بازبینی کلی
باشگاه شاهنامه پژوهان _ ویدئو: شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه براساس شاهنامه مسکو (بخش نوزدهم)
ترا باد پیروزی از آسمان
مبادا به جز داد و نیکی گمان
ز هر گوشهای برگرفتند راه
به تاج سپهبد فرو ریختند
بدان خرمی صف زده بر درش
بران تاج و تخت و کلاه و نگین
همی خواندندش به نیکی گمان
برومند بادا چنین روزگار
بگردید و دید آشکار و نهان
بر آن بوم و بر کان نه آباد دید
چنانک از ره هوشیاران سزد
به جای گیا سرو گلبن بکشت
نشست اندر آن نامور بیشه کرد
جز این نیز نامش ندانی همی
سه فرزندش آمد گرامی پدید
سه خسرو نژاد از در تاج زر
به هر چیز مانندهٔ شهریار
یکی کهتر از خوب چهر ارنواز
همی پیش پیلان نهادند گام
یکی را گرانمایهتر خواند پیش
به هر کار دلسوز بر شاه بر
سه دختر گزین از نژاد مهان
پری چهره و پاک و خسرو گهر
چنان چون بشاید به پیوند من
که این را ندانند ازان اندکی
یکی رای پاکیزه افگند بن
زبان چرب و شایستهٔ کار نغز
ابا چند تن مر ورا نیکخواه
پژوهید و هرگونه گفت و شنید
به پرده درون داشتن دختری
شنیدی همه نام و آوازشان
که پیوستهٔ آفریدون سزید
بیامد بر سرو شاه یمن
سه دختر چنان چون فریدون بجست
چنان چون به پیش گل اندر تذرو
برآن کهتری آفرین برفزود
که بیآفرینت مبادا دهن
فرستادهای گر گرامی رهی
همیشه ز تو دور دست بدی
پیام آوریده به شاه یمن
سخن هر چه پرسند پاسخ دهم
بزرگ آنکسی کو نداردش خرد
که بر گاه تا مشک بوید ببوی
کز اختر بدی جاودان بیزیان
همان گنج و مردی و نیروی دست
اگر داستان را بود گاه ماه
به هر آرزو دست ایشان دراز
بباید کنون شاهزاده سه جفت
بدین آگهی تیز بشتافتم
سه پاکیزه داری تو ای نامجوی
چو بشنیدم این دل شدم شادکام
چو اندر خور آید نکردیم یاد
بباید برآمیخت با یکدگر
سزا را سزاوار بیگفتوگوی
تو پاسخ گزار آنچه آیدت یاد
بپژمرد چون زاب کنده سمن
نبیند سه ماه این جهانبین من
بباید گشادن به پاسخ دو لب
زمان باید اندر چنین گفتگوی
مرا چند رازست با رهنمون
پس آنگه به کار اندرون بنگرید
به انبوه اندیشگان در نشست
بر خویش خواند آزموده سران
همه رازها پیش ایشان بگفت
سه شمعست روشن به دیدار پیش
بگسترد پیشم یکی خوب دام
یکی رای بایدزدن با شما
که ما را سه شاهست زیبای گاه
به سه روی پوشیده فرزند من
دروغم نه اندر خورد با مهی
شود دل پر آتش پر از آب روی
به یک سو گرایم ز پیمان او
نه بازیست با او سگالید کین
که ضحاک را زو چه آمد بروی
سراسر به من بر بباید گشاد