خانه / زنان شاهنامه / زنان شاهنامه:رودابه / سمیه ارشادی
کلیک کنید

زنان شاهنامه:رودابه / سمیه ارشادی

                         معرفی زنان شاهنامه: قسمت ششم / رودابه باشگاه شاهنامه پژوهان (زنان شاهنامه _ سمیه ارشادی) : رودابه یکی از شخصیت های محوری زن شاهنامه است که زندگی اش را در جایگاه همسر و مادرِ دو قهرمان کلیدی و تأثیرگذار شاهنامه، یعنی زال و رستم می توان به چهار بخش اصلی تقسیم بندی نمود: ۱٫ پیش و پس از ازدواج  با زال؛ ۲٫ زادن رستم؛ ۳٫ زندگی رودابه در جایگاه مادر پهلوان بلامنازع شاهنامه؛ ۴٫ پس از مرگ فرزند. بر این مبنا، در هر یک از این مراحل، با کنشی متفاوت و مختص جایگاه و شرایطی که رودابه در آن…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: 2.89 ( 15 امتیازات)
0

                         رودابه

معرفی زنان شاهنامه: قسمت ششم / رودابه

باشگاه شاهنامه پژوهان (زنان شاهنامه _ سمیه ارشادی) : رودابه یکی از شخصیت های محوری زن شاهنامه است که زندگی اش را در جایگاه همسر و مادرِ دو قهرمان کلیدی و تأثیرگذار شاهنامه، یعنی زال و رستم می توان به چهار بخش اصلی تقسیم بندی نمود: ۱٫ پیش و پس از ازدواج  با زال؛ ۲٫ زادن رستم؛ ۳٫ زندگی رودابه در جایگاه مادر پهلوان بلامنازع شاهنامه؛ ۴٫ پس از مرگ فرزند.
بر این مبنا، در هر یک از این مراحل، با کنشی متفاوت و مختص جایگاه و شرایطی که رودابه در آن قرار دارد، شاهد نوعی پویایی و دگرگونی نسبت به مرحله قبل در این شخصیت هستیم. در مرحله نخست او دختری است مطیع، همگام با هنجارهای اجتماعی و خانوادگی پیرامون خود؛ اما در مرحله بعد به دلیل غلبه احساس و عاطفه، این محدودیت های اجتماعی را در هم می شکند و سپس در مراحل بعدیِ زندگی اش رفتار او به حالت عادی و مطابق آنچه که انتظار می رود بازمی گردد؛ اما پس از مرگ فرزند دوباره دچار نوعی تنش و شوک درونی می شود و در نهایت این بحران را نیز پشت سر می گذارد.
در ادامه به بررسی هر یک از این مراحل در زندگی رودابه خواهیم پرداخت:

 
پیش و پس از ازدواج با زال
رودابه از دیدگاه فردوسی در همان اشارات نخست، دختری بسیار زیبا توصیف شده است؛ آن چنانکه زال، نادیده دل بدو می بازد و پدرش نیز با دیدن زیبایی او نام یزدان را بر زبان می راند تا فرزندش از چشم زخم درامان باشد:
شگفتی به رودابه اندر بماند
همی نام یزدان بروبر بخواند
(دفتر اول، پادشاهی منوچهر، ۱۸۶: ۳۳۰)
گذشته از ویژگی های ظاهری بسیار چشمگیر، رودابه از آن دسته دخترانی است که در شخصیت اش نوعی نترسی و بی پروایی عجیب و وصف ناشدنی و گاه ستودنی دیده می شود. دختری با احساساتی شورانگیز و وصف ناپذیر که تنها با یک توصیف عاشق زال شده و در پیشبرد هدف بسیار پویا، با اراده و با اعتمادبنفس، تلاشگر، جسور، سنت شکن، سنت گریز و مصمم است و با وجود آنکه از یک سو در بند و حصار یک جامعه سنتی با افکار و محدودیت های فرهنگی است و از سویی دیگر، پدرش به جهت پایبندی به سنت های جامعه و محدودیت های سیاسی با دربار ایران، مانعی بزرگ بر سر راهش است، باز هم دست از تلاش نمی کشد و تسلیم نمی شود. رودابه دختری منفعل و ترسو نیست که در اثر ضعف درونی خویش و موانع محیطی و فرهنگی پیش رو نتواند از خواسته قلبی و درونی خود پشتیبانی و محافظت نماید؛ او با اعتماد بنفسی کامل، موانع موجود را نادیده می گیرد و در عین استقلال و خودکفایی در پیشبرد هدف، بدون هیچ گونه سرکشی، گستاخی و ضعف شخصیتی، از محرک های بیرونی و محیطی از جمله «مادر» و «کنیزکانش» نیز استفاده می کند و همین حمایت کنیزکان (در مرحله نخست) و مادر (در مرحله بعد) اند که در پیشبرد هدف او بسیار نقش آفرین واقع می شوند؛ به واقع می توان گفت رودابه با یک برنامه ریزی کاملاً آرام و حساب شده، هدف خود را پیش می برد و در این میان از سایرین هم کمک می گیرد و لجوجانه و بدون فکر عمل نمی کند.
بی پروایی و جسارت رودابه افزون بر افشای راز میان خدمتکارانش و درخواست یاری از آنان در فراهم آوردن امکان دیدار با زال و نوع رابطه با او نیز مشخص است. او دختری است که با جسارتی کامل یک شب را با معشوقش به بوس و کنار می گذراند؛ بدون آنکه خویشتنداری و در پی آن عفت خویش را از دست بدهد؛ با این توصیف، این داستان نیز همچون عاشقانه های دیگر شاهنامه بازگوکننده روابط آزاد میان دختر و پسر است؛ اما با حد و حدود لازم خود؛ زیرا فردوسی تأکید می کند که میان زال و رودابه آمیزش جنسی صورت نگرفت، مگر بوسیدن و در آغوش گرفتن و شراب نوشیدن:
همه بود بوس و کنار و نبید
مگر شیر کو گور را نشکرید
(دفتر اول، پادشاهی منوچهر، ۲۰۰: ۵۴۰)
در یک نگاه کلی و با دقت در نوع رفتار و عملکرد رودابه در این ماجرا می توان گفت، حرکت رودابه در مسیری توأم با صبر، تأمل و درایت کامل است؛ چراکه با وجود حدت و حرارت بیشمار عشق در وجودش، برعکس زال، حرکت عملی چندانی برای پیشبرد هدف و راضی ساختن پدر از او مشاهده نمی گردد، بلکه با یک برنامه ریزی کاملاً آرام و حساب شده، هدف خود را پیش می برد و در این میان از کنیزکان و مادرش نیز یاری می طلبد و خودسر و لجوجانه عمل نمی کند که علت این امر را در چند عامل می توان تفسیر نمود: رودابه در جامعه ای زندگی می کند که تابع مقررات و هنجارهای مختص به خود است و از طرفی او و زال در تبار و نژاد، دین و مذهب و نگرش های اجتماعی و محیطی متفاوت اند. موانع سیاسی نیز مهم ترین دلیل است؛ بنابراین رودابه ترجیح می دهد تا با معشوق دیداری مخفیانه داشته و صبوری پیشه کند تا مادرش با درایتمندی، اوضاع را به نفع او پیش ببرد.
البته با تمام این ها، عکس العمل های او در مواجه با خود زال این گونه نیست و جسارت بیشتری در آن دیده می شود؛ چراکه در ابتدای ماجرا این رودابه است که با ترفندی خاص، خدمتکارانش را به نزد زال فرستاده و نخستین ارتباط را رقم می زند و پس از موافقت سام نیز این اوست که ابتدا انگشتر نامزدی را به سوی پسر می فرستد.

 
زادن رستم
مهمترین نقش رودابه در شاهنامه، زادن رستم است. مسئولیت او در این راستا چنان حساس، مهم، دشوار و غیرطبیعی۱ است که او را در جایگاه تنها شخصیت زن شاهنامه قرار می دهد که شایستگی مساعدت ها و عنایات سیمرغ را پیدا می کند. دردها و سختی های پیش از زایمان، دریدن پهلو و درنهایت زایش رستم را می توان نقطه عطف و اوج نمودار زندگی رودابه به شمار آورد؛ چراکه جهان اسطوره و حماسه، منتظر کودک اوست و پس از آن است که دیگر شخصیت رودابه در حاشیه قرار گرفته و تنها در کنار نام فرزند معنا می یابد.

 
زندگی رودابه در جایگاه مادر پهلوان بلامنازع شاهنامه
نقش رودابه پس از مادر شدن تغییر کرده و همچون دیگر مادران شاهنامه در سایه کنش های فرزند بیشتر مطرح شده و اهمیت می یابد. او نیز هر چند که مادر یک جهان پهلوان است، اما همچون مادران دیگر، نقش اش تنها به دلسوزی ها، مهربانی ها و نگرانی های مادرانه معطوف می شود و چندان تفاوت و کنش خاصی از او در این مقطع زمانی مشاهده نمی کنیم. پس از زادن رستم او را در چند صحنه آن هم بسیار اندک می بینیم؛ از جمله، آن هنگام که رستم برای رهاساختن کیکاوس راهی شده و مادر در وداع با او اشک می ریزد:۲
بیامد پر از آب رودابه روی
همی زار بگریست دستان بروی
(دفتر دوم، پادشاهی کیکاوس، ۲۰: ۲۷۱)
همچنین در نبرد رستم با اسفندیار، رودابه از شدت نگرانی موی کنده و بر صورت خویش چنگ می-اندازد:
ز سر بر همی کند رودابه موی
بر آواز ایشان همی خست روی
(دفتر پنجم، پادشاهی گشتاسپ، ۳۹۴: ۱۲۱۰)

 
پس از مرگ رستم
در این مقطع زمانی رودابه زنی است، نازکدل با حساسیت ها و وابستگی های شدید روحی و عاطفی به فرزند که مختص عموم مادران است. رودابه را پس از مرگ رستم، زنی می بینیم که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد و تمام آمال، آرزوها، زحمات و ثمره زندگی اش را بر باد داده اند. مرگ فرزند فشار روحی شدیدی بدو وارد می آورد؛ آنچنان که به رفتارها و عکس العمل های همسر خود زال در مواجه با مرگ فرزندشان خرده می گیرد و او را سرزنش می کند، ولی چون پاسخ قانع کننده ای از نظر خود دریافت نمی کند و در نتیجه نمی تواند این بحران را به تنهایی پشت سر گذارد دچار نوعی جنون موقت می گردد.
پس از مرگ رستم، رودابه با بیقراری تمام، به زال اعتراض می کند که چرا در اندوه فرزندشان آه و ناله ای سر نمی دهد و زال پاسخ می دهد؛ غم گرسنگی بالاتر از غم مرگ عزیزان است:
بدو گفت زال: ای زن کم خرد
غم ناچریدن بدین بگذرد!۳
(دفتر پنجم، پادشاهی گشتاسپ، ۴۶۴: ۳۰۵)
رودابه از گفتار همسرش به شدت آشفته شده و سوگند می خورد که از خواب و خوراک دست بکشد تا بدین وسیله نادرستی گفتار و اندیشه زال را به وی ثابت کند:
ز خوردن یکی هفته تن بازداشت
که با جان رستم به دل راز داشت
(همان: ۳۰۸)
عواقب این اعتصاب غذا از میان رفتن بینایی چشم، ضعف و لاغری، افسردگی شدید و جنون موقت است:
ز ناخوردنش چشم تاریک شد
تن پهلوانیش باریک شد
سر هفته را زو خرد دور شد
ز دیوانگی ماتمش سور شد
(همان: ۳۰۹- ۳۱۰)
گرسنگی و جنون ناشی از آن، تا حدی به رودابه فشار می آورد که نیمه شب به مطبخ آمده و ماری مرده را که در آب آشپزخانه (گویا حوضچه مطبخ های خانه های قدیم) افتاده بود گرفته و می خواهد آن را به دهان ببرد که کنیزش مانع از انجام این کار می شود و او را به ایوان برده و به وی غذا می دهند تا اندک اندک حالت جنونش از میان برود.
به روایت ثعالبی پس از آنکه جنون در رودابه از میان می رود اعتراف می کند که: «به خدا سوگند که زال راست گفته بود که گرسنگی سخت ترین است». (ثعالبی، ۱۳۶۸: ۲۳۹) فردوسی نیز این صحنه را چنین روایت می کند:
چو بازآمدش هوش، با زال گفت
که گفتار تو با خرد بود جفت
هر آنکس که او را خور و خواب نیست
غم و مرگ با جشن و سورش یکیست
(دفتر پنجم، پادشاهی گشتاسپ، ۴۶۵: ۳۲۰- ۳۲۱)
به هر روی این بخش از روایت، متضمن نکاتی اخلاقی است که خالقی مطلق درخصوص آن معتقد است: «روایت دیوانه شدن رودابه را برای این موضوع ساخته اند که چون ما همه دیر یا زود خواهیم مرد، پس در مرگ عزیزان خود نباید بیش از اندازه اندوه خوریم، بلکه به داد خداوند خرسند باشیم. در پایان داستان رستم و سهراب نیز آمده است: که با مردگان آشنایی مکن!». (خالقی مطلق، یادداشت های شاهنامه، ۱۳۹۱، ج دوم: ۳۴۰)

 
پی نوشت:
۱٫ بن مایه سخت زایی نه تنها در اساطیر ایران که برجسته ترین و مشهورترین آن ها «رستم» است دیده می شود، بلکه در اساطیر جهان نیز وجود دارد؛ «هرکول» (هرقل)، «آرتور»، «بهرام» و «ایندره» نیز از جمله مواردی هستند که به روش سخت زایی از «پهلوی مادرانشان» زاییده شده اند. دو ایزدبانوی «آتنه» و «مینروا» اله های جنگ و خرد در روم باستان و یونان نیز به روش سخت زایی از «شقیقه های مادرانشان» متولد شده اند. (علامی- خجسته، ۱۳۹۵: ۴۱۶)
۲٫ لازم به ذکر است که براساس متن الحاقی، رودابه در صحنه آوردن تابوت سهراب و وداع با او نیز بسیار اشک می ریزد و ناله و فغان سر می دهد:
چو رودابه تابوت سهراب دید
دو دیده چو دو جوی خوناب دید
به زاری همی مویه آغاز کرد
همی برکشید از جگر باد سرد…
(دفتر دوم، پادشاهی کیکاوس، ۱۹۷: پاورقی)
۳٫ به روایت ثعالبی این امر در قالب پرسشی از سوی رودابه صورت می گیرد: «چون رودابه مادر رستم، شیون و زاری را به آخرین درجه رسانید، از زال پرسید: آیا در جهان بلایی سخت تر و دردناک تر از آنچه ما به آن دچار شده ایم هست؟ گفت آری گرسنگی!». (ثعالبی، ۱۳۶۸: ۲۳۸)

 
منابع:
۱٫ فردوسی، حکیم ابوالقاسم. (۱۳۸۶)، شاهنامه، به تصحیح جلال خالقی مطلق، ج اول، دوم و پنجم، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی.
۲٫ خالقی مطلق، جلال، (۱۳۹۱)، یادداشت های شاهنامه. جلد دوم، چ دوم، تهران: مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی (مرکز پژو هش های ایرانی اسلامی).
۳٫ ثعالبی نیشابوری، عبدالملک بن محمدبن اسماعیل، (۱۳۶۸)، تاریخ ثعالبی، با دیباچه مجتبی مینوی و مقدمه و ترجمه محمد فضائلی، تهران: نشر نقره.
۴٫ علامی، ذوالفقار خجسته، الناز، (۱۳۹۵)، بررسی بن مایه «تولدهای سخت و غیرعادی» در اساطیر، زن در فرهنگ و هنر، دوره ۸، شماره ۳، صص ۴۱۱- ۴۲۸٫

کلیک کنید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
باز کردن چت
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس