کار خود رفتند و به کار قدیم خود دست پرداختند که از سنگ و چوب بت می ساخت و در پای بت قربانی ها می کرد و آن را به مرحلۀ خدایی می رساند در حالیکه این بت ساختۀ دست او بود ولی نمی دانست که با این قربانی چه جنایتی را به عالم بشیری می کند. همین کار را فیزیکدان ها به دست نیوتن کردند و چیزی به نام ماشین در اختیار بشر گذاشتند و در اثر پیشرفت ماشین چیزی به نام تکنولوژی را بر فرهنگ انسانی پیاده کردند و به مقامی رساندند که در پای این ماشین هر جنایتی را که ماشین می کند و هر نا هنجاری که در زندگانی بشر فرو می آورد را تحمل کند و نتیجه به امروز رسید ای خوش که کسانی به کتاب مدیریت توجه کنند و بینند یک مدیر و کسی که متصدی یک مؤسسۀ ماشینی و تکنولوژی است چه جنایت ها در طول یکسال می کند تا این مؤسسۀ برپا شده بر روی بی اخلاقی را برای سال بعد تجدید کند و همینطور کارهای دیگری را این ماشین دارد انجام می دهد که به قول راسل در گفتۀ معروف خود فریاد از آتشی می زند که فیزیکدان ها به ضد بشر افروخته اند. ای کاش آقای راسل به کتاب طبیعت نیوتن رجوع می کرد و می دانست این گله را باید بر چه کسی کند. امروز که بزرگترین فیلسوف آلمانی «هایدگر» در کتاب معروف «هستی و زمان» می بینیم که او چه ناله هایی از جنایت ماشین در سرنوشت بشری کرده و چه ناراحتی هایی را برای بشر در این فرآوردۀ ماشین نسبت می دهد و از این نظر که بدترین چیزی را که بت هم آن زمان حاضر نبود انجام دهد این ماشین دارد بر زندگی مردم تحمیل می کند که بدترین آن حکومت طلا و نقره است؛ که در دو هزار و پانصد سال قبل افلاطون در کتاب «جمهوری» خود ناله ها سر می داد از اینکه یک چنین حکومتی بر بنده چرا شود؟ اینچنین حکومت کار هر شخص بدکاری را ساده می کند و به قول مولانا:

خواجه در عیب است غرقه تا به گوش / خواجه را مال است و مالش عیب پوش

باری با این دنیای بهم ریخته امروز انسانیت به حدی در دنیای خاموشی ها افتاده که واقعاً به کار آقای دهباشی باید تبریک گفت که جلسه تشکیل می دهند و در پی شناساندن کسانی هستند که گم‌گشته های عالم بشری هستند که یکی از آن ها جناب آقای دکتر دبیر سیاقی است.”

استاد انوار در بخشی دیگر از سخنانش به فعالیت های فرهنگی و اجتماعی و ادبی دکتر محمد دبیر سیاقی اشاره کرد و چنین گفت:

“متأسفانه زبان فارسی آنقدر در کلمات خود رنگ تملق گرفته که انسان اگر بخواهد تعریفی کند ترس آن دارد که حرف او بر تملق فرض شود. ولی در هر حال باید گفت که آقای دبیر سیاقی یکی از آن کسانی است که متأسفانه دنیای ماشینی چنین انسان هایی را پس زده و این پس زدگی را هم با نهایت وقاحت قبول می کند. باری آقای دبیر سیاقی به قول جنید بغدادی آن صوفی معروف انسانی است که ذوالجناحین است. یعنی دو بال دارد: یک بال ایشان بالی است که در پروازهای خود بر کارهای اداری بوده و مدت سی و چند سال در وزارت دارائی در نهایت پاکی کار کرده اند. و این که به عرض می رسانم قول متواتری است که از افراد متعدد شنیده و به قول فقیهان اجماع محصل بر پاکی ایشان است و به قول اصولی ها اجماع محصل در هر جایی که قائل شد یعنی دلیلی بر صدق گوینده ای است که به این اجماع تکیه می کند. جناح و بال دیگر ایشان پرواز در عالم علم و ادب فارسی بوده که در اینجا برای تبیین آن باید وقت ها گذاشت ولی برای آنکه بهتر آن را بشناسیم آن را در دو حوزه مورد بحث قرار می دهیم:

حوزۀ اول آن است که ایشان در کارهای ادبی دست داشتند و به تصحیح متون متعدد پرداختند تا هر که بخواهد نمونۀ یک تصحیح بسیار صحیح را بیبیند باید به دیوان منوچهری ایشان رجوع کند و با حیرت ببیند که دقت یک مصحح چگونه اثری را نشان می دهد. همین کار عظیم ایشان در شاهنامه است که خیلی از مشکلات شاهنامه را با دقت در کارهای ایشان می توان به خوبی دست یافت و در برخی از موارد ایشان اظهار نظرهایی کردند که به قول اصولی ها اصابت به واقع کردند. همچنین در بخش فرهنگ نویسی زبان فارسی با چاپ مجدد «آنندراج» که یکی از فرهنگ های بزرگ فارسی است کار بسیار عظیمی کردند و امیدوارم کسانی که بخواهند به این کتاب رجوع کنند، ببینند که قدرت ایشان در لغت و فن واژه شناسی تا کجا ها بوده است. این کتاب به دست ایشان به چاپ رسید. در بخشی دیگر به کارهای دیگران پرداختند که از آن جمله به جمع آوری مقالات مرحوم عباس اقبال آشتیانی است که کار ایشان در حقیقت روح تازه ای بود که به این مقالات داده اند و از کارهای اخیر ایشان که همۀ ما را مستفیض فرمودند چاپ خاطرات مرحوم علی اصغر حکمت است که قدری خوش کتاب ایشان را به چاپ رساندند که بی شبهه اگر علی اصغر حکمت هم بود کار خود به این خوبی عرضه نمی داشت و به اینطور در دسترس مردم نمی گذاشت. ولی کار دیگری که ایشان کردند و آن قسمت دوم است زحمات گرانبهایی است که برای لغت نامۀ دهخدای فارسی کشیده اند. نام ایشان در این کار لغت نامه یکی از کسانی بودند که پس از کار بزرگی که مرحوم علامۀ دهخدا کرد با ایشان و گروه دیگری بود که اگر کمک های این ها نبود این میراث بزرگ به ارث برای ایرانیان گذاشته نمی شد. کسانی که به وبستر انگلیسی سر و کار دارند و نیاز خود را بر طرف می کنند امیدوارم در وقت بر طرف کردن نیاز خود از لغت نامه ببینند که لغت نامه چگونه بهتر از آن ها مشکلات آن ها را بازمی گشاید. باری ایشان را فراموش نمی کنیم در روزهایی که صبح ها در وزارت مالیه کار می کردند بعداز ظهرها بدون اینکه ناهار صرف کرده باشند به لغت نامه می آمدند و تا غروب به کار لغت نامه انجام وظیفه می کردند و بخصوص پس از کودتای ۲۸ مرداد که لغت نامه مورد غضب حکومت وقت بود اگر زحمات ایشان و جناب مرحوم دکتر معین نبود محال می نمود که نسخ بعدی لغت نامه در دسترس خوانندگان قرار گیرد. به قول شاعر: وصفی ندیدم در خور وصف او.

محمد استعلامی

در بخشی دیگر دکتر محمد استعلامی از خاطرات آَشنایی خود با دکتر دبیر سیاقی در دوران شاگردی نزد دکتر معین یاد کرد و اظهار داشت:

“اگر انسان از روزهای کودکی تا سالهای پیری، همواره در پی آموختن و بازآموختن باشد، این وِجهۀ شخصیت او شایستۀ حرمت و ستایش است. انسانی با این شایستگی، از آنچه آموخته راضی نیست، خود را برتر از دیگران نمی داند، همواره در پی بیشتر آموختن است، آنچه را آموخته با چنان اخلاص و فروتنی با دیگران در میان می گذارد که گویی آموختن را به دیگران مدیون است و درخت تناور وجود او باید شاخه های پُربارش را بی هیچ غروری فرود آورد تا همه از آن میوه بچینند. هنگامی که سخن از رُویۀ معنوی شخصیت یک انسان است، این درخت تناور ممکن است به ظاهر چندان تناور هم نباشد اما حرمتی در دل شما پدید آورد که در برابر او سر فرود آورید و گاه، فراهم بودن همۀ این فضایل در یک تن بسیار نادر است و استاد محمد دبیرسیاقی یکی از این نادره های روزگار ماست. یاد استاد ایرج افشار به خیر که چنین بزرگانی را نادره کاران نامیده و خود نیز از نادره کاران بود.

امروز که غبار هشتاد سالگی بر خطوط حافظۀ من هم نشسته است، شاید تاریخ دقیق هر خاطره را به یاد نیاورم، اما تا آنجا که یادم می آید، نام محمد دبیرسیاقی را در نخستین روزهای دانشجویی ام از استاد بزرگ و بزرگوارم دکتر محمد معین شنیدم. پاییز ۱۳۳۴ بود و در دانشسرای عالی شاگرد درس متون فارسی استاد معین بودم. وصیت نامۀ طنزآمیز منوچهری دامغانی را در یکی ار منتخب های بازاری شعر خوانده بودم که « آزاده رفیقان منا! من چو بمیرم / از سرخ ترین باده بشویید تن من / از دانۀ انگور بسازید حُنوطم / وز برگِ رزِ سبز، ردا و کفن من / در سایۀ رز اندر، گوری بکنیدم / تا نیک ترین جایی باشد وطن من!» استاد معین درس را که تمام می کرد، با شتاب به دنبال کارهای بسیارش بود و زود خود را به خیابان می رساند و گاه من با یکی دو پرسش، در کنار او می دویدم و آن روز، وقتی که یک تاکسی را متوقف کرد و در کنار راننده نشست، گفت : « در کتابخانه دیوان تصحیح دبیرسیاقی را ببینید!» و نام نا آشنایی که آن روز شنیدم، با گذشت زمان چنان آشنا شد که یکی از مشتاقان خواندن آثار او شدم، و در این سالهای غربت هر وقت که به تهران می رفتم، یکی دو بار دیدار دکتر دبیرسیاقی و دریافت نسختی از کارهای تازه اش به ارمغان نصیبم می شد، و در دوری از ایران هم از فیض وجود نازنینش محروم نبودم. ”

دکتر استعلامی در ادامه چنین تصریح کرد:

“در آن سالهای آغاز دانشجویی فرصت دیدار استاد دبیرسیاقی نصیبم نشد اما من و یکی دو تن از همراهان مدرسه که دست از دامن استادان برنمی داشتیم، روز اول یا دوم فروردین به زیارت استاد معین می رفتیم و می دانستیم که فرصت زیارت کوتاه است و تنها چند دقیقه باید بنشینیم و برخیزیم. نوروز سال سی و هشت وقتی به خانۀ استاد رسیدم، مردی میانه اندام در حال خداحافظی بود و استاد معین به او گفت : « آقای دبیرسیاقی! آن یادداشت را خواندم، یادتان باشد با هم صحبت کنیم.» و فرصتی نبود که من هم بگویم : « آقای دبیرسیاقی سلام!» اما غنیمتِ چنان فرصتی سرانجام پیش آمد و باز به عنایت استاد معین. دو سال بعد، روز اول فروردین به دست بوسی استاد رفتم، دیدار هم چنان کوتاه بود و زایران بسیار. اما وقتی رخصت رفتن خواستم، استاد معین گفت : « بعد از تعطیلات شما را ببینم.» از فروردین ۱۳۴۰ من عضو هیئت مؤلف لغت نامۀ دهخدا شدم و جای نشستن من پشت میزی بود که استاد سید عبدالله انوار در یک طرف من و استاد دبیرسیاقی در طرف دیگرم می نشستند، چه سعادتی! استاد دبیرسیاقی از پیش کسوتان کار تألیف و تدوین لغت نامه بود که از جوانی در کنار دهخدای بزرگ، و یکی از چهار یار اصلی دهخدا بود و ما نوخاستگان می بایست با هدایت آنها در ادامۀ کار همراه باشیم و مقالاتی را که می نوشتیم، دو تن از آن اصحاب اربعه می بایست ببینند، و این هم خود فرصتی بود که من از دکتر دبیرسیاقی و دکتر علینقی منزوی و دکتر سید جعفر شهیدی و محمد پروین گنابادی درسهای دیگری بیاموزم.

روزگاری بود که بخت موافق با نسل من و یاران مدرسه ام همراه بود. در دانشگاه تهران ما شاگردان نسل اول و نسل دوم استادان بزرگ ادب فارسی بودیم. هم پای درس استاد بدیع الزمان فروزانفر و استاد جلال الدّین همایی و استاد مدرس رضوی و آن عاشق بزرگ ایران استاد ابراهیم پورداوود نشستیم و هم، شاگران محضر پُرفیض استادان دکتر محمد معین و استاد پرویز ناتل خانلری و استاد ذبیح الله صفا و استاد صادق کیا و استاد حسین خطیبی بودیم. از همۀ آنها هر یک به قدر لیاقت خود آموختیم و افتخار بیشترمان این بود که در کنار آنها همکار و همنشین کسانی شدیم که بسیار برتر از ما بودند و امروز که یادشان می کنیم، باید صادقانه بگوییم که جای خالی آنها را پر نکرده ایم. دریغ بر ما!”

محمد علی حضرتیها

سپس محمد علی حضرتیها با یادی از شاهنامه پژوهی دکتر دبیر سیاقی سخنانش را این چنین آغاز کرد:

“یک روزگاری به تعبیر آقای دکتر دبیر سیاقی قزوین شهری بهشت آیین بود و این روزها متأسفانه حال روز خوبی ندارد با برج سازی هایی که به تقلید رواج پیدا کرده است، سرنوشتی جز کویر برای شهری که گرداگردش باغ بوده است متصور نیست. به این نکته اشاره دارم که نام دکتر سید محمد دبیر سیاقی به نام بلند شاهنامه و فردوسی گره خورده است. هیچ کسی نیست که اگر بخواهد دربارۀ شاهنامه و این حماسۀ بزرگ ملی پژوهش کند نیازمند به رجوع در آثار دکتر دبیر سیاقی نباشد. آقای دکتر ضمن اینکه بسیار از برگزاری جلسات مداوم شب های بخارا که علاقه مندانه این شب ها را دنبال می کنند، تشکر کردند و سپاس ویژه ای داشتند از جناب آقای دهباشی به خاطر پایمردی اشان در برگزاری این نشست ها.”

وی در ادامه پیام دکتر سید محمد دبیر سیاقی را برای حاضرین قرائت کرد:

“حد سخندانی فردوسی و شاهکار وی شاهنامه را ابن یمین فریومدی چه نیکو وصف کرده است. در این دو بیت:

سکه ای کاندر سخن فردوسی طوسی نشاند / تا نپنداری که کس در عرصۀ فرسی نشاند

اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن / او سخن را باز بالا برد و بر کرسی نشاند

و استاد طوس خود جامع و کامل چنین آغاز سخن کرده است:

به نام خداوند جان و خرد / کز این برتر اندیشه بر نگذرد

با نام آفریدگار جهان آغاز نظم کرده است که خود بهترین سر آغازست

از جان یاد کرده است که آدمی چیزی عزیزتر از آن ندارد.

ذکر خرد که دستگیر آدمی در دوجهان است کرده و تأیید آن فرموده است:

خرد رهنمای و خرد رهگشای / خرد دست گیرد به هر دو سرای

و سرانجام به اندیشه رسیده است که حاصل وجود آدمی است و مولوی در همین باره است که فرموده:

ای برادر تو همان اندیشه‌ای / مابقی خود استخوان و ریشه‌ای

این بنده اگر توفیق چند نوبت طبع شاهنامه را بر اساس چاپ کلکته توسط ترنر ماکان و چاپ بروخیم تهران یافته ام، و اگر کشف الابیاتی برای شاهکار استاد سخن تهیه و نوبتی در دو مجلد و نوبت دیگر در یک مجلد به طبع رسانده ام و اگر مندرجات آن کتاب گرانقدر را برای آسان سازی و درک آن به نثر ساده در مجلدی تهیه کرده ام که به دفعات طبع و نشر شده است و در شمار کتاب های درسی قرار گرفته و اگر تمام شاهنامه را به قصد آسان سازی مراجعه در ۲۶ جزوه همراه برگردان مطالب به نثر با برخی توضیحات لغوی ذیل صفحات تهیه و به طبع رسانده ام که به دفعات چاپ شده است؛ و اگر طی مقالاتی برخی نکته های تازه و در خور نقل به رشتۀ تحریر در آورده ام این همه دینی بوده است که به مناسبت استفاده از کار استاد سخن به او داشته ام و مکلف به ادای دین خود بوده ام و خدای متعال را شاکرم که توفیق ادای دین عنایت فرمود.

همه کس می داند که اگر کسی وامی از صاحب مکنتی بستاند تا با آن مشکلات مادی زندگی خود را برطرف سازد و یا با آن وام کسب و کاری به راه اندازد و سودی ببرد آن پرداخت وام و بری ساختن ذِمّه از گردن را کار فوق العاده ای در خور ستایش و تکریم نباید به حساب آورد. لذا آن چه این بنده دربارۀ شاهنامه و جزوه های بیست و ششگانه و برگردان شاهنامه از نظم به نثر ساده کرده ام و یا کتابی با عنوان لذا آن چه این بنده دربارۀ شاهنامه و جزوه های بیست و ششگانه و برگردان شاهنامه از نظم به نثر ساده کرده ام و یا کتابی با عنوان «زندگینامۀ فردوسی و سرگذشت شاهنامه» تهیه کرده و به چاپ رسانده ام و یا مقالاتی در مجلات وقت، مرتبط با شاهنامه نوشته ام همه در حکم ادای دین بوده است و بس.

شاهنامه را دیگر دانشی مردان به دفعات در کلکته و بمبئی و تهران و تبریز و فرانسه و آلمان و شوروی به چاپ رسانده و نشر کرده اند و نسخۀ مصور ارزشمند مشهور آن را نیز. پیداست که کار همه عالمان و ناشران و مصححان در خور تکریم و ستایش است که هم از آن جمله در زمینۀ ادای دین به استاد سخن فردوسی به مناسبت بهره گیری از حاصل سی و پنج ساله کار وی به چند تحقیق که طی مقالاتی در مجله های وقت طبع و نشر کرده ام اشارت می کنم:

مقالاتی دربارۀ «آفرین» جز در معنی متداول آن که مرادف احسنت است و آن جمله هایی ستایش آمیز دعاگونه و ثناگونه است نام برده ام. حال و کار و کردار و رفتار نیک بزرگان در شاهنامه نمونه ها دربارۀ فرمانروایان و ناموران دارد و موردی نیز دربارۀ میش و غرمی است که رستم درمانده از تشنگی و فرسودگی از گرما را به چشمه آب رهنمون می گردد و آسوده می سازد:

برآن غرم بر آفرین کرد چند / که از چرخ گردان مبادت گزند

گیاه در و دشت تو سبز باد / مبادا ز تو بر دل یوز، یاد

به تو هر که یازد به تیر و کمان / شکسته کمان باد و تیره روان

که زنده شد از تو تن پیلتن / وگرنه پر اندیشه بود از کفن

زبانش چو پردخته شد زآفرین / ز رخش تکاور جدا کرد زین

و نیز مقالاتی دربارۀ مصرع:

پدید آمد از فرّ او کان زر

که اشارت به پدید آمدن معدن زری دارد به شکل درختی بر اثر زلزله و فروریختن کوهی در مشرق سیستان به روزگار سلطنت سلطان محمود غزنوی و تا روزگار سلطنت سلطان مسعود غزنوی مورد بهره برداری بود و سپس بر اثر زلزله دیگر و فروریختن کوه ناپدید گشت و شرح آن در تاریخ گزیده حمدالله مستوفی آمده است.

دربارۀ مصراع:

ز یاقوت سرخ است چرخ کبود

که اشارت به آفریده شدن اسمان و زمین دارد و شرح آن در کتاب مرصادالعباد نجم الدین دایه آمده است و برگردان آن به فارسی را ذیل همین مصراع پاورقی شاهنامه نقل کرده ام.

نیز اشارت فردوسی به درگذشت همسر خود در مصراع دوم بیت ذیل:

نخسبد روان چون که بالا بچفت / تو تنها ممان چون که همراه رفت

تهیۀ کشف الابیات برای شاهنامه نیز چنان که اشارت رفت خدمتی است که تقدیم به آستان آن که گفت:”جهان کرده ام از سخن چون بهشت” کرده ام.

مقالاتی نیز دربارۀ فردوسی و شاهنامه به مناسبت های مختلف چون جشن های طوس و نیز مجالس بزرگداشت فردوسی در ایران و کشورهای دیگر که برپا می شده است تهیه کرده ام که در مجلاتی چون سخن، یغما، آینده و جز این ها با عناوین مختلف به طبع رسیده است.

به موردی با عنوان “کنج” که در مجلۀ یغما درج شده است اشارت و با شرح بیت متضمن آن کلمه و نیز شرح بیت دیگر که دربردارندۀ پنج فعل به نشانۀ پنج جمله است ختم مقال می کنم و عذرخواه تصدیع و متشکر از ابراز حوصله و شکیب حضار گرامی کی گردم.

آغاز داستان رستم و سهراب در شاهنامه این بیت است:

اگر تند بادی برآید ز کنج / به خاک افکند نارسیده ترنج

معمولاً کلمۀ آخر مصراع اول را کُنج با ضم حرف کاف می خوانده اند و در پایان مصراع دوم نیز کلمۀ ترنج با ضم دوم یعنی تُرُنج تلفظ می کرده اند.

بند مصراع اول را اگر تند بادی برآید ز کَنج (بافاصله میان برآید ز کنج) و مصراع دوم: به خاک افکند نارسیده تُرُنج ضبط کرده‌ام.

کلمۀ کَنج با فتح حرف کاف مترادف کلمۀ کنگ به معنی بلندی و توسعا با توجه به معنی لغت کنگ نبات به معنی شاخه نبات است و کلمۀ آخر مصراع دوم هم ترنج با فتح حرف را و در نتیجه بیت را چنین شرح نموده و به بیت افزوده‎ام:

ستمکار خوانیمش ار دادگر / هنرمند گوئیمش ار بی هنر

“اگر تند بادی بوزد و از شاخه درخت، ترنج نارس و کالی را بکند و بر زمین بافکند آیا آن باد را ستمکاره باید دانست و یا دادگر خواند؟

هنرمند باید گفت و یا بی هنر باید خطاب کرد؟”

اما شرح بیتی در نهایت سادگی و روانی، دربردارندۀ پنج فعل به نشانۀ پنج جمله نشان دهندۀ هنر استاد سخن:

درخوان پنجم، رستم به کشتزاری می رسد لگام از سر رخش بر می دارد و او را برای چرا رها می سازد و خود سپر زیر سر می نهد و به خواب می رود و. دشتبان مزرعه آنجا می آید اسب را در کشت مشغول چرا و سوارش را خفته می بنید و با چوبدست خود بر پای رستم می کوبد که:

چرا اسب در کشت بگذاشتی؟ / همه رنج نابرده برداشتی؟

و جهان پهلوان:

ورا دید، برجست یاوه نگفت / دو گوشش بکند و همان جا بخفت.

روان حکیم بزرگوار شاد باد!”

رضا یکرنگیان

سخنرانی بعدی این نشست، رضا یکرنگیان بود که به نقل خاطرات و ویژگی های رفتاری و شخصیتی نادره کاران و اساتید دوران زندگی سید محمد دبیر سیاقی پرداخت و با یادی از دهخدا و بدیع الزمان فروزانفر و علی اصغر حکمت چنین گفت::

” سلام به باشندگان گرامی

قبل از هر چیز باید از دوست قدیمم جناب علی دهباشی تشکر کنم که با بر پایی این شب ها اثری جاودان و به یاد ماندنی بر صفحۀ تاریخ فرهنگ و ادب و هنر سرزمین کهن ایران می گذارد و تشکری دیگر از دوست هنرمندم آقای منوچهر مشیری که از سال ۱۳۷۲ اقدام به ساختن مستند پرتره از بزرگان فرهنگ و ادب و هنر ایران زمین کرده است.

از اینکه برای دکتر دبیر سیاقی از واژۀ استاد استفاده نمی کنم دلیل دارم. نه اینکه ایشان را استاد نیم دانم! نه! بریده باد زبانم! بلکه از این جهت که در این نزدیک به چهار دهه آنقدر «نا استاد» ظهور کرده اند و خود را استاد خوانده اند که استادان واقعی شرم دارند از اینکه این بزرگواران را استاد بخوانیم.

در مورد دکتر دبیر سیاقی هر چه گویم، کم گفته ام. نزدیک چهار دهه خدمت ایشان بودن و آنچه سخن گفته اند و آنچه نوشته اند فرصتی دیگر می طلبد که با یاری ایزد یکتا در نشریۀ وزین بخارا تقدیم گران سایه گان معرفت خواهد شد. در اینجا می پردازیم به ارج نهادن نادره کارانی که روزی او را معلم بودند و او شاگرد.

از علامه دهخدا شروع می کنم:

حدود ده سال خدمت علامه دهخدا و کار روی تک تک واژه هایی که به او سپرده بود. و ثبت خاطراتی از این بزرگمرد سپهر ادب ایران.

چرند و پرند را مجددا از صوراسرافیل بیرون نویسی کردن و توضیح نکات و واژه های مهم برای هر کدام از عناوین نوشته شده. برای دیوان دهخدا به همین شکل کار کردند. روزی از ایشان خواستار تنظیم و تألیف مقالات سیاسی دهخدا شدم. دکتر از همان موقع شروع به کار کردند و مقالات سیاسی دهخدا را با همان سبک و سیاق پیشین تنظیم و برای چاپ سپاری به من دادند. گزیده امثال و حکم دهخدا را نیز به من سپردند.

دگر نادره کاری که جناب دکتر سیاقی در دورۀ لیسانس و همچنین دوره های دیگر در دانشگاه تهران افتخار شاگردی او را داشت فخر ادب ایران بدیع الزمان فروزانفر بود. دکتر سیاقی آنچه جناب بدیع الزمان در باب تاریخ ادبیات ایران در کلاس می گفتند بدون یک کلمه کم یا زیاد یادداشت می کردند. طرفه آنکه موقع تنظیم یادداشت ها برای چاپ سپاری چند سال وقت صرف تحشیه و تنظیم فهارس کتاب کردند.

دگر نادره کاران میرزا علی اصغر خان حکمت شیرازی بود. آقای حکمت خاطرات روزانۀ خود را از شانزده سالگی تا آخرین روزهای حیات در دفترهایی به قطع رحلی نوشته بودند. که در مرود سرانجام دفاتر خاطرات حکمت شرحی در نشریه بخارا می آید. خاطرات حکمت را جناب دکتر دبیر سیاقی به سه بخش تقسیم کرده اند:

۱-ره آغاز حکمت در دو مجلد

۲-ره آموز حکمت در دو مجلد

۳-ره انجام حکمت در سه مجلد

این سه بخش با استخراج فهارس و نمایه حدود پنج هزار صفحه است که آقای دکتر دبیر سیاقی آن ها را از متن اصلی بیرون نویس کرده اند و هر جا که لازم دانسته اند در حاشیه توضیحاتی داده اند.

سرنوشت بخش سوم که ره انجام حکمت باشد گفتنی است. می دانیم که علی اصغر حکمت در دروان رضا شاه و محمد رضا شاه صاحب مناصبی چون: وزیر فرهنگ، وزیر بهداری، وزیر امور خارجه، سفیر ایران در چند کشور در زمان پهلوی دوم بوده است. در این بخش از خاطرات از رضا شاه و محمد رضا شاه نام برده شده است. وقتی سه مجلد ره انجام حکمت را برای دریافت مجوز قبل از چاپ به وزارت ارشاد در دورۀ دهم ریاست جمهوری ارسال کردم پس از یک سال اصلاحیه ای شاید به اندازۀ تمام صفحات کتاب از وزارت ارشاد دریافت کردم به این شرح:

هر جا که اسم رضا شاه آمده است آن صفحه حذف شود.

هر جا که اسم محمدرضا شاه آمده است آن صفحه حذف شود.

مؤلف که دکتر دبیر سیاقی بودند باید مقدمه ای در مذمت علی اصغر حکمت بنویسند.

من درمانده شدم که چگونه این سخنان را به آقای دکتر دبیر سیاقی منتقل کنم. که البته منتقل شد و ایشان مخالفت کردند.”

وی در پایان سخنانش اظهار داشت:

“اما چرا دیگر ما بدیع الزمان ها را نداریم؟ آیا نباید چشم به راه علم گستران باشیم؟ مگر ما وارث تمدنی غنی نبوده و نیستیم؟ چرا باید پهنۀ فرهنگ ما روز به روز از بزرگان خالی شود؟

آثار چهارگانۀ تألیفی دکتر دبیر سیاقی را تا نیمۀ اول دهۀ شصت سه بار و هر بار در سه هزار نسخه چاپ کردم. الآن هراس دارم کتابی را در ۵۰۰ نسخه چاپ کنم. ما را چه می شود؟ کتابخوان های ما کجا رفتند؟ اگر این شب های بخارا نبود جوان های ما به کجا می رفتند؟ از دل این شب ها استعدادهای شگفتی بیرون آمده اند. که من با تعدادی از آن ها در تماسم.»

منوچهر مشیری

در واپسین لحظات این مجلس، منوچهر مشیری کارگردان فیلم مستند «نادره کار» به سلسله کارهای خود در وصف زندگی بزرگان پرداخت و بیان داشت:

“سال ۷۳ در مورد نیمایوشیج کاری انجام شد. این کار با سرمایه گذاری شخصی صورت گرفت. قصد ساخت مستند در معرفی نیما نداشتم بلکه به طور اتفاقی نوشتۀ کوچکی در صفحۀ اول روزنامۀ همشهری خواندم که:”پیکر نیما بعد از سی و چهار سال به یوش بازگردانده می شود. حس کردم موقعیت خوبی برای ثبت آن است. چرا که حتی عکسی هم از تدفین نیما -که واقعۀ تاریخی بزرگی هم بوده- وجود ندارد و این فرصت خوبی بود که از بازخاکسپاری نیما فیلمی ساخته شود و مرحوم محمد علی سپانلو و آقای احمدرضا احمدی نیز همراهم بودند. در کنار این فیلم بود که احساس کردم با توجه به اینکه دکتر معین وصی نیمایوشیج بوده اند و خود نیز از علاقه مندان ایشان بودم و یکی از قهرمان های شاخص دوران نوجوانی ام دکتر معین بودند، فیلمی از ایشان بسازم. با سرمایۀ اندک و با همراهی و همکاری دوستان این کار انجام شد. پس از کار نیما به سمت کارهای دیگر هدایت می شدم. در سال ۱۳۷۴ مقارن با چهلمین سال درگذشت علامه دهخدا فیلم مستند با موضوع زندگینامۀ ایشان را به تلویزیون پیشنهاد دادم و اینبار با این کار موافقت شد. به فکر ساخت فیلم دربارۀ دکتر شهیدی بودم که ایشان قبول نکردند و این کار میسر نشد. سال ۸۵ خبر رسید که دکتر شهیدی شرایط خوبی ندارند. با کمک خانم دکتر معین و هماهنگی با اقوام دکتر شهیدی این کار ساخته شد. و بعد به فیلم دکتر دبیر سیاقی رسیدم. این کار با کارهای دیگر بسیار متفاوت است. چون دست من باز نبود. من در مورد شخصیت های متعددی کار کره ام و اگر مشکلاتی بوده بالاخره اقوام و خانواده هایشان حضور داشتند و کار به سرانجام می رسید اما در مورد دکتر دبیر سیاقی اقوامشان نبودند و همسرشان شرایط جسمی مناسبی نداشتند. شروع کار از طریق آقای یکرنگیان بود. و من این فیلم را به پاس زحمات ایشان و حضورشان که شرایطی را فراهم ساخت تا این کار شدنی شد، به ایشان تقدیم کردم. البته در قزوین جناب آقای محمدعلی حضرتیها همراه ما شدند. که در تمام مستند در کنار ما بودند. همیشه در ابتدای ساخت کار شروع به تحقیق می کنم و بعد از به دست آوردن اطلاعات احساس می کنم باید به این افراد نزدیک شوم و حد این فاصله خیلی تعیین کننده است. اما در مورد دکتر دبیر سیاقی در سن ۹۸ سالگی اشان این امکان نبود. دفعات متعددی که در قزوین حاضر شدیم و تنها در سه جلسه توانستیم خدمت استاد برسیم.”در پایان جلسه، فیلم مستند «نادره کار» به کارگردانی «منوچهر مشیری» به نمایش گذاشته شد. مستندی که در آن بزرگانی چون: استادحسن انوری، مانا شایسته، استاد رسول شایسته، اکرم سلطانی و … از فضایل دکتر سید محمد دبیر سیاقی سخن گفتند.برپایی نمایشگاهی از چاپ‎های گوناگون کتاب‎های دکتر دبیرسیاقی از دیگر برنامه‎های جانبی این نشست بود.

کلیک کنید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
باز کردن چت
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس