خانه / مقالات / آیا گردآفرید خود کلاهخود از سر برمی‌دارد؟ / ابوالفضل خطیبی
کلیک کنید

آیا گردآفرید خود کلاهخود از سر برمی‌دارد؟ / ابوالفضل خطیبی

پس از اسیر شدن هجیر در دز سپید به دست سهراب، گردآفرید، دختر گَژدَهم بر اسب می‌نشیند و به جنگ سهراب می‌آید، ولی (فردوسی، ۱۳۹۳، ص ۲۶۹، ب۲۰۷-۲۱۰): بدآورد با او بسنده نبود / بپیچید ازو روی و برگاشت زود سپهبَد عِنان اَژدَها را سپُرد / به خَشم از هوا روشنایی ببرد چُن آمد خروشان به تنگ اندرش / بخمّید و برداشت خُود از سرش رها شد ز بندِ زره موی اوی/ دِرَفشان چو خورشید شد رویِ اوی شاهنامه‌شناسان در خوانش و تفسیر بیت ماقبل آخر اختلاف کرده‌اند. نخست ضبط‌های مختلف واژۀ مورد بحث (بخمّید) را در در مصراع دوم…

بازبینی کلی

امتیاز کاربر: 4.14 ( 3 امتیازات)
0

سهراب و گردآفرید

پس از اسیر شدن هجیر در دز سپید به دست سهراب، گردآفرید، دختر گَژدَهم بر اسب می‌نشیند و به جنگ سهراب می‌آید، ولی (فردوسی، ۱۳۹۳، ص ۲۶۹، ب۲۰۷-۲۱۰):

بدآورد با او بسنده نبود / بپیچید ازو روی و برگاشت زود
سپهبَد عِنان اَژدَها را سپُرد / به خَشم از هوا روشنایی ببرد
چُن آمد خروشان به تنگ اندرش / بخمّید و برداشت خُود از سرش
رها شد ز بندِ زره موی اوی/ دِرَفشان چو خورشید شد رویِ اوی

شاهنامه‌شناسان در خوانش و تفسیر بیت ماقبل آخر اختلاف کرده‌اند. نخست ضبط‌های مختلف واژۀ مورد بحث (بخمّید) را در در مصراع دوم ببینید:

ف، ل۳: بپیچید؛ ل، لی: بجنبید؛ ق: بترسید؛ ق۲، پ، آ، ل۲، ب، لن (نیز سن‌ژ‌وزف[۱] و سعدلو[۲]): بخندید؛ و: بخمّید، س۲: بیازید؛ بنداری: فلما قرب منها ألقت البیضه عن رأسها فانسدلت قرونها: «سهراب از پی او تاخت. چون نزدیک شد، دختر کلاهخود را از سر بیفکند و گیسوانش آشکار شد»(فردوسی، ۱۳۵۱ق، ج۱، ص۱۳۴؛ ترجمۀ فارسی، ص۱۰۲).

خالقی مطلق در شرح بیت مورد نظر می‌نویسد: «چون سهراب به گردآفرید نزدیک شد (چون بلنداندام‌تر از او بود) خم شد و کلاهخود او را از سرش برداشت» (خالقی مطلق، ۱۳۹۳، ص۱۵۵). برخی دیگر از شارحان داستان نیز بر آن‌اند که سهراب کلاهخود را از سر گردآفرید بر‌می‌دارد[۳]؛ اما برخی دیگر، بر اساس ترجمۀ عربی بنداری در اوایل قرن هفتم هجری، این نظر را مطرح می‌کنند که گردآفرید وقتی درمی‌یابد حریفِ سهراب نمی‌شود، خود کلاهخودش را از سر برمی‌دارد تا به سهراب نشان دهد که زن است و با این چاره از چنگ سهراب برهد(مینوی، ۱۳۵۲، ص۱۵؛ یاحقی، ۱۳۶۸، ص۹۴؛ برای نقل نظرات دیگر پژوهندگان و استدلال‌هایی به سود نظر اول، نک: اکبری مفاخر، ۱۳۸۷، ص۱۳۲-۱۴۱).

آرش اکبری مفاخر (همانجا) برای درستی تفسیر برداشتن کلاه‌خود به دست سهراب، شواهدی از شاهنامه و متون حماسی دیگر می‌آورد مبنی بر اینکه، ربودن کلاهخود از سر پهلوانِ در حال فرار، برای خوارداشت او بوده است؛ اما نکتۀ مهم اینجاست که همۀ شواهدی که او می‌آورد، مناسب بافت داستان سهراب و گردآفرید نیست. در شاهدی، افراسیاب می‌کوشد تاج نوذر را از سر او برباید یا اینکه بیژن تاج گرانبهای تژاو را. در شواهد دیگر کلاه ستاندن نه به معنی حقیقی که به معنی کنایی کشتن و نابود کردن حریف به کار رفته است. فقط شاهدی از شهریارنامه باقی می‌ماند که بنا بر آن، گشتاسپ، خودِ مادرش را که به ناشناس با او می‌جنگید، از سرش برمی‌دارد. از آنجا که شهریارنامه منظومۀ حماسی متأخری است، به احتمال فراوان ماجرای گشتاسپ و مادرش آشکارا به تأثیر از همین بخش از داستان رستم و سهراب سروده شده است. بنابر این، تا زمانی که شواهدی قطعی از این رسم و آیین کهن در مورد پهلوانان یافت نشود، نمی‌توان با استناد به آن، بیت را چنین تفسیر کرد که سهراب برای خوارداشت همنبرد خود، کلاهخودش را برمی‌دارد. دربارۀ این بیت نکات زیر شایستۀ یادآوری است:

۱٫ از نظر ساختار نحوی بیت، مرجع بخمّید باید سهراب در مصراع یکم و بیت پیش از آن باشد (دلیل بر درستی تفسیر دوم) ولی به لحاظ منطق روایت داستان، همانگونه که بنداری در نیمۀ اول قرن هفتم هجری دریافته است، بهتر است مرجع را خود گردآفرید دانست (دلیل بر درستی تفسیر اول). امروزه برداشت بنداری برای ما اهمیت دارد، چون او با فردوسی حدود دویست سال فاصله دارد و ما با فردوسی بیش از هزار سال و از این رو، برداشت عالم دانشمندی چون او به سبب نزدیکی به روزگار فردوسی، شاید به حقیقت نزدیکتر باشد.

۲٫ آیا می‌توان از شاهنامه شواهدی یافت که مانند بیت سوم در بالا، نهاد جمله در مصراع دوم، به جای سهراب، ضمیر متصل «اَش» (گردآفرید) در «سرش» در پایان مصراع یکم باشد؟ یا اینکه نهاد را باید در بیت یکم در بالا بجوییم؟ نگارنده شاهدی برای این نوع کاربرد در آغاز داستان رستم و سهراب یافته است: هنگامی که رستم به دنبال رخش به سمنگان می‌رسد، شاهِ آنجا به پذیرۀ او می‌رود و او را به منزل خود دعوت می کند و رستم (ب۴۸-۴۹۴۷):

سَزا دید رفتن سوی خانِ اوی / به‌خوبی بیاراست مهمانِ اوی
سپهبَد بدو داد در کاخ جای/ همی‌بود بر پیش او بر به پای

در مصراع یکم بیت یکم فاعل تهمتن، ولی در مصراع دوم فاعل پادشاه سمنگان است و به «او» در مصراع یکم بازمی‌گردد، یعنی پادشاه سمنگان مهمانی رستم را نیک آراست، نه آنکه رستم مهمانی شاهِ سمنگان را آراسته باشد[۴].

۳٫ خالقی مطلق در داستان رستم و سهراب (نک: بالاتر) و نیز در چاپ دوم انتشارات سخن (فردوسی، ۱۳۹۳، ج۱، ص ۲۶۹، ب۲۱۹) به جای «بپیچید» در چاپ یکم (نک: فردوسی، ۱۳۸۶، ج۲، ص۱۳۳، ب۲۰۵) ضبط «بخمّید» در نسخۀ و را در متن نهاده و طبق اصلِ برتری ضبط دشوارتر، احتمال اصالت همین ضبط بیشتر است و ضبط «بپیچید» در دو نسخۀ ف و ل۲ احتمالاً محصول خطای کاتبی است که هنگام کتابت آغاز این مصراع، چشمش به آغاز مصراع دوم در دوبیت قبل (بپیچید ازو….) افتاده و همان را کتابت کرده است. درست است که «بخمّید» ضبط دشوارتری است، ولی به گمانم ضبط «بخندید» که در بیشتر دستنویس‌ها از جمله سن‌ژوزف و سعدلو (نک: بالاتر) آمده، نباید به کل نادیده گرفته شود. توجه داشته باشیم که گژدهم، پدر گردآفرید به دخترش می‌گوید: «که هم رزم جستی هم افسون و رنگ» (ب۲۳۹). از همین مصراع معلوم می‌شود که گردآفرید با برداشتن کلاهخود از سرش و افشان کردن گیسوانش و با عشوه خندیدن، قصد داشته است که جانش را از چنگ سهراب برهاند.

باری، چنین می‌نماید تفسیر دوم محتمل‌تر باشد؛ زیرا سهراب نمی‌دانسته که حریف او یک زن است و دلیلی نداشته است که به جای کشتن یا اسیرکردن همآورد خود، با یک حرکت نمایشی، کلاهخود را از سر حریف بردارد. اگر هم روایت و برداشت اول مدِّ نظر فردوسی بوده یا در منبع او وجود داشته، در اینجا با ضعفی در پرداخت داستان رو‌به‌رو هستیم. در طومارها و روایات مردمی و نیز نقاشی‌های شاهنامه، همه جا این سهراب است که کلاهخود را از سر گردآفرید برمی‌دارد؛ اما در یکی از طومارهای نقّالی گزارشی دیده می‌شود که بنا بر آن سهراب کلاهخود را برنمی‌دارد، بلکه گردآفرید چون برای دفع شمشیر سهراب، سپر بالای سر ‌کشید، به کلاهخودش برخورد و آن را از سرش انداخت و «گیسوان آن ماه پراکنده شد» (طومار شاهنامۀ فردوسی، ۱۳۸۵، ج۱، ص۴۶۹).

منابع:
اکبری مفاخر، آرش، ۱۳۸۷ش، «بپیچیـد و برداشت خُود از سرش»، پاژ، سال اول، شماره اول، بهار.
خالقی مطلق، جلال، ۱۳۸۹ش، یادداشت‌های شاهنامه، تهران، مرکز دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، جلد یکم (با احتساب ۸ جلد متن شاهنامه= جلد نهم).
خالقی مطلق، جلال، ۱۳۹۳ش، داستان رستم و سهراب، پیشگفتار، ویرایش و گزارش جلال خالقی مطلق، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران، سخن، ۱۳۹۳ش.
شعار، جعفر و حسن انوری، ۱۳۸۱ش، غم‌نامۀ رستم و سهراب، تهران، قطره.
طومار شاهنامۀ فردوسی، ۱۳۸۵ش، به کوشش مصطفی سعیدی و احمد هاشمی، تهران، خوش‌نگار.
فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۵۱ق، الشّاهنامه، ترجمۀ کهن فتح بن علی بنداری، به کوشش عبدالوهاب عزّام، قاهره، دارالکتب المصریه، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م. ؛ ترجمۀ فارسی: شاهنامۀ فردوسی تحریر عربی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۰٫
فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۸۶ش، شاهنامه ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، ۸جلد (جلد ۶ با همکاری محمود امیدسالار و جلد۷ با همکاری ابوالفضل خطیبی )، بنیاد میراث ایران، نیویورک، ۱۳۶۶-۱۳۸۶/۱۹۸۱-۲۰۰۷؛ مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، ۱۳۸۶٫
فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۸۹ش، شاهنامه، نسخه­برگردان از روی نسخۀ کتابت اواخر سدۀ هفتم و اوایل سدۀ هشتم هجری قمری (کتابخانۀ شرقی، وابسته به دانشگاه سن­ژوزف بیروت، شمارۀ NC 43). به کوشش ایرج افشار، محمود امیدسالار، نادر مطلبی کاشانی، با مقدمۀ جلال خالقی مطلق)، تهران، انتشارات طلایه، ۱۳۸۹ش.
فردوسی، ابولقاسم، ۱۳۷۹ش، شاهنامه، همراه با خمسۀ نظامی، چاپ عکسی از روی نسخۀ معروف به سعدلو(حدود قرن هشتم)، محفوظ در مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی.
فردوسی، ابوالقاسم، ۱۳۹۳ش، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران سخن.
مینوی، مجتبی، ۱۳۵۲ش، داستان رستم و سهراب از شاهنامه، تهران، انتشارات بنیاد شاهنامۀ فردوسی.
یاحقّی، محمّدجعفر ۱۳۶۸ش، سوگنامۀ سهراب، تهران، توس.
[۱] . نک: فردوسی، ۱۳۸۹، ص۱۲۶، س۳٫
[۲] . نک: فردوسی، ۱۳۷۹، ص۱۴۴، س۳٫
[۳] . برای نمونه، نک: شعار- انوری، ۱۳۷۳، ص۱۰۰٫
[۴] . جلال خالقی مطلق در یادداشت‌های شاهنامه (خالقی مطلق، ۱۳۸۹، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۵) درشرح این بیت می‌نویسد: «مهمان به معنی مهمانی است (← جنگ هاماوران ۱۲۸). اگر فاعل جمله در ارتباط با مصراع یکم رستم باشد، معنی آن چنین می‌شود: رستم به‌خوبی ضیافت شاه سمنگان را با حضور خود آراست. ولی اگر فاعل جمله در ارتباط با بیت سپسین شاه سمنگان باشد (و در این صورت باید پس از مصراع یکم بیت ۴۶ نشانۀ درنگ (؛) گذاشت)، معنی آن چنین می‌شود: شاه سمنگان ضیافت کردن از رستم را به‌خوبی آراست. برداشت دوم محتمل‌تر است».

کلیک کنید

یک نظر

  1. جواد مفرد کهلان

    اگر دنبال مشابه تاریخی گرد آفرید هم برویم، او کلاهخود را به عمد از سر خود بر گرفته است:

    مطابق روایات تاریخی “گردویه سلیح و جامۀ همسرش بهرام چوبین را پوشید و بر اسب نشست و به رویارویی تبرگ (توَ-رگ، بسیار سرخ و روشن) برادر خاقان شتافت و گردویه، تبرگ را از رزمگاه به یک سو برد و مغفر از چهره برگرفت و نیزه ای بر کمربند تبرگ زد و او را کشت و سپاه وی لشکر تبرگ را در هم شکستند”. این واقعه می تواند مأخذ تاریخی اسطورۀ گرد آفرید و سهراب (سرخ) بوده باشد. گرد آفرید دختر گژدهم به شمار رفته و گردویه نیز در ارتباط با فردی تاریخی به نام گستهم بوده است.

    तवस् adj. tava[s] strong, राग m. rAga redness.

جوابی بنویسید

ایمیل شما نشر نخواهد شدخانه های ضروری نشانه گذاری شده است. *

*

کلیک کنید
باز کردن چت
باشگاه شاهنامه پژوهان
درودبرشما

اگر برای سفارش از فروشگاه باشگاه شاهنامه پژوهان پرسشی دارید پیام خود را بگذارید


با سپاس