خانه / خبر شاهنامه / آخرین خبرهای شاهنامه / ابوالفضل خطیبی، عاشقانه شاهنامه را ورق زده است
کلیک کنید

ابوالفضل خطیبی، عاشقانه شاهنامه را ورق زده است

باشگاه شاهنامه پژوهان _ گزارش: آیین یادبود زنده‌یاد دکتر ابوالفضل خطیبی، شاهنامه‌پژوه و پژوهش‌گر تاریخ ایران و ادب فارسی در مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی برگزار شد. ژاله آموزگار، استاد فرهنگ و زبان‌های باستانی و عضو شورای عالی علمی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، در مراسم یادبودی که برای ابوالفضل خطیبی در مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی برگزار شد، سوگنامه‌ای که برای او نوشته بود، خواند. به گزارش باشگاه شاهنامه پژوهان به نقل از ایسنا  ژاله آموزگاردر آیین یادبود ابوالفضل خطیبی گفت : «هنوز خیلی زود بود که خطیبی عزیز با دوستانش وداع کند. او در آغاز دهه شصت زندگی‌اش بود؛…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: اولین نفر باشید!
0

ابوالفضل خطیبی، عاشقانه شاهنامه را ورق زده است
باشگاه شاهنامه پژوهان _ گزارش: آیین یادبود زنده‌یاد دکتر ابوالفضل خطیبی، شاهنامه‌پژوه و پژوهش‌گر تاریخ ایران و ادب فارسی در مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی برگزار شد. ژاله آموزگار، استاد فرهنگ و زبان‌های باستانی و عضو شورای عالی علمی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، در مراسم یادبودی که برای ابوالفضل خطیبی در مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی برگزار شد، سوگنامه‌ای که برای او نوشته بود، خواند.

به گزارش باشگاه شاهنامه پژوهان به نقل از ایسنا  ژاله آموزگاردر آیین یادبود ابوالفضل خطیبی گفت : «هنوز خیلی زود بود که خطیبی عزیز با دوستانش وداع کند. او در آغاز دهه شصت زندگی‌اش بود؛ دوران شکفتگی و پس دادن آموخته‌ها. او هنوز بسیار سخن برای گفتن داشت.

آیا در این وانفسای پژوهش، در بازار کساد سنجیده سخن گفتن، برای خواندن، آموختن و تحقیق کردن زمان گذاشتن، بدون چشم‌داشت مادی قلم زدن، برای یک واژه چندین منبع را بررسی کردن، برای دست‌یابی به یک نسخه دست به دامان این و آن شدن که از ویژگی‌های زنده‌یاد خطیبی بود، هنوز مشتری دارد؟ آیا خطیبی‌های دیگری هنوز هستند و خواهند بود؟ آیا گرفتاری‌های این روزگاران فرصتی خواهد داد که رهروان این راه از پای نایستادند و داوطلبانی نو در این راه گام بردارند و عاشقانه کار کنند؟

دلم می‌خواهد خوش‌بین باشم. دلم می‌خواهد به جوانان بااستعداد سرزمینم دل ببندم که در این راهند و همچنان از خاکستر ققنوس‌ها سر برخواهند آورد و باز به این بازار کساد رونق خواهند بخشید. وگرنه روان خطیبی‌ها به آرامش نخواهد رسید.

دکتر خطیبی خطیبی عاشق این سرزمین بود. ایران عزیز ما را با همه ویژگی‌هایش دوست داشت. سرزمین ایران که تنها مشتی خاک نیست؛ فرهنگ آن است، بزرگان آن، شعر و ادب و اخلاق و صفا و صمیمیت مردم آن است، نواهای دلنشین و پایکوبی‌های زیبا و دیدنی و گونه‌های متنوع زبانی اقوام آن است. فردوسی و شاهنامه و هویت ملی، رودکی و بیهقی و نظامی و حافظ و مولوی و صائب و نیما و شهریار آن است، گذشته غنی و پربار آن و پستی‌ها و بلندی‌های تاریخی آن است. زخم‌ها و آسیب‌های واردشده بر پیکر نازنین آن است. ایران یعنی مجموعه‌ای از همه این‌ها و عشق به ایران یعنی دوست داشتن همه این جلوه‌ها.

ولی آیا دوست‌داشتنِ تنها کافی است؟ نه، به نظر من، باید این مهر و محبت را باور کرد، باید نشان داد و باید در راه اعتلای تک‌تک آن‌ها کوشید و باید در شناسایی هرکدام از آن‌ها تلاش کرد و خطیبی تنها به دوست‌داشتنِ تنها بسنده نکرد. او در حد توانایی‌اش برای اعتلا و شناخت این فرهنگ بزرگ همت گماشت. درست مانند مادری که فرزندش را عاشقانه دوست دارد و این عشق او را به نگاهبانی فرزندش رهنمون می‌شود تا شیره جانش را در کام او بریزد، تیمار کند، بارورش سازد و سپس به بازگویی سجایای او بپردازد. تنها نشستن و از محبت دم زدن و قدمی برنداشتن به چه درد معشوق می‌خورد؟

به این سرزمین دوست‌داشتنی‌مان باید شیره‌ جان داد و در رفع کاستی‌هایش کوشید. در ضمن از زیبایی‌ها و توانایی‌های آن سخن گفت. به نظر من خویشکاری همه ما این است که با آنچه می‌دانیم و می‌توانیم رهرو این راه باشیم، کاری که خطیبی کرد. او کوشید با آنچه در توان او بود در این راه گامی بردارد. دست‌افزار او قلم بود و کلام. او نوشت و گفت و در این راه سوار تیزپایی بود. ولی افسوس خطیبیِ عزیزِ ما زود رفت. در روزهای تلخ پس از درگذشت او شاهد هم‌دردی‌های صمیمانه و تسلیت‌های از دل برآمده دوستان و دوستاران او هستیم؛ فهرست آثارش را نوشتند، کتاب‌هایش را معرفی کردند، از مقاله‌های خواندنی‌اش سخن گفتند و از مدخل‌های متعددی که در دایره‌المعارف‌ها نوشته بودند نام بردند.

در اینجا بد نیست اشاره‌ای به مدخل‌نویسی بکنیم که گاهی قدرش آن‌چنان که باید شناخته نشده است. اگر برخی خامی‌ها و خام‌نوشته‌ها را کنار بگذاریم، به نظر من پرداختن درست به یک مدخل در دانشنامه‌ها کار آسانی نیست. باید لُب مطلب را در امکان کوتاه نوشت، از منابع معتبر استفاده کرد، از پُرگویی پرهیز نمود، مطالب را در حد لازم و کافی نوشت و احساسات شخصی را در آن دخالت نداد.

کارنامه مدخل‌نویسی دکتر خطیبی چنان‌که می‌دانید پربار است، کتاب‌هایش خواندنی و سرشار از مطلب نو است. و همه می‌دانیم بیشتر مقاله‌های او رنگ و بوی شاهنامه دارد. او سال‌ها در این زمینه از محضر استادان بزرگ بهره برده، آموخته و سپس خوش پس داد. عاشقانه شاهنامه را ورق زده است، در لابه‌لای ابیات آن به رؤیا فرو رفته است و در جست‌وجوی نکته‌های تازه آن تلاش کرده است و نوآوری‌هایی را پیش کشیده است و گاهی به قولی، به طوری و به نوعی تابوشکنی کرده است. چنین کاری جرأت می‌خواهد و پشتوانه علمی و استدلالی.

هسته اصلی رساله دکتری‌اش که من بخت این را داشتم استاد مشاورش باشم اما در حقیقت بازخوان یافته‌هایش بودم، «ابیات الحاقی شاهنامه» بود که بعداً آن را به‌صورت کتاب منتشر کرد و طبعاً گفته‌هایش مخالفان و موافقانی داشت، اما همیشه بدون رنجش و با استدلال پاسخگو بود.

او از روی هوا و برای جلب توجه سخن نمی‌گفت. به‌دنبال تازه‌ها بود و برای گفته‌هایش دلیل داشت. او نمی‌نوشت که ارتقا پیدا کند، بلکه عاشقانه می‌نوشت و چنان‌که دوستان جوانش به من گفتند شاهنامه را هم عاشقانه تعلیم می‌داد نه این‌که فقط تحسین فردوسی کند بلکه در میان ابیات شاهنامه به کاوش می‌پرداخت. چون گفتارش با جوهر عشق آمیخته بود سنگینی و سردی تخصصی گفتن را نداشت و خوشبختانه عُجب دانشمندانه که دامنگیر برخی نکته‌شناسانِ ما می‌شود در او نبود و ازاین‌رو دشمن‌برانگیز نبود. او می‌دانست که همه نمی‌توانند دربست با عقایدش موافق باشند. با سعه صدر، بدون خودبزرگ‌بینی به گفته‌ها و نظرهای دیگران گوش می‌داد.

او مهربان، خوش‌رو و مؤدب بود. معمولاً با لبخندی به لب دوستان زیادی داشت و تا آنجا که می‌دانم راه رابر کسی نمی‌بست و تا آن‌جا که در امکانش بود، از کمک علمی به دیگران دریغ نمی‌کرد.

ضمن تأسف از درگذشت دکتر خطیبی باید اذعان کنم که به‌جز دو سه سال اخیر که در دام این بیماری مهلک افتاد، فرد خوشبختی بود. از خانواده‌ای خوب و مهربان، خویشاوندانی با محبت برخوردار بود که دوستش داشتند و گروهی از دوستانش که هماره همراهش بودند. ضمن این‌که از توجه و علاقه محافل علمی داخل ایران چه در میان ایرانیان خارج از کشور نیز برخودار بود. اما کاش استویداد به این زودی چشم در چشم او ندوخته بود. چون دم‌به‌دم پخته و پخته‌تر می‌شد. هنوز بسیار باده ناگفته در رگ تاک داشت با امید به اینکه خانواده و دوستانش کوششی کند و مجموعه مقالاتش را به چاپ برسانند.

با اشاره کوتاهی به آخرین لحظه‌ای زندگی‌اش کلامم را به پایان می‌برم؛ از نزدیکانش شنیدم که به دلیل وخامت حالش بی‌صبرانه در انتظار عمل پیوند بود، با دلی خوش و سرشار از آرزوهای دراز که باز شاهنامه خواهد خواند و باز تحقیق خواهد کرد و باز خواهد نوشت، راهی اتاق عمل شد تا کبد دیگری از شخص درگذشته دیگری جانشین عضو او شود. غافل از این‌که جسم و روان او بیگانه‌پذیر نبود. تن او با همان کبد بیمار خودش خو کرده بود. پس قدر خودی‌ها را بدانیم بیش از آن‌که از دست‌شان بدهیم. بیگانه خودی نمی‌شود.

کلیک کنید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
باز کردن چت
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس