خانه / گزارش / شب دکتر سعید حمیدیان برگزار شد
کلیک کنید

شب دکتر سعید حمیدیان برگزار شد

باشگاه شاهنامه پژوهان _ گزارش : شب دکتر سعید حمیدیان برگزار شد . عصر سه شنبه، بیست و سوم آذرماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، دویست و هفتاد و یکمین شب مجلۀ بخارا با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و کانون زبان فارسی به شب «سعید حمیدیان» اختصاص یافت. به گزارش پریسا احدیان خبرنگار بخارا در این شب استادان: دکتر نصرالله پورجوادی، استاد بهاءالدین خرمشاهی، دکتر اصغر دادبه، استاد کامران فانی، دکتر محمد امیر جلالی، دکتر سعید حمیدیان و علی دهباشی در حضور اساتید: دکتر داریوش شایگان، استاد مصطفی ملکیان، دکتر مهدخت معین، دکتر حسین پاینده،…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: اولین نفر باشید!
0

شب سعید حمیدیان

باشگاه شاهنامه پژوهان _ گزارش : شب دکتر سعید حمیدیان برگزار شد . عصر سه شنبه، بیست و سوم آذرماه سال یکهزار و سیصد و نود و پنج، دویست و هفتاد و یکمین شب مجلۀ بخارا با همراهی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و کانون زبان فارسی به شب «سعید حمیدیان» اختصاص یافت.
به گزارش پریسا احدیان خبرنگار بخارا در این شب استادان: دکتر نصرالله پورجوادی، استاد بهاءالدین خرمشاهی، دکتر اصغر دادبه، استاد کامران فانی، دکتر محمد امیر جلالی، دکتر سعید حمیدیان و علی دهباشی در حضور اساتید: دکتر داریوش شایگان، استاد مصطفی ملکیان، دکتر مهدخت معین، دکتر حسین پاینده، ماندانا صدیق بهزادی، حسن انوشه و اساتید و دانشجویان دانشگاه های تهران و علامه طباطبایی و سردبیران نشریات و … به سخنرانی پرداختند. این برنامه با همکاری رادیو اینترنتی رویداد فرهنگی هم زمان با برگزاری این نشست، پخش شد.

علی دهباشی

علی دهباشی

در ابتدا علی دهباشی ضمن خوشامدگویی به میهمانان حاضر در جلسه بخش هایی از زندگینامه و فعالیت های دکتر حمیدیان را قرائت کرد:
“دکتر سعید حمیدیان (متولد ۱۳۲۴ تهران) از پژوهشگران سرشناس و سختکوش، و استادان کم نظیر زبان و ادبیات فارسی در زمان ماست. وی در عرصه های مختلفی از ادبیات ایران و جهان دارای پژوهش ها و تألیفاتی چشمگیر است. آخرین اثر وی، شرح شوق، برندۀ جایزۀ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران (۱۳۹۳) است که جامع ترین و رَوِشمندترین شرحی است که تاکنون بر اشعار حافظ شیرازی نوشته شده است؛ اثری که قریب سی سال از عمر خود را بر سر پژوهش، نگارش و آماده سازی آن صرف کرده، و بهاءالدین خرمشاهی آن را «شرح کبیر حافظ» خوانده است. آثار حمیدیان حوزه های گسترده ای را از ترجمه و ویرایش گرفته، تا تألیف و تصحیح و لغت-پژوهی دربر می گیرد.
سردبیر مجلۀ بخارا، در ادامۀ سخنانش به معرفی برخی از تألیفات میهمان این شب بخارا پرداخت و گفت:
“تالیفات و ویراسته های وی خاصه در ادب کلاسیک فارسی از منابع دست اول تحقیق و پژوهش بوده است. از آثار وی می توان به این نمونه ها اشاره کرد: ۱-ترجمه ها: ترجمۀ خطابۀ پوشکین (داستایفسکی) (به همراه کامران فانی)، دنیای قشنگ نو (آلدوس هاکسلی)، اصول نقد ادبی (ریچاردز)، ایوانف (چخوف)، سه خواهر (چخوف) (به همراه کامران فانی)، لنتس/ ویتسک (بوخنر) (به همراه کامران فانی)، تاریخ (گوردون چایلد)، آدمهای ماشینی (کارل چاپک) (به همراه کامران فانی)، ۲- ویرایش ها: ویرایش شاهنامۀ چاپ مسکو، ویرایش خمسۀ نظامی، ویرایش مثنوی مولانا، ۳- تألیقات: درآمدی بر هنر و اندیشۀ فردوسی، آرمانشهر زیبایی (دربارۀ نظامی)، سعدی در غزل، شرح شوق (شرح اشعار حافظ)، داستان دگردیسی (دربارۀ نیما) ۴- تصحیحات: دیوان امیرشاهی سبزواری- فرهنگ جعفری (محمدمقیم تویسرکانی)
سعید حمیدیان به گواهی دانشجویانش یکی از موفق ترین استادان در امر آموزش، و ازنظر دقت علمی و وسعت دایرۀ معلومات، و نیزآزادی اندیشه و شیوۀ تدریس و انتقال مطالب نو، همیشه زبانزد بوده است. حمیدیان از سال ۱۳۷۳ تا سال ۱۳۷۵در دانشگاه کراکوف کشور لهستان به تدریس مشغول بود. وی مدتی را در دانشگاه جندی شاپور وقت (شهید چمران کنونی) و پس از آن در دانشگاه علامه طباطبایی به تدریس زبان و ادبیات فارسی پرداخت و در همین دانشگاه نیز بازنشسته شد.”
سپس برگ هایی از آلبوم خاطرات دکتر حمیدیان از کودکی تا سخنرانی های فرهنگی و ادبی ورق خورد. تدوین این بخش را مریم اسلوبی به عهده داشت.

نصرالله پورجوادی

نصرالله پورجوادی

در ادامه، نخستین سخنران این شب دکتر نصرالله پورجوادی از خاطرات دوران خدمت سربازی خود با دوستان قدیمی: کامران فانی، بهاءالدین خرمشاهی، سعید حمیدیان و اصغر دادبه در سال ۱۳۴۸ یاد کرد و بیان داشت:
“پادگان عجیبی بود. چند سالی بود که سرباز نگرفته بودند و ما همگی از رشته های الهیات و ادبیات فارسی گرد هم جمع شده و در یک گروه همه با هم بودیم. اولین بار من صدای دکتر حمیدیان را هنگامی شنیدم که داشت با شخصی دربارۀ ادبیات فارسی و شاعری سخن می گفت. تحت تأثیر سخنانشان قرار گرفتم و به نظرم آمد که ایشان یکی از محققان خوب ادبیات فارسی است. در آن زمان به تازگی به ایران آمده بودم و اشخاص را نمی شناختم. دوستی ای میان ما شکل گرفت و گاهی یکدیگر را می دیدیم. در دوران انقلاب رابطه امان نزدیکتر شد و بعدها در دوران جنگ ایشان ناچار به ترک اهواز شدند و به تهران آمدند. از او خواهش کردیم که مسئولیت گروه ادبیات فارسی را به عهده بگیرد و خوشبختانه پذیرفت. برای اولین بار پس از انقلاب که از نظر فرهنگی ما در یک بیابان برهوت فرهنگی به سر می بردیم ، به فکر برگزاری کنفرانسی با موضوع زبان و ادبیات فارسی افتادیم. در دورانی که فرهنگستان تعطیل شده بود و مجلاتی در این زمینه وجود نداشت و اکثر کتب منتشر شده، در بخش سیاسی بودند. کسی توجهی به مسائل ادبی و زبان فارسی نداشت. با همکاری ایشان این کنفرانس ادبی شکل گرفت و می توانم بگویم در آن زمان اولین کنفرانسی بود که دربارۀ زبان فارسی در محل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در کشور برگزار شد. به همت آقای دکتر حمیدیان بود که مجموعه مقالات این برنامه هم چاپ شد. همه از برگزاری این کنفرانس شگفت زده شده بودند. این کار ادامه پیدا کرد و بعدها در مرکز نشر دانشگاهی مجله و مجلاتی منتشر گشت که مسئولیت کارهای بخش ادبیات فارسی به عهدۀ آقای دکتر حمیدیان بود. بعدها در دهۀ هفتاد برای تدریس به خارج از کشور رفتند. به گمانم مهمترین کارهایی که در زمینۀ زبان و ادبیات فارسی انجام داده اند شاید بتوان گفت از دهۀ هفتاد به بعد بوده است. تا حدودی در جریان برخی از آن ها بوده ام. بخصوص در مورد چاپ اثر اخیر با عنوان «شرح شوق» که می توان گفت اثر ماندگار و اصلی ایشان است.”
وی در ادامه به کتاب شرح شوق، تألیف دکتر حمیدیان اشاره و بیان داشت:
“به نظر من این کتاب به حدی کار مهمی است که وقتی از آقای دکتر حمیدیان صحبت می شود نمی توان از این اثر یاد نکرد. بعد از انقلاب حرکت خاصی درباره حافظ و تحقیق در مورد این شاعر آغاز گشت. گرچه ما بخشی از این تحقیقات را در مرکز نشر دانشگاهی آغاز کردیم و نشر دانش مجله ای بود که در دهۀ ۶۰ و ۷۰ بسیاری از مقالات ادبی در آن منتشر می شد. حافظ یکی از مهم ترین شاعرانی بود که در این بخش مورد توجه قرار گرفت که بعدها این مقالات هر یک به طور مستقل هم چاپ شد. به گمانم حقش هم همین است. اهمیت حافظ و شناخت آن به حدی است که نباید آن را کنار گذاشت. یکی از ویژگی های اثر مذکور آقای دکتر حمیدیان این است که تقریبا تمام تحقیقاتی که در مورد حافظ در این سال ها انجام گرفته است را جمع آوری کرده و بدان اشاره داشته اند و توضیح کاملی در مورد تمام غزل ها دارند. تحقیقات گذشته بیشتر در جهات مقایسه و تفسیر اشعار بر اساس آیات قرآنی و معانی لغت و مفهوم و آرایه های ادبی بوده است، در حالیکه ادبیات، وسعت معنایی بیشتری دارد و اما آقای حمیدیان بحث ها را چه از لحاظ تاریخی بلکه در بخش علم روز از جمله روانشناسی نیز دنبال می کنند. چرا که حافظ به یکباره پدید نیامده و هر یک از مضامینی که او به کار برده است، سابقه ای طولانی در تاریخ دارد که چگونه این ها شکل گرفته و تاریخ شکل گیری مفاهیم چه بوده است. این کاری است که ایشان در این کتاب انجام داده و مضامین و ایده ها را گرفته و سعی داشته است تا تاریخ این ایده ها را بیان دارد. ایشان اصرار بر این دارند که غزل یک واحد است و ابیات با یکدیگر پیوستگی معنایی دارند و باید این پیوستگی را مد نظر قرار بدهیم. دیگران به این نکته توجه نداشته اند. شاید گاهی در کتابشان به ابیاتی بربخوریم که ارتباطش با ابیات قبل و بعد کاملا روشن نشده باشد اما کل اثر در این نکته مورد توجه بوده است.”
سپس دکتر پورجوادی با ذکر نمونه ای از این کتاب تصریح کرد:
“به عنوان نمونه یک بیت را از کتاب شرح شوق می خوانم:
«در اندرون من خسته دل ندانم کیست / که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
توضیحی که ایشان دارند این است: من خموش و او در فغان، از سویی بیانگر ندایی است که از ژرفنای ضمیر و نهان وجود آدمی بدون ارادۀ او برمی خیزد و از سوی دیگر از آنجا که نفی فعل از خود می کند یا به قول متصوفه فنای فعل و فنای افعالی است. همچنان که مولانا می گوید:
ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی/ زاری از ما نه تو زاری می‌کنی
جنید بغدادی در پاسخ به اینکه عارف کیست می گوید:”آن که در اندرون تو سخن گوید و تو خموشی.”
مولانا در شعر فارسی بیش از هر کسی از این مضمون بهره گرفته و آن را به شکل های مختلف بازگو کرده است و می گوید که وجود یار در درون وجود او پنهان است:
از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم / ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
نیز می گوید کسی که از درون جان او تلقین به شعر می کند:
ای که میان جان من تلقین شعرم می کنی / گر تن زنم خامش کنم ترسم که فرمان بشکنم
این بیت هم از عمان سامانی شاعر عصر قاجار ظاهرا اقتباس از حافظ است:
کیست این پنهان مرا در جان و تن / کز زبان من همی گوید سخن؟
از آنجا که بیت حافظ گاهی در کتب روانشناسی به عنوان سر لوحه ای به ویژه برای مبحث ضمیر ناخود آگاه قرار می گیرد، یادآور می شود که زمینۀ این بیت و همانندی های آن بی پیوند با مبحث مذکور نیست اما حقیقت آن است که علمای ما در چهارچوب علم النفس سنتی خود، درکی مبهم از وجود چیزی در لایه های پنهان ضمیر انسان داشته اند و هرگز نباید استشهادی که به کلام خواجه البته به دلیل بیان بیش از اندازه دل انگیز او می شود، نشانی این همانی آن با بحث علمی و کاملا تجربی زیگموند فروید در ارتباط با ضمیر ناخود آگاه انگاشت.»
این بحثی است که ایشان مطرح کرده است و به نظرم نمونۀ خوبی است و بعد می پردازند به بیت بعدی که دربارۀ موسیقی و سماع است که مبحث مهمی در حافظ می باشد و به ارتباط میان ابیات تأکید دارند. تنها شاید باید گفت که کاش ایشان به ارتباط این بیت با بیت بعدی که فوق العاده مهم است نیز اشاره ای می داشتند:
دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب / بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
و در واقع نشان می دهد که حافظ اشاره به مجلس سماع دارد و این تنها حالتی است که انسان ظاهر خود را کنترل می کند و با وجود غوغای درونی آرام می نشیند.
در خاتمه تنها می توانم بگویم که این کتاب نمونۀ بسیار خوبی برای تحقیق در مورد حافظ است. کسی که قصد تحقیق دربارۀ ابیات شاعر را دارد، نمی تواند شرح شوق را نبیند و مطالعه نکند.”

بهاالدین خرمشاهی

بهاالدین خرمشاهی

دومین سخنران این شب، استاد بهاء الدین خرمشاهی، ضمن تشکر از زحمات علی دهباشی مجلۀ بخارا را یک نشریۀ ملی دانست و از سردبیرش به عنوان یکی از بزرگترین فرهنگسازان قرن یاد کرد. وی در وصف و نقد کتاب شرح شوق آن را شرح کبیر حافظ خواند و نکاتی را بیان کرد و اشعار طنزی در وصف دوست دیرین خود خواند و چنین گفت:
“اگر بخواهم دربارۀ شرح شوق که کتاب سال هم شده است، سخن بگویم شرحِ شوق مرا نیز خواهید دید! ما ۵۲ سال است که با هم دوست هستیم. در سال ۵۳، پدر نازنین دکتر حمیدیان، من و فانی را دعوت کردند که نزد سعید برویم و با هم درباره کنکور صحبت کنیم و گفتند که نگران نباشید و به کتاب هم نگاه نکنید تا نگرانی کنکور از دلتان بیرون برود. آن شب نشستیم و سخن گفتیم و خوش گذراندیم. هر چه فکر می کنم این دوستی ما به حدی طولانی و پر بار بوده است که پیش از آن را به یاد نمی آورم. آثار ایشان، با همۀ عشقی که به تألیف داشتند، زیاد است. با یکدیگر طنز و شوخی هم داشتیم. وقتی ایشان در نقد حافظنامه یادداشت هایی برای من نوشتند، یک مثنوی برای ایشان گفتم که ابیاتی از آن را می خوانم:
گفتی ای حق ولی به شیرینی / ثانی ات نیست در خطا بینی
سخن از سخت و عهد سست بود / هر چه دیدی غلط، درست بود
بعد از چاپ شرح شوق از حجم آن حیران شدم. خب نقدی هم داشتم. البته این تفسیر نا به جا نیست و برش کوچکی در تاریخ اندیشه و فرهنگ و ادبیات را روشن می کند ولی جلد اول به جایی که سر فصل داشته باشد، بیتی از حافظ آمده است. به طوری که شخص نمی داند در این صفحه از چه بخشی از اشعار حافظ صحبت خواهد شد. به عنوان مثال بگویند: رندی و حافظ. من تنها این کمبود را می بینم. البته من چاپ اول را دارم که حتی شماره جلد نداشت و برای یافتن شمارۀ آن باید کتاب را از کتابخانه بیرون می آوردی تا متوجه شوی که این جلد چندم است. البته انتشارات قطره جلدهایی را جدا کرد و جلد جدید گذاشت و این نهایت احساس مسئولیت یک انتشارات است. اما در کل باید گفت که اثری بسیار ارزشمند می باشد.
در پایان طنز دیگری برای ایشان می خوانم. وقتی شرح شوق را دیدم یک دوبیتی گفتم:
حمیدیان چو کلان شرح خویش را بنوشت / بگفت کمتر از اینی به ذوق ما نرسد
هزار شرح به بازار شرق می آرند / یکی به موجزی شرح شوق ما نرسد”
پس از سخنان استاد خرمشاهی، دکتر حمیدیان بیان نمود که در چاپ های جدید نکات مورد انتقاد ایشان تصحیح شده است.

اصغر دادبه

اصغر دادبه

در بخش دیگر، دکتر اصغر دادبه، با تحلیلی بر کتاب دکتر حمیدیان با تأکید بر لزوم جامعیت علوم در پژوهشگران ادبیات در شرح غزل های حافظ، گفت:
“مسأله ای از گذشته ها به عنوان مسألۀ جامعیت وجود داشت و سپس تخصص جای جامعیت را گرفت. هر کدام از این دو خصوصیات و آفاتی داشتند. بعدها گفتند که اگر ارسطو جامع بوده است فلسفه نشان از جامعیت ندارد بلکه او هم به علم و هم به فلسفه می پرداخته است. اما در روزگار بعد که شغل و تخصص پیش آمد و کارها پیشرفت کرد، یک آفت بزرگ دامن بشر را گرفت و آن این که هر کسی در حوزۀ خود، خویش را قطب دایرۀ امکان فرض کرد و گمان کرد که کل عالم در مشت اوست و آفت دیگر اینکه بسیاری چیزها پوشیده ماند. زمانی که شخص در حوزه ای تخصصی می یابد، فکر می کند همه کاره است و همه چیز را می داند و این خود بزرگترین آفت است. امروزه دوباره جهان رو به سوی جامعیت می رود و این خوشبختانه در فرهنگ ما شاید نزد نسل هایی به صورتی باقی مانده است و این میل به جامعیت در حوزۀ کار آقای حمیدیان وجود دارد. معمولا ادیبان ما خیلی روی خوش به فلسفه نشان نمی دهند. دکتر حمیدیان با فلسفه بیگانه نیستند. زبان خارجی هم از این مقوله است و همگی از آن گریزانند ولی ایشان به این زبان هم مسلط بوده و از جوانی ترجمه هایی داشته اند. با زبان عربی آشنایی دارند. از ترجمۀ رمان تا کارهای تحقیق ادبی در آثارشان می توان یافت. این ویژگی هایی است که در هر کسی وجود ندارد و در او بدون مبالغه بوده و هست و این مسأله و توجهاتی که در بخش های مختلف داشته است و ویژگی ها و اطلاعاتی که در برخورد با یک متن لازم است از زبان شناسی و واژه شناسی و تاریخ در شرحش آشکار می باشد. خب طبیعی است که انسان در راه و تحقیق هم در راه است. فقط پیامبری است که ختم شد. خاتم النبیین داریم، خاتم المحققین که نداریم! اگر قرار باشد که یک کار تحقیقی به پایان برسد، طبیعی است به پایان نمی رسد و این لازمۀ پیشرفت و تحقق بشری است. خود فلسفه هم همین گونه است و به هر حال در هر دوره ای نسبت به اوضاع و احوال و دانشی که یک متفکر دارد، حقیقت را به گونه ای ترسیم می کند و به نسبت خود همین است که باید باشد. این وضعیت را در شرح شوق می بینید و این جامعیت همه سویه است و حتی ابیاتی که گاهی در نسخۀ مورد نظر ایشان نیست ولی مطرح کرده اند. حتی آنجایی که خود می گوید: این بیت نه به ما می چسبد نه به این غزل!
فرصت نگر که فتنه چو در عالم اوفتاد / صوفی به جام می زد و از غم کران گرفت

شب سعید حمیدیان
اما به دلیل اینکه می خواسته جامع الاطراف باشد حتی این گونه ابیات را آورده است و توضیح داده است. نکتۀ دوم اینکه با توجه به اصل در راه بودن بعد از انقلاب توجه ویژه ای به حافظ شد. اصلا چرا به یک هنرمند و یک شاعر توجه داشته ایم؟ به دلیل اشتراک در وضعیت. شما از آثار یک هنرمند و شاعر وقتی بیشتر لذت می برید که با او به همدلی برسید. به همدلی رسیدن با یک هنرمند هم هیچ سببی نمی تواند داشته باشد جز وضعیتی که در آن به سر می برده است و به سر می بریم. اصل بعد از فردوسی، سعدی است و بارها گفته ام که اگر سعدی نبود حافظ نبود. اما اگر حافظ نبود سعدی بود! اما چرا سعدی پشت سر او در روزگار ما قرار گرفت. سعدی به هر حال در روزگاری زندگی می کرد که به طور نسبی آرامش برقرار بود و آدم های عاقلی بودند که به اتابک بگویند که نادان نشو و با مغول درنیامیز. و آنجا است که فرهنگ ما حفظ شد و اگر قرار بود فارس هم ریشه اش زده شود، در خراسان هم این مشکل پیش می آمد. خلاصه اینکه فضای آرامی پیش آمد.
حافظ در یک وضعیت سیاسی دشواری زندگی می کرده است. چون شرایط دنیای ما نزدیک به سخنان اوست با او بیشتر ارتباط برقرار می کنیم. و ما را به یک دریافت مشترک می رساند و این شهرت او نسبت به سعدی طبیعی است. سعدی است که بنیانگذار مکتب شیراز است و میوۀ نهایی آن حافظ می باشد. این ها در بستر آرامشی بود که پدید آمد. حال بر این سال هایی که در مورد حافظ شرح نوشته شد و کم هم نوشته نشد توجه کنید. یکی از کارهایی که دکتر حمیدیان کرده است و ممکن است مورد ایراد باشد این است که چرا بیت را به نثر بر نمی گرداند. قبل ها استاد خطیب رهبر و دیگران این کار را انجام داده اند گرچه برای کسی که شروع به خواندن می کند، برگرداندن بیت به نثر هم کمک خواهد کرد. اما حمیدیان در جایی قرار داشت که این کارها انجام شده بود. اما او آمد و مقدمات را در اختیار خواننده قرار داد که در واقع مقدمات و مسائلی است در مورد یک بیت و غزل که می توان مطرح کرد. نتیجه گیری را به عهدۀ خواننده گذاشته است، خواننده ای که آن معنی و نثرها را پشت سر خود دارد و طبیعتا می تواند کار خود ر ا بکند. مضاف بر اینکه آن ابعاد مختلف معنایی که به ویژه در شعر به طور عام و در شعر حافظ به طور خاص است، این مجال را به خواننده می دهد. گرچه باور دارند که شاعر شعرش را گفته است و دیگر معنا به عهدۀ خواننده می باشد اما توجه داشته باشید که معنا در اختیار خواننده ای است که آن چیزهایی که باید به عنوان مقدمات بداند، دانسته است. وگرنه نه اینکه هر چه دلش خواست. از این نمونه ها بسیار است. ما در برخورد با شعر در اثر ایشان یک سسلسه معنایی را می یابیم که می توانیم قسم بخوریم مورد توجه شاعر بوده است و مخصوصا شاعری همانند حافظ، چون دائما ابیات را تغییر داده است. سی سال پهلوانانی مثل مرحوم فروزانفر و خانلری بر سر اینکه حافظ :
حافظ مرید جام می است ای صبا برو / وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
در مورد شیخ خام، شیخ جام بحث داشتند و تردید نکنید که شیخ جام است. این دستکاری ها که کار خود حافظ است نشان می دهد که ایشان به ابعاد مختلف معنایی توجه داشته و این تغییرات برای همین بوده است. با این همه هنر بزرگ شاعر این است که زبان ویژۀ خود را خلق کند. شاعر بزرگ کسی است که زبان خاص خود را خلق کند و آن زبان موجب می شود که ابعاد مختلف معنایی که شاید در آن لحظه خود شاعر هم در نظر نداشته است، آیندگان بتوانند به کار گیرند. واژگان و معانی که صحبتش شد برای این است که ما بدانیم در قرن هشتم فلان واژه ای که بدان اشاره داریم مثل التفات یعنی تعارف کردن آیا حافظ هم در این معنا به کار می برده است:
شاه اگر جرعه رندان نه به حرمت نوشد / التفاتش به می صاف مروق نکنیم
خیلی از شارحان این بیت را همین طور معنا کردند اما اگر بخواهیم بدانیم که ارادۀ خود حافظ چه بوده است باید سیر تحول واژه ها را بدانیم. دکتر حمیدیان در کتاب خود بدین نکات اشاره دارند.”
وی در پایان سخنان خود گفت:
“امیدوارم که فرزانه فرزندان حافظ ها و سعدی ها این کار را به سرانجام برسانند و آرزوی ما این است که کارهایی بکنند بِه از این. اگر این زبان را حفظ نکنیم، مرده ایم. تردید نکنید و به تاریخ بنگرید.
اما برای این کتاب دو پیشنهاد دارم: درست است که در چاپ سوم به بعد این فهرست ها تهیه شد اما از ناشر بخواهید آن را در یک تیراژی به طور جداگانه چاپ کند تا آن ها که چاپ اول را دارند به راحتی استفاده کنند. عرض دوم این است که در بازبینی که انجام داده اید، از شرح علامه قزوینی و دکتر غنی هم استفاده کنید. در سال ۱۳۲۰ ایشان این کار عظیم را در مورد شرح حافظ انجام دادند و هنوز هم بر آن هستم که درست ترین و کامل ترین نسخه هاست.
گر طمع داری از آن جام مرصّع مِی لعل / ای بسا دُر که به نوکِّ مژه ات باید سفت
این ضبط قزوینی و غنی است.
کسی که به کم ترین آشنایی نسبت به شعر داشته باشد، می فهمد که میان «ای بسا در که به …» با «در که به…» تفاوت بسیار است. برخی کارهایی که تصحیح شده کمّی است. در حالیکه گاه ابیات در دو سه نسخه موجود است و به دلیل پذیرش این اصل که حافظ تغییر می داده است، این ابیات ارجحیت دارد. مثلا در بیت زیر که در نسخه های بسیاری آن را می بینیم آمده است:
دلت به وصل گل ای بلبل سحر خوش باد / که در چمن همه گلبانگ عاشقانۀ توست
اما بیت زیر تنها در دو نسخه وجود دارد:
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد / که در چمن همه گلبانگ عاشقانۀ توست
اما ارجح تر است. چرا که بلبل برای صبح و ظهر نیست بلکه بلبل برای سحر است. چیزی که ما را به اشتباه می اندزاد، مرغ سحر است. وقتی مرغ بود، سحر می آید و نوع پرنده را مشخص می کند ولی وقتی خود بلبل بود سحر حشو زاید است. البته بیان این نکات به این معنی نیست که کار ایشان عظمت ندارد. چون می دانم که دکتر حمیدیان از تکاپو فرو نمی نشیند این ها را می گویم تا در چاپ جدید بدان توجه نمایند.”
در ادامه فیلم مستندی دربارۀ دکتر سعید حمیدیان به نمایش در آمد که به لطف دکتر محمد امیر جلالی در اختیار مجله بخارا قرار گرفته بود.

کامران فانی

کامران فانی

سپس استاد کامران فانی، دربارۀ دوستی دوران جوانی خود با دکتر حمیدیان و آثار ادبی مشترکشان در سخن گفت:
“یکی از نکته هایی که سخن خواهم گفت به دوران جوانی ما می رسد و نگاهی بدان دوران خواهم داشت. من و آقای حمیدیان چند اثر مشترک داشتیم و مراسم ازدواج سعید که تنها شاهدش بنده بودم و می گویم که وجود همسرشان فرشته ای است که بدون او نجات پیدا نمی کرد. نکتۀ دیگر دربارۀ آخرین اثر ایشان است که حاصل تمام عمرش می باشد. در سال ۴۳ با سعید آَشنا شدم. چهار سال اول هم با هم بودیم. من و سعید و خرمشاهی به عنوان سه تفنگدرا شهرت داشتیم. در همان دوره بود که من و سعید تصمیم گرفتیم که کار مشترکی انجام دهیم و ترجمه ای چاپ کنیم. به چخوف علاقۀ بسیار داشتم و از همین فرصت استفاده کردم و یکی از نمایشنامه های مشهور او با نام «سه خواهر» را ترجمه کردیم. دیگر اثر مشترک ما، ترجمۀ نمایشنامۀ «آدم های ماشینی» اثر کارل چاپک بود که موضوع زیبایی داشت و در مورد روبات هایی بود که دنیا را تسخیر و بر علیه انسان قیام می کنند. اما نمی توانند خود را بازتولید نمایند و سر آخر یک روبات و یک انسان عاشق هم می شوند و یک آدم و حوای جدید پدیدار می شود و دنیای جدیدی شکل می گیرد. از کارهای دیگری هم که انجام دادیم نمایشنامۀ «ویتسک» اثر «گئورک بوخنر» که آقای مهرجویی فیلم پستچی را بر اساس همین نمایشنامه ساخته است. این تجربۀ دوران جوانی ما بود که عشق و علاقه امان به ادبیات را نشان می داد. بعدها آثار ادبی بسیار ماندگاری از او دیدیم و توشه ای که بیشتر جنبۀ غریزی یافته بود و نتیجه اش در «شرح شوق» حافظ نشان داده شد و اگر آن تجربه ها را نداشت، شاید نمی توانست بدین صورت در مورد حافظ صحبت کند. وی بعدها کتب بسیاری دربارۀ نظامی و فردوسی نگاشته است که قابل توجه می باشد، اما به خوبی معرفی نشد. استاد حمیدیان کارهای مهمی در ترجمه داشته اند و این ها که گفتم اولین تجربه هایشان در مورد ادبیات بود. اصول نقد ادبی نوشتۀ «آیور آرمسترانگ ریچاردز» یکی از مهم ترین کتاب ها در مورد نقد ادبی است که ترجمه کرده است و رمان «دنیای قشنگ نو» نوشتۀ آلدوس هاکسلی که ترجمۀ مشکلی دارد، چرا که یک اتوپیای جدید با واژه های نو در این رمان خلق شده است، از دیگر آثار اوست.”
استاد کامران فانی در ادامه اظهار داشت:
“مجموعۀ تمام این ها به آخرین کار ایشان، «شرح شوق» که اثر اصلیشان است، می رسد و سال ها پخته شده تا روشنایی روز را در درون آن ببینیم. در این کتاب وقتی غزلی را با در نظر گرفتن تمام جوانب معرفی می کند فصل آخری دارد که یک یا دو صفحه است و دکتر حمیدیان سعی داشته است تا ساختار آن را کشف نماید. یعنی ببیند که در مقابل این چند بیت مقابل یک اثر بزرگ قرار گرفته است. گاهی این اثر بزرگ به عنوان یک کلیسای گوتیک است یا به عنوان یک قلم مویی که خطی می کشد و نقاش چینی طبیعت و انسان را مقابل هم قرار می دهد. تمامی این ها مجموعۀ کلیت و هماهنگی است. به نظر من کوشش ما برای شناخت ادبیات خودمان و برای زنده نگاه داشتنش و پاسخگوی نیازهای زیبایی شناسی، کشف این نگاه است. یعنی مفردات بدون تردید لازم هستند اما در نتیجه مخاطب باید یک کل زیبا را درک کند و شناخت و شناساندن آن وظیفۀ هر شارح فارسی است و دوست دیرین من در این کار موفق بوده و راه تازه ای گشوده که در آثار قبل از شرح او بدان اشاره شده است. اما ایشان خیلی سیستماتیک به این اشعار پرداخته اند. چرا که کل زندگی اش را صرف این اثر کرده است.”

امیر جلالی

امیر جلالی

در ادامه دکتر محمد امیر جلالی، دربارۀ خصایل اخلاقی و تدریس و آثار استاد ادبیات سال های دانشجویی و اکنون خود گفت:
“نخست درودی از بُنِ جان و دل بر همۀ شما بزرگان و فرزانگان.
با کسب رخصت از اوستادانم که در این جمع شَرَفِ حضور دارند، بنده به نمایندگی از دانشجویان پیشین و همیشۀ استاد حمیدیان، به کوتاهی، شرح شوق خواهد داد. اما:
«سر خجالتم از پیش برنمی‌آید که دُر چگونه به دریا برند و لعل به کان
من این سُخَن نه سَزاوار قدر او گویم که سعی در همه یابی به قدر وُسع و توان
اگر نه بنده نوازی از آن طرف بودی من این شَکَر نفرستادمی به خوزستان»
باری، اکنون سخن از حمیدیان است. مردی که در پژوهش و آموزش از تاثیرگذارترین چهره های ادب و فرهنگ امروز در این مرز و بوم بوده است. از خصایص رجال بزرگ، چندسویگی و ابعاد متعدد علمی و شخصیتی ایشان است؛ و در پژوهش، آموزش و منش حمیدیان نیز سخن ها می توان گفت:
۱- پژوهش: کسانی که دقایقی را در مکتب تعلیم حمیدیان نشسته اند، وی را هم «استاد» یافته اند و هم آنگونه که خود می گفت «معلم». «استاد» در وسعت دانش و پژوهش: از ویرایش و ترجمه گرفته، تا لغت-پژوهی و تصحیح و تألیف؛ از ادب شرق تا غرب؛ از کهن تا نو؛ از ویرایش و چاپ برجسته ترین متون ادب فارسی، همچون شاهنامۀ فردوسی، تا خمسۀ نظامی و مثنوی مولانا؛ و از تصحیح متون نظم و نثر، همچون دیوان امیرشاهی سبزواری و فرهنگ جعفری، تا ترجمۀ متن؛ از داستان و رمان و خطابه، تا تاریخ و نقد ادبی: از چخوف و داستایفسکی و آلدوس هاکسلی، تا گوردون چایلد و آی. ای. ریچاردز؛ از تألیف دربارۀ فردوسی و نظامی و سعدی، تا نیمایوشیج: از «درآمدی بر هنر و اندیشۀ فردوسی»، تا «آرمانشهر زیبایی»، و از «سعدی در غزل» تا «داستان دگردیسی». و آخرین اثر وی، «شرح شوق»، که جامع ترین، و رَوِشمند ترین شرحی است که تاکنون بر اشعار حافظ نوشته شده است. در وسعتِ دانشِ ادبیِ استاد همین بس، که پرسشی ازجانب دانشجویان نبود که پاسخ آن را ندانند.
۲- آموزش: حمیدیان به راستی «معلم» بود؛ همانگونه که خود را همیشه «معلم» میخواند. استاد حمیدیان گذشته از شأن علمی و جدیت استادی، در قدرت انتقال، برانگیختن و تأثیرگذاریِ عاطفی، و جذبه و کشش، و ایجاد اشتیاق در شاگردانش که از برترین خصائص معلمی است، زبانزد بود. بسیاری را می شناسم که ادبیات را به شوق حمیدیان خوانده اند؛ و بسیاری را نیزکه در ورطۀ کشاکش روزگار و فضای دانشگاهی در شُرُفِ انصراف از رشتۀ ادبیات بودند و شیفتگی به شخصِ استاد حمیدیان ایشان را در این مسیر همچنان امیدوار باقی نگاه داشت؛ آنگونه که من بنده نیز. وی از نوادرِ آموزگارانی بود که دانش دوستان هم کلاس های ادبِ گذشته اش را شیفته بودند و هم آنگاه که ادب معاصر را با مهارتی کم نظیر درس می گفت. هم از فردوسی و سعدی و حافظ سخن ها داشت، و هم از نیما و اخوان و شاملو:
«من پیر کوه های پر از راز یوش را / وآن رندِ پُرحکایتِ پیمانه نوش را/ از درس و از حکایت خوبت شناختم…»
در مکتب حمیدیان، هنرمندان را می توانستی به «امر واقع» هرچه نزدیکتر بیابی. آنگونه که «حافظِ حمیدیان»، «هنرمند»ی بزرگ است نه «امری قدسی»؛ چنانکه معانیِ پنداشته از عوالم غیب را نیز در «ساختار و فُرم هنریِ» حافظ به ما نشان می داد. حمیدیان دانشجویانش را به عوالم «خرد و تعقل» نزدیکتر می ساخت؛ که به راستی مهمترین نیاز حیات فرهنگی ایران امروز بوده و هست. «بازنگری در مشهوراتِ مسلّم-انگاشته» تنها یکی از نمود های گرایش حمیدیان به دقت و خرد علمی است. آنچنانکه در جای جای آثارش خاصه در شرح شوق بروز یافته است. شرافت علمی، و نیز پرهیز از تعصب و تعلق فردی در قضاوت، گوشه ای دیگر از آموزه های وی‌ اند.
۳-منش علمی و اخلاقی: جهان آموزه های حمیدیان، شاگردانش را به سمت افق های خردورزی، آزادی اندیشه، دقت، اعتدال، و انصاف در داوری سوق می داد. نه از هنرمندانِ بزرگ، بت می ساخت و نه چون سنت مرضیّۀ ما، برای برکشیدن یک هنرمندْ دیگران را در پای او تخریب می کرد.
گذشته از شرافت علمی و دقت های وسواس گونه در متون، حمیدیان همچون استادانش، خانلری ها، یزدگردی ها، شهیدی ها و یوسِفی ها، آمیزۀ بی بدیلی از علم و عاطفه نیز هست. آنانکه شاهنامه را به درس نزد ایشان خوانده اند، به خاطر دارند که چون به غم امۀ رستم و سهراب می رسید، چگونه اشک در چشمانش حلقه ها می زد. از نمود های شخصیت عاطفی حمیدیان، جنبه ای کمتر شناخته یعنی «ذوق ورزیِ هنری» اوست. استاد حمیدیان گذشته از شأن علمی، در عرصۀ «شاعری» نیز صاحبِ طبعی سلیم، و در طنزپردازی دارای قلمی فاخر است؛ اگر روزی مکاتبات بین اخوانیِ ایشان با استاد خرمشاهی به چاپ برسد، گواهی خواهد بود بر مدعای امروز بنده.”

وی در پایان سخنانش، بیان داشت:
“و اما واپسین سخنم دربارۀ آخرین اثر ایشان یعنی شرح شوق است. گذشته از همۀ تفاوتهای کمّی و کیفی‌ِ شرح شوق با دیگر شرح‌های حافظ، مهم‌ترین تفاوت، عمر ۳۰ ساله ای است که استاد بر سر این کار گذاشته‌اند. (۲۵ سال پژوهش و یادداشت برداری، ۳ سال تحریر مداوم این یادداشت ها، و قریب ۳ سال هم نمونه خوانی‌های مکرر برای چاپ، استخراج مدخل ها و تهیۀ فهرست ها.) باری، چنین صرف وقت ها مستلزمِ از لذت ها گسستن ها و از خود گذشتن ها، و فدا کردن بسیاری تمنّیات و فرصت هاست. تنها برخی از نزدیکان ایشان می‌ دانند که چگونه مسافرت های تنها دو سه روزه در کل سال را هم بر خود حرام کرد تا مبادا از کار و بار حافظ دور بماند. فرق هاست میان آنکه ادبیات را حرفه بداند تا آنکه ادب را دستمایۀ زندگی و شیفتگی. مذهبِ منسوخِ «عشق، شیفتگی، وجدان و شرافت علمی»، دیگر است و مذهب مختارِ فضای دانشگاهیِ امروز یعنی «مقاله بازی و کتاب سازی»، سخنی دیگر:
اگرچه لالۀ عمرش به سنگِ صاعقه سوخت / متاع علم و ادب را به «نام و نان» نفروخت
ادبیات از زندگی حمیدیان جدا نیست. حمیدیان ادبیات را نفس‌می کشد. او ادبیات را می زید و ادبیات او را. پیش ازین گفته ام و بار دگر می گویم: سالها پیشْ زمانی که برای نخستین بار به منزل استاد رفتم شگفت‌ زده شدم، آنگاه که دیدم، منزل ایشان نیز در خیابان «فردوسی» است؛ جنب کوچۀ «سعدی» و در کوچۀ «حافظ شرقی»
اما عرایضم را با سخن سعدی بزرگ به پایان می رسانم و از جانب همۀ دانشجویانتان می گویم:
«هرکه سودای تو دارد، چه غم از هرکه جهانش / نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
به جفایی و قفایی نرود عاشق صادق / مژه بر هم نزند گر بزنی تیر و سنانش
گفتم از ورطۀ عشقت به صبوری به درآیم / باز می بینم و دریا نه پدیدست کرانش
عهد ما با تو نه عهدی که تغیّر بپذیرد / بوستانیست که هرگز نزند باد خزانش»

سعید حمیدیان

سعید حمیدیان

در واپسین دقایق این نشست، دکتر سعید حمیدیان، ضمن تشکر از شاگرد دیروز خود، دکتر محمد امیر جلالی و سپاسگزاری از زحمات علی دهباشی در برگزاری این نشست و یادی از دکتر محمود و ایرج افشار از دوران انتشار مجلۀ کلک و این روزهای مجلۀ بخارا و فراز و نشیب هایی که سردبیر این مجله با آن ها دست و پنجه نرم کرده بود، سخن گفت:
“آقای دهباشی در رنج لحظه به لحظۀ انتشار نشریه ای پر بار همچون کلک سابق و بخارای کنونی با این همه شماره های بسیار نه تنها ادبیات را در تمامی مناطقی که فرهنگ ایران زمین در آن ها وجود دارد دنبال می کنند، بلکه معنای وسیع تری از آن را دارند به گونه ای که ایشان با دپارتمان های مختلف ایرانشناسی در سراسر جهان مرتبط هستند.”
دکتر حمیدیان در ادامه اظهار داشت:
“از دکتر نصرالله پورجوادی یاد می کنم که در یکی از حساس ترین مقاطع تاریخ ایران، ایشان نشر دانش را منتشر می کردند. و بعدها اولین سمینار ادبیات را برپا کردیم و دومی در سال ۶۳ برگزار شد که محور آن به زبان فارسی با عنوان زبان علم اختصاص داشت. یعنی می خواستیم ببینیم که زبان فارسی چه کارآیی هایی در رشته های علمی دارد. به هر حال نشر دانش در چنین فضایی منتشر می شد. سال ۶۱ که اولین سمینار نگارش فارسی بر پا شد، نشر دانش دری را گشود که برای اولین بار علوم بسیاری را با یکدیگر مرتبط ساخت و با هم آشنا کرد و خود پایگاهی شد برای بحث و تحقیق و …. در زمینه هایی مثل ادبیات، نظم و نثر فارسی، ویرایش و ترجمه.”
دکتر حمیدیان در بخشی دیگر از سخنانش به کتاب «شرح شوق» خویش پرداخت و تصریح کرد:
” شعری با عنوان وصیت نامه گفته بودم. که طنز و جد بود. مخاطب برخی از ابیات این وصیت خانواده ام هستند:
چو من روم ز جهان فراخ با دل تنگ / کنون بگویم تا ماندگان چه کار کنند
خلاف بنده که عمری به تنگدستی سوخت / نظر به شیوۀ مردان کامگار کنند
به لفت و لیس و زد و بند وقت خوش دارند / به هر چه فسق و فجور است افتخار کنند
بدین قرار بخواهند یافت کام و قرار / نیافتند غمی نیست، انتهار کنند
در بخش دیگر:
ریال چند مرا با دلار تاخت زنند / ملاقه داده زر شمش اختیار کنند
مراست مشت کتابی چو جار زد نمکی / به پاس یک تومنی بر خرش سوار کنند
و اما وصیت دوم من:
“کتاب شرح شوق اگر هیچ نداشته باشد یک تجدید نظر و کار تازه ای است. حتی اگر سرا پا اشتباه باشد. اما در این موضوع از جناب دهباشی یادی می کنم که یک روز به من گفتند این کتاب از هر دیدی که نگاه کنیم کار متفاوتی است. باور بفرمایید این فرمایش و کلمۀ متفاوت برای من بسیار خوشایند تر از ستایش های مرسوم بود. چون درست به هدف زده بودند.
من در این کتاب، بدون بزرگ بینی از حافظ سخن گفته ام. یکی از دوستانم دکتر مسعودی همدانی مقالۀ چرا حافظ را نوشت. درست هنگام بر پایی کنگرۀ حافظ در سال ۶۷ ، ایشان در نشر دانش این مقاله را منتشر کرد. حال شما فکر می کنید که آیا با یک کار درست و علمی تر، دور از شعارهای مرسوم می شود که حافظ را به صورت علمی تحلیل کرد؟ نتیجه چه می شود؟ بنده با نوشتن این کتاب آیا جسارتی به مقام حافظ کرده ام؟ خیر اینگونه نیست. وقتی به آخر کتاب رسیدند، نه تنها چنین جسارتی نشده است بلکه این را می دانم که مخاطب حافظ را بیش از پیش دوست خواهد داشت. چون قصد این را نداشته ام که جهت عکس کار کنم. ما کارهای بسیاری در این بخش داریم اما تصور درستی از چگونگی شکل گیری ابیات حافظ نداریم. هنوز بحث هایی در مورد تنوع ابیات حافظ وجود دارد! اگر غزل و مجموعۀ آن یک اثر هنری باشد و این مجموعه هم در بخش هنر پذیرفته شده باشد پس کدام اثر هنری بر پایۀ اجزای پراکنده خلق شده است؟ این ها حاصل کم کاری خودمان نسبت به حافظ است و سیر اشعار او سیر تکاملی است. یعنی شعری که از اواخر سدۀ سوم هجری شروع شده است و تکامل یافته و به حافظ در نیمۀ دوم سدۀ هشتم رسیده است. غیر از این هرگونه کاری که انجام بدهیم در حکم جدا کردن حافظ از تمامی این مجموعۀ عظیم ادبیات و فلسفه و عرفان است. به هر حال من حرف هایم را در این کتاب زده و انتقاداتم را بیان داشته ام. معتقدم باید راه را دوباره رفت و منطقی تر و علمی تر پیش رفت و از خرافات فاصله گرفت. آن زمان حافظ شناسی راستین را خواهیم دید و خواهیم شنید.”

در خاتمه، نسخه هایی از آخرین کتب منتشر شدۀ بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، به دکتر سعید حمیدیان تقدیم گردید و لوح تقدیر و هدیه ای از طرف رئیس دانشکدۀ ادبیات فارسی دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب، به ایشان اهدا شد.

شب سعید حمیدیان

کلیک کنید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
باز کردن چت
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس