باشگاه شاهنامه پژوهان _ ویدئو : شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه براساس شاهنامه مسکو (بخش دوم) گفتار اندر آفرینش عالم نگه کن سرانجام خود را ببین چو کاری بیابی ازین به گزین به رنج اندر آری تنت را رواست که خود رنج بردن به دانش سزاست چو خواهی که یابی ز هر بد رها سر اندر نیاری به دام بلا نگه کن بدین گنبد تیزگرد که درمان ازویست و زویست درد نه گشت زمانه بفرسایدش…
امتیاز کاربر: اولین نفر باشید!
0
باشگاه شاهنامه پژوهان _ ویدئو :
شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه براساس شاهنامه مسکو (بخش دوم)
گفتار اندر آفرینش عالم
نگه کن سرانجام خود را ببین
چو کاری بیابی ازین به گزین
به رنج اندر آری تنت را رواست
که خود رنج بردن به دانش سزاست
چو خواهی که یابی ز هر بد رها
که درمان ازویست و زویست درد
نه آن رنج و تیمار بگزایدش
نه چون ما تباهی پذیرد همی
ازو دان فزونی ازو هم شمار
نه از آب و گرد و نه از باد و دود
به چندین فروغ و به چندین چراغ
بیاراسته چون به نوروز باغ
نباشد ازین یک روش راستتر
چه بودت که بر من نتابی همی
چراغست مر تیره شب را بسیچ
به بد تا توانی تو هرگز مپیچ
پدید آید آنگاه باریک و زرد
چو پشت کسی کو غم عشق خورد
چو بیننده دیدارش از دور دید
هم اندر زمان او شود ناپدید
به دو هفته گردد تمام و درست
بدان باز گردد که بود از نخست
بود تا بود هم بدین یک نهاد
ترا دانش و دین رهاند درست
وگر دل نخواهی که باشد نژند
نخواهی که دایم بوی مستمند
دل از تیرگیها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
که خورشید بعد از رسولان مه
پس از هر دوان بود عثمان گزین
که او را به خوبی ستاید رسول
که من شهر علمم علیم در ست
درست این سخن قول پیغمبرست
گواهی دهم کاین سخنها ز اوست
تو گویی دو گوشم پرآواز اوست
علی را چنین گفت و دیگر همین
کزیشان قوی شد به هر گونه دین
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
به هم بستهٔ یکدگر راست راه
حکیم این جهان را چو دریا نهاد
کرانه نه پیدا و بن ناپدید
کس از غرق بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبی و وصی
همان چشمهٔ شیر و ماء معین
اگر چشم داری به دیگر سرای
چنین است و این دین و راه منست
برین زادم و هم برین بگذرم
ترا دشمن اندر جهان خود دلست
که یزدان به آتش بسوزد تنش
هر آنکس که در جانش بغض علیست
ازو زارتر در جهان زار کیست
نگر تا نداری به بازی جهان
نه برگردی از نیک پی همرهان
همه نیکی ات باید آغاز کرد
چو با نیکنامان بوی همنورد
از این در سخن چند رانم همی
گفتار اندر فراهم آوردن کتاب
سخن هر چه گویم همه گفتهاند
نیابم که از بر شدن نیست رای
همان سایه زو بازدارد گزند
تو این را دروغ و فسانه مدان
ازو هر چه اندر خورد با خرد
یکی نامه بود از گه باستان
یکی پهلوان بود دهقان نژاد
دلیر و بزرگ و خردمند و راد
بیاورد کاین نامه را یاد کرد
که گیتی به آغاز چون داشتند
که ایدون به ما خوار بگذاشتند
چه گونه سرآمد به نیک اختری
چو بشنید ازیشان سپهبد سخن
چنین یادگاری شد اندر جهان