خانه / یادداشت ها /  آیا حاجی فیروز نمادی نژدپرستانه است؟ / مرجان فولادوند
کلیک کنید

 آیا حاجی فیروز نمادی نژدپرستانه است؟ / مرجان فولادوند

سال‌هاست نزدیک نوروز بازار نقد آیین‌های نوروزی داغ می‌شود. چند سالی بازار حرف‌ها درباره‌ی تقلبی بودن هفت سین داغ بود و این که اصل آن هفت شین و هفت چین بوده و هفت سین بی‌معناست و... چند سالی حضور ماهی قرمز نمادی چینی تلقی می‌شد که هیچ ریشه‌ی ایرانی ندارد و باید حذف شود. در سال‌های اخیر هم حاجی فیروز مورد توجه قرار گرفته. دامنه‌ی نقدها  آن‌قدر گسترده شده که  شهرداری تهران اعلام کرده:« به خاطر سوء برداشت‌های نژادی حاجی فیروز را از نمادهای نوروزی سطح شهر حذف خواهد کرد».( حذف همیشه مطمئن‌ترین و دست به نقدترین کار ممکن است. درست مثل…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: 3.41 ( 2 امتیازات)
0

 آیا حاجی فیروز نمادی نژدپرستانه است؟ / مرجان فولادوند

سال‌هاست نزدیک نوروز بازار نقد آیین‌های نوروزی داغ می‌شود. چند سالی بازار حرف‌ها درباره‌ی تقلبی بودن هفت سین داغ بود و این که اصل آن هفت شین و هفت چین بوده و هفت سین بی‌معناست و… چند سالی حضور ماهی قرمز نمادی چینی تلقی می‌شد که هیچ ریشه‌ی ایرانی ندارد و باید حذف شود. در سال‌های اخیر هم حاجی فیروز مورد توجه قرار گرفته. دامنه‌ی نقدها  آن‌قدر گسترده شده که  شهرداری تهران اعلام کرده:« به خاطر سوء برداشت‌های نژادی حاجی فیروز را از نمادهای نوروزی سطح شهر حذف خواهد کرد».( حذف همیشه مطمئن‌ترین و دست به نقدترین کار ممکن است. درست مثل کاری که خیلی‌ها با حذف نماد ماهی از سفره‌ی هفت سین کردند.) اما واقعیت چیست؟ کاردرست کدام است؟ به خاطر دلبستگی به  آیین‌های ایرانی نماد برده‌داری و تبعیض نژادی را هم‌چنان حفظ کنیم؟ آن‌را  به عنوان رسمی متاخر که از دوران صفویه و قاجار و از تهران و اصفهان شروع شده حذف کنیم؟ یا با اندکی عذاب وجدان آن را نگه داریم و سعی کنیم برایش دلیلی بتراشیم؟ البته حذف کار ساده‌تری است اما یک راه دیگر هم وجود دارد،‌ خودمان را کمی به زحمت بیندازیم و درباره‌ی  این پرسش‌ها دنبال جواب بگردیم.

نگاهی به دلایل «سیاهی چهره» و لقب «حاجی»
داستانی از قول دکتر زرین‌کوب  چند سالی است در  فضای مجازی می‌چرخد: وقتی  فیروز نهاوندی(ابولؤلؤ فیروز) خلیفه‌ی اول را کشت ایرانیان برای آن که  شناخته نشوند صورت خود را سیاه کردند و به شادی پرداختند و نام حاجی فیروز درواقع نام فیروز نهاوندی است و کلمه‌ی «حاجی» کنایه از آن که  آن که او را به بردگی به عربستان برده بودند.
من سند این داستان را  تا جایی که  جستجو کرده‌ام در آثار دکتر زرین کوب ندیدم. در تاریخ شورش‌ها و مقاومت‌های اجتماعی ایرانیان در برابر اعراب هم نشانی از رفتار یا رسمی نزدیک به این پیدا نکردم. به گمان من ساختار این روایت بسیار متاخر است و بیشتر به نظر تاویل بدون منبع تاریخی می‌آید.

دکتر سودابه‌ی فضایلی در مقاله‌ی« فیروز مقدس» حاجی فیروز را  نمادی از مقام‌ «پیک خورشید» در کیش مهرپرستی-میترائیسم- می‌داند که در پنج روز آخر زمستان، یعنی زمانی که روح درگذشتگان از جهان مردگان به زمین می‌آیند تا خویشان خود را ببینند، ظاهر می‌شود. صورت او  به نشانه‌ی بازآمدن از تاریکی جهان مردگان سیاه است اما  لباس‌هایش به نشانه‌ی برآمدن خورشید در بهار سرخ است.

به نظر دکتر فضایلی نام  فیروز  دگرگون شده‌ی« نَبَرذَ» از القاب ایزد مهر  به معنای نبرد و مبارزه است که می‌تواند به پیروزی هم تعبیر شود. به تعبیر ایشان حاجی به معنای کسی  که به حج رفته نیست و  در واقع حاجی از کلمه‌یhagios (هاجیوس)یونانی به معنی مقدس گرفته شده (چنان که hagiographi به معنی زندگی‌نامه‌ی قدیسان است) پس حاجی فیروز در واقع hagios nabarze یا پیروز مقدس است.

شاید دکتر مهرداد بهار نخستین کسی باشد که احتمال داد حاجی فیروز چهره‌ی دگرگون شده‌ی ایزد «دوموزی» از تمدن میان رودان باشد. نمادی پیشا آریایی. دوموزی،‌نماد برکت و رستن توسط همسرش «اینین» به زیر زمین، جهان مردگان تبعید می‌شود. او  هر سال در آستانه‌ی بهار به  دنیای زندگان می‌آید. رقص و آواز او  در واقع شادی بازگشت از مرگ است.
اما  داستان به همین جا ختم نمی‌شود. نظرهایی هم هست که حاجی فیروز را نماد سیاوش و ایزد نباتی یا حتی بردگان سیاه پوست می‌دانند و نسب آن را نه به دوران باستان که به دوره‌ی صفویه و قاجار می‌رساند. در بخش بعد این نظرها را پی می‌گیریم. شاید هم بتوانیم تصمیم بگیریم با حاجی فیروز که این همه سال  کم و بیش دوام آورده چه کنیم!

آیا  بهتر نیست با حاجی فیروز خدا‌حافظی کنیم؟

بحث برده‌داری و تبعیض نژادی از کجا آغاز شد؟
پیش از این اعتراض و نقد به حضور حاجی فیروزها متوجه نحوه‌ی اجرای آیین بود. این که پیک بهار در جامعه‌ی ما به  فقط در قالب گدایان و کودکان کار دیده می‌شوند. (در سال‌های جوانی  خود من هم در این باره نوشته‌ و منتشر کرده‌ام) اما چه شد که در سال‌های اخیر موضوع تبعیض نژادی و برده‌داری هم به این اعتراض‌ها افزوده شد و حاجی فیروز به بازمانده‌ای زشت و غیر انسانی از دوران برده‌داری و تبعیض‌نژادی قجری و صفوی تبدیل گشت؟ نمادی که باعث شرمندگی ایران و ایرانی است و بهتر است در جهت پالایش فرهنگی آن را حذف کنیم.

به نظر می‌رسد ما زمانی به حاجی فیروز به عنوان نماد برده داری و تبعیض نژادی نگاه کردیم که جامعه‌ی ایرانیان مهاجر آن‌قدر بزرگ شد که در آمریکا کارناوال‌های نوروزی راه بیندازد. آن‌جا بود که حاجی فیروز در مواجه با فرهنگ آمریکا(که سابقه‌ی سیاه‌ستیزی‌اش جامعه را به این موضوع حساس کرده) با مخالفت و انزجار  رو به رو شد.

جامعه‌ای که نه حاجی فیروز را می‌شناخت و نه مبارک نه سیاه سیاه بازی را. ایرانیان مهاجر که اغلب خودشان هم حاجی فیروز را نمی‌شناختند ناگهان با نفرت‌ جامعه‌ی میزبان مواجه شدند، حالا  شرم‌زده و دستپاچه باید این لکه‌ی ننگ را از صورت فرهنگی که خودشان هم چندان از ریشه‌هایش آگاه نبودند اما می‌خواستند باعث افتخارشان باشد، پاک می‌کردند.
درواقع تا پیش از این مواجهه ممکن بود با دیدن حاجی فیروزهای دوره‌گرد که بیشتر گدایان یا کودکان کار بودند تا  شبیه به پیک پیام‌آور نوروز، ناراحت شویم و افسوس بخوریم اما کمتر ممکن بود احساس کنیم سیاه کردن چهره عملی تحقیرآمیز نسبت به سیاهپوستان است. زیرا حتی اگر به سابقه‌ی برده‌داری هم آگاه بودیم می‌دانستیم بردگان در تاریخ ایران از هر رنگ و نژادی بوده‌اند. از بردگان گرجی و قفقازی تا دده‌ها و لله‌های سیاه‌پوست. به گمان من شائبه‌ی سوءبرداشت نژادی موضوعی وارداتی است. در واقع ما در شناختن و شناساندن ریشه‌های یک عنصر فرهنگی ناموفق بوده‌ایم و اجازه داده‌ایم تا نماد فرهنگی ما با معیار فرهنگ دیگری که خواستگاه متفاوتی دارد سنجیده و در نهایت انکار شود.

آن‌چه به همه‌گیر شدن انکار حاجی فیروز کمک کرد آسان‌یاب‌تر بودن منابع قاجاری، بازتولید آن‌ها در رسانه بود کتاب‌های خوش‌خوان( و البته مهم و معتبری) مثل کتاب کوچه‌ی احمد شاملو یا روایت جعفر شهری در «تهران قدیم» بودند همه ما را به سابقه‌ی بردگی فیروز هدایت می‌کردند، رادیو دستنوشته هم(که دوستش دارم و اغلب می‌شنوم در اپیزود هجده که در جشنواره‌ی تیرگان تورنتو اجرا شده به این موضوع پرداخته.) این منابع و بازگفتشان در رسانه‌ها گسترده و کاملا قانع‌کننده بودند. بخصوص که وضع فلاکت بار حاجی فیروزها هم آن را تقویت می‌کرد. این در حالی‌است که بحث‌های اسطوره‌شناسی و مقالات تخصصی خوانندگان بسیار کمتری دارد. از طرف دیگر تحقیق و ریشه‌یابی اساطیری نمادها عمر بسیار کمی دارد. کاری دشوار، بدون پاداش و بدون حمایت که پیداست چقدر نادر است و کند پیش می‌رود.

پس آن‌ها که نسب حاجی فیروز را به بردگان قاجاری می‌رسانند خطا نمی‌کنند اما چیز مهمی را از قلم می‌اندازند:‌ مطالعات اسطوره‌شناسی و روایت‌شناسی را. بعضی به این مطالعات اشاره می‌کنند و شبهه‌هایی را مطرح می‌کنند از جمله درباره‌ی نام فیروز. می‌گویند در اسناد دوره‌ی قاجار فیروز نام برده‌ی آواز خوان دوره‌گرد بوده که در واقع نخستین حاجی فیروز واقعی است و این نام پیشینه‌ی دیگری ندارد. دوم با رد نظر دکتر مهرداد بهار بیان می‌کنند که قائل شدن ریشه‌ی اساطیری ایرانی برای حاجی فیروز برساخته‌ی ذهن بهار است و او نتوانسته سند قابل قبولی برای ادعای خود ارائه کند از جمله ربط حاجی فیروز و نام او با ایزدی که از جهان مردگان بیرون می‌آید و از این رو صورت سیاه و جامه‌ی سرخ دارد.

دلم می‌خواهد توجه این دوستان را به این بخش از آثار الباقیه‌ی ابوریحان بیرونی جلب کنم  که مشخصا در بخش باورهای ایرانیان در باره‌ی نوروز از ایزدی به نام فیروز نام می‌برد که پیش از نوروز ارواح مردم را به سوی دنیا پیش می‌راند( کاملا مشخص است که ابوریحان باور اولیه درباره‌ی بازگشت ارواح را با معیارهای اسلامی منطبق کرده. چنان که فیروز را فرشته‌ی ارواح می‌خواند) پس  آشکار است نام فیروز قدمتی بسیار بیشتر از فیروز برده در دوره‌ی قاجار دارد.

چنان که گفتم ریشه شناسی اسطوره‌ای نمادها کاری بسیار دشوار است. معمولا چندین رشته در آن دخیل‌اند. باستان‌شناسی، اسطوره‌شناسی، ادبیات،‌روایت پژوهی، مردم شناسی سنن، شناخت ادبیات شفاهی، متن شناسی و نسخه‌شناسی و…جمع شدن پژوهش‌های میان رشته‌ای و تمرکز روی یک موضوع مدیریت،‌بودجه و امکانات می‌خواهد. بنابراین توقع این که مهرداد بهار به تن تنها بتواند نظریه‌ای که از حیث انطباق آیین‌، نشانه و اسطوره  درست است را با اسناد  به دست آمده از دیگر رشته ها هم اثبات کند کمی نامنصفانه است. کار کارستان استاد همین بس که این نظریه را مطرح کرد و مطابقه را انجام داد و راهی برای پژوهش بیشتر باز کرد.

در بعضی از تحلیل‌ها نظر مرحوم دکتر بهار در باره‌ی ارتباط حاجی فیروز با سیاوش را مغالطه و بی‌پایه دانسته‌اند که به گمان من نظری نامنصفانه و از سربی‌اطلاعی است اما متاسفانه مجبورم در بخشی دیگر به آن بپردازم. آن چه در بخش بعد خواهید خواند پاسخ به ایراد گرفته شده به دکتر بهار درباره‌ی معنای نام سیاوش و سیاهی چهره‌ی او، چند نکته‌دیگر ، جمع بندی کل مطلب و نیز ارجاعاتی برای مطالعه‌ی بیشتر خواهد بود.

مهرداد بهار احتمال می‌داد فیروز به اسطوره‌ی سیاوش مرتبط باشد. در همین راستا معنی سیاوش را « سیاه چهره» می‌دانست. به باور او سیاهی صورت سیاوش نشان از بازگشت از مرگ و گذر از آتش دارد. جالب این که بازگشت از مرگ در آستانه‌ی نوروز، چهارشنبه سوری، روی می‌دهد. مثل فیروز که از مرگ برمی‌گردد و نوید بهار می‌دهد.
در متن‌هایی که می‌کوشند خاستگاه اساطیری فیروز را رد کنند، یکی از ایرادهایی که بر نظر بهار وارد می‌شود آن است که او در معنی کردن نام سیاوش عمدا مغالطه کرده تا نظریه‌اش دچار مشکل نشود.

این منتقدان می‌گویند سیاوش از «سیاورشن» گرفته شده به معنی« دارنده‌ی اسب سیاه» «سیا» به معنی سیاه و «ورشن» به معنی «حیوان نر- اغلب اسب نر» و مهرداد بهار عمدا  بخش دوم کلمه را که مشخصا به حیوان نر اطلاق می‌شود نادیده گرفته  و آن را به معنی «مرد سیاه چهر» معنی کرده تا نظر خود را اثبات کند، و به این وسیله کل نظر بهار را چیزی مغلوط و بی‌پایه جلوه می‌دهند. این نقد منصفانه نیست. چطور؟

بهتر است این امکان را در نظر داشته باشیم که کلمه‌ای می‌تواند ریشه‌ی دوگانه داشته باشد یا در طول زمان تغییر کند. ریشه‌ی کلمه‌ی سیاوش را بعضی نه «سیاورشن» اوستایی بلکه «سیاوخش» یا «سیافش» می‌دانند. «وش» یا «فش» پسوند شباهت است. مثل اژدهافش( مانند اژدها یا اژدها صورت)  یا «مه‌وش»( مانند ماه یا ماه چهر) سیاوش هم در این ساخت می‌تواند معنی «سیاه مانند یا سیاه چهره » داشته باشد. (رابطه‌ی سیاوخش یا سیافش با سیاورشن و تبدیل آن‌ها به هم از حوصله‌ی این بحث بیرون است)

 پس آیا حاجی فیروز ابدا ربطی به برده‌های حبشی ندارد؟
البته که دارد. چه کسی می‌تواند سند‌های تاریخی یا نقش بردگان با جامه‌های سرخ و لهجه‌ی خاص در تاریخ را انکار کند؟ همین شعر«ابراب خودم سامبولی بلیکم» به لحاظ زبانی و معنایی نشان از بردگی و  غیر ایرانی بودن لهجه  دارد اما این  به معنی نادرستی و ساختگی بودن ریشه‌های اساطیری نیست. آیین‌های کهن در گذر سال‌ها تغییر می‌کنند و رنگ زمانه می‌گیرند. گاه برای سالیان خاموش و ناپدید می‌شوند و دوباره در هیبتی دیگر با نشانه‌ها و تغییراتی سر برمی‌آورند. قبول منشا اساطیری این آیین هم با پذیرش تاثیرات تاریخی تضادی ندارد. لازم نیست یکی را به نفع دیگری انکار کنیم فقط باید بتوانیم به درستی آن‌را بشناسیم و بپذیریم و هر جا لازم است مطابق و هماهنگ با روح و ساختارشان، اصلاح کنیم.

از همه‌ی این ها گذشته لطفا به این سوال توجه کنید:

اگر پیک شادی که جامه‌ای سرخ به نشان نور خورشید دارد (این‌که سرخ در فرهنگ و ادبیات ایران رنگ خورشید است آن قدر سند دارد که قابل انکار نیست) و هر سال پیش از نوروز می‌آید و  با ساز و آواز و رقص مژده‌ی پایان زمستان و رسیدن بهار می‌آورد یک سیاه باشد آیا شما در آن تحقیر و توهین نژادی می‌بینید؟

پس شاید آن‌چه ما را آزار می‌دهد نه سیاهی چهره‌ی پیک بهار ( که شخصیتی مقدس و مثبت دارد) بلکه فقر و فلاکت اجراکنندگان آن آیین است. اگر حاجی فیروزهای ما با صورت‌های سیاه  نه گدایان، که دانشجویان هنر و مردم داوطلب باشند که برای پراکندن شادی و  دادن مژده بهار، مثل «دوموزی» ایزد باروری و برکت یا سیاوشِ بر مرگ پیروز شده و به زندگی برگشته‌، صورت سیاه می‌کنند و می‌خوانند و می‌رقصند و به مردم هدیه می‌دهند آیا باز هم سیاهان( چنان که اقای شنبه‌زاده از رنج‌های تحقیر می‌گفت)احساس تحقیر می‌کنند و رنجیده می‌شوند؟

علاوه بر این که به یاد داشته باشیم حاجی فیروز که پیک بهار است، یادآور سیاوش،‌ یکی از محبوب‌ترین و شریف‌ترین شخصیت‌های اساطیری ماست، و به استناد آثار الباقیه ( که قبلا به آن اشاره‌کردم) همان فرشته‌ی فیروز و راهنمای ارواح است و اتفاقا صورتش را سیاه می‌کند. آیا شما در این سیاهی رنگی از تحقیر و نژاد پرستی می‌بینید؟

دوستی نوشته در نیوزیلند پلیس به حضور حاجی فیروز ایراد گرفته. اگر کسی در آن میان می‌دانست و می‌گفت که پیک پیام آور بهار در فرهنگ ما،‌ صورت نمادین سیاوش محبوب قصه‌های ما صورتی سیاه دارد آیا قانع کننده و حتی افتخار آمیز نبود؟
من به شخصه از گدایی فیروز رنج می‌برم و بازگشت به منشا اساطیری او را دوست‌تر دارم که سیاه است زیرا نسب از سیاوش دارد و پیک خبر رسان بازگشت به زندگی است که از تاریکی مرگ برگشته و  بخشنده است زیرا با بهار در پیوند است، نه پیشینه‌ی منتسب به برده داری آن را که فیروز را مفلوک و گدا می‌خواهد. شما چطور؟

کلیک کنید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
باز کردن چت
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس