خانه / زنان شاهنامه / معرفی زنان شاهنامه: مادر سیاوش / سمیه ارشادی
کلیک کنید

معرفی زنان شاهنامه: مادر سیاوش / سمیه ارشادی

  باشگاه شاهنامه پژوهان _ زنان شاهنامه (پژوهش و نگارش سمیه ارشادی) : داستان مادر سیاوش، روایت دختری است بی­ نام، با سرنوشتی مبهم که ورودش به صحنه داستان مساوی است با خروج و فرار او از خانه پدری. همین اتفاق، زمینه ­ساز حضور او در جایگاه همسریِ شاهی چون کیکاوس و مادریِ شاهزاده ­ای چون سیاوش می­گردد. روایت مادر سیاوش در هیچ­یک از منابع دیگر نیامده است؛۱ تنها در «غررالسّیر» این زن، کنیزکی زیبارو دانسته شده که به کیکاوس بخشیده­ اند.۲ به اشاره شاهنامه، مادر سیاوش دختری است خوبرخ که در زیبایی بی­ همتاست و هیچ­گونه کاستی و ایرادی…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: 4.31 ( 6 امتیازات)
0

معرفی زنان شاهنامه: مادر سیاوش / سمیه ارشادی

 

باشگاه شاهنامه پژوهان _ زنان شاهنامه (پژوهش و نگارش سمیه ارشادی) :

داستان مادر سیاوش، روایت دختری است بی­ نام، با سرنوشتی مبهم که ورودش به صحنه داستان مساوی است با خروج و فرار او از خانه پدری. همین اتفاق، زمینه ­ساز حضور او در جایگاه همسریِ شاهی چون کیکاوس و مادریِ شاهزاده ­ای چون سیاوش می­گردد. روایت مادر سیاوش در هیچ­یک از منابع دیگر نیامده است؛۱ تنها در «غررالسّیر» این زن، کنیزکی زیبارو دانسته شده که به کیکاوس بخشیده­ اند.۲

به اشاره شاهنامه، مادر سیاوش دختری است خوبرخ که در زیبایی بی­ همتاست و هیچ­گونه کاستی و ایرادی در او دیده نمی­شود؛ اما در هر لحظه از زندگی­ اش با ستم، ناامنی و بداقبالی تازه­ای مواجه می­گردد. در خانه، پدر بر او تیغ می­کشد. در دشت، اسبش هم یاری­ اش ننموده و او را بر زمین می­زند. زر، گوهرها و تاج زرینش را در راه، از او ستانده، شمشیر بر او می­کشند و از ترس مجبور به فرارش می­کنند. به طوس و گیو هم که برخورد می­کند، دو پهلوان بر سر تصاحب او به جان هم افتاده و می­خواهند سر از تن ­اش جدا کنند؛ در نهایت این زیبایی اوست که جانش را نجات داده و سبب راه­یابی ­اش به شبستان شاه می­گردد که البته این خوش ­اقبالی نیز چندان طولی نکشیده و به ­زودی از روند داستان کنار گذاشته می­شود.

در ادامه با این زن و وقایعی که برای او پیش ­آمده، همگام می­شویم تا با شخصیت او و نقش اندک و مقطعی ­اش در روند داستان بهتر آشنا شویم:

فرار از خانه پدری

این دختر در پی پرسش طوس مبنی بر اینکه تنها در بیشه چه می­کند؟! به فرار خود از خانه، به دلیل ضرب و شتم و اقدام پدر برای سربریدن­ اش اشاره می­کند. در شاهنامه، علت این حجم از خشم، به­ طور دقیق بازگو نشده و تنها، مستی پدر، دلیل اصلی عنوان شده است.۳ ترسِ درونی­ ایجاد شده در این دختر به حدی است که گریخته و هرگز به نزد پدر و مادر خود باز نمی­گردد:

بدو گفت طوس: ای فـریبنده­ مــاه

تـو را سوی این بیشه که­ نمود راه؟

چنیـن داد پــاسخ که مـا را پــدر

بـزد دوش و بگـذاشتم بـوم و بـر

شبِ تیره، مست آمد از دشتِ سور

همان چون مرا دید جوشان ز دور

یکــی خنجـری آبگـون بـرکَشیـد

همی خـواست از تن سرم را برید

                                                                                      (بخش یکم، داستان سیاوخش، ۳۰۴: ۲۸ ۳۱)

آنچه از سخنان این دختر برمی­ آید، وجود شرایطی سخت و ناامن در محیط خانواده است که او را از ترس مجبور به فرار می­کند. درواقع، روایت مادر سیاوش را می­توان داستان دختری دانست که از شدت تنهاییِ ناشی از کمبودهای عاطفی، و ترسِ ناشی از خشونت خانگی، به امید به دست آوردن حداقلی از امنیت جانی و آرامش روحی، از خانه گریخته و در هر موقعیت پرآشوب و پرخطری که قرار می­گیرد، منتظر آن است که ببیند سرنوشت برای او چه پیش خواهد آورد؛ غافل از اینکه وقایعی که پس از این با آن­ها روبه­ رو می­شود به احساس ناامنی ­اش­ بیشتر دامن می­زنند.

اتفاقات پیش ­آمده در راه

مادر سیاوش به دنبال پرسش­های بعدیِ طوس که چگونه پیاده و بدون اسب به این بیشه آمده، وقایع سختِ پیش آمده را چنین بازگو می­کند: اسبم در راه ماند و از سستی، مرا بر زمین نشاند. زرّ و گوهر بیشماری داشتم و تاجی از زرّ بر سرم بود که همه را از من گرفتند و تیغ بر من کشیدند:

پیاده بدو گفت چون آمدی؟!

که بی­ بـاره و رهنمون آمـدی

چنین داد پاسخ که اسپم بماند

ز سستی مرا بر زمین برنشاند

بی­انــدازه زرّ و گهــر داشتم

به سر بر یَکی تـاج زر داشتم

بــدان رویِ بالا ز من بستدند

نیـامِ یَکی تیــغ بـر من زدند

                                                                                                                   (همان: ۳۴ ۳۷)

تلاش و مبارزه این دختر برای ادامه راه، و تصمیم­ اش برای بازنگشتن به خانه، با وجود این همه مشکلِ پیش ­آمده، به روشنی گویای روان به ­شدت آزرده، زخمی و تنهای اوست که از رفتارهای نابهنجار پدر ناشی می­شود؛ هرچند خود او هم می­داند به محض آنکه پدرش از حالت مستی درآمده و هوشیار گردد، سوارانی را به دنبالش خواهد فرستاد و مادرش نیز در پی او آمده و مانع از رفتن او خواهد شد:

چو هشیار گردد پدر، بی­گمان

سُواران فـرستد پسِ من دمان

بیــاید همــان تــازنان مادرم

نخواهد کـزین جایگه بگذرم

                                                                                                                     (همان: ۳۸ ۳۹)

اما با همه این­ها محیط خانواده برای این دختر ناامن و غیرقابل اعتماد شده است؛ رفتار خشن پدر، خشمی فروخورده را در درونش ایجاد کرده و او را تبدیل به دختری آسیب­ پذیر نموده؛ به همین جهت است که تمایلی به بازگشت در وجود این دختر دیده نمی­شود. استفاده هیجانی از مکانیزم «فرار از خانه» و در مرحله بعد، «تسلیم» در برابر وقایع پیش­روی­ اش، ناشی از همین احساس بی ­ارزشی و ناکامی عاطفی در وجودش است که ریشه­ های آن را در نهاد خانواده باید جست­جو نمود.

برخورد با طوس و گیو

طوس و گیو برای شکار به بیشه ­ای در مرز توران قدم نهاده بودند که ناگاه با زیبارویی مواجه می­شوند و با لبی خندان به سوی او می­شتابند:

به بیشه یکی خوبـرخ یافتند

پر از خنده لب هر دو بشتافتند

به دیــدار او در زمـانه نبود

ز خوبی بر اوبـر بهــانه نبــود

                                                                                                                   (همان: ۲۶ ۲۷)

زیبایی این دختر چنان حس مردانگی را در طوس و گیو برمی­ انگیزد که سبب مشاجره لفظی و کشمکش میان این دو پهلوان ایرانی می­شود و هر کدام از آن­ها تلاش می­کند تا او را به چنگ آورد؛ اما چون به توافق نمی­رسند از شدت خشم، تصمیم به سر بریدن دختر می­گیرند تا شاید با این کار به مشاجره تند و­ بی­ سرانجام خود پایان دهند:

دل پهلــوانـــان بر او گــرم گشت

سـرِ طوسِ نــوذر بی­آزرم گشت

چنین گفت کــاین ترک من یــافتم

ز پیش سپـــه تیــز بشتــافتـــم

بـــدو گفت گیــو: ای سپهدار شاه

نه با من بــرابــر بُـدی بی ­سپاه؟!

همــان طوس نوذر بِــدان بستِهیـد

کجا پیش، اسپ من آنجا رَسید

بد گفت گیو: این سَخُن خود مگوی

که من تـاختم پیش، نخچیرجوی

ز بهــر پــرستنـده­ یی گــرمگــوی

نگــردد جُـوانمرد، پرخـاشجوی

سَخُن ­شان ز تنـدی به جایی رَسیــد

که این مــاه را سر ببــاید بُــرید

                                                                                                                    (همان: ۴۰ ۴۶)

سکوت این دختر و منفعل بودنش­ را در این صحنه از داستان می­توان ناشی از ترس و بُهت و حیرت او از رفتار دو پهلوان دانست. این دختر از خانه فرار کرده که امنیت یابد و اکنون دچار گرفتاری بدتری شده است؛ بنابراین از ترس، سکوت می­کند و تسلیم تقدیر خود می­شود.

 

دیدار با شاه

به دنبال مشاجره لفظی دو پهلوان، یکی از بزرگان پیشنهاد می­دهد تا دختر را به نزد کیکاوس­ ببرند تا شاه در مورد او تصمیم بگیرد؛ اما زیبایی دختر، کیکاوس را هم تحت تأثیر قرار می­دهد؛ به گونه­ ای که از شدت ذوق و هیجان، لبخند زده و لب را به دندان می­گزد؛ سپس به دو پهلوان اعلام می­کند که دیگر فکر تصاحب دختر را از سر بیرون کنند که چنین زیبارویی تنها شایسته شخص شاه است:

چو کــاوس روی کنیـزک بدید

بخندید و لب را به دندان گـزید

به هر دو سپهبَد، چنین گفت شاه

که کـوتاه شد بر شمـا رنجِ راه

بـر این داستان بگــذرانیــم روز

که خورشید گیرند گردان به یوز

گـوزن­ست، اگـر آهوی دلبرست

 شکــاری چُنین از درِ مهترست

                                                                                                             (همان، ۳۰۵: ۵۰ ۵۳)

کیکاوس پس از دیدن زیبایی دختر و پرسش در مورد نسب ­اش، او را شایسته شبستان زرین خود دانسته و نظر خود دختر را در رابطه با این پیوند جویا می­شود. دختر نیز پاسخ مثبت به پیشنهاد شاه می­دهد:

بدو گفت کین روی و موی و نژاد

همی خواستی داد هر سه به باد

به مشکــوی زریـن مـن بـایـدت

سر مــاه­رویـان کنـم شـایـدت

  چنیـن داد پـاسخ که دیــدم تـرا

ز گـردنکشــان برگـزیـدم تـرا

                                                                (دفتر دوم، پادشاهی کیکاوس، ۲۰۶: ۵۷ ۵۹)

انگیزه دختر را از پذیرش سریعِ پیشنهاد شاه می­توان چنگ زدن او به تکیه­ گاهی جدید، و راه ­حلی برای پایان مشکلات پیش ­آمده دانست. او که در زندگی خود از فقدان حمایت و پشتیبانی عاطفی پدر و نهاد خانواده رنج می­برد، تنهایی و محرومیت عاطفی در وجودش به شکل احساس نیاز به مراقبت و حمایت، و حس اعتماد و امنیت در کنار مردی دیگر آشکار می­شود.

اصل و نسب دختر

مادر سیاوش به بیان خود او از سوی پدر، نژادش به فریدون می­رسد و از خویشاوندان کَرسیوز برادر افراسیاب به­ شمار می­رود:

بپرسید از او پهلـــوان از نــژاد

بر او سربسر سروبُن کــرد یاد

بدو گفت: من خویشِ کَرسیوزم

به شـاه ­آفــریدون کشد پَـروزم

                                                                                                                 (همان: ۳۳ ۳۴)

بیان نسب از سوی دختر بار دیگر در پی پرسش شاه در این­باره از او دیده می­شود:۴

بدو گفت خسرو: نژاد تو چیست؟

که چهرت همانند چهر پریست

بگفتــا کـه من نــازخــاتــونیــم

ز سـوی پــدر آفــریـدونیــم

نیــایـــم سپهدار کَــرسیــوزست

بـدان مرز، خرگاه او مرکزست

                                                                                                           (همان، ۳۰۵: ۵۴ ۵۶)

البته خالقی مطلق در این­ رابطه معتقد است: «آنچه در این داستان شنیدنی است، تلاشی است که برای اثبات نسبت او با فریدون به عمل می ­آید. دختری که گیو و طوس در بیشه یافتند، کسی جز روسپی زیبایی نبود. برای احتراز از هرگونه شبهه که مادر سیاوش ممکن است از نسل نجیب­ زادگان نباشد و تنها به خاطر زیبایی­ اش به قصر پادشاه راه یافت». (خالقی مطلق، ۱۳۹۵: ۴۳) از سویی دیگر، خالقی مطلق درباره «هویت واقعی» مادر سیاوش عقیده دارد: سودابه در صورت کهن­ تر روایت، سوداوه دختر افراسیاب و مادر سیاوش بوده که عاشق پسر خود می گردد، ولی چون عشق مادر به پسر را خوشایند ندانسته­ اند، برای سیاوش مادر دیگری از خانواده افراسیاب ساخته و در آغاز داستان افزوده ­اند.۵

سرنوشت مادر سیاوش

از این زن پس از زادن سیاوش، خبری نیست و به سرنوشت او هیچ اشاره ­ای نمی­شود؛ از این ­روی، اهمیت وجود این زن نیز همچون برخی از دیگر زنان، تنها به مقوله فرزندزایی او معطوف است. او نقش اصلی خود را ایفا نموده است و بنابراین پس از این باید از روند داستان حذف شود تا شخصیتِ تنها و ستم­دیده ­اش همان­­گونه که هست باقی بماند؛ البته برطبق یک بیت الحاقی (دست­نویس فلورانس) مادر سیاوش در حین وضع حمل، جان خود را از دست می­دهد و بدین­ طریق بهانه­ ای برای حذف او از روند داستان ایجاد می­شود:

    چو آن شاهزاده ز مادر بزاد

  هم اندر زمان مادرش جان بداد

                                                (نشر دائره ­المعارف، دفتر دوم، پادشاهی کیکاوس، ابیات الحاقی، پاورقی: ۲۰۶)

در غررالسیر هم به مرگ این زن پس از زادن سیاوش اشاره شده است. (ثعالبی، ۱۳۶۸: ۱۱۴)

پی­ نوشت

  1. در منابع دیگر چون تاریخ طبری، تاریخ بلعمی، تجارب­الامم، الکامل ابن­اثیر، اخبارالطوال دینوری و زین­ الاخبار گردیزی هیچ اشاره ­ای به مادر سیاوش نشده است.

  2. در غررالسیر می­خوانیم: «کیکاوس با کنیزکی که زیبارویی مانند او دیده نشده بود و به او بخشیده بودند، همبستر گشت و سیاوش از او بزاد که چون ستاره ­یی درخشان بود و چون ماهی تابان و آن کنیزک از دست برفت». (ثعالبی، ۱۳۶۸: ۱۱۳- ۱۱۴)

  3. بر مبنای ابیات الحاقی مخالفت و نارضایتی دختر از نامزدی ­اش با پشنگ، دلیل اصلی گریز او عنوان شده است:

پدر نامــزد کــرد شویم پشنگ

نبُد در خور من هم از نام و ننگ

به خشم آمـدم زان ز نزدیک شان

سپــردم به غم جــان تاریک شـان

جدا مــانده از باب و از مام من

نـــدانـــم کجـــا باشد آرام من

                                                                    (دفتر دوم، پادشاهی کیکاوس، ابیات الحاقی، پاورقی: ۲۰۶)

  1. در رابطه با اصل و نسب دختر چند بیت الحاقی دیگر نیز دیده می­شود؛ از آن جمله:

بگفتا که من خویش افراسیاب

ز تخم بــزرگان با جاه و آب

شهنشــاه بلغــار هستم پــدر

به مــادر هم از تخمه نــامور

                                                          (نشر دائره­المعارف، دفتر دوم، داستان سیاوخش، ۲۰۵: پاورقی)

همچنین این چند بیت:

بدو گفت کـاوس کـای حورزاد

نگــویی مـرا کـز که داری نژاد؟

بدو گفت کــز مــام خـــاتونیم

همــــان از پــدر آفــریــدونیم

بــدان ای نکـــوشــاه والامنش

ز گــوهـر نیــابی ز من سرزنش

شهنشــاه بلغــــار هستم پــدر

ز تخم فــریدون خــورشیــدفـر

همــان مــادرم تخم افــراسیاب

که توران­زمین زوست با جاه­و­آب

 

 

 

 

 

                                                                                                                  (همان، ۲۰۶: پاورقی)

  1. با توجه به آنکه ثعالبی به این نکته اشاره نموده که این زن پس از وضع حمل جان می­سپارد (که در نسخه فلورانس نیز چنین است) این پرسش را ایجاد می­کند که آیا این روایت در شاهنامه ابومنصوری بوده و اگر بوده چرا فردوسی این‌ گزارش مهم را بیان ‌نکرده است. خالقی مطلق در یادداشت­های خود از شاهنامه این پرسش را مطرح نموده و دلایل زیر را پیرامون مادر واقعی سیاوش این چنین بیان ‌نموده­ است: ۱٫ در ساخت کهن­تر این داستان، سوداوه دختر افراسیاب و مادر سیاوش بوده که عاشق پسر خود می­گردد، ولی سپس­تر (احتمالاً در دوره اسلامی) چون عشق میان مادر و پسر را خوشایند ندانسته­اند، برای سیاوش مادر دیگری از خانواده افراسیاب ساخته و در آغاز داستان افزوده­اند و سپس سوداوه را مادر ناتنی سیاوش کرده­اند؛ ۲٫ طبری سوداوه را دختر افراسیاب نامیده است. در فارسنامه ابن بلخی نیز درباره او آمده: به روایت دیگر گفته­اند دختر افراسیاب بود؛ بنابراین در برخی از روایات ما، سوداوه نیز مانند مادر سیاوش از توران و از خاندان پادشاه آن سرزمین بوده است؛ ۳٫ محتمل است که میان ‌نام سوداوه و سیاوش ارتباط باشد. نگارنده حدس می­زند که نام اصلی سوداوه، سیاوه یا سیابه یعنی ریخت کوتاه آن سیاه آوه/ آبه، به معنی درخشش یا آب سیاه بوده باشد که در این صورت جزء نخستین آن با نام سیاوخش یکسان می­شود و همچنان که میان رودابه و سهراب در جزء آب اشتراک ‌است، میان این دو نام نیز در جزء سیاه همخوانی خواهد بود. سپس­تر که سوداوه دختر شاه یمن شده، نام او را به گونه عربی ایرانی سوداوه/آبه درآورده­اند که محتملاً جزء سودا همان سوداء عربی و مونث اسود به معنی سیاه است. (خالقی مطلق، ۱۳۸۹، ج۹: ۵۶۷ ۵۶۹)

منابع

  1. فردوسی، (۱۳۹۸)، «شاهنامه»، به تصحیح جلال خالقی مطلق، ج اول، چ چهارم، تهران: انتشارات سخن.

  2. فردوسی، (۱۳۸۶)، «شاهنامه»، به تصحیح جلال خالقی مطلق، دفتر دوم، تهران: مرکز دائره­المعارف بزرگ اسلامی.

  3. ثعالبی نیشابوری، عبدالملک بن­محمدبن­اسماعیل، (۱۳۶۸)، «تاریخ ثعالبی»، با دیباچه مجتبی مینوی و مقدمه و ترجمه محمد فضائلی، تهران: نشر نقره.

  4. خالقی مطلق، جلال، (۱۳۹۵)، «زنان در شاهنامه»، ترجمه احمد بی­نظیر، تهران: انتشارات مروارید.

  5. خالقی مطلق، جلال، (۱۳۸۹)، «یادداشت­های شاهنامه»، ج ۹، تهران: مرکز نشر دائره­المعارف بزرگ اسلامی.

کلیک کنید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
باز کردن چت
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس