بازبینی کلی
باشگاه شاهنامه پژوهان _ ویدئو:
شاهنامه خوانی با آوای اسماعیل قادرپناه براساس شاهنامه مسکو (بخش چهاردهم)
سپهبد به گفتار او بنگرید
شگفت آمدش کان سخنها شنید
به خوبی بجستند پیوند او
که باشد بران محضر اندر گوا
سبک سوی پیران آن کشورش
بریده دل از ترس گیهان خدیو
سپردید دلها به گفتار اوی
نه هرگز براندیشم از پادشا
بدرید و بسپرد محضر به پای
ز ایوان برون شد خروشان به کوی
که ای نامور شهریار زمین
نیارد گذشتن به روز نبرد
بسان همالان کند سرخ روی
بدرد بپیچد ز فرمان تو
که از من شگفتی بباید شنود
دو گوش من آواز او را شنید
تو گفتی یکی کوه آهن برست
که راز سپهری ندانست کس
برو انجمن گشت بازارگاه
جهان را سراسر سوی داد خواند
بپوشند هنگام زخم درای
همانگه ز بازار برخاست گرد
که ای نامداران یزدان پرست
دل از بند ضحاک بیرون کند
جهان آفرین را به دل دشمن است
پدید آمد آوای دشمن ز دوست
جهانی برو انجمن شد نه خرد
سراندر کشید و همی رفت راست
بدیدندش آنجا و برخاست غو
به نیکی یکی اختر افگند پی
ز گوهر بر و پیکر از زر بوم
یکی فال فرخ پی افکند شاه
همی خواندش کاویانی درفش
به شاهی بسر برنهادی کلاه
برآویختی نو به نو گوهران
برآن گونه شد اختر کاویان
جهان را ازو دل پرامید بود
همی بودنی داشت اندر نهان
جهان پیش ضحاک وارونه دید
به سر برنهاده کلاه کیان
ترا جز نیایش مباد ایچ کار
ازو دان بهر نیکی زور دست
همی خواند با خون دل داورش
سپردم ترا ای جهاندار من
بپرداز گیتی ز نابخردان
سخن را ز هر کس نهفتن گرفت
ازو هر دو آزاده مهتر به سال
دگر نام پرمایهٔ شادکام
که خرم زئید ای دلیران و شاد
به ما بازگردد کلاه مهی
یکی گرز فرمود باید گران
به بازار آهنگران تاختند
به سوی فریدون نهادند روی
وزان گرز پیکر بدیشان نمود
همیدون بسان سر گاومیش
چو شد ساخته کار گرز گران
فروزان به کردار خورشید برز
ببخشیدشان جامه و سیم و زر
بسی دادشان مهتری را نوید
بشویم شما را سر از گرد پاک
فریدون به خورشید بر برد سر
کمر تنگ بستش به کین پدر
به نیک اختر و فال گیتی فروز
به ابر اندر آمد سرگاه او
سپه را همی توشه بردند پیش
چو کهتر برادر ورا نیک خواه
سری پر ز کینه دلی پر ز داد
چنان چون بود مرد دیهیم جوی
بتازی تو اروند را دجله خوان
لب دجله و شهر بغداد کرد