خانه / چکامه / درود فردوسی / سروده ای از بانو هما ارژنگی
کلیک کنید

درود فردوسی / سروده ای از بانو هما ارژنگی

باشگاه شاهنامه پژوهان _ هنر : بیست و پنج اردیبهشت ماه روز بزرگداشت فردوسی است . در این روز همه دوستداران شاهنامه و فرهنگ و هنر ایران و زبان پارسی می کوشند که این روز را گرامی داشته و با اقداماتی به شکوه این روز بزرگ بیافزایند . چکامه سرایان نیز با سروده های خود به پیشواز این روز بزرگ می روند . سروده زیر از چکامه سرای نامدار ملی بانو هما ارژنگی است که پیشکش تمام دوستداران فردوسی و ایران می شود .   درود فردوسی – سروده‌ی بانو هما ارژنگی بزرگا، سرم سوده بر خاک تو بر آن…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: اولین نفر باشید!
0

هما ارژنگی

باشگاه شاهنامه پژوهان _ هنر : بیست و پنج اردیبهشت ماه روز بزرگداشت فردوسی است . در این روز همه دوستداران شاهنامه و فرهنگ و هنر ایران و زبان پارسی می کوشند که این روز را گرامی داشته و با اقداماتی به شکوه این روز بزرگ بیافزایند . چکامه سرایان نیز با سروده های خود به پیشواز این روز بزرگ می روند . سروده زیر از چکامه سرای نامدار ملی بانو هما ارژنگی است که پیشکش تمام دوستداران فردوسی و ایران می شود .

 

درود فردوسی – سروده‌ی بانو هما ارژنگی
بزرگا، سرم سوده بر خاک تو
بر آن خوان گسترده ی پاک تو
تو دادار دانا و بخشنده‌ای
به هر راز پنهان تو داننده‌ای
تویی آنکه جان و روان آفرید
زمین و بلند آسمان آفرید
تن ناتوان را توان آفرید
سخن گفتن اندر زبان آفرید
کنونم سخن باشد از مهتری
که تاج سخن را بود گوهری
یکی گوهر شاهوار ثمین
که باشد بر او تا ابد آفرین
حکیم خردمند روشن روان
همان پیر دهقان پاکیزه جان
که تخم سخن را پراکنده کرد
زبان دری را ز نو زنده کرد
خداوند بخشنده‌ی چاره ساز
حکیم خطاپوش، دانای راز
سر بسته گنج سخن برگشاد
بدان دانشی مرد داننده داد
که گنجور باید که دانا بود
به گنجوری خود توانا بود
هشیوار فردوسی پاک جان
پژوهنده‌ی نامه‌ی باستان
همان دانشی مرد فرخ نژاد
بنای سخن را ز نو بر نهاد
چو بر رخش اندیشه‌ها تاختی
درفش سخن را بر افراختی
نبشتی چو شهنامه‌ی شاهوار
همان خسروان نامه‌ی استوار
یکی گنج پر رنج آمد پدید
که دیگر چنو در جهان کس ندید
بیاراست آن نامه ی ایزدی
بدین نغز گفتاره‌ی سر مدی
«به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد»
پس آنگه چنین گفت آن مرد راد
«که رحمت بر آن تربت پاک باد»
«بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی»
زنان را به آزادگی چون بدید
کتایون و تهمینه، گرد آفرید
فرنگیس و رودابه‌ی خوب چهر
دلیر و به آزرم بر کیش مهر
و یا گردیه بانوی نامدار
خرد پیشه در کار و در کار زار
به گفتار شیرین سخن ساز کرد
به ساز سخن قصه آغاز کرد
«زنانشان چون اینند ایرانیان
چگونه‌اند مردان و جنگاوران؟»
ز مردان گردنکش بی همال
ز شمشیر و از گرز و کو پال و یال
ز تخت و ز تاج و ز گاه و کلاه
ز رزم و ز بزم و بزرگی و جاه
هم از آفریدون فرخنده جان
ز دشمن شکن کاوه‌ی قهرمان
از آن بر شده پرچم کاویان
که بودی خود از چرم آهنگران
ز هوشنگ و جمشید و کاووس کی
ز بهرام و شاپور فرخنده پی
همه پهلوانان و نام آوران
بپاکرده کاخی بلند آستان
«پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند»
هم او آفرید از یل سیستان
بزرگی چنان رستم داستان
به چالش، هماورد شیر ژیان
گشاینده‌ی جادوی هفت خوان
که اهریمن و دیو و هم اژدها
ز چنگال رستم نگشتی رها
«جهان آفرین تا جهان آفرید
سواری چو رستم نیامد پدید»
الا ای حکیم بلند آستان
که بر ما گشودی در باستان
ندانم که گویم سخن گفته‌ای
که از گنج معنی تو در سفته ای
تو بر طاق گردون بلند اختری
مهین بخردی پر بها گوهری
نمیری تو تا جاودان زنده‌ای
«که تخم سخن را پراکنده ای»
کنون با هزاران سلام و درود
بخوانیم بر یاد تو این سرود
«چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن مباد»

کلیک کنید

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
باز کردن چت
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس