خانه / شاهنامه خوانی / شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه / بخش سوم
کلیک کنید

شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه / بخش سوم

باشگاه شاهنامه پژوهان _ ویدئو : شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه براساس شاهنامه مسکو (بخش سوم) داستان دقیقی شاعر   چو از دفتر این داستانها بسی همی خواند خواننده بر هر کسی جهان دل نهاده بدین داستان همان بخردان نیز و هم راستان جوانی بیامد گشاده زبان سخن گفتن خوب و طبع روان به شعر آرم این نامه را گفت من ازو شادمان شد دل انجمن جوانیش را خوی بد یار بود ابا بد همیشه به پیکار بود برو تاختن کرد ناگاه مرگ نهادش به سر بر یکی تیره ترگ بدان خوی بد جان شیرین بداد نبد از جوانیش…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: اولین نفر باشید!
0

باشگاه شاهنامه پژوهان _ ویدئو :
شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه براساس شاهنامه مسکو (بخش سوم)

داستان دقیقی شاعر

 

چو از دفتر این داستانها بسی

همی خواند خواننده بر هر کسی

جهان دل نهاده بدین داستان

همان بخردان نیز و هم راستان

جوانی بیامد گشاده زبان

سخن گفتن خوب و طبع روان

به شعر آرم این نامه را گفت من

ازو شادمان شد دل انجمن

جوانیش را خوی بد یار بود

ابا بد همیشه به پیکار بود

برو تاختن کرد ناگاه مرگ

نهادش به سر بر یکی تیره ترگ

بدان خوی بد جان شیرین بداد

نبد از جوانیش یک روز شاد

یکایک ازو بخت برگشته شد

به دست یکی بنده بر کشته شد

برفت او و این نامه ناگفته ماند

چنان بخت بیدار او خفته ماند

الهی عفو کن گناه ورا

بیفزای در حشر جاه ورا

 در داستان ابومنصور

بدین نامه چون دست کردم دراز

یکی مهتری بود گردنفراز

جوان بود و از گوهر پهلوان

خردمند و بیدار و روشن روان

خداوند رای و خداوند شرم

سخن گفتن خوب و آوای نرم

مرا گفت کز من چه باید همی

که جانت سخن برگراید همی

به چیزی که باشد مرا دسترس

بکوشم نیازت نیارم به کس

همی داشتم چون یکی تازه سیب

که از باد نامد به من بر نهیب

به کیوان رسیدم ز خاک نژند

از آن نیکدل نامدار ارجمند

به چشمش همان خاک و هم سیم و زر

کریمی بدو یافته زیب و فر

سراسر جهان پیش او خوار بود

جوانمرد بود و وفادار بود

چنان نامور گم شد از انجمن

چو در باغ سرو سهی از چمن

نه زو زنده بینم نه مرده نشان

به دست نهنگان مردم کشان

دریغ آن کمربند و آن گردگاه

دریغ آن کیی برز و بالای شاه

گرفتار زو دل شده ناامید

نوان لرز لرزان به کردار بید

یکی پند آن شاه یاد آوریم

ز کژی روان سوی داد آوریم

مرا گفت کاین نامهٔ شهریار

گرت گفته آید به شاهان سپار

بدین نامه من دست بردم فراز

به نام شهنشاه گردنفراز

کلیک کنید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
گفتگو
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس